زندگی عارف کامل آیت الله «قاضی طباطبایی»

12:12 - 1394/05/31

چکیده: آیت الله علامه «سید علی آقا قاضی طباطبایی تبریزی» فقیه، حکیم و عارف کم‌نظیر و بزرگ شیعه و اسلام، روز 13 ذی‌الحجه سال 1282(ه.ق) در تبریز به دنیا آمد. پدرش آیت الله «سید حسین قاضی طباطبایی» از علمای معروف تبریز و پناه‌گاهی برای مردم و عاشقان اهل بیت(علیهم‌السلام) بود.
 

زندگی نامه ایت الله قاضی

آیت الله علامه «سید علی آقا قاضی طباطبایی تبریزی» فقیه، حکیم و عارف کم‌نظیر و بزرگ شیعه و اسلام، روز 13 ذی‌الحجه سال 1282(ه.ق) در تبریز به دنیا آمد. پدرش آیت الله «سید حسین قاضی طباطبایی» از علمای معروف تبریز و پناه‌گاهی برای مردم و عاشقان اهل بیت(علیهم‌السلام) بود.

تحصیلات
پدرش، او را به مکتب‌خانه سپرد تا با آموختن قرآن مراحل رشد و ترقی را به خوبی بپیماید. سید علی که از هوشی سرشار برخوردار بود، گوی سبقت را از دیگر هم‌کلاسی‌هایش می‌رباید و دروس مکتب‌خانه را به سرعت طی می‌کند؛ از طرف دیگر، پدرش او را با تکالیف الهی آشنا می‌سازد. وی پس از گذراندن مراحل اولیه، جهت سیراب کردن روح تشنه خود به حوزه علمیه تبریز روی می‌آورد و از محضر اساتید آن حوزه بهره‌مند می‌شود.

استادان سید علی قاضی در تبریز
1. «میرزا موسی تبریزی» 2. «میرزا محمد علی قراچه داغی» 3. پدر گرامی‌اش؛ ایشان در زمینه تفسیر قرآن تبحر داشت؛ چنان‌چه سید علی آقا خود می‌گوید: تفسیر «کشاف» را در خدمت پدرش خوانده است. 4. «میرزا محمد تقی تبریزی» معروف به «حجة‌الاسلام» و متخلص به «نیر».

هجرت به نجف و استمداد از شاه نجف
روح سید علی که از دانش حوزه علمیه تبریز سیراب نشده بود به جانب حوزه کهن نجف اشرف تمایل پیدا می‌کند و با گروهی از اهالی تبریز به نجف اشرف مشرّف می‌شود. زمانی که سید علی آقا قاضی به شهر نجف می‌رسد، به حرم علوی مشرف شده و از آن حضرت برای رشد و شکوفایی کمک می‌خواهد و خود را به آن امام همام می‌سپارد تا راهی را که رضایت خداوند در آن است، به وی نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگی همراهی‌اش نماید.

استادان علامه قاضی در نجف اشرف
وی در نجف اشرف از محضر اساتیدی مبارز و زبده‌ای بهره‌مند شد؛ همانند آیات عظام:
1. «آخوند خراسانی» 2. «میرزا فتح الله شریعت اصفهانی» 3. «میرزا حسین تهرانی» 4. «شیخ محمد حسن مامقانی» 5. «سید محمد کاظم یزدی» 6. «فاضل شربیانی» وی در مکارم اخلاق و صفات پسندیده و دل‌سوزی به بینوایان، زبان‌زد مردم کربلا و نجف بود. 7. «شیخ محمد بهاری» معظم له از اوتاد شاگردان عارف نام‌دار «ملا حسین‌قلی همدانی» بود. 8. «سید احمد کربلایی». بیشترین استفاده عرفانی مرحوم قاضی، از این عارف بزرگ بوده است.
 
اجتهاد در 27 سالگی
سید علی قاضی در فقه و اصول از محضر این اساتید برجسته حوزه علمیه نجف استفاده فراوان برد و با هوش سرشاری که داشت در سن 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید. وی در لغت عرب نیز کم نظیر بود؛ به طوری که چهل هزار لغت عرب را از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می‌سرود که عرب‌ها از تشخیص آن عاجز می‌ماندند و نمی‌فهمیدند که شعر، از یک شاعر عجم است.

نظر بزرگان درباره علامه قاضی
بزرگان بسیاری درباره شخصیت مرحوم قاضی مطالبی گفته و نوشته‌اند که جهت تبرک، به چند مورد اکتفا می‌کنیم:
1. امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) درباره علامه قاضی فرموده بود: «قاضی، کوهی بود از عظمت و مقام توحید».
2. علامه طباطبایی می‌فرمود: «ما هر چه داریم، از مرحوم قاضی داریم. چه آن‌چه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، چه طریقی که خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفته‌ایم».
3. سید هاشم حداد می‌گوید: «از صدر اسلام تا به حال، عارفی به جامعیت مرحوم قاضی نیامده است».
4. رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگ‌داشت علامه قاضی، فرمایشاتی داشتند؛ از جمله این‌که فرمودند: «مرحوم آقای قاضی یکی از حسنات دهر است، یعنی واقعاً شخصیت برجسته علمی و عملی مرحوم آقای قاضی، حالا اگر نگوییم بی‌نظیر، حقاً در بین بزرگان کم‌نظیر است.

چگونگی فتح باب برای علامه قاضی
آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشا را، در حرمین شرفین امام حسین(علیه‌السلام) و حضرت ابوالفضل العباس به جا می‌آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل می‌رسد، با خود می‌اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است.
در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می‌دود و می‌گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیا در تمام دنیا حضرت ابوالفضل هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی‌شود آن سید چه می‌گوید، به حرم حضرت ابوالفضل می‌رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می‌خواند و می‌خواهد که مشغول نماز مغرب شود. تکبیره الاحرام را که می‌گوید، می‌بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل به طور کلی عوض می‌شود، آن‌گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می‌دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می‌دهد، مستحبات را کم می‌کند و نماز را سریع‌تر از همیشه به پایان می‌رساند.
بعد از نماز به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می‌رود. آن جا دراز می‌کشد و دوباره آن حال می‌آید و بیشتر می‌ماند. تا اهل منزل سینی چای را می‌آورد، آن حال می‌رود.
نماز عشا را می‌خواند و دوباره آن وضع بر می‌گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره‌اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می‌تواند در بدن بماند و نه می‌تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می‌آوردند، آن حال قطع می‌شود و نیمه شب دوباره بر می‌گردد و مدت بیشتری طول می‌کشد.
آری بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می‌شود. می‌گوید: «آن چه را می‌خواستم، تماماً به دست آوردم و امام حسین(علیه‌السلام) در را به رویم گشود».

ناپدید شدن مرحوم قاضی
علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: معمولا ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترس بودند، و رفقا می‌آمدند و می‌رفتند و مذاکراتی داشتند، و صحبت‌هایی می‌شد و آن وقت یک‌باره ایشان ناپدید می‌شدند و چند روزی اصلا خبری نبود؛ نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه کوفه، و نه در سهله از ایشان خبری نبود.
رفقا در این روزها به هر جا که احتمال می‌دادند، سر می‌زدند، ولی ایشان را پیدا نمی‌کردند. چند روز بعد، دوباره پیدا می‌شد، و درس و جلسه‌های خصوصی را در منزل و مدرسه دائر می‌کردند و همین جور حالات غریب و عجیب داشتند.

مواظبت از عدم مزاحمت به خانواده
مرحوم قاضی که اهل تهجد و نماز شب بود آن قدر مواظب اعمال و رفتار خود بود که حتی حاضر نبود عبادت و نمازش برای دیگران و حتی خانواده و فرزندانش ذره‌‌ای مزاحمت ایجاد کند. به همین جهت، در مدرسه قوام حجره‌ای برای این کار گرفته بود.
آیت الله سید محمد حسینی همدانی می‌گوید: «در سال 1347 قمری که من در مدرسه قوام نجف اشرف بودم، روزی سید علی آقا به مدرسه آمد و از متصدی آن حجره‌ای درخواست کرد، و وی نیز با کمال احترام پذیرفت و حجره‌ای کوچک در طبقه فوقانی در اختیارش گذاشت، بعد معلوم شد که قاضی حجره را به عنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت می‌خواستند. چون تصور می‌کرد تهجد ایشان به هنگام شب در خانه، باعث مزاحمت بچه‌ها می‌‌شود. به همین خاطر، شب‌ها حدود ساعت دوازده، شب زنده‌داری ایشان آغاز می‌شد.

تواضع علامه قاضی
روزی آیت الله قاضی با آیت الله سید محسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) به صورت غیر اختیاری با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازه‌ای را تشییع می‌کردند، صاحبان میت از مرحوم قاضی درخواست اقامه نماز بر آن میت کرده بودند. مرحوم قاضی، آیت الله حکیم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضی کرده بود. مرحوم قاضی فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهورتر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع می‌شوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت می‌شود» از این رو، مرحوم آیت الله حکیم بر جنازه نماز خوانده بود.

رسیدگی به محرومین
علامه طهرانی می‌نویسد: یکی از رفقای نجفی ما ـ که الان از اعلام نجف است ـ برای من گفت: من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آن‌هایی را که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند، بر می‌دارد.
من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و علت ماجرا را جویا شدم. فرمود: من این مرد فروشنده را می‌شناسم؛ فرد بی‌بضاعت و فقیری است، من گه‌گاهی به او مساعت می‌کنم، و نمی‌خواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها. و من می‌دانستم که این‌ها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را می‌بندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای این‌که او ضرر نکند آن‌ها را خریدم.

رحلت  و وصال
آیت الله علامه میرزا علی آقا قاضی پس از سال‌ها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه 1325 در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.
در سال‌های آخر عمر ایشان، عطش و بی‌تابی، جسم و روحش را با هم می‌سوزاند و او مرتب آب می‌خواهد و می‌گوید: «در سینه‌ام آتش است ساکت نمی‌شود».

رحلت علامه سید علی آقا قاضی از زبان پسرش
سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می‌کند: «ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می‌گویند که امشب نخواب و بیدار باش.
پدرم هم متوجه نمی‌شود که جریان چیست. ایشان نقل می‌کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می‌زنند و رو به قبله دراز می‌کشند و می‌گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می‌کنند که همسر و بچه‌های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند.
پدرم می‌گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می‌شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می‌آید.
سپس فرمودند فقط قلبم درد می‌کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند.
من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم».
آیت‌الله بهجت می‌فرمودند: «شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را میبرند که رویش نوشته شده بود «توفی ولیّ الله» فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است».
------------------------------------------------------
منبع: خبرگزاری فارس

 

نظرات

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

تشکر

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****