نگاهی گذرا به جنگ «احد»

21:21 - 1394/05/07

چکیده: شکست در این جنگ، تنها به علت طمع چند مسلمان به امور دنیایی بود، اگر آن پنجاه تیراندازی که حضرت برای محافظت از دره، قرار داده بود، از جای خود تکان نمی‌خوردند و به فکر جمع‌آوری غنیمت نبودند، خالد بن ولید نمی‌توانست از پشت به مسلمانان حمله کند و مسلمانان شکست نمی‌خوردند. لذا یک لحظه غفلت چند نفر، باعث شکستی بزرگ و به شهادت رسیدن بزرگ‌ترین حامی پیامبر(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) شد.

جنگ احد

یکی از قضایای مهم صدر اسلام که برای مسلمانان بسیار درد آور و جان‌گداز بود، حادثه دل‌خراش «جنگ احد» بود. چرا که در این جنگ علاوه بر به شهادت رسیدن جمعی از مسلمین مخلص و با ایمان، حضرت حمزه(سیدالشهدا) بزرگ‌ترین حامی پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز به شهادت رسید و خود پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز از چند ناحیه مجروه شد و دندان مبارک حضرت شکست، و مسلمانان شکست سختی خوردند.

ماجرای جنگ احد بدین شرح بود 
«جنگ احد» يك سال پس از واقعه بدر اتفاق افتاد، فرمانده مشركين در اين غزوه «ابو سفيان بن حرب» بود؛ در اين واقعه اصحاب رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هفتصد نفر و كفار قريش دو هزار تن بودند. پيغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از اين‌كه از آمدن مشركين مطلع شد، در اين مورد با ياران خود به مشورت پرداخت و در نهایت تصمیم بر این شد که از مدينه خارج شوند.
«عبد اللَّه بن ابى» از وسط راه برگشت و يك سوم از لشكريان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را با خود برگردانيد، اين اشخاص مى‏‌گفتند: ما نمى‌‏دانيم براى چه بايد خود را به كشتن دهيم و حال اين‌كه محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با خويشاوندان خود می‌جنگد.

 هنگامى كه به احد رسيدند و آماده جنگ شدند، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرچم مهاجرين را به امیرالمومنین(عليه‌السلام) دادند و پرچم انصار را به «سعد بن عباده» و خودشان نيز زير پرچم انصار قرار گرفتند، حضرت پنجاه تیرانداز به رياست «عبد اللَّه بن جبير» را در دهانه‌ی دره قرار داد و به آن‌ها فرمود: «از خداوند بترسيد و در مقابل شدائد و سختى‌ها صابر باشيد، اگر ديديد پرندگان مى‏‌خواهند ما را بربايند، شما از جاى خود تكان نخوريد، تا آن‌گاه كه به شما اذن حركت بدهم».

جنگ شروع شد و در ابتدای جنگ، مسلمانان با رشادت‌های فراوان عده‌ای از مشرکین را به هلاکت رساندند، در اين هنگام مشركين احساس شکست کردند و پا به فرار گذاشتند؛ اصحاب «عبد اللَّه بن جبير» گفتند: الان زمان جمع کردن غنائم است و اگر دیر برویم چیزی به ما نمی‌رسد، عبد اللَّه گفت: «آيا پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به شما سفارش نكرد كه از جاى خود تكان نخوريد، من از اين محل حركت نمى‏‌كنم تا فرمان رسول خدا(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) برسد».
آنان به سخنان او گوش ندادند و براى جمع‌آوری غنيمت از اطراف او پراكنده شدند؛ در اين هنگام «خالد بن وليد» كه از طرف مشركين در كمين بود و اطراف عبد اللَّه را خالى ديد، به او حمله کرد و وى را از شهادت رساند و وارد دره شد و از پشت به مسلمانان حمله کرد.

 پس از حمله خالد، كفار فراری نیز برگشتند و با مسلمين به جنگ پرداختند، لذا مسلمانان در بین دو لشگر مشرکین قرار گرفتند و از جلو و عقب مورد هجوم واقع شدند؛ لذا عرصه را تنگ دیدند و از ميدان جنگ گریختند. در اين هنگام شيطان فرياد زد: «محمد كشته شد». اين صدا در ميان مسلمين پيچيد، پيغمبر(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) از پشت سر آن‌ها فرياد برآورد: «من رسول خدا هستم، پروردگار به من وعده نصرت داده است، فرار نكنيد». مسلمانان صداى پيغمبر(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) را مى‌‏شنيدند و ليكن به عقب خود نگاه نمى‌‏کردند.

لذا همه فرار کردند و پیامبر(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) را در میدان جنگ تنها گذاشتند؛ اما در این میان على بن ابى‌طالب(عليه‌السلام) در کنار حضرت ايستاد، حضرت به او فرمود: «يا على، چرا مانند خويشاوندان پدرى خود، از ميدان فرار نكردى؟!» امیرالمومنین(علیه‌السلام) عرضه داشت: «يا رسول اللَّه، آيا پس از اسلام كفر را اختيار كنم، من به شما اقتدا كرده و از شما جدا نخواهم شد». حضرت فرمود: «پس از من محافظت كن». 

امیرالمومنین(عليه‌السلام) به طرف مشركين حمله كرد و یک تنه عده زیادی از آن‌ها را به هلاکت رساند، و باعث حفظ جان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شد و مانند پروانه به دور شمع وجودی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌چرخید و از اطراف او مشرکینی که برای کشتن پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جلو آمده بودن را به درک واصل می‌کرد. پس از مدتى جماعتى از اصحاب كه فرار كرده بودند، به طرف حضرت برگشتند و دور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را گرفتند و او را عقب بردند.
 
در این جنگ هفتاد نفر از ياران پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به شهادت رسيدند، از اين عده، چهار نفر از مهاجرين بودند که عبارتند از «حمزة بن عبد المطلب» ، «عبد اللَّه بن جحش» ، «مصعب بن عمير»  و «شماس بن عثمان بن شريد» و بقيه از انصار.

بعد از جنگ فاطمه(سلام‌الله‌علیها) و صفيه به طرف رسول خدا(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) آمدند، حضرت به اميرالمومنين(علیه‌السلام) فرمود: «از آمدن عمه‌‏ام به طرف من جلوگيرى كن، ولى فاطمه را نزد من بياور» هنگامى كه فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نزد آن جناب رسيد، دید كه خون از صورت و دهان پدر بزرگوارش جارى شده فرياد برآورد، و خون‌‏ها را از چهره ایشان پاك كرد، و گفت: «خداوند بر كسانى كه صورت رسولش را خون‌آلوده كرده‏‌اند غضب خواهد كرد و آنان را به عقوبت کردارشان گرفتار خواهد کرد».

در روز احد «ابن قميئه» تيرى به طرف رسول خدا(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) انداخت و به كف دست حضرت اصابت كرد و شمشير از دست پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) افتاد، حضرت فرمود: خداوند تو را ذليل و خوار كند؛ «عتبه بن ابى وقاص» نيز ضربتى به آن حضرت وارد آورد و دهان او را خون‌‏آلود كرد، و «عبد اللَّه بن شهاب» هم سنگى از زمين بلند کرد و به پیشانی حضرت زد. هيچ يك از اين سه نفر به مرگ طبيعى از دنيا نرفتند و گرفتار خشم الهی شدند.

«وحشى» قاتل حضرت حمزه، راجع به نحوه شهادت او می‌گوید: «من غلام «جبير بن مطعم» بودم، او در جنگ احد به من گفت: على بن ابى طالب(علیه‌السلام) در جنگ بدر عمويم را كشت(يعنى طعيمه بن مطعم) اگر محمد يا على يا حمزه را بكشى تو را آزاد می‌كنم، من هم اسلحه مخصوص خود را برداشتم و با قريش حركت كردم.
علت حركت من با قريش فقط آزادى خویش بود و هدف ديگرى نداشتم، من درباره محمد نظر خاصی نداشتم، ولى تصميم گرفتم على يا حمزه را هر طور که شده بکشم، شايد به اين وسيله بتوانم خود را آزاد كنم. من در زمين حبشه راجع به تيراندازى تعليمات لازم را دیده بودم و تيرم هرگز به خطا نمى‏‌رفت، حمزه در روز احد شجاعت‌هاى بى‏‌نظيرى از خود نشان داد و حملات مكررى به دشمن كرد.

امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «وحشى تيرى به طرف حمزه پرتاب کرد، تير به سينه وى اصابت كرد و از بالاى مركب به زمين افتاد، مشركين پيرامون وى را گرفتند و آن بزرگوار را شهيد كردند، وحشى جگر حضرت حمزه را بيرون آورد و براى هند زن ابو سفيان برد، وى براى انتقام و تشفى، جگر حمزه را به دهان گرفت هنگامى كه خواست او را بجود، جگر مانند استخوان سخت و محكم شد، هند از فرط ناراحتى جگر را دور انداخت».

بعد از رفتن مشركين، رسول اکرم(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) به على بن ابى‌طالب(عليه‌السلام) فرمود: «ببين به كدام طرف می‌روند، اگر سوار اسبان شده‏ و شتران را با خود مي‌كشند، به مدينه می‌روند؛ و اگر سوار بر شتر شده‏ و اسبان را می‌كشند، عازم مكه هستند». بعد از دیدن آن‌ها معلوم شد، به طرف مکه می‌روند؛ لذا مسلمین به طرف کشته‌های خود رفتند، تا آن‌ها را با احترام تشییع کنند.
 
اما در کمال ناباوری دیدند مشرکین مکه تمام شهدای مسلمان را مثله كرده‌اند، جز «حنظله بن ابى‌عامر» كه پدر او از مشركين بود و به خاطر او از مثله كردن وى خوددارى كرده بودند؛ حضرت حمزه را در حالى‌ یافتند که شكمش شكافته، گوش‌هایش قطع شده، دماغش بريده شده و جگرش بریده شده بودند. هنگامى كه رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جسد حضرت حمزه را ديد، بسیار گريه کرد و فرمود: «تا امروز مصیبتی بالاتر از این به من نرسیده بود».

خلاصه این که: شکست در این جنگ، تنها به علت طمع چند مسلمان به امور دنیایی بود، اگر آن پنجاه تیراندازی که حضرت برای محافظت از دره، قرار داده بود، از جای خود تکان نمی‌خوردند و به فکر جمع‌آوری غنیمت نبودند، خالد بن ولید نمی‌توانست از پشت به مسلمانان حمله کند و مسلمانان شکست نمی‌خوردند. لذا یک لحظه غفلت چند نفر، باعث شکستی بزرگ و به شهادت رسیدن بزرگ‌ترین حامی پیامبر(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) شد.
-------------------------------------------------------------
[1].بر گزفته از کتاب زندگانى چهارده معصوم(عليهم السلام) ص30- 117.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 8 =
*****