حدیثی که نشان میدهد امیرالمؤمنین علیهالسلام با استناد به جریان غدیر خم، از حق خویش پیرامون خلافت دفاع کردهاند، از نظر سندی هیچ اشکالی ندارد و بررسیها نشان میدهد که دلایل مربوط به ضعف راویان این حدیث، همگی بیپایه و اساس است.
حدیث مشهور غدیر فرمایش خاتمالانبیا صلیاللهعلیهوآله در معرفی امیرالمؤمنین علیهالسلام بهعنوان جانشین و خلیفه بلافصل پس از خود است که فرمود: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه»، مهمترین سند و دلیل بر این مطلب بهشمار میآید. یکی از چالشها و اشکالاتی که دشمنان اهلبیت در مورد این حدیث مطرح کردهاند، استناد و اشاره به این حدیث در فرمایشات امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
به تعبیر دیگر، اگر همانگونه که شیعه ادعا میکند، مفهوم و معنای این حدیث، بیان و معرفی امیرالمؤمنین علیهالسلام بهعنوان سرپرست و جانشین پیامبر معظم اسلام صلیاللهعلیهوآله است، باید آن حضرت در زمانها و مناسبتهای مختلف با استفاده از این حدیث مهم، از حق خلافت دفاع کرده و آن را به صحابه و مسلمانان گوشزد کنند، در حالیکه چنین احادیثی گزارش نشده است.
البته دشمنان اهلبیت پذیرفتهاند که در این زمینه یک حدیث در کتاب «کافی» گزارش شده،[1] اما با توجه به دو اشکال، آن را مردود میدانند؛ نخست، متن عجیب و غیر قابل باور این حدیث؛ زیرا نشان از این دارد که در جریان سقیفه، شیطان با ابوبکر بیعت کرده است؛ دیگر، ضعیف بودن برخی از راویان این حدیث که در سند قرار گرفتهاند.
در پاسخ به این ادعا چند نکته بیان میشود:
الف- دشمنان اهلبیت از متن این حدیث تعجب میکنند، در حالیکه منابع حدیثی اهلتسنن مشتمل بر روایات شگفتآور در توصیف خداوند تعالی است؛ روایاتی با موضوع «فرود آمدن شبانه خداوند به زمین»[2] و «مصافحه خداوند با مؤمنان در کنار کعبه».[3] در حالی که روایت مورد اشکال، در مورد بیعت شیطان با ابوبکر است و بیتردید مقام خدا و شیطان غیر قابل مقایسه است.
جالب توجه آنکه بر اساس گزارش اهلتسنن، ابوبکر اعتراف میکند که همیشه یک شیطان همراه با اوست و او را گمراه میسازد،[4] پس هیچ اشکالی ندارد که رفتار ابوبکر در سقیفه مورد رضایت شیطان قرار گرفته و باعث شده که شیطان با او بیعت کند.
ب- راویانی که در سند روایت مزبور مورد اشکال دشمنان اهلبیت قرار گرفتهاند، «ابراهیمبنعُمریمانی» و «اَبانبناَبیعیاش» هستند. دلیل ضعیف شمردن این دو راوی، ریشه در سخن یکی از عالمان شیعه به نام «غضائری» دارد که هر دو را تضعیف کرده،[5] افزون بر آنکه مرحوم شیخ طوسی نیز «اَبانبناَبیعیاش» را ضعیف دانسته است.[6]
اما به دو دلیل نمیتوان دیدگاه غضائری در مورد تضعیف «ابراهیمبنعُمریمانی» را مورد پذیرش قرار داد:
1- این حدیث توسط «حمّادبنعیسی» از «ابراهیمبنعُمریمانی» گزارش شده. «حمّادبنعیسی» یکی از راویان بلند مرتبه شیعه به شمار میآید که او را در زمره «اصحاب اجماع» برشمردهاند؛ یعنی گروهی از راویان شیعه که همگان میدانند هرگاه این گروه بخواهند از کسی روایت نقل کنند، بیتردید آن شخص، مورد اعتماد و «ثقه» است.[7] بنابراین حتی اگر هیچ توصیفی در کتابهای رجالی پیرامون «ابراهیمبنعُمریمانی» وجود نداشت، همینکه شخصیتی مثل «حمّادبنعیسی» از او نقل روایت میکند، کافی است تا روایت او مورد پذیرش قرار گیرد.
2- بررسیها نشان از این دارد که «ابراهیمبنعُمریمانی» یک شخصیت ممتاز در میان راویان شیعه بوده؛ زیرا افزون بر آنکه در کتب رجالی بهعنوان یک فرد «ثقه» و مورد اعتماد معرفی شده،[8] مؤلف و صاحب چندین کتاب بهشمار میآمده که راویان دیگر از آن روایت نقل میکردند و در اصطلاح به چنین شخصیتی، «صاحب اصل» گفته میشود.[9] با توجه به آنکه تضعیف این راوی برگرفته از کتاب رجال غضائری است و و به دلیل تردید در انتساب این کتاب به نویسنده، اصل دیدگاه او در مورد تضعیف نیز مورد تردید قرار میگیرد.[10]
اما ادعای تضعیف راوی دیگر این حدیث یعنی «اَبانبناَبیعیاش» نیز مردود میباشد؛ زیرا احتمال این میرود که این سخن مرحوم شیخ طوسی به پیروی از دیدگاه غضائری است که «ابان» را ضعیف دانسته است.[11] افزون بر آنکه بررسیها نشان میدهد کسانی که «ابان» را نقد کرده و دلیل ضعیف بودن وی را بیان کردند، همگی غیر شیعه بودهاند.[12]
نتیجه آنکه این حدیث هیچ مشکلی از نظر متن و سند نداشته و میتواند در زمره احادیث متعددی قرار گیرد که نشان میدهد امیرالمؤمنین علیهالسلام با استناد به حدیث غدیر بر حق خویش پیرامون خلافت و جانشینی استدلال کردهاند.
پینوشت:
[1]. کلینی، محمد، الکافی، ج8، ص343، اسلامیة.
[2]. دارمی، عبدالله، سنن الدارمی، ج2، ص927، مرکز التراث الثقافي المغربي.
[3]. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص517، دار التاصیل.
[4]. ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، ج3، ص159، دار الکتب العلمیة.
[5]. ابنالغضائري، ج1، ص36، دار الحدیث.
[6]. طوسی، محمد، رجال الطوسی، ص126، جامعه مدرسین.
[7]. کشّی، محمد، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، ص375، دانشگاه مشهد.
[8]. نجاشی، احمد، رجال النجاشي، ص20، جامعه مدرسین.
[9]. حر عاملی، حسن، الرجال، ص42، دار الحدیث.
[10]. خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج1، ص214.
[11]. نمازی، علی، مستدركات علم رجال الحديث، ج1، ص83.
[12]. استرآبادی، محمدامین، منهج المقال فى تحقيق احوال الرجال، ج1، ص195، آلالبیت علیهمالسلام.