با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
جنها موجوداتی هستند که از دو دسته کافر و مسلمان [شیعه] تشکیل میشوند و خداوند آنها را از محل زندگی انسانها دور کرده است؛ ولی گاهی به دلایلی آنها به انسانها نزدیک میشوند:
یک. گاهی خود انسان، راه را برای آنها باز میکند؛ زیرا مواردی وجود دارد که اگر انسان انجام دهد، احتمال ورود جنّها به او وجود دارد، مانند انجام برخی گناهان، رعایت نکردن نظافت شخصی و نظافت محل زندگی، ورود به حریم جنّها با گفتن برخی از اذکار و...
در این صورت باید با رعایت احکام الهی و نظافت، از نزدیک شدن آنها به محل زندگی خودش، جلوگیری کند.
دو. گاهی خود انسان همه اینها را رعایت میکند؛ ولی دیگران به علت حسادت و یا.... باعث میشوند که جنّها در زندگی دیگران وارد شوند.
به هر حال برای دور کردن جنها از محل زندگی فردی و خانوادگی، سفارشات زیادی در روایات وجود دارد:
یک. رعایت نکات بهداشتی و نظافتی (همان چیزهایی که در کتاب حلیةالمتقین علامه مجلسی آورده است).
دو. خواندن آیةالکرسی هر روز و نصب آن در خانه.
دو. خواندن مداوم دو سوره فلق و ناس.
سه. همراه داشتن یک قرآن کوچک و یا در اتاق او قرآن بگذارید و هر روز در آن نگاه کند و بخواند.
چهار. همراه داشتن حرز امام جواد علیهالسلام.
بنابراین اگر کسی این موارد را رعایت کند، به فضل خداوند دیگر از طرف جنّها آسیب نخواهد دید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
برای هر سؤالی که پیش میآید، باید با تمام جوانب، آن را نگاه کرد؛ زیرا زمان، مکان و شرائط در هر جامعهای با جامعه دیگر، بسیار متفاوت است.
در مورد این سؤال نیز باید به چند نکته اشاره کرد:
یک. شرائط جامعه در آن زمان، طوری بوده است که همه مردم کنیز و غلام داشتند، و خرید و فروش کنیز و برده، یکی از مهمترین تجارتهای آن زمان بوده است؛ بنابراین فقط امامان نبودند که کنیز داشتند.
دو. با بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله یکی از مهمترین اقدامات اسلام، مبارزه با بردهداری بود؛ ولی از آنجاکه این امر بسیار ریشه دوانده بود، مبارزه مستقیم با آن امکانپذیر نبود. لذا اسلام برای ریشهکن کردن آن، راهکارهای زیادی را مطرح کرده است، از جمله اینکه آزاد کردن کنیز و برده را یکی از کفارات قرار داده است.
سه. یکی از برنامههای امامان علیهمالسلام، خریداری بردهها بود و بعد از مدتی آنها را آزاد میکردند که در این رفتار امامان چند نکته وجود دارد:
خریداری کردن کنیز و برده از مردم و نجات آنها از ظلم و ستمی که به آنها میشد.
تربیت کردن و آشنا کردن آنها با آموزههای اسلام.
تبلیغ زیباییهای اسلام، هنگام آزاد کردن آنها؛ زیرا این افراد که پس از مدتی آزاد میشدند، به تبلیغ اسلام میپرداختند.
نکته دیگر اینکه، کنیز و برده، دارای احکام و شرائط زیادی است که یکی از آنها این است که با خریدن کنیز، به مولای خودش محرم میشود. این حکم هم قبل از اسلام بوده است و اسلام نیز برای اینکه بخواهد ریشه بردهداری را بخشکاند، این حکم را تأیید کرد.
بنابراین کنیزداری در جامعه آن زمان، برای مردم بسیار اهمیت داشته است و مانند یک امر بسیار عادی بوده است که اگر کسی برده نداشته باشد گویا چیزی کم دارد. همچنین کنیز و برده در جنگها نیز جزء غنائم جنگی به حساب میآمده است؛ بر همین اساس برخی امامان نیز آنها را به کنیزی میگرفتند برای همان اهدافی که در بالا اشاره شد.
پس بعد از اینکه شرائط آن زمان را در نظر بگیریم، این امر بسیار امر عادی خواهد بود.
نکته پایانی اینکه اگر امامان کنیز یا برده نمیگرفتند، بسیاری از بردهها و کنیزها، تحت فشار و ظلم صاحبان خود باقی میماندند؛ لذا خریدن بردهها و کنیزها، از طرف امامان، نوعی الگوی رفتاری برای آزاد کردن بیشتر بردهها بود.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/152664
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
درباره این حالتی که گاهی برای برخی انسانها اتفاق میافتد، سه نظریه وجود دارد؛ هر چند هیچکدام از اینها دلیل محکمی ندارد.
یک. برخی روانشناسان میگویند، این امر یک حالت عادی بوده و مربوط به روند طبیعی مغز و حافظه انسان است و هیچ ارتباطی به روح و امور ماورائی ندارد.
دو. برخی دیگر آن را حاصل خوابها و رؤیاهای [صادقانهای] میدانند که انسان میبیند و آنها را فراموش میکند و زمانی که در عالم بیداری با واقعیتها روبرو میشود، آنها به یادش میآید و همین امر باعث میشود که فکر کند، قبلا آن را در جایی دیده است؛ بله؛ در خواب دیده است و فراموش کرده است.
سه. برخی دیگر با استناد به آیه172 سوره اعراف که بحث عالم ذرّ [الست بربکم] را مطرح کرده است، این اتفاقات را حاصل مشاهده همان چیزهایی میدانند که در عالم ذرّ، دیدهاند؛ زیرا در همین آیه و برخی روایات آمده است که خداوند خود و اهلبیت را به آنان نشان داده و آنها را شاهد بر ربوبیت خود قرار داده است.
بنابراین نمیتوان به صراحت حکم کرد که دلیل این اتفاق کدام یک از اینهاست؛ ولی هر کدام از این موارد، میتواند دلیل بر این اتفاقات باشد.
وفقکمالله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
قرآن کریم داستان حضرت موسی علیهالسلام و حضرت خضر را مفصل بیان کرده است و اسمی از حضرت خضر نبرده و او را یکی از اولیای الهی دانسته است.[کهف: 64 به بعد]
از ظاهر آیه 64 و روایات تفسیری، چنین برداشت میشود که اتفاقی نبوده است؛ زیرا همه ما یقین داریم که هیچ امر اتفاقی وجود ندارد و خداوند همه چیز را بر اساس علت و معلول بنا نهاده است.
پس بیشک ملاقات حضرت موسی علیهالسلام با حضرت خضر نیز از قبل معلول بوده است و بر اساس علتها و حکمتهایی بوده است.
از طرفی خداوند نیز عالم است و به هر چیزی علم دارد؛ لذا از قبل برای این ملاقات، مقدمهچینی کرده است.
عالم دیدن خود، علت این ملاقات
پس اینطور میتوان گفت که خداوند مقدمات این ملاقات را فراهم کرد. در برخی روایات چنین آمده است که زمانی که حضرت موسی قوم بنی اسرائیل را نجات داد، کسی از او سؤال کرد که آیا داناتر از خود میشناسی؟ حضرت موسی فرمود: نه.
در برخی از نقلها نیز چنین آمده است که زمانی که خداوند تورات را بر حضرت موسی نازل کرد، حضرت موسی در ذهن خودش چنین گفت که خداوند هیچ کسی را عالمتر از من نیافریده است. در این هنگام خداوند به جبرئیل وحی کرد که موسی را دریاب که در وادی هلاکت افتاده است.[زیرا فکر میکرد از خودش عالمتر نیست]
اینجا بود که با عنایت خداوند حضرت موسی علیهالسلام عرض کرد خدایا آیا عالم تر از من کسی هست؟ چگونه میتوانم به حضور او برسم، خداوند فرمود: یک عدد ماهی بگیر و در میان زنبیل خود بگذار و به سوی تنگه دو دریا برو، هر جا که آن ماهی را گم کردی، آن عالم در همانجا است.[بحارالانوار، ج13، ص278]
پس اتفاقی نیست؛ بلکه هم علت داشته است و هم خداوند وحی کرده است.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
برای پاسخ به این پرسش به چند نکته باید دقت داشت:
یک. خداوند حکیم است و هر چه در قرآن کریم آورده است از روی حکمت و علم بیپایان خود آورده است و هیچگونه شکی در آیاتش نیست.
دو. بشارت به امامان دوازدهگانه بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز از مسلّمات و یقینیات است که شیعه و بسیاری از اهل تسنن به آن تصریح کردهاند.
بر اساس این دو مورد، نیامدن اسامی امامان در قرآن کریم، بیشک حکمتهایی داشته است که از نگاه ظاهر ما مخفی است؛ ولی به برخی از حکمتهای ظاهری آن اشاره میکنیم:
یک. امتحان و آزمایش
خداوند میفرماید هر چه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود، گوش دهید [حشر: 7] و از او اطاعت کنید [آلعمران: 32] و بدون تردید یکی از مهمترین سخنان حضرت، ولایت و امامت امیرالمؤمنین و امامان بعد از ایشان است. پس اگر واقعا کسی اهل اطاعت باشد، باید این سخن حضرت را نیز اطاعت کند، پس به واسطه همین سخن مردم امتحان میشوند.[عنکبوت: 2]
دو. بر اساس قاعده «کنایه، رساتر از تصریح است»، خداوند متعال با کنایه از ائمه در قرآن کریم سخن گفته است؛ زیرا اگر تصریح به نام میکرد، برای آنان مصادیق زیادی تراشیده میشد؛ ولی وقتی که قرآن صفات آنها را بیان میکند، هیچ کسی نمیتواند خود را مصداق آن بداند؛ زیرا به محض اینکه بگوید فلانی امام است، باید همان صفات را در او جستجو کرد. مانند علم، قدرت، ملک و...
سه. بیشک خیلی از مسائل دیگر در قرآن کریم نیامده است. مانند دو رکعت بودن نماز صبح و... و نیامدن در قرآن کریم دلیل بر نبودن و یا شک و تردید و... نخواهد بود؛ زیرا بسیاری از احکام را خداوند توسط پیامبرش به مردم ابلاغ کرده است. همانگونه که همین سؤال را از امام صادق علیهالسلام پرسیدند و حضرت همین جواب را دادند.[کافی، ج1، ص286]
چهار. هرچند برخی میخواهند بگویند که نام امیرالمؤمنین علیهالسلام در قرآن آمده است و به برخی آیات مانند سوره زخرف، آیه4؛ ولی هیچ دلیلی بر اینگونه موارد وجود ندارد؛ البته برخی روایات ضمیر موجود در آیه را به امام امیرالمؤمنین باز میگرداند.[تفسیرقمی، ج1، ص29]
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://btid.org/node/99783
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
بیتردید بعد از دنیا، انسان وارد برزخ میشود و تا زمان بر پایی قیامت، همه انسانها در برزخ ماندگارند.
برزخ و شرائط برزخی مانند دنیا نیست که شرایط و احکام دنیا را داشته باشد؛ لذا انسانها در برزخ دو دستهاند:
یک. انسانهای بد و بدکردار که برزخ برای آنها حفرهای از آتش جهنم خواهد شد و متناسب با نوع اعمالی که در دنیا داشتهاند، عذاب میشوند؛ برای اینها یک لحظه برزخ، مانند سختی هزاران سال است.
دو. انسانهای خوب و نیکوکار که برزخ برای آنها باغی از باغهای بهشت میشود.[ تفسیر قمی، ج2، ص94]
این دسته از انسانها، آنچنان در لذت به سر میبرند که حتی گاهی هزاران سال از او میگذرد، ولی وقتی از او سؤال کنند که چه مقدار در برزخ وارد شده است، میگوید گویا تازه وارد شدهام؛ بنابراین لذتها و نیازهای دنیایی در آنجا برایش بیارزش خواهد شد.
شرائط برزخ
عالم برزخ، مانند دنیا و شرائط دنیایی نیست؛ بر همین اساس هرچند زندگی در آنجا نیز جریان دارد؛ ولی به معنای زندگی در دنیا نیست که انسان، تمام آنچه در دنیا بوده و دیده را آنجا تمنا کند.
بله! ازدواج در عالم برزخ وجود دارد که یکی از نعمتها و لذتهای برزخی است؛ ولی مانند دنیا نیست، پس میتوان گفت که زندگی فردی نیست.
دوم اینکه بر اساس روایات، عالم برزخ بسیار بزرگتر از عالم دنیاست که نسبت آن به دنیا، نسبت یک انگشتر کوچک در بیابان بزرگ است. انسان نیز به همین تناسب وسعت وجودی پیدا خواهد کرد، پس آنچه در دنیا و بیشتر از آن است را میتواند به یاد داشته باشد.
سوم اینکه نیازمندیهای انسان در دنیا با نیازمندیهای او در برزخ نیز متفاوت است.
در عالَم برزخ، برای بهشتیان و انسانهای خوب لذتهای برزخی وجود دارد که ازدواج یکی از نعمتها و لذتهای برزخی است؛ ولی اینکه آیا در آخرت به همان کسی که دوستش داریم میرسیم یا نه؟ باید چنین گفت:
اگر آن شخصی را که در دنیا دوست داریم، او نیز ما را دوست داشته باشد و این محبت از جنس دنیایی نباشد؛ بلکه از جنس خدایی و خالصانه برای خدا باشد احتمال اینکه در برزخ با هم باشند، وجود دارد.
البته این مشروط به آن است که همین نیازی که در دنیا به او احساس کردهایم، در برزخ نیز وجود داشته باشد؛ زیرا معمولا وقتی انسان وارد برزخ میشود، با روبرو شدن با لذتهای بیپایان و... به لذتهایی که در دنیا احساس میکرد، میخندند.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/24960
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
بیشک اسامی و لقبهای زیادی برای حضرت زهرا سلاماللهعلیها در روایات وارد شده است. از سویی هیچ کدام از این اسامی و لقبها بدون دلیل بر حضرت اطلاق نشده است.
ریحانه، یکی از اسامی حضرت است که به معنای گیاه خوشبو است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «انبیا خوشبو هستند. بوی خوش گلابی از آنان استشمام میشود». سپس فرمود: «رَائِحَةُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ الْآس وَ الْوَرْدِ»؛[مستدرکالوسایل، ج1 ، ص434] «بوی خوش دخترم فاطمه سلاماللهعلیها بوی خوش به و آس [گیاه خوشبو] و گل سرخ است».
گیاه «آس» چیست؟
یک. برخی آن را درختی دانستهاند که برگهای آن معطر و خوشبوست.[لسانالعرب]
دو. برخی گویند «آس» نام عربی درخت «مُورد» است؛ درختی شبیه درخت انار میباشد که برگهای خوشبو و گل سفید رنگ و خوشبویی دارد.[طب اسلامی، مصطفی نورانی، ج2، ص 36]
سه. شاید برخی مراد از آن را همان گل «یاس» دانستهاند؛ زیرا شکل ظاهری آن نیز به یاس نزدیک است.
نکته دیگر اینکه گل یاس هم خوشبوست و هم نوعی کبودی دارد؛ از اینرو در اشعار، حضرت را به این گل تشبیه کردهاند.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
یکی از خصوصیات انسان، انس گرفتن او با افراد دیگر و حتی محیط زندگی و دنیاست، از اینرو زمانی که از دنیا میرود، تا زمانی که این انس و الفت وجود دارد، متوجه قبر خویش هست و زمانی که این علقه قطع شد، دیگر به قبر توجه ندارد؛ بلکه به افرادی که سر قبر او هستند، توجه دارد؛ بنابراین هر چه که انس و علقه او به دنیا بیشتر باشد، زمان بیشتری را صرف کندن شدن از دنیا میکند.
نکته دیگر اینکه مردگان به شدت نیازمند دعا و خیرات زندگان هستند، بنابراین هر چند وقت یکبار به خانواده و اقوامشان سر میزنند و یا به قبر خود توجه میکنند، شاید هدیه و خیراتی برایشان فرستاده شود و این سر زدن بستگی به میت و اجازه او دارد. گاهی به میّتی هر روز اجازه میدهند، به دیگری ماهی یک بار و...
کسی از امام کاظم علیهالسلام سوال کردم: آیا مومن آگاه است از کسى که قبر او را زیارت میکند؟ فرمود: بله! پیوسته تا مادامى که زائر بر سر قبرش هست با او مانوس میباشد و وقتى زائر بلند شده تا از سر قبر او برگردد، از برگشتن وى وحشتى در مومن مرده پیدا میشود.[کافی، ج3، ص228]
همچنین امام علی علیهالسلام فرمود: مردگانتان را زیارت نمائید، پس همانا ایشان به دیدار شما خوشحال شوند و هرگاه شخصی از شما درخواستی دارد، پس نزد قبر پدر و مادر رود و برای آنان دعا کند و حاجت خود را از خدا بخواهد.[کافی، ج3، ص230]
بنابراین توجه میت به قبر به دو صورت است:
یک. توجهی که ناشی از انس میت با دنیا و متاع دنیاست که این بعد از مدتی قطع میشود.
دو. توجهی که به قبر دارد از این جهت که سر قبرش بیایند و هدیه و خیراتی برایش فرستاده باشند، این نظر تا زمانی است که کسی سر قبر او بیاید و یا برایش هدیهای بفرستد.
وفقکم الله
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
آموزههای اسلام دارای دو بخش اساسی است:
یک. اصول دین که شامل اعتقادات [اعتقاد به خدا و پیامبران، امامان، عدالت خدا و معاد] است.
دو. فروع دین که شامل موارد دهگانه است، مانند نماز و روزه و .... .
قرآن کریم این دو مورد را در ایمان و عمل صالح، خلاصه کرده است و هر جا ایمان را آورده است، بلافاصله بعد از آن از عمل صالح سخن گفته است؛ زیرا این دو مکمل یکدیگر هستند و انسان با انجام این دو رستگار میشود.
هرچند هر دو مورد بسیار مهم است؛ ولی از بین این دو بخش، اصول دین که زیربنای افکار و اعتقادات انسان را میسازد، مهمتر خواهد بود.
بنابراین اگر کسی اصل اعتقاداتش صحیح باشد؛ ولی به دلیل تنبلی و... نماز یا روزه و... را ترک میکند، امید نجات این شخص بسیار زیاد است؛ خصوصا که وارثان و فرزندانش، قضای نماز و روزههای او را به جای میآورند.
البته اگر به خاطر بیماری ترک میکرده که مؤمن از دنیا رفته است؛ ولی اگر هم تنبلی کرده باز امید نجات دارد.
نکته دیگر اینکه کسانی که این اعمال را ترک میکنند، دو دستهاند:
یک. جاهل قاصر؛ یعنی کسی که حق و احکام دین و شناخت آن به او نرسیده است و کسی نیز نبوده که به او حق را برساند. این اشخاص جاهل قاصرند و معمولا این افراد نجات پیدا میکنند.
دو. جاهل مقصر؛ یعنی کسی که حق به او رسیده است؛ ولی به دلائل دیگر مانند سرکشی دربرابر فرمان خدا، آنها را ترک میکند. امید نجات این افراد، بسیار اندک است.
با توجه به سؤال مطرح شده، این شخصی که از دنیا رفته است، از دسته اول است.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/183248
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
برای پاسخ به این سؤال به چند نکته باید دقت داشت:
یک. انفاق در راه خدا، یکی از صفات انسانی و نوعدوستانه است که هر کسی در حد توان خود میتواند از برکات آن بهرهمند شود و در آیات و روایات فراوانی به آن سفارش شده است.
دو. انفاق دارای مصادیق فراوانی است، انفاق مالی، انفاق جسمی و جانی، بخشش و گذشت از اشتباه دیگران و... همه اینها از مصداقهای انفاق است، پس گستره انفاق زیاد است و منحصر در امور مادی و مالی نیست.
سه. برای عموم جامعه، میانهروی در هر کاری از امور پسندیده و خوب است و خداوند نیز انسانها را به اعتدال و میانهروی سفارش میکند، همانند همان آیهای که در سؤال مطرح شده است و یا آیه زیر که به میانهروی دعوت کرده است: «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا»؛[اسراء: 29] «هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی».
چهار. همواره بخشش متناسب با ظرفیت انسانهاست، هر چه ظرف وجودی انسانها بیشتر شود و اعتقاد، توکل و اعتمادشان به خداوند قویتر باشد، بخشش آنها بیشتر خواهد بود، تا جایی که به مرحله «ایثار» برسند.
قرآن کریم در مورد این افراد میفرماید: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»؛[حشر: 9] «و آنها را بر خود مقدّم میدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند».
همچنین در وصف اهلبیت علیهمالسلام میفرماید: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا»؛[انسان: 8] «و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند».
آری! میانهروی و اعتدال برای انسانهای عادی خوب و پسندیده است؛ ولی کسانی که به مرحله ایثار رسیدهاند، از حالت میانهروی خارج میشوند و گاهی تمام مال و ثروت خود را یکجا میبخشند با اینکه خود محتاج به آن است و این یکی از صفات امامان علیهمالسلام بود؛ بنابراین تناقضی در بین نخواهد بود.
نکته مهم: امامان که بخشش فراوان داشتند با اینکه خود نیاز داشتند، فرزندانشان را نیز برای مواجه شدن با این تنگیها آماده میکردند و اگر در ضمن بخشش زیاد، کسی اذیت میشد، امام چنین کاری نمیکردند و یا رضایت آن شخص را به شکل دیگری حاصل میکردند.
نکته پایانی اینکه در برخی موارد مصادیق بخشش متفاوت است، گاهی پدری تمام مال و ثروت خود را میبخشد و برای فرزندان چیزی به ارث نمیگذارد، این مورد نیز مذموم شده است و این پدر باید اعتدال را رعایت کند که به وارثان نیز ضربه وارد نشود.
بهطورکلی، بخشش باید طوری باشد که به دیگران ضرری وارد نشود.
وفقکم الله
صفحهها