چکیده: حضرت امام نه تنها خود عارف بود، بلكه معتقد بود كه عرفان اسلامي بايد وارد زندگي علمي و حوزههاي علميه و دانشگاهها شود، لذا در تفسير سوره حمد با اصرار گفته است: «نبايد از اين بركات مردم را دور كرد، بايد مردم را به اين سفره پهن الهي، كه قرآن و سنت و ادعيه باشد دعوت كرد.
ديدگاه امام خميني(ره) در مورد عرفان اسلامي و كساني كه با آن مخالفت مي ورزند چيست؟
پاسخ:
حضرت امام خميني(ره) درباره عرفان اسلامي، نظر بسيار ارزشمندي دارد.زيرا او خودش گذشته از اين كه فيلسوف، سياستمدار و فقيه بزرگ بود، عارفي سترگ نيز به شمار ميرفت. به طوري كه نه تنها متون عرفان اسلامي را نزد بزرگاني چون مرحوم شاهآبادي و ميرزا جواد ملكي تبريزي بخوبي فرا گرفته بود، بلكه خود صاحبنظر در مسايل عرفاني بوده است و ديدگاه خاص او را ميتوان از تعليقه ايشان بر فصوص الحكم و مصباحالانس بدست آورد. يكي از علما ضمن سخنراني درباره حضرت امام خميني، از يكي از مخالفان امام نقل ميكرد كه بعد از رحلت امام گفته، حيف آن عرفان كه با رحلت آن شخص (امام خميني) مدفون شد. اين حرف دليل بر آن است كه حضرت امام ديدگاههاي ارزشمندي درباره عرفان اسلامي داشته است.
نكته ديگر اين كه حضرت امام نه تنها خود عارف بود، بلكه معتقد بود كه عرفان اسلامي بايد وارد زندگي علمي و حوزههاي علميه و دانشگاهها شود، لذا در تفسير سوره حمد با اصرار گفته است: «نبايد از اين بركات مردم را دور كرد، بايد مردم را به اين سفره پهن الهي، كه قرآن و سنت و ادعيه باشد دعوت كرد. مرحوم آقاي شاهآبادي، براي عدهاي از كاسبها كه ميآمدند آن جا، مسايل را همان طوري كه براي همه ميگفت، براي آنها هم مي گفت. من به ايشان عرض كردم: آخر اينها كه سنخيتي ندارند (نميتوانند به عمق اين اسرار و معارف برسند) گفت: بگذار اين مطالب به گوششان بخورد. خوب ما يك چنين اشخاصي داشتيم، حالا به سليقه من درست نميآيد كه نميشود گفت اينها اشتباهات است»(1)
از اين بيان امام به خوبي بدست ميآيد كه ايشان سخت علاقمند و معتقد بوده است كه معارف عرفاني، وارد فرهنگ علمي مسلمانان بشود و مردم از حقايق عرفاني آگاه شوند، و در راستاي اين باور بوده است كه در كتاب اربعين خود ميگويد: من و تو اهلش نيستيم، ولي خوب است منكر هم نشويم و ايمان داشته باشيم. و درباره مخالفان عرفان اسلامي در يكجا مي فرمايد: «از امور مهمهاي كه تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنين خصوصاً اهل علم بايد در نظر داشته باشند، آن است كه اگر كلامي از بعضي علماء نفس و اهل معرفت ديدند، يا شنيدند، به مجرد آن كه به گوش آنها آشنا نيست، يا مبني بر اصطلاحي است كه آنها را از آن حظّي نيست، بدون جهت شرعي رمي به فساد و بطلان نكنند و از اهل آن توهين و تحقير ننمايند و گمان نكنند، هر كس اسمي از مراتب نفس و مقامات اولياء و عرفا و تجليات حق و عشق و محبت كه در اصطلاح اهل معرفت رايج است برد، مروّج دعاوي صوفيه است، يا بافنده از پيش خود است. به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها، شرح بيانات قرآن و حديث است.»(2)
و در جاي ديگر بعد از بيان حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ ميگويد: «بالجمله شواهد بيش از آن است كه بتوان در اين مختصر گنجانيد و مقصود ما از اين تطويل آن است كه برادران! ايمان خود را قدري به معارف نزديك كنيم... اي عزيز شيطان تو را وسوسه نكند و به آنچه داريد قانع ننمايد، قدري حركت كن و از صورت بيمغز، تجاوز نما و ذمائم اخلاق خود را و حالات نفسانيّه خويش را، تحت مطالعه و مداقّه قرار بده و با كلمات بزرگان انسي بگير كه در آن بركاتي است، فرضاً كه از عرفا، كسي را به بزرگي نميشناسي. از افرادي مانند سيد ابن طاووس، محمدتقي مجلسي، ميرزا جواد ملكي تبريزي، پيروي كن و در اين باره مطالعه داشته باش و اگر نفهميدي از اهلش سؤال كن، شايد از اين تأسف و انكار خارج شوي.»(3)
و در محل ديگر با اشاره به اين كه بسياري از معارف ديني را با كمك رهآورد بزرگان اهل معرفت، بهتر ميتوان فهميد، همگان را از مخالفت و عداوت با عارفان راستين بر حذر داشته و در اين باره ميگويد: «و من ترا اي برادر عزيز سفارش ميكنم كه به اين عارفان و حكيمان كه از شيعيان خالص علي بن ابي طالب و اولاد معصوم او هستند و در راه آنان قدم برميدارند و به ولايت و دوستي آنان متمسكاند، گمان بد مبر و مبادا كه درباره آنان سخن ناپسندي بزني و يا به آنچه درباره آنان گفته شده، گوش فرا دهي و تنها مطالعه كتابهاي آنان بدون آن كه به اهل اصطلاح مراجعه شود، كافي نيست كه از مقاصد آنان اطلاع حاصل شود، زيرا هر قومي را زباني مخصوص و هر طايفهاي را بيان ويژهاي است و اگر نبود اين سخن به درازا ميكشيد، بيشتر در اين باره بحث ميكردم.»(4)
نكته ديگر در اين مسئله آن است كه حضرت امام، نسبت به عارفان بزرگ مسلمان، مانند مولانا جلال الدين بلخي و محي الدين عربي، ديدگاه خاصي داشته اند. لذا به نظرات عرفاني آنان توجه زيادي داشته است. از جمله استاد حسن زاده آملي فرمود: كه حضرت امام ميفرمودند: امروز نه تنها كسي نداريم كه فتوحات مكيه بنويسد، بلكه كسي نيست كه بتواند آن كتاب را موضوعبندي و فهرست كند، و از اشعار مولانا در برخي آثار عرفاني خود بهره جسته و به كلمات نغز عرفاني او تمسك ميكرده است و در نوع گفتارش، مردم را از ستيزه با انديشههاي ژرف عرفاني آنان بر حذر داشته است.
نكته ديگر اين كه حضرت امام، به دليل گرايش شديد عرفانيش، نوع گفتار و نوشتارش عرفاني است و در خصوص مسايل عرفاني، آثار متعددي از خود به يادگار گذاشته است. از جمله: ديوان اشعار، مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، سرّ الصلوة يا معراج السالكين و اسرار العارفين، تعليقة بر فصوص الحكم و مصباح الانس، شرح عرفاني بر دعاي سحر، لازم به ذكر است كه آثار حضرت امام، توسط مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ و منتشر شده است.
از مجموع اين مطالب چند نكته بدست ميآيد:
اولاً: معلوم ميشود كه حضرت امام به عنوان يك متخصص و اسلامشناس بزرگ و فقيه نامدار، عرفان اسلامي را به عنوان يكي از رشتههاي اساسي علوم اسلامي، بسيار دوست داشته و معتقد بوده است كه اين دانش ارزشمند كه ريشه در متون ديني (قرآن و سنت و ادعيه اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ) دارد، بايد به صورت صحيح و درست فرا گرفته شود و در تهذيب و ترويج آن تلاش كرد.
ثانياً: كساني را كه به هر دليلي، با معارف عرفاني مخالفت ميكنند، بدين نكته توجه داده است كه مخالفت آنان با معارف عرفاني، سبب محروميتشان از نكتههاي آموزنده رهآورد اصل شهود ميشود و باعث ميگردد كه برخي نااهلان، بدون دليل، با بزرگان اهل معرفت و اخلاق، ستيزه نمايند و اين كار گرچه موجب قرب بيشتر آنان به خداوند ميشود، اما ضررش به فرهنگ علمي جامعه اسلامي برميگردد.
ثالثاً: حضرت امام بدين نكته توجه داده است كه اگر كسي، خود اهل راه و سلوك نيست، نبايد سدّ معبر كند و زمينه محروميت ديگران را از معارف الهي فراهم سازد.
رابعاً: عرفان اسلامي را بايد نزد استاد كار آزموده و مجرب آموخت و چيزي نيست كه فقط با مطالعه قابل درك باشد.
پاورقی:
1. تفسير سوره حمد، نشر مؤسسه آثار امام خميني، چاپ اول، 1378 ش، ص 193.
2. موسوي خميني، سيد روح الله، سرّ الصلوة معراج السالكين و صلوة العارفين، نشر مؤسسه آثار امام خميني، چاپ ششم، 1378ش، ص 38.
3. موسوي خميني، سيد روح الله، سرالصلوة، نشر مؤسسه آثار امام خميني، ص 40.
4. موسوي خميني، مصباح الهدايتة الي الخلافة و الولايه، ترجمه احمد خهري، نشر پيام آزادي، 1360 ش، ص73.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات