حفظ ایمان

09:42 - 1391/11/28
علمای نصاری با مسیحیان نماز استسقاء خواندند باران آمد، روز بعد نیز نماز خواندند، باران زیادتر آمد...این موضوع باعث شكست و آبروریزی مسلمین شد،
امام عسکری (ع)

در دورانی كه امام حسن عسگری (علیه السلام) زندانی بود، یكسال بر اثر خشكسالی قحطی شد، گرسنگی بیداد می كرد، علمای اسلام مردم را جمع كرد و برای نماز استسقاء (طلب باران) به بیابان بردند.

نماز خواندند، و حتی چند بار نماز استسقاء خواندند ولی اثری از باران دیده نشد.

عجیب اینكه علمای نصاری با مسیحیان نماز استسقاء خواندند باران آمد، روز بعد نیز نماز خواندند، باران زیادتر آمد...

این موضوع باعث شكست و آبروریزی مسلمین شد، یكی از شیعیان به هر نحوی بود خود را به زندان رسانده و خدمت امام حسن عسگری (علیه السلام) رسید و جریان را عرض نمود.

دید در میان زندان قبری كنده شده گریه كرد و عرض نمود ای امام بزرگوار من طاقت ندارم شما را در این قبر دفن كنند.

حضرت فرمود: ناراحت نباش ، خدا نیز چنین مقرر نكرده است .

او عرض كرد: دو مطلب مهم مرا به اینجا آورده است : 1 - از شما بپرسم كه طبق روایات شما باید با روزگار دشمنی نكرد، منظور چیست ؟

امام فرمود: منظور از روزگار ما اهلبیت هستیم: شنبه متعلق به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) یكشنبه به علی (علیه السلام) دوشنبه به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، سه شنبه به امام سجاد و امام باقر (علیهماالسلام) و امام كاظم و امام رضا (علیهما السلام)، چهارشنبه به امام جواد و پدرم حضرت هادی (علیهما السلام) و پنج شنبه متعلق است به من و جمعه متعلق است به فرزندم حضرت مهدی (علیه السلام) كه زمین را پس ‍ از آنكه پر از ظلم و جور شد پر از عدل و داد می كند.

2 - سوال دو مهم این است كه علمای شیعه سه روز برای نماز استسقاء به بیابان رفتند و نماز خواندند باران نیامد ولی علمای نصرانی رفتند و نماز خواندند و باران آمد و هر بار رفتند باران بارید و اگر امروز هم به دعای آنها باران بیاید ترس آن است كه شیعیان در عقیده خود متزلزل شوند و به مسیحیت بگروند.

امام فرمود: اما نصاری روزی به قبر یكی از پیامبران برخوردند و استخوان ریزی از بدن آن پیامبر بدست آوردند و اكنون در نماز آن استخوان را در میان انگشتان خود گذاشته ظاهر می كنند و از این رو باران می آید.

تو خود را فورا به او برسان و از میان انگشتان او آن استخوان را بیرون آور تا ابرها متفرق شود و باران قطع گردد.

آن مرد همین دستور را انجام داد و در انجامش موفق گردید، در نتیجه ابرها رفتند و خورشید تابید، و علمای نصاری هر چه دعا كردند باران نبارید و شرمنده شدند، و شیعیان در حفظ ایمان خود استوار گشتند و از شك و تردید بیرون آمدند.

و به نقل دیگر، خلیفه وقت امام حسن عسگری (علیه السلام) را از حبس ‍ بیرون آورد و به بیابان برد و جریان را به آن حضرت عرض كرد، امام جریان استخوان را بیان نمود و وقتی كه توسط یكی از خادمان ، استخوان را از دست عالم مسیحی ربود دیگر باران نیامد.

داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 16 =
*****