شبهه: مدتی است دشمنان اسلام در کانال های خود مدعی شدهاند اسلام و به خصوص تشیع معتقد است باید بچهها را کتک زد تا نماز بخوانند، سپس برای این ادعا به چند روایت غیر معتبر استناد کرده و سپس میگویند این مطلب خشونت است و مخالف حق و حقوق بچهها.
پاسخ: همانطور که بارها اشاره شد، ترفند دشمن در سالهای اخیر این است که به روایات نادر و ضعیف در کتب غیر معتبر شیعه رجوع کرده و آنها را به عنوان عقیده محکم و اصول اعتقادی شیعه معرفی کند و میگویند امامان شیعه چنین گفتهاند؛ در حالیکه آن مطلب، اصلا درست نیست و علمای شیعه آن روایات را طرد کرده و ناصواب دانستهاند و هرگز بر طبق آنها فتوا ندادهاند و این از توطئههای شیطانی و خباثت درونی آنهاست.
اگر به کتب روایی شیعه دقت کنیم، روایتی که میگوید بچهها را باید کتک زد، تنها 3 روایت است، یکی در کتاب دعائم الاسلام بدون سند بدین شکل نقل شده است: «وَ رَوَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: مُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا بَلَغُوا سَبْعَ سِنِينَ وَ اضْرِبُوهُمْ عَلَى تَرْكِهَا إِذَا بَلَغُوا تِسْعاً وَ فَرِّقُوا بَيْنَهُمْ فِي الْمَضَاجِعِ إِذَا بَلَغُوا عَشْراً»[1] دومی نیز در کتاب نوادر راوندی[2] با همین مضمون نقل شده، این روایت یک بار از زبان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده و یک بار از زبان امام کاظم(علیهالسلام)؛ دیگر کتب مانند بحار الانوار[3] و مستدرک الوسائل[4] نیز از این دو کتاب نقل کردهاند. لذا این روایات، هیچ کدام سند ندارند و به اصطلاح مرسل هستند، لذا نه در کتاب معتبر شیعه نقل شدهاند و نه سند درستی دارند، پس از اعتبار ساقطند.
یک روایت نیز در کتاب «من لا یحضره الفقیه» نقل شده که اگر چه سند دارد، ولی چون افراد ضعیفی در سند هستند قابل اعتنا نیست، این روایت از امام صادق یا امام باقر نقل شده: «...حَتَّى يَتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِينَ فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ عُلِّمَ الْوُضُوءَ وَ ضُرِبَ عَلَيْهِ وَ أُمِرَ بِالصَّلَاةِ وَ ضُرِبَ عَلَيْهَا فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ غَفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[5] در سند این روایت نیز محمد بن سنان وجود دارد که آدم ضعیفی است.[6]
بنابراین کلا در منابع شیعه 3 روایت در مورد کتک زدن بچه برای نماز وجود دارد که دو مورد آن بدون سند است و یک مورد دیگر که سند دارد، ضعیف است، لذا هیچ عالمی از علمای شیعه توصیه نکرده است بچههای خود را بزنید تا نماز بخوانند.
بررسی دلالی:
1. روایات بسیاری با سند صحیح در منابع شیعه وجود دارد که در آنها به کتک زدن اشاره نشده و تنها فرمودهاند فرزندان پسر را در 10 سالگی به نماز توصیه کنید، یعنی فقط در حد یک توصیه، نه اجبار و کتک؛ مانند اینکه امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: پیامبر(ص) فرموده است: «مُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا كَانُوا أَبْنَاءَ عَشْرِ سِنِينَ».[7] در این روایت سخنی از کتک زدن نیست؛ همچنین حضرت در روایت دیگری فرمودند: «اَلغُلَامُ يَلعَبُ سَبعَ سِنِين وَ يَتَعَلَّمُ الكِتَابَ سَبعَ سِنِين وَ يَتَعَلَّمُ الحَلَالَ وَ الحَرَامَ سَبعَ سِنِين: کودک هفت سال بازی میکند و هفت سال قرآن را میآموزد و هفت سال حلال و حرام را».[8] لذا این روایات با روایات بالا در تعارض هستند و صحبتی از کتک زدن در آنها نیست.
2. در سیره عملی هیچیک از معصومین(علیهمالسلام) و توصیههای تربیتی آنها، زدن کودکان دیده نشده و حتّی از این اقدام نهی نمودهاند، به عنوان نمونه مردى حضور امام کاظم(علیهالسلام) از فرزند خود شکایت کرد، حضرت فرمود: «لَا تَضْرِبْهُ وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِلْ: فرزندت را نزن، و براى ادب کردنش، از او قهر کن، ولى مواظب باش، قهرت طول نکشد»[9] در این حدیث، حضرت تنبیه بدنى را صریحاً منع فرموده و در عوض از مجازات عاطفى استفاده کرده است. همچنین حضرات معصومین بسیار مواظب ظرفیت کودکان بوده و فرمودهاند روزه اگر برای آنان سخت بود، روزه را بشکنند، یعنی آنها نسبت به روزه بیاهمیت نباشند، اما اگر دیدید برای آنها سخت است، به آنها بگویید روزه را بخورند، به طور مثال نقل شده امام صادق(علیهالسلام) بچههای خود را به روزه در ماه رمضان امر میکرد و چون میدید که برایشان سخت است و اذیت میشوند، امر میکرد که روزه خود را بشکنند و افطار کنند.[10] لذا اهل بیت(علیهمالسلام) با سختگیری و کتککاری فرزندان به شدت مخالفت کردهاند.
3. ممکن است معنای ضرب، کتک زدن نباشد، بلکه به معنای قهر کردن و دوری از آنها باشد، یعنی با نیازهای عاطفی بچه را وادار به نماز خواندن کنید. شاهد این تفسیر روایتی از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در مورد زنان است که فرمودند: «إِنِّي أَتَعَجَّبُ مِمَّنْ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ أَوْلَى مِنْهَا لَا تَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ الْقِصَاصَ وَ لَكِنِ اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْي: من تعجب میکنم از کسی که زنش را کتک میزند،.... بلکه آنها را با گرسنگی و نداشتن لباس مناسب کتک بزنید».[11] شاهد مثال جمله «اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْي» یعنی حضرت میگوید کتک زدن زنان با گرسنگی آنهاست، یعنی تنبیه بدنی ممنوع است -البته منظور از حضرت این است که اگر زنی بیادبی کرد، و در خانه بسیار بد رفتار و ناملایم بود، غذا و لباس مناسب را برای او نگیرید تا مطیع گردد و اخلاقش را درست کند، این روایت به این معنا نیست که اصلا هیچ غذایی به او ندهید تا بمیرد، یا لخت باشد، بلکه به معنای غذای لذیذ و لباس با ارزش است- لذا اینجا هم ممکن است منظور حضرت از زدن کودکان، قهر کردن باشد تا با این کار بچه ترغیب شود نماز بخواند.
4. در نهایت میگوییم: اگر مراد این روایت تنبیه بدنی هم باشد، برای کسانی است که در تربیت اولاد خود انواع تدبیرهای لازم را به کار گرفته اند و در این مسیر بر اساس دستورات دینی آهسته آهسته و به تدریج جلو رفتهاند. نه تندی اعمال کردهاند و نه کندی و مسامحه نمودهاند، امّا با این حال همچنان فرزندشان از خواندن نماز سرباز میزند، در این صورت مسئله کتک زدن و تادیب مناسب، آن هم نه شدید، به حکم «آخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی: آخرین درمان داغ کردن است» لازم میشود. نه این که برخی والدین بدون این که کمترین قدمی در راستای آموزش دینی فرزندشان برداشته باشند با شنیدن این روایت و بدون در نظر گرفتن توضیح و تفسیرهای جانبی آن به یک باره به جان فرزند خود افتاده و انتقام تمامی سهل انگاریهای خود نسبت به تربیت فرزند را از کودک خود بگیرند و در نتیجه فرزند خود را نسبت به دین و نماز بیزار نمایند.
لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/140988
با سلام خدمت شما.
ایده آلسیم و رئالیسم در مقابل هم هستن، رئالیسم میگه در خارج از ذهن انسان اشیا و واقعیت وجود داره و هیچ ربطی به ذهن ما نداره، درخت، دیوار، سنگ و چوب و ... در خارج به صورت مستقل هستن و ذهن انسان باید تلاش کنه اونا رو همانگونه که هستن بشناسه، یعنی اصالت و حقیقت در خارج ذهن ماست که تمام فلاسفه اسلامی و بیشتر فلاسفه غرب بر همین اندیشه هستن.
در مقابل رئالیسم، گروه دیگری وجود دارن که به ایده آلسیم معروفن، این گروه میگن اصل ذهن و تفکر ماست نه خارج.
در تعریف اون گفته شده: ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و ایده آلیسم یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.
ایده الیست ها به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین ،حیوان،اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد ندارند و همه جهان را خیال و پندار می دانند و می گویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک سلسله تصورات ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می نامیم، به هیچ وجه نمی توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک خود و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی دهد. به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این تصورات را صرفا ساخته ذهن خود می دانند و نظرشان این است که ما فکر می کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا نه؟ برخی از ایده آلیست ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.
دقت کردید لذا اینکه میگن فکر مقدم بر ماده است، یعنی اصل با ذهن و فکر ماست و هر جوری که ما فکر کنیم و بیاندیشیم همون خواهد بود، حالا در خارج ذهن ما چی هست و چه بوده و ... هم نیست، مهم اینکه که تو چطور فکر کنی.
با سلام خدمت شما.
ببنید دوست عزیز اینکه گفته میشه فقر نزدیک به کفر هست و از در بیاد، ایمان از پنجره میره بیرون اینها از باب پیشگیری بهتر از درمان هست. مثلا پزشک میشه سیگار نکشید چون ریه رو از بین میبره، یعنی باید سعی کنیم سراغ سیگار نریم، دوری کنیم.
اینجا هم همینه اگر کسی فقیر شد و فقرش به حدی بود که به نان شب محتاج شد، این جور فردی بیشتر از دیگران در معرض گناه هستش و غالب مردم در چنین حالاتی هر کاری میکنن تا شکمشون رو سیر کنن، لذا این جمله نهیب هست به خود ما که تلاش کنیم فقیر نباشیم.
از طرفی این جمله نهیبی هم هست برای مسئولین جامعه یعنی شما که مسئول جامعه هستی تلاش کن فقر رو از بین ببری و مردم جامعه رو فقیر نکنی که بیشتر آدم های فقیر برای سیر کردن خودشون و خانوده شون به هر کاری چه حلال و چه حرام دست میزنن.
پس این جملات یا روایات به معنای جبر نیست که هر کی فقیر شد که هر گناهی که انجام داد دست خودش نیست و گناهی نداره و مجبور هست و .... نه اصلا؛ ما در جامعه افراد فقیر زیادی رو هم می بینیم که با آبرو و ایمان دارن زندگ میکنن و خودشون رو حفظ کردن، پس اینجوری نیست که دیگه دست خودشون نباشه.
لذا اینگونه روایات از باب نهیب هست، یعنی مواظب باشید که فقیر بودن و فقر انسان رو به برخی گناهان سوق میده، پس تلاش کنید فقیر نباشید و مسئولین تلاش کنن فقر رو از بین ببرن.
بنابراین فقیر بودن عذر و بهانه نیست، آدم های فقیر هم اختیار دارن و میتونن هم کار خوب انجام بدن و هم کار بد. و این توضیحاتی که دوستمون هم نوشتن خوبه و نیازی نیست من دوباره توضیح بدم.
با سلام خدمت شما.
در رابطه قوم یهود که همان بنی اسرائیل هستند قرآن کریم میفرماید: « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ ۗ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ [بقره/91] هنگامی که به آنان گویند: به آنچه که خدا [بر پیامبر اسلام] نازل کرده ایمان آورید، گویند: به توراتی که بر خود ما یهودیان نازل شده ایمان می آوریم و به غیر آن در حالی که حق است و تصدیق کننده توراتی است که با آنان است، کفر می ورزند. بگو: اگر شما [از روی درستی و راستی به تورات] مؤمن بودید، پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می کشتید؟»
لذا بدون شک بنی اسرائل یا همان یهودیان، برخی از انبیا را بدون دلیل و برهان کشتند، اما در اینکه تعداد آنها چند نفر بوده اختلاف وجود داره و نمیشه با قطعیت گفت که تعداد دقیق آنها چه مقدار بوده است.
اما اینکه پرسیدید که چرا این همه پیامبر با هم مبعوث شدند، در پاسخ باید عرض کنم: چون بنی اسراییل افراد زیادی بودند و به قبیلههای مختلف تقسیم شده بودند و گفته شده که 12 قبیله شده بودن چون حضرت یعقوب 12 پسر داشت و هر پسری یک قبیله تشکیل داد و فرزندان او از بقیه جدا شدن و حتی در قرآن هم ذکر شده که وقتی حضرت موسی اونا رو نجات داد، اینها از یک چشمه آب نمیخوردن و به موسی گفتن که باید برای ما 12 چشمه ایجاد کنی که ما از چشمه خودمون آب بخوریم.
لذا علت اینکه پیامبران زیادی داشتن این بود که فقیلههای مختلفی بودن و زیاد بودن و لازم بوده برا هر قبیله یک پیامبر مبعوث بشه، البته بیشتر اونا پیامبران تبلیغی بودن یعنی شریعت و کتاب پیامبر قبلی رو تبلیغ میکردن.
پس کشتن انبیای زیادی در یک روز برا یک قبیله نبوده، بلکه برا قبیلههای مختلفی بوده که با هم اختلافاتی داشتن و ارتباط چندان هم با هم نداشتن، لذا ممکن بوده این قبیله به هیچ وجه از پیامبر قبیله دیگه تبعیت نکنه، به همین خاطر خدا برای همه شون پیامبر مبعوث کرده.
با سلام خدمت شما.
در رابطه با اسپینوزا در جامعه غرب دو تفسیر کاملا مخالف وجود داره و برخی اونو ملحد و مادی گرا میدونن و برخی موحد و در اوج عرفان، عبارات او هر دو وجه رو داره، گاهی از یگانگی خداوند متعال با طبیعت سخن گفته و گاهی از اینکه طبیعت و جهان مادی همه آثار و حالات و ظهورات خداوند متعال هستند.
در نگاه اول او خدا را با طبیعت و جهان مادی یکی دونسته که همان نگاه ماترالیسم است که او رو کافر و ملحد میکنه و در این تفکر خدا هم فناپذیر است، چون طبیعت فناپذیر است.
در نگاه دوم اسپینوزا در اوج است و مانند عرفای مسلمان مانند ابن عربی قائل به وحدت وجود است و همه عالم را ظهور و بروز خداوند متعال میدونه و خدا را بالاتر از همه اشیا. در این نگاه خداوند فناپذیر نیست، بلکه او همیشگی است و متعالی.
البته با توجه به این اسپینوزا یهودی زاده و آشنا با تفکر یهود بوده، به احتمال زیاد همان نگاه دوم را داشته و چیزی شبیه به عرفان اسلامی را در غرب ارائه کره است، اما برخی از فلاسفه غرب عمق کلام او را نفهمیده و به انکار او پرداخته اند.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به این مقاله مراجعه کنید.
با سلام خدمت شما.
ببنید دوست عزیز، این سوال پاسخ داره ها، اما دو نکته توجه کنید: یکی اینکه پاسخش فلسفی هست و نیاز به مقدمات خاص خودش داره که توضیح میدم و ان شاءالله که متوجه بشید. دوم اینکه: در روایات هم داریم که در کنه ذات ربوبی تفکر نکنید که جز حیرت و ضلالت چیزی حاصل نمیشه، لذا در فلسفه و عرفان هم اثبات میشه که ذات خداوند غیب محض است و هیچ عقلی به اونجا راه نداره و کسی نمیتونه بفهمه خدا چیه و کیه و چجور موجودیه.
لذا ما به راحتی و با ادله زیاد اثبات میکنیم خدا هست، سپس اثبات میکنیم خدا اول و آخر نداره، یعنی نمیشه براس ابتدا فرض کرد، چون وقتی میگیم اول، یعنی قبل از اون نبوده، و این یعنی خدا هم توسط چیزی یا کسی به وجود اومده و این خلاف فرض خودمونه، ما میگیم بالاتر از خدا چیزی یا کسی نیست، یعنی خداوند متعال هست که همه چیز رو به وجود آورده، پس قبل از او نمیتونه چیزی باشه، همه چیز قائم به ذات اوست، همه چیز از او حیات گرفته، لذا اول نداره.
اما پاسخ فلسفی اون که امیدارم هم متوجه بشید و هم قانع:
ما میگیم اگر خدا خودش، خدای دیگری داشته باشه، دست میذاریم رو اون خدا، اگر خدای دیگری داشته باشه، اون خدا و همینطور، یا این زنجیره به جایی ختم میشه که بگیم این دیگه آخرینه، یا ختم نمیشه، اگر ختم نشه که عقل ما قبول نمیکنه و با خودش میگه نمیشه باید آخرین فرد وجود داشته باشه، نمیشه که هی بالاتر از او هم باشه، بالاتر از اون هم باشه و همین طور تا بینهایت.
پس در نهایت به جایی ختم میشه و اون خدای عالم هست که سرچشمه هستیه و همه چیز از او شروع شده، این یعنی چی؟ یعنی اون موجود دیگه بینیاز هست، بالاتر از او چیزی نیست، هر چی هست از درون و نفس خود او میجوشه، لذا اسم اون رو گذاشتیم واجب الوجود، یعنی کسی که قائم به ذاته، وجود مال خودشه، از کسی نگرفته و به چیزی نیاز نداره.
وقای این ثابت شد میگیم خود اون موجود که وجود مال خودشه، پس هیچ وقت وجود ازش جدا نشده، هیچ زمانی رو نمیتوان تصور کرد که وجود نداشته، پس هم ازلی هست و هم ابدی، یعنی از اول بوده و تا آخر خواهد بود.
حالا اینکه چطور وجود از خودشه، اینجا همون جایی هست که باید توقف کرد، عقل بشری و لو عقل پیامبر و امام معصوم هم اینجا سکوت میکنن و متوجه نمیشن، چون خدا بینهایته و ما محدود.
برای مطالعه بیشتر لطفا به این مطلب مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/8092
با سلام خدمت شما.
چون قرار گذاشته بودند که تن به تن مبارزه کنند و اصحاب امام معمولا از امام اجازه گرفته و به میدان میرفتند، یعنی تن به تن مبارزه میکردن و بعد از شهادت یک نفر، اجازه میدادن که امام بیاد بالای سر اون فرد و دلجویی کنه.
شاید علت دیگرش این بود که با خودشون فکر میکردن که جمعیتشون زیاده و به راحتی پیروز میشن، دیگه نیازی نیست که حضرت رو به شکل غالگیرانه بکشند.
با سلام خدمت شما.
این حرف که فرشتگان از خودشون اختیاری ندارن، غلطه؛ همه ملائکه اختیار دارن و با اراده و اختیار خودشون تصمیم میگیرن و عمل میکنن، اما چون شهوت و غضب ندارن و عقل محض هستن، همیشه راه درست و اطاعت رو انتخاب میکنن، نه اینکه مجبور باشن کار خوب انجام بدن، مثل یه رباط، لذا ملائکه الهی مثل ما انسانها اختیار دارن و میتونن گناه کنن، اما کشش و انگیزهای به سمت گناه ندارن، لذا همیشه اطاعت میکنن، درست مثل انسان که هیچ انگیزه ای برای خوردن نجاست ندارد، لذا هیچ وقت هم نجاست نمیخورد، آیا میشه بگیم انسان ها مجبورن نجاست نخورن؟ نه چون هیچ وقت انگیره و کششی نسبت به خوردن نجاست نداریم، نجاست رو نمی خوریم. لذا تعبیر «عباد مکرمون» کاملا درسته، چون مخلوق خداوند متعال هستند و اطاعت هم میکنن.
از اینجا هم معلوم میشه وقتی انسان عبادت خدا رو انجام میده و اطاعت میکنه برتر از ملائکه میشه علتش چیه؟ چون انسان علی رغم کشش و میل باطنی به سمت گناه، سراغ گناه نمیره و اطاعت میکنه ارزش خیلی بیشتر از ملائکه میشه، چون ملائکه اون کشش به سمت گناه رو ندارن، یعنی انسان باید دو کار انجام بده اول مبارز با نفس و کشش درونی به سمت گناه و معصیت، دوم اطاعت خداوند متعال، لذا ارزش کار انسان بسیار بالاتر از ملائکه است.
با سلام خدمت شما.
این مباحث عقلی نیست که بتوان با ادله عقلی آنها را تحلیل کرد و سخن گفت، بلکه همه مباحث آن نقلی است و بر مبنای روایات؛ لذا باید دید روایات چه میگویند و مفاد آنها چیست و چگونه با هم جمع میشوند.
در این زمینه دو دسته روایات داریم: دسته اول روایاتی که میگویند شفاعت برای همه محبین است و گناهان کبیره آنها بخشیده میشه و گریه کن امام حسین(ع) به بهشت میره و .... دسته دوم روایاتی است که میگویند: خیر کسانیکه گناه کبیره مرتکب بشن میرن جهنم، یا همین روایتی که شما هم نوشتید که امام صادق میفرماید شفاعت ما به کسی نمیرسد که نماز را سبک بشمارد. همچنین روایات متعددی وجود دارد که بیان میکنند آدم بی نماز در جهنم است و اصلا مسلمان نیست تا چه برسه به شیعه.
خوب با برخورد با این روایات یا باید بگوییم اهل بیت تناقض گویی کرده اند و به عمد شیعیان خود را به اشتباه انداخته اند، یا باید بگوییم این روایات از باب عموم و خصوص است و باید با هم جمع شود به این شکل که کسی که نماز بخواند و از گناهان کبیره در حد توان دوری کند و برای امام حسین(ع) هم اشک بریزد به باب الحسین میرسه و به بهشت و درجات عالی میرسد.
یعنی جمع بین روایات اقتضا میکنه که بگیم کسی که نسبت به شریعت لاابالی است و رعایت نمیکنه، نماز نمیخونه، روزه نمیگیره، غیبت میکنهف دروغ میگه، سر مردم کلاه میزاره، شراب میخوره، محرم و نامحرم سرش نمیشه و .... حالا چنین کسی اومد مجلس امام حسین(ع) اگر مورد عنایت قرار گرفت و توبه کرد و برگشت، این فرد حسینی باشه و از باب الحسین وارد بهشت بشه، اما اگه همون جور رفت بیرون و هیچ تغییری نکرد، بعید است که چنین فردی مورد رحمت و شفاعت قرار بگیره.
چون در روایات متعددی از اهل بیت چنین افرادی رو لعن کردن، مکرر فرمودن شیعه ما کسی نیست که به واجبات الهی و محرمات الهی کم اهمیت باشه و تقیدی نداشته باشه اگر به کتاب کافی جلد دوم کتب ایمان و کفر مراجعه کنیم این مطالب قابل رویت هست.
از طرفی عدالت اقتضا میکنه بین انسانی که رعایت میکنه با کسی که رعایت نمیکنه فرق باشه، یعنی کسی که 70 سال نماز خونده با کسی که 70 سال نماز نخونده، باید با هم فرق داشته باشن، اینکه بگیم مثلا کسی باید در طول سال چند روز برای امام حسین(ع) کار کنه و تمام و جای تمام واجبات و گناهان رو بگیره، نه چنین چیزی خلاف عدالت الهی هستش و درست نیست.
شهید مطهری(ره) نیز در کتاب حماسه حسینی هم در چند فصل به این مطلب پرداخته و اینکه اشک بر امام حسین(ع) و عزاداری او بتونه جای واجبات و محرمات رو بگیره رو کاملا رد میکنه و میگه اگر قرار باشه امام حسین(ع) جای گناهان ما قرار بگیره و شخص با گریه بر امام حسین(ع) پاک بشه و دوباره بره سراغ گناه و معصیت، امام حسین(ع) میشه کارخانه یزید سازی، یعنی خود امام و مکتب امام حسین(ع)، داره انسان شقی و گناهکار تولید میکنه.
لذا انسان باید اهل رعایت باشه، نمازش رو بخونه، روزه اش رو بگیره، خمس و زکاتش رو پرداخت کنه و تمام تلاشش این باشه که گناه نکنه، حالا اگر لغزشی صورت گرفت(که عموم مردم همین لغزش ها رو دارن) و ناخواسته گناهی مرتکب شد، اونجا جای شفاعت هست و اهل بیت اون موارد رو شفاعت میکنن و جبران میکنن.
صفحهها