مطالب دوستان مهدی توحیدیان

تصویر اعظمی علی اعظمی علی 19 فرو, 1402 سوال اعتقادی: در هر دو حالت(خواب و مرگ) روح از بدن جدا شده چه ناقص چه کامل ؟
[در پاسخ به اعظمی] با سلام خدمت شما کاربر محترم: در پاسخ به سؤالی که فرمودید به چند نکته می‌توان اشاره نمود: 1. همان‌طور که خود حضرت‌عالی هم اشاره فرمودید، روح در هنگام خواب به‌صورت کامل از بدن جدا نشده و نوعی اتصال به بدن دارد؛ برای همین است که به‌محض یک تکان یا صدای بلند به بدن بازمی‌گردد؛ درنتیجه، این اتصال به بدن باعث می‌شود تا احاطه‌ای به عوالم نداشته و علم او محدود به زمانی باشد، که ارتباط کامل با ابزار حسی بدن خود پیدا می‌نماید. در مقابل، روح هنگامی‌که با مرگ از بدن به‌صورت کامل جدا می‌شود، به عالم برزخ و ملکوت رفته و ازآنجاکه عالم مذکور محیط بر دنیا است، شخص میت هم به‌نوعی احاطه نسبی بر عالم دنیا پیداکرده و به‌تبع آن، از حضور اشخاص بر سر قبرش مطلع می‌شود. 2. میزان احاطه علمی هر شخص وابسته به اذن الهی و احاطه روحی او است، خداوند بنا بر مصالحی به عموم مردم اذن در احاطه علمی در هنگام خواب و به هنگام قطع ارتباط از بدن نداده است. این در حالی است که بعضی از انبیاء و اولیاء الهی همچون اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اساس برخی از روایات در خواب نیز از علم به ماوراء خود برخوردار بوده‌اند.[1] بعد از مرگ نیز همه افراد به یک نحو از عالم دنیا مطلع نمی‌شوند، این بستگی به احاطه روحی آنها و میزان اذن الهی و مصلحت آنها دارد که به چه مقدار و به چه صورت نسبت به عالم دنیا علم پیدا نمایند. برخی ممکن است شخصی که بر سر قبرشان می‌آید را ببینند، برخی ممکن است بیشتر از آن همچون اعمال فرزندان و اطرافیان را ببینند و برخی ممکن است هیچ‌کدام را ندیده و فقط از آمدن شخص بر سر قبر خود از طریق ملائکه پیام‌رسان مطلع گردند تا هم خوشحال شده و هم برای او دعا نمایند. پی‌نوشت: [1]. کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص272.  
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 19 فرو, 1402 سوال اعتقادی: خداوند چرا باید ما رو مجازات کنه ؟
 با عرض سلام و خسته نباشید در پاسخ چنین سوالی چندین پاسخ می توان داد، از جمله: 1. عذاب اخروی همان اعمال خود انسان ها هستند و در آخرت به شکل عذاب تبلور یافته اند.  2. عذاب بر گرفته از عدل الهی است و اقتضای عدل الهی می باشد. 3. خداوند از بیشتر گناهان بندگان  به خاطر صفت رحمانیتش می گذرد و طرق مختلف را برای بخشش گناه بندگان و بر گشت آن ها قرار داده است. حتی در برخی موارد گناهان را تبدیل به حسنه می کند. 4. این که خداوند هوای نفس ندارد تا به خاطر آن بندگان را مانند بیماران سادیسم عذاب بکند و لذت ببرد. عذاب اخروی چهره اعمال دنیوی از قرآن کریم و روایات فراوان استفاده مى‏‌شود که هر چند چهره مُلکى اعمال نیک و بد انسان در این دنیا از بین مى‌‏رود؛ ولى صورت هاى ملکوتى افعال اختیارى انسان در باطن انسان مستقر مى‌‌‏شود، هر جا که برود همراه اوست و سرمایه زندگى شیرین یا تلخ آینده او مى‏‌باشد. به تعبیر دیگر اعمال خوب با صورت‌هاى بسیار زیبا و لذت بخش تجسم مى‏‌یابند و به صورت کانون بهجت و لذت در مى‌‏آیند، اما اعمال بد انسان با صورت هاى بسیار زشت و وحشت زا و آزاردهنده تجسم مى‌‏یابند و به صورت کانون درد و رنج و عذاب در مى‏ آیند بنابراین، هر کس در قیامت با همان اعمال و اخلاق و اعتقادى که از دنیا به همراه خود برده است زندگى مى‌‏کند. این ها سرمایه‏ هاى خوب و یا بد و مصاحبان نیک یا زشت همیشگى انسان در جهان جاودان هستند.[2] عذاب اخروی نشانه عدل الهی از آیات قرآن استفاده مى ‏شود که جزا و سزاى اخروى مقتضاى عدل الهى است. اگر پاداش و کیفر اخروى نباشد، عدل الهى مخدوش خواهد بود؛ زیرا خداوند مردم را دعوت کرده است به ایمان و نیکوکارى و مردم از لحاظ پذیرش این دعوت دو دسته شده‏ اند، برخى این دعوت را پذیرفته و نظام فکرى و اخلاقى خود را بر آن تطبیق داده ‏اند و برخى دیگر نپذیرفته و به بدکارى و فساد پرداخته‏ اند. از طرف دیگر مى ‏بینیم که نظام این جهان بر این نیست که صد در صد نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد، بلکه برخى نیکوکاری ها هستند که حیات انسان با آن پایان پیدا مى‏ کند و مجالى براى پاداش نیست؛ چنان که برخى از گناهان هستند که امکان عقوبت آن ها در دنیا نیست، مانند: کسى که هزاران انسان را به ناحق مى‏ کشد. پس مقتضاى عدل الهى آن است که نشئه دیگرى وجود داشته باشد؛ تا هر یک از این دو دسته جزاى عمل خود را بیابند.[3] وعده عذاب نمونه ای از رحمت الهی وقتی خداوند سخن از عذاب می‌کند و نسبت به جهنم هشدار می‌‎دهد و می‌گوید اگر این مسیر را انتخاب کنی چنین نتیجه ای در انتظار تو است، به این صورت خداوند نسبت به عاقبت و نتیجه‌ای که در انتظار بندگان اوست به آن‌ها هشدار می‌دهد و نشان دهنده رحمت او هست. در قرآن کریم تصریح شده که خداوند رحمان، رحمت را بر خودش فرض کرده است، در نتیجه اهل معصیت را که بر اساس جهل و نادانی گناه کرده‌اند، فوری معذب نمی‌نماید و اگر برگردند، مورد لطف و مرحمت خودش قرار می‌دهد.[4] عذاب الهی به خاطر تشفی خاطر خداوند نیست در باره این که خداوند از مجازات و کیفر خلاف کاران و اشرار چه انگیزه هایی می تواند داشته باشد مواردی را می توان نام برد: 1.  تشفی خاطر. 2.  تربیت و اصلاح شخص مجرم. 3. اصلاح اجتماعی و عبرت گرفتن. 4. اقتضای حکمت. در مورد عذاب اخروی از ناحیه خداوند، انگیزه اوّل در ذات الهی محال به نظر می رسد؛ چرا که خداوند متعال همانند انسان قلب و دل ندارد؛ تا دچار عقده و حس انتقام‏ جویى شود و بخواهد از راه عقوبت مجرم، خاطر خود را تسکین دهد. انگیزه دوم و سوم، نیز در آخرت جایگاهی ندارند، چون که آخرت هنگام حساب و جزای اعمال است نه زمان تکلیف، تا با کیفر مجرمان، سایرین هم متأثّر شوند و به تکلیف خود عمل کنند. امام علی(علیه السلام) فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‌؛[5] امروز[دنیا] جایگاه عمل است نه حساب، و فردا[قیامت] جای حساب است.» بلکه خداوند بر اساس حکمت خود به مطیعان و مؤمنان وعده ثواب و به عاصیان و کافران وعده عذاب داده است. اگر این وعده و وعید الهى نبود ارسال رسل و انزال کتب و شرایع آسمانى لغو و بیهوده بود. با توجه به این که تخلّف از وعده عقلاً و شرعا قبیح و نارواست چاره‏اى نیست جز این که خداوند در عالم آخرت به این وعده‌‏ها و وعیدها جامه عمل بپوشاند.[6] در نتیجه وعده های عذاب الهی برگرفته از تشفی و حب نفس نمی باشد بلکه عذاب جلوه اعمال خود ما انسان ها هست و خداوند طبق حکمت وعده داده و مطابق با عدل خود با آن ها رفتار می نماید و طبق رحمتش بسیاری از آن ها را می بخشد. و حال آن که انگیزه بیماران سادیسمی درونی است و آن بیماری آن ها رامجبور به این کار می کند. پی نوشت [1] سوره کهف، آیه 29. [2] حیات اخروى شهیدمطهری ، ص 33. [3] عدل الهى شهیدمطهری، ص 252. [4] انعام 54. [5] غررالحكم، ج۲، ص۵۰۳. [6] شیعه در اسلام، ص162.
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: مگر نکاح با زن شوهردار حرام نیست؟
با عرض سلام و خسته نباشید  چنین زنان شوهردارى که در اسارت مسلمانان قرار می‌گیرند رابطه آنها به مجرد اسارت با شوهرانشان قطع خواهد شد، درست مانند زن غیر مسلمانى که با اسلام آوردن رابطه او با شوهر سابقش(در صورت ادامه کفر) قطع می‌گردد، و زنان اسیر در ردیف زنان بدون شوهر قرار خواهند گرفت. از این‌جا روشن می‌شود که اسلام به هیچ‌وجه اجازه نداده است که مسلمانان با زنان شوهردار حتى از ملل و مذاهب دیگر ازدواج کنند، و به همین جهت، عده براى آنها مقرر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشویى با آنها جلوگیرى نموده است. برای واضح‌تر شدن مطلب باید گفت که هیچ مسلمانی حق ندارد به کشور غیر مسلمانی مسافرت کرده و با زن غیر مسلمان شوهرداری ارتباط برقرار کند. اما در مورد فلسفه این حکم[ازدواج با زنان اسیر] می‌توان گفت: این‌گونه زنان یا باید به محیط کفر بازگشت داده شوند، و یا بدون شوهر هم‌چنان در میان مسلمانان بمانند و یا رابطه آنها با شوهران سابق قطع شود و بتوانند به صورت مشروع با فرد دیگری ارتباط برقرار نمایند! صورت اول را شاید نوعی امتیاز دادن به دشمن ارزیابی کرد که آنان را در ادامه نبرد مصمم خواهد ساخت زیرا مطمئنند اگر زنانشان اسیر شدند می‌توانند آنان را برگردانند و صورت دوم به ایجاد نوعی محدودیت جنسی برای این زنان اسیر خواهد انجامید که هم برای آنان و هم برای جامعه اسلامی که این زنان اکنون به ناچار در میانشان زندگی می‌کنند، فسادآور است، بنابر این راه سوم، راه میانه‌ای است که بدون آنکه به محرومیت کامل و یا بی‌بند وباری مطلق جنسی بیانجامد، برخی ارتباطات را مجاز اعلام می‌کند. از پاره‏اى روایات که سند آن به ابوسعید خدرى صحابى معروف می‌رسد برمی‌‏آید که آیه فوق در باره اسراى غزوه اوطاس نازل شد و پیامبر اسلام(ص) بعد از اطمینان به این‌که زنان اسیر باردار نیستند، به آنها اجازه داد که با مسلمانان ازدواج کنند و یا مانند یک کنیز در اختیار آنها قرار گیرند. این حدیث تفسیر بالا را نیز تأیید می‌کند آنچه گفته شد در مورد بخش ابتدایی این آیه بود و در مورد بخش پایانی آیه که به ازدواج موقت می‌پردازد نیز می‌توانید به پاسخ‌های موجود در سایت رجوع کنید
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: چرا خداوند زر و زیور و طلاجات را مذموم فرموده...؟؟؟
با عرض سلام و خسته نباشید  با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما  خداوند زر و زیور و طلا را مذمت نکرده است بلکه دل بستن به مادیات هست که مذموم می باشد و این که آن ها را ذخره کنیم و از انفاق انها به مردم فقیر امتناع کنیم و مال و امور دنیایی وقتی در خدمت امور معنوی و در راه خدا باشد مذموم نیستند بلکه مدح نیز شده اند.  امور بهشتی نیز به این شکل هستند چون در بهشت تعلق به غیر خدا وجود ندارد.
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: منبع معتبر برای اثبات 124 هزار پیامبر
با عرض سلام و خسته نباشید  راه های علم و آگاهی پیدا کردن نسبت به حقائق مختلف است، بعضی مطالب با براهین و استدلال‌های عقلی و برخی نیز با تجربه و مشاهده معلوم و ثابت می‌شوند؛ امّا نباید فراموش کرد که تنها راه علم و آگاهی پیدا کردن به یک حقیقت، تعقّل و اندیشیدن و یا تجربه نیست. چه بسا مطالبی که قابل تجربه نبوده و با براهین و ادله عقلی نیز ثابت نمی‌شوند همانند تاریخ و سرگذشت پیشینیان. به خوبی روشن است که کسی از راه تجربه و یا تفکّر و اندیشیدن نمی‌تواند نسبت به تاریخ گذشته آگاهی پیدا کند در این‌گونه موارد تنها راه کسب اطّلاعات و آگاهی، گوش سپردن به گفته تاریخ نگاران و یا کسانی است که از گذشته به هر طریقی آگاهی دارند و راستگویی آنها مُبَرهن است. مسأله تعداد انبیاء و همچنین تعداد امامان و اینکه چه کسانی پیامبر یا امام بوده‌اند از جمله مواردی اند که با حس، تجربه و عقل ثابت نمی‌شود. البته اصل ضرورت بعثت انبیاء و امامت و مسائلی همچون لزوم عصمت انبیاء و امامان و همچنین نیازمندی جامعه بشری به انبیا و امامان متعدد، با ادله عقلی ثابت می‌شوند. در مورد تعداد پیامبران، قرآن کریم، علاوه بر ذکر نام تعدادی از پیامبران بزرگ الهی، به این واقعیت هم اشاره می کند که تعداد پیامبران، بیشتر از آن است که نام آنها در قرآن آمده است، خداوند به این موضوع در آیه ۷۸ سوره غافر اشاره کرده و می فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیکَ؛ ما پیش از تو رسولانی فرستادیم؛ سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگفته، و گروهی را برای تو بازگو نکرده‌ایم» و همچنین در آیه ۳۶ سوره نحل هم می فرماید:«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولا: ما در هر امتی رسولی برانگیختیم».   پس آنچه از قرآن بدست می آید این است که پیامبران متعددی برای راهنمایی بشر از سوی خدا به پیامبری مبعوث شده اند. بنابراین در قرآن کریم به تعداد دقیق پیامبران الهی اشاره ای نشده است، لذا باید برای یافتن پاسخ به این سوال که تعداد پیامبران الهی، چند نفر بوده است، به روایات نقل شده از معصومین علیهم السلام مراجعه کنیم: در بحار الانوار روایاتی نقل شده است که تعداد پیامبران را ۱۲۴ هزار نفر ذکر کرده است . شماری از این روایات عبارت است از: ۱_ حضرت رسول صلوات الله علیه و آله می فرماید: «خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر آفریده و من گرامی ترین آنان نزد خداوند هستم . . . و ۱۲۴ هزار وصی آفریده که علی علیه السلام گرامی ترین آن ها نزد خداوند و بهترین ایشان است .» ۲_ امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «هر کس دوست دارد ۱۲۴ هزار پیامبر با او مصافحه کنند، امام حسین (ع) را در نیمه شعبان زیارت کند: چرا که ارواح پیامبران از خداوند برای زیارت حضرتش اذن می گیرند و به آنان اجازه داده می شود و پنج نفر از ایشان اولوالعزم هستند». ۳_ ابوذر غفاری از پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله سؤال کرد: پیامبران چند نفرند؟ حضرت فرمود: «۱۲۴ هزار پیامبر . . . .»  ۴_ شیخ صدوق در کتاب اعتقادات می فرماید: «عقیده ما (شیعه امامیه) در تعداد انبیا این است که آنان ۱۲۴ هزار نفرند و هر کدامشان وصی ای دارند .» بنابراین وجود ۱۲۴ هزار پیامبر برای بشریت از این روایات قابل استنباط و پذیرش است. بررسی امکان وقوع مسلم است که همه ۱۲۴ هزار پیامبر، پشت سر هم نیامده اند بلکه بسیاری از آنها در یک زمان و در مناطق مختلف مشغول تبلیغ دین بوده اند. شاهد این ادعا آن است که طبق آیات قرآن کریم حضرت لوط همراه با حضرت ابراهیم و یا حضرات هارون، شعیب، یوشع در زمان حضرت موسی علیهم السلام در یک زمان بوده اند. برای اثبات این مدعی، می توان به آیات و روایات مختلفی اشاره کرد: قرآن کریم می فرماید: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ» بنابراین بین لوط و ابراهیم علیهما السلام، هم زمانی وجود دارد. «… فَکَانَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ تَقْتُلُ فِی الْیَوْمِ نَبِیَّیْنِ وَ ثَلَاثَهً وَ أَرْبَعَهً حَتَّى إِنَّهُ کَانَ یُقْتَلُ فِی الْیَوْمِ الْوَاحِدِ سَبْعُونَ نَبِیّاً وَ… » با این روایت، مشخص می شود که قوم بنی اسرائیل در یک روز، هفتاد پیامبرشان را به قتل رساندند.
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: برای در امان ماندن از سحر و جادو
با عرض سلام و خسته نباشید  تاثیر امور معنوی و غیر مادی در جهان مادی، مورد تایید دین اسلام است. فقط اسباب و علل مادی در جهان تاثیرگذار نیستند. اموری مانند دعا، صله رحم، صدقه، برپایی مجلس عزای اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، نیکی به پدر و مادر و ... از جمله اسباب معنوی هستند که در عالم تاثیر دارند و مورد تایید اسلام هستند. برخی ابزار دیگر مانند سحر، جادو، طلسم و چیزهایی از این دست هم فی‌الجمله حقیقت دارند ولی از نظر اسلام استفاده از این امور حرام است. در این میان، دعانویسی و استفاده از جادو و طلسم در میان مردم رواج بیشتری دارد. در گذشته به خاطر اینکه بیشتر مردم سواد کافی نداشتند برای نوشتن ادعیه نزد اشخاص باسواد و به اصطلاح «مُلّا» مراجعه می‌کردند. این امر سبب شده بود که شغلی با عنوان دعانویسی در جامعه پدید آید که مردم برای نوشتن دعاهای مختلف به آن‌ها مراجعه می‌کردند. بسیاری از دعانویسان امروزی، فاقد وجاهت کافی هستند و به جای دعاهای ماثور از ائمه(علیهم‌السلام) گاهی از طلسم و جادو استفاده کرده و گاهی نیز عبارات بی‌اعتبار و بدون سند را به عنوان دعا به مردم قالب می‌کنند. حرام بودن استفاده از طلسم و جادو در اسلام بدون شک اسلام مخالف جادو و نوشتن طلسم است. گرچه تاثیر فی الجمله آن مورد پذیرش قرار گرفته است اما استفاده از این امور به طور کلی در اسلام حرام شده است. از برخی آيات قرآن استفاده مى‏‌شود كه بعضى از انواع سحر به راستى اثر مى‏‌گذارد مانند آيه فوق كه مى‏‌‌‌گويد آنها سحرهايى را فرا مى‏‌گرفتند كه ميان مرد و همسرش جدايى می‌افكند: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ؛ آنها از آن دو فرشته، مطالبى را مى‏‌آموختند كه بتوانند به وسيله آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند.» تمام فقهای اسلام، یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگری را حرام می‌دانند. از امیرالمومنین علی(علیه‌السلام) روایت شده است: «مَنْ تَعَلَّمَ شَيْئاً مِنَ السِّحْرِ قَلِيلًا أَوْ كَثِيراً فَقَدْ كَفَر وَ كَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّه‏؛ کسی که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است، و رابطه او با خداوند به کلی قطع می‌شود.» عدمِ نیازِ رجوع به دعانویس برای استفاده از برکات دعا بدون شک خواندن و نوشتن دعاهای رسیده از معصومین برای برطرف شدن گرفتاری‌ها و مشکلات مانند برخی بیماری‌ها، وسوسه‌های شیطان، چشم زخم، در امان ماندن کودکان از بلایا و حوادث، داشتن سفری بی‌خطر و... مورد تایید اسلام و پسندیده است. اما لازم نیست برای نوشتن این ادعیه به دعا نویس مراجعه شود. بیشتر این دعانویسان انسان‌های شیاد و حلیه‌گری هستند که از جهل و بی‌خبری مردم سوء استفاده می‌کنند و همانطور که گفتیم ممکن است به جای دعا برای شما رمز‌ها و حروف بی‌معنا و بی‌اثر را بنویسند. هر کس که سواد دارد می‌تواند ادعیه‌ای را که در کتاب‌های معتبر مثل «مفاتیح الجنان»، «اقبال الاعمال»، «حلیة المتقین» و... وارد شده است بخواند و مطابق دستور آن‌ها عمل کند.
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: پس خداومعادی وجودنداره..
با عرض سلام و خسته نباشید با بررسی شواهد تاریخی به این نتیجه می رسیم که علم و دین دو مقوله کنار هم بودند و از دیر باز در تمدن های بشری ریشه مشترک داشتند؛ زیرا سرشت انسان از لحظه خلقت با علم و الهی بودن عجین شده است؛ زمانی که خداوند اسماء را به حضرت آدم یاد دادند و از سویی نبوت را به ایشان عطا نمود.[1] اما گذشت زمان و آلوده شدن فضای جوامع انسانی و نشستن غبار غفلت بر روح و روان انسان ها رابطه بین این دو مقوله را به گونه دیگر رقم زد، که نه تنها این دو امانت الهی کمک کار هم دیگر نشدند، بلکه با ظهور علوم و دستیابی انسان به علوم و فنون جدید بعد از قرون وسطی و با جدا نمودن مسیر این دو امر و فاصله انداختن بین علم و دین، کار به جایی رسید که در قرن هفدهم با تقابل علم و دین آتش نزاع به وسیله اصحاب کلیسا و مدافعان علم شعله ور گردید. این امر که نشات گرفته از تحریفات دین مسیحیت و رفتار کشیشان مسیحی بود؛ باعث شد که این بدبینی نسبت به همه ادیان مطرح گردد و تلقی شود که دین باید از علم جدا شود و دو مقوله جدا از هم باشند.[2] رابطه بین علم و دین در مسیحیت رابطه ای که برای علم و دین از سوی دانشمندان مسیحی در مواجهه با مشکلات و سوالاتی که پیش روی آن ها بود مطرح شده است به 3 دسته تقسیم می شود که هر کدام از این دسته ها نیز طرفدارانی دارند. 1. نظریه‏ ی تعارض، یعنی علم و دین هر کدام دارای گزاره هایی می باشند که با یک دیگر تعارض و ناسزگرایی دارند. 2. نظریه‏ ی تفکیک، یعنی محدوده هر کدام جداگانه است. 3. نظریه‏ ی توازی، یعنی هر دو از یک سنخ و موازی و کنار همدیگر هستند.[3] تعارض بین علم و دین این نظریه با بر خورد و اصطکاک بین کلیسای کاتولیک رومی و نظریات علمی به طور رسمی در سال 1616 میلادی شروع شد. شورای کلیسای کاتولیک وقتی نظریه گردش زمین به دور خورشید گالیله را محکوم کرد، کتاب کوپرنیک را باطل و جزء کتب ممنوعه قرار داد. گالیله نیز از حرف خود بر نگشت و به جرم رواج افکار باطل اعدام گشت از اینجا نظریه تعارض بین علم و دین شروع شد. کلیسا با موضع گیری خصمانه در برابر نظریات علمی کار را به جایی رساند که وقتی عصر جدید در اروپا شکل گرفت و باعث تجدد و نوگرائی و نواندیشی شد سؤالات فراوان و شکاکیت های پی ‏درپی را ایجاد کرد، و معارف دینی مسیحیت که توان پاسخ گویی به این سوالات را نداشت، عرصه براو تنگ شده و کم کم مجبور به درگیری همراه با پذیرش شکست شد. نتیجه این کار منجر به دو امر گردید: 1. معارف مسیحیت در نهایت به حوزه‏ های فردی انسان اختصاص پیدا کرد. 2. انسان عصر جدید، فلسفه حس گرائی را پایه و اساس قرار داد و اصالت تجربه را پایه ریزی کرد و هر چیزی که امکان اثبات آن به وسیله تجربه وجـود نـداشت، علامت غیر علمی زد.[4] نظریه تفکیک بین علم نظریه‏ ی تمایز بین علم و دین در قرن بیستم اهمیت یافت و از دید گاه های متفاوتی همانند: نواورتودوکسی، اگزیستناسیالیسم، پوزیتیویسم و فلسفه‏ ی تحلیل زبانی، مورد قبول واقع شد. هر کدام از این ها نیز راه کارهایی را برای این نظریه به کار برده اند. مانند: تفکیک زبان علم و دین، تفکیک گوهر از صدف دین، تفکیک قلمرو علم از قلمرو دین و...[5] توازی بین علم و دین این نظریه معتقد می باشد که براي شناخت هستي، از پدید آورنده عالم تا طبيعت و انسان، بین علم و دین همکاری وجود دارد و هرچند در بسياری از حوزه ها از هم جدا هستند، ولي هر کدام به قسمت و جنبه ای از معرفت می پردازند. البته با ملاک ها و روش های یکسان؛ علم به تجربه حسي و دين به تجربه ديني ما مي پردازد. از اين رو توازی های روش شناختی بين علم و دين متافيزيک جامعی را بر ما حاصل می کند  كه در آن علم و دین هر دو نقش دارند.[6] نظریه اسلام در رابطه بین علم و دین رابطه عقل و دین در نظراندیشمندان مسلمان این گونه می باشد که  بین عقل و دین تقابلی وجود ندارد و عقل منبع دین است. عقل مانند نقل یکی از منابع دین است. عقل که خود جزئی از دین است، اقسامی دارد؛ عقل عرفانی، عقل فلسفی، عقل ریاضی، عقل تجربی. پس همان طور که با استناد به آیه ای می توان گفت: قال الله کذاو کذا... همچنین آنچه که از طریق علم و تجربه به دست آورده ایم نیز کلامی الهی است. کلام الهی گاهی در کتاب تکوین بیان شده است و گاهی هم از کتاب تکوین به دست می آید. پس بین فقیه و یک دانشمند  تجربی از این جهت فرقی نیست که هر دو در حال تفسیر کتاب خدا از منابع متعدد هستند. پس علم جزئی از دین است و در نتیجه علم فقط دینی است هر چند ممکن است که عالم، دینی نباشد. این دیدگاه به طور کلی هیچ جایی برای تعارض باقی نمی گذارد و آنچه مهم است این است که در تحقیقات علمی باید بسیار دقت کرد. پس اگر تعارضی وجود داشت تعارض علم و دین نیست بلکه تعارض دین و جهل مرکب است. آنچه در این دیدگاه باید مورد توجه قرار داد این است که در مقام ثبوت بین علم و دین تعارض وجود ندارد اما در مقام اثبات تعارضاتی وجود دارد و برای رفع این تعارضات همان قواعد باب تعارض مطرح می شود و باید دلیل قوی تر را مقدم بکنیم. پی نوشت [1] سوره بقره، آیه 31. [2] مذهب و سیاست در جهان، ص 230. [3] علم و دین، ص84. [4] علم و دین، ص46. [5] تاملاتی در باب رابطه‏ ی علم و دین در مغرب زمین، ص22. [6] علم و دین، ص199. [7] نظریه علم دینی در آثار ایت الله جوادی آملی، ص76.
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: منظور ازقوم یاجوج و ماجوج
با سلام خدمت شما کاربر محترم: یاجوج و ماجوج بر اساس آن چیزی که در قرآن کریم و روایات ما واردشده قوم خاصی با خصوصیات منحصربه‌فردی بودند که در قسمتی از زمین زندگی کرده و به مردم حمله می‌نمودند. ذوالقرنین با درخواست مردمانی که هدف حمله این قوم قرار می‌گرفتند، سدی محکم در مقابل آنها ایجاد کرد تا دیگر نتوانند متعرض مردم بشوند. قرآن کریم از زبان ذوالقرنین نقل می‌کند که یک روزی این سد خراب‌شده و این قوم مجدداً بر سر مردم فرومی‌ریزند. دو روایت در ذیل این آیه وجود دارد که دریکی می‌گوید آن روز که اینها با خرابی سد بر مردم حمله می‌کنند، مربوط به زمان قیام حضرت مهدی‌ ارواحنافداه است و یک روایت زمان خاصی معین نکرده و فقط به آخرالزمان اشاره نموده است. بر اساس آنچه ذکر شد، اولاً یاجوج و ماجوج قوم خاصی با خصوصیات منحصربه‌فردی هستند که با سایر مردم متفاوت‌اند، ثانیاً پشت یک سد و در یک منطقه خاص هستند که هنگام خرابی آن سد و با برطرف شدن مانع، به‌یک‌باره بر مردم حمله‌ور می‌شوند، ثالثاً طبق یک روایت این اتفاق بعد از ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام رخ می‌دهد. درنتیجه مصداق آنها داعش و گروه‌های تکفیری نمی‌توانند باشند، زیرا اینها اولاً: در ظاهر با سایر مردم تفاوتی ندارند، ثانیاً: مربوط به منطقه خاص نبوده و از پشت سدی که شکسته باشد نیامده‌اند؛ بلکه اینها یک گروه‌اند که از سراسر جهان عضوگیری می‌کنند. برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید: https://btid.org/fa/news/53792
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: الان ما همگی خواهر و برادر هستیم.
با عرض سلام و  خسته نباشید.   در پاسخ این سوال چند دیدگاه متفاوت وجود دارد، از جمله: 1. پسران حضرت آدم با خواهران خود ازدواج کردند و بعد از آن بچه های آن ها که دخترعمو و پسر عمو بودند، با یکدیگر ازدواج کردند. علت این دیدگاه برای این دیدگاه چند علت از سوی قرآن و دانشمندان بیان گردیده است. الف. قانون گذارى طبق بیان قرآن کریم از آن خداست: «اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلَّهِ؛[1] حکم تنها از آن خداست.» در نتیجه اشکال ندارد که خداوند در زمانی یک حکمی داشته باشد و در زمان دیگری به دلیل شرایطی آن قانون را بردارد و قانون دیگری جایگزین فرماید؛ زیرا همان طور که بیان شد قانون گذار خداست و خداوند به تمام ویژگی های انسان آگاه است و همچنین حکیم است یعنی برای قانون گذاری مصالح و مفاسد بندگان را در نظر می گیرد و لذا قوانین طبق نیازها و مصالح و مفاسد انسان وضع می شوند. مانند حکم ازدواج با دو خواهر به صورت همزمان؛ که قبلا حلال بود مثل ازدواج حضرت یعقوب با دو خواهر، ولی بعدا خداوند آن را حرام کرد؛ یعنی الان در اسلام ازدواج همزمان با دو خواهر حرام است.[2] با این بیان روشن می شود، که در زمان حضرت آدم، خداوند هنوز قانون تحریم ازدواج خواهر و برادر را قرار نداده بود و چون راهى براى بقاى نسل بشر غیر از این راه نبود، از این جهت ازدواج آنان با یکدیگر صورت گرفته است.  ب. دلیل دیگری که برای این نظریه مطرح می گردد این نکته می باشد که طبق ظواهر آیه قرآن «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراً وَ نِساءاً؛[3] و از آن دو، مردان و زنان فراوانى منتشر ساخت.» نسل بشر فقط به وسیله حضرت آدم و حوا به وجود آمده است و اگر غیر از این دو در بقاى نسل او دخالت داشتند باید بفرماید: به وسیله این دو و غیر آنان نسل انسان منتشر شده است. در نتیجه اشکال ندارد که به طور موقت و از راه ضرورت، برای عده ای این گونه ازدواج در آن زمان بلا مانع و مباح باشد و برای دیگران عموما تحریم ابدی شود. بیان علامه طباطبائی علامه طباطبایی در بیان این نظریه می فرماید: حکم ازدواج، یک حکم تشریعی و تابع مصالح و مفاسد است و حکم تکوینی نیست که قابل تغییر نباشد. از این رو ممکن است که در ابتدای خلقت به خاطر ضرورت بقای نسل در جامعه محدود آن روز که فقط دو برادر و دو خواهر بودند، از جانب خدا حلال گردد و بعد که ضرورت برطرف شد حکم حرمت بیاید. افزون بر این نمی توان گفت فطرت با این ازدواج مخالف است؛ زیرا متمایل نبودن طبع نه از آن جهت است که از آن تنفر دارد، که خلاف فطره پیش بیاید؛ بلکه به جهت آن است که این را جزء اعمال زشت و از بین رفتن غریزه عفت می داند که مربوط به مصالح و مفاسد هست و این نیز روشن گردید که خداوند بر این مطلب یعنی مصالح و مفاسد بندگان بهتر از آن ها آگاه می باشد همچنین در آن زمان جامعه پیچیده ای نبود تا عمل زشت و قبیح  مصالح جامعه را از بین ببرد.[4] 2. ازدواج با غیر فرزندان آدم. این قول مطرح می کند که فرزندان حضرت آدم با گروهی که غیر از خواهرانشان بودند ازدواج نمودند؛ که به چند دسته تقسیم می شود: 1. فرزندان آدم با دخترانى از نژاد نسل دیگر که در روى زمین بودند ازدواج کردند، بعداً که فرزندان آن ها با هم پسرعمو و دخترعمو شدند عمل زناشویى میان خود آنان صورت پذیرفت و وجود این افراد توسط بعضى از روایات تأیید مى شود، زیرا نسل آدم، نخستین انسان های روى زمین نبوده، بلکه پیش از او نیز انسان هایى در زمین زندگى مى کرده اند. همچنین از گفتگوى خدا با فرشتگان درباره آفرینش آدم در روى زمین استفاده مى شود که قبل از آدم و حوّا انسان هایى در روى زمین زندگى مى کردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود.[5] 2. برخی مطرح نموده‌اند به علت نبود دخترانی که بتوانند با فرزندان آدم علیه السلام ازدواج نمایند؛ عده ای از فرشتگان و جنیان به فرمان الهی به زمین آمدند، تا با فرزندان آدم ازدواج کنند و نسل بشر ادامه یابد.[6] با بررسی این دیگاه ها استفاده می شود که در هر دو صورت، یعنی چه با خواهرانشان ازدواج نمایند یا غیر آن ها اشکالی پیش نمی آید. پی نوشت [1] سوره یوسف، آیه 40. [2] قانون اساسی اسلام، ص 103. [3] سوره نساء، آیه 1. [4] ترجمه تفسیر المیزان، ج 4، ص 239. [5] توحید شیخ صدوق، ص 277. [6] بحارالأنوار، ج 11، ص 226.
تصویر اعظمی علی اعظمی علی 16 فرو, 1402 سوال اعتقادی: نسب اربعه ببین اهل بیت و قرآن چیست..؟؟
با عرض سلام و خسته نباشید  پاسخ قسمت اول سوال حضرت‌عالی: نسب اربعه بین دو مفهوم کلی به لحاظ مصداقشان برقرار می‌باشد، مثلا می‌گوییم بین سفیدی و انسان عموم من وجه است؛ زیرا در برخی مصادیق اشتراک دارند و در برخی مصادیق از یکدیگر جدا می‌شوند. اما بین دو امر جزءی نسب اربعه جریان ندارد، مثلا نمی‌گوییم بین حسن و حسین چه نسبتی از نسب اربعه برقرار است؟ زیرا کلی نیستند تا اشتراک و افتراق بین آنها سنجیده شود. قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام هم دو امر جزءی در خارج هستند که در نظر گرفتن نسب کلی بین آنها بی معنی است، زیرا فرض آن است که در صدد بیان نسبت بین حقیقت قرآن و حقیقت اهل‌بیت هستیم نه بین مفهوم این دو. و اما قسمت دوم سوال جناب‌عالی: باید عرض کرد: مسلما قرآن و اهل‌بیت دو حقیقتند، قرآن وحی الهی است که بر قلب وجود نازنین پیامبر خاتم نازل گشته :«وَ إِنَّهُ‏ لَتَنْزيلُ‏ رَبِّ الْعالَمين‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ».[1] «و این قرآن به حقیقت از جانب خدای عالمیان نازل شده که روح الامین آن را بر قلب تو نازل گردانیده تا از بیم دهندگان باشی». اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز انسان‌های والایی هستند که  به‌عنوان مصداق أتم مومنین و متقین و راسخین در علم و مطهرین و مصلین و محسنین و صالحین و اولوالعلم و من عنده علم الکتاب و مانند این اوصاف شناخته می‌شوند.  اما آنچه در روایت ثقلین آمده که  از این دو حقیقت  به‌عنوان دو ثقل یاد نموده، معنایش این است که آن دو، قرین یکدیگرند و تمسک به هر کدام بدون دیگری، ابتر و بیهوده است. همین خود دلیل آن است که آنها دو حقیقتند که مکمل و موید هم هستند نه اینکه یک چیز باشند. اما تعبیر عِدل که فرمودید، ضمن اینکه در روایتی دیده نشد، بر فرض وجودش، معنایش هم وزن بودن دو امر در عیار و میزان ارزش است. به دو چیزی که در دو کفه ترازو به یک اندازه باشند نیز عِدلین گفته می‌شود و لو اینکه آنها دو چیز متفاوت باشند. این معنا، با حدیث ثقلین که آنها را با تعبیر دو ثقل یاد می‌کند نیز سازگاری دارد. از آنچه گفته شد، تفاوت این دو حقیقت نیز دانسته می‌شود. قرآن وحی خداست که مبین شریعت الهی است و ائمه علیهم‌السلام  مفسرین و حافظین آن هستند که از ایشان با تعبیر قرآن ناطق یاد می‌شود و کلامشان نطق از قرآن و تفسیر آن می‌باشد. پی‌نوشت: [1]. شعراء 192-194. برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید: https://btid.org/fa/news/178531 پاسخ سوال دوم ما در روایت معتبری نداریم که حضرت فرموده باشند به دلیل وجود آیه «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ».[1] «خود و آنانى كه به همراهى تو از گناه توبه كرده اند استقامت كنيد». در سوره هود، من پیر شدم. اتفاقا آنچه در این روایات وجود دارد بدین صورت است که حضرت در کنار سوره هود از سوره‌های واقعه، مرسلات، نبأ، تکویر، نیز نام می‌برند، در حالی‌که در سوره‌های مذکور چنین مضمونی وجود ندارد.[2]  البته در نقل ضعیفی وجود دارد که شخصی می‌گوید: «پیامبر را در خواب دیدم و از ایشان سوال کردم که چه چیزی در سوره هود شما را پیر کرد؟ حضرت در جواب به آیه مذکور اشاره فرمودند».[3] این نقل علاوه بر ضعف سندی و عدم مشخص بودن راوی، صرف یک خواب است که نمی‌توان به آن اعتماد نمود. ولی بر فرض اعتماد به چنین نقلی در توجیه آن برخی این‌گونه گفته‌اند: «صرف امر به استقامت سبب پيري زودرس پيامبر نشده، زيرا امر به استقامت در سوره شوري هم آمده؛ ولي آنچه سبب اين پيري گشت، اين بود كه ايشان به استقامت امت هم مأمور شد (و من تاب معك) و وظيفه استقامت امت وقتي به دوش ايشان واقع شد، او را پير كرد». پس‌نوشت: [1]. هود: 112. [2]. مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج89، ص198. [3] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، دارالقلم، ص510. برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید: https://btid.org/fa/news/55728

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 76