عوامل و اهداف تخريب روحانیّت از نگاه امام خميني

08:20 - 1394/05/12

چکیده: با روی کار آمدن «رضا میرپنج» به عنوان عنصر اصلی کشورهای استعمارگر، حذف جریان روحانیّت در ایران اسلامی شدّت گرفت. مدارس علمیّة و مراسمات مذهبی که دو پایگاه عمده روحانیت بودند به تعطیلی کشیده شدند و با ممنوعیّت پوشیدن عبا و عمامه، عملاً روحانیون را از حضور فیزیکی در اجتماع محروم کردند.

رضا شاه و روحانیت

مبارزه با استکبار از اساسی ترین آموزه‌های اسلام است. در قرآن کریم بر لزوم شناخت دشمن و مبارزه و مقابله با او تأکید شده است.[1] در این راستا در طول تاریخ، روحانیّت به عنوان اصیل‌ترین جریان اسلامی به مبارزه همه جانبه با مستکبرین پرداخته و عَلَم مبارزه با مظاهر ریز و درشت شیطانی را بالا برده است.
به همین خاطر است که مقابله با جریان روحانیّت در دستور فعالیت استکبار جهانی قرار داشته و دارد و کنار زدن جریان روحانیّت از جمله اهداف جریانات انحرافی از قبیل وهّابیّت در بین اهل سنّت و بابیّت در بین شیعه بوده است.

با روی کار آمدن «رضا میرپنج» به عنوان عنصر اصلی کشورهای استعمارگر، حذف جریان روحانیّت در ایران اسلامی شدّت گرفت. مدارس علمیّة و مراسمات مذهبی که دو پایگاه عمده روحانیت بودند به تعطیلی کشیده شدند و با ممنوعیّت پوشیدن عبا و عمامه، عملاً روحانیون را از حضور فیزیکی در اجتماع محروم کردند.

در این اوضاع و احوال، نویسندگان مزدور در کتب و مجلّات و روزنامه‌های وابسته به غرب شروع به تبلیغات گسترده بر علیه ماهیّت سازمان روحانیّت کردند. کتاب اسرار هزار ساله حکمی زاده یکی از این نوشته‌هاست که مملوّ از تهمت‌ها و مطالب خلاف واقع است. نویسنده این کتاب آیت الله زاده‌ای است که مدّتی هم درس طلبگی خوانده است، امّا همراه روشنفکران غرب‌زده‌ای چون کسروی، به دامان پُر زرق و برق فرهنگ غرب پناه برد و شروع به نوشتن ضدّ اسلام کرد.

حضرت امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در سال 1323 شمسی در واکنش به این کتاب، برای مدتی درس را تعطیل کردند و کتاب کشف الاسرار را نوشتند. در ابتدای این کتاب به پیوند وهّابیّت با این جریان فکری اشاره می‌کنند و با بیان تاریخ مختصری از جریان وهّابیّت، سبب اصلی انحراف این گروه را برخورد با شبهات وهّابیّت و ناتوانی از پاسخ و عدم مراجعه به متخصّصین امر یا کتبی که در پاسخ به این شبهات نوشته شده، می‌دانند.

در واقع تفکّر وهّابیّت مردم را به قشری‌نگری در مسائل دینی دعوت می‌کند و از نگاه تخصّصی باز می‌دارد و به این جهت است که با رویّه‌ای بسیار عوام‌فریبانه توانسته در بین جمعیّت بسیاری از مسلمین نقوذ کند.

حضرت امام در بخش دیگري به نکته اصلی حمله این افراد به علماء اسلام اشاره می‌کنند و می‌نویسند:
«اینان و هر یک از صاحبان آراء باطله و گفتارهای ناهنجار چون می‌دانند تنها کسی‌که می‌تواند مشت آنها را در جامعه باز کند و دروغ‌پردازی آنانرا روی دایره بریزد، ملّاها (روحانیون) هستند و دیگر مردم یا تخصّص در این میدان ندارند یا اگر هم اطلاعی کم و بیش داشته باشند وظیفه خود را جلوگیری از افسار گسیختگی‌ها نمی‌دانند.
تنها چیزی را که برای پیشرفت مقاصد مسموم خود مقدّم بر هر چیز بر خود لازم می‌دانند، آنست که با هر وسیله‌ای شده به یاوه‌سرائی و دروغ‌پردازی و تهمت و افتراء به ملّاها (روحانیون) دست توده را از آنها کوتاه کنند و آنها را پیش مردم خوار و کوچک کنند و از نفوذ روحانی آنها با هر جان‌فشانی هست بکاهند تا میدان تاخت و تاز برای آنها باز شود و با کمال آزادی و دلگرمی بتوانند با جان و ناموس و مال یک‌مشت بیچاره ستمدیده بازی کنند.» [2]

سپس به اقدامات رضاخان در اجرای این سیاست استعماری اشاره می‌کنند:
«در این بیست سال که به درست دورۀ اختناق ایران و دین بشمار می‌رفت، همه دیدید و دیدیم که بالاتر هدف رضاخان، علما بودند و آنقدر او با آنها بد بود با دیگران نبود چون می‌دانست اگر گلوی اینها را با سختی فشار ندهد و زبان آنها را هرگوشه با زور سرنیزه نبندد تنها کسی که با مقاصد مسموم او طرفیّت کند و با رویه‌هایی که می‌خواست بر خلاف نفع مملکت و صلاح دین اتّخاذ کند مخالفت نماید، آنها هستند.» [3]

حضرت امام از شهید مدرّس نیز یاد کرده و می‌نویسند:
«او (رضاخان) با مرحوم مدرس روزگاری گذراند و تماس خصوصی داشت و فهمید که با هیچ چیز نمی‌توان او را قانع کرد. نه با تطمیع و نه با تهدید. از او حال علمای دیگر را سنجید و تکلیف خود را برای اجرا کردن نقشه‌های ارباب‌های خود فهمید. با همه فشارها و شکنجه‌ها و اهانت‌ها که بخصوص ملاها در آن روزهای اختناق ایران توجه پیدا کرد، به نوبه خود چند مرتبه برای دفع فسادهائی که خصوصی از منابع صحیح اطّلاع داشتند، قیام و نهضت کردند؛ از اصفهان و تبریز و مشهد، ولی سستی مردم که قوه اجراء مقاصد مدبّرانه علما هستند اقدامات آنها را عقیم کرد.» [4]

سپس به انتقاد از روزنامه‌های آن‌دوره پرداخته و می‌نویسند:
«ملاها(روحانیون) از همان روزهای اول تصدّی رضاخان را بر خلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او (رضاخان) را به مردم گوشزد کردند ولی تبلیغات آندسته به توسط روزنامه‌های آن روز که ننگ ایران بودند و امروز نیز بعضی از آنها بازیگر میدانند، آنها (روحانیون) را از نظر مردم ساقط کرد تا آنجا که آنها را سوار اتومبیل نمی‌کردند و هر عیبی اتومبیل می‌کرد از قدم آخوند می‌دانستند. من خودم دیدم که در بین راه بنزین تمام شد. شوفر گفت: از نحوست این آخوند است! من چون سید بودم مورد اعتراض نشدم. بیچاره ملاها (روحانیون) ساقط شدند و میدان برای بازیگران عصر طلائی باز شد و سیاه‌روزی‌ها دیدید که صفحه تاریخ شما را تاریك و ننگین کرد و هنوز تا سال‌های طولانی دیگر جبران بردار نیست.» [5]

حضرت امام به سستی مردم در دفاع از ساحت روحانیّت اشاره کرده و می‌نویسد:
«اینست پاداش آن ملّت که افسار گسیختگی را سرافرازی می‌داند و تخلّف از دین و مراسم دین می‌کند. رضاخان رفت؛ دوره تاریک دیکتاتوری سپری شد. گمان می‌رفت که ملّت درد خود را فهمید و از بیست سال فشارها و دست‌درازی‌ها به جان و مال و ناموسشان عبرت می‌گیرند و بقیه معدودی از ورشکسته‌های عصر طلایی را خود آنها به سزای خود می‌رسانند و طرف‌داران ترک آیین و مراسم آنرا پایمال می‌کنند، ولی باز خوابند و روزگار سیاه خود را فراموش کردند.
ملّت چون به حقوق حقّه خود قیام نکرد، ماجراجوها فرصت بدست آوردند تا از ملاها تجاوز کردند و یکسره با دین و دینداری طرف شدند و محکمات قرآن را پایمال اغراض مسمومه کردند، تا با دل گرم بتوانند صفحه مملکت را میدان اجرای نیّات فاسده خود کنند و دوباره آن سیاه بختی‌ها و روزگارهای تلخ را عودت دهند.» [6]

حضرت امام با بیانی شیوا به اهداف استکبار از طرح تخریب روحانیّت در ایران اشاره فرمودند. طرحی که بدست رضاخان اجرایی شد و در این میان به علّت فعّالیّت‌های گسترده تخریبی مطبوعات و جلوگیری از دفاع روحانیّت از دین، توده‌های مردم نیز تحت تأثیر قرار گرفته بودند.

پیش‌بینی حضرت امام درست از آب درآمد و پهلوی دوم هم راه پدر را ادامه داد. امّا ابرمرد تاریخ، خمینی بت‌شکن، تمام‌قد در دفاع از ساحت دین و روحانیّت ایستاد و سرانجام 34 سال بعد، انقلاب به پیروزی رسید و جرسومه فساد از کشور بیرون رانده شد.

 

----------------------------------------
پي نوشت:
[1]. آیاتی از این قبیل:«إِنَّ الْكافِرينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبيناً،[نساء/101] زيرا كافران، براى شما دشمن آشكارى هستند»؛ «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرين‏؛[بقره/98] كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است؛ و) خداوند دشمن كافران است»؛ «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمين‏؛[فرقان/31] اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم‏»؛ «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعير؛[فاطر/6] البتّه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد؛ او فقط حزبش را به اين دعوت مى‏كند كه اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند!»؛ «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلا؛[فاطر/43] اينها همه بخاطر استكبار در زمين و نيرنگهاى بدشان بود؛ امّا اين نيرنگها تنها دامان صاحبانش را مى‏گيرد؛ آيا آنها چيزى جز سنّت پيشينيان و (عذابهاى دردناك آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمى‏يابى!»؛ «وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارا؛[نوح/7] و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند»؛ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين‏؛[بقره/34] و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سر باز زد، و تكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد»؛ «وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُون‏؛[قصص/39]  (سرانجام) فرعون و لشكريانش بدون حقّ در زمين استكبار كردند، و پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى‏شوند!»- بخشی از این آیات به دشمنی شیطان و یارانش اشاره دارد و دسته ای دیگر به مستکبر بودن آنان.
[2]. کشف الاسرار، ص8.
[3]. همان مصدر سابق، ص9.
[4]. همان، ص9.
[5]. همان، ص10.
[6]. همان، ص10.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****