با عرض سلام مجدد
در حالِ حاضر شخص خاصی را برای این موضوع سراغ نداریم؛ اما توجه به دو نکته میتواند برای شما راهگشا باشد:
1. اولین توصیه اهل معرفت به کسانی که قصد سیر و سلوک دارند، این است که نیتشان را در این راه خالص نمایند؛ یعنی هدفشان از طی کردنِ طریق معرفت، باید رسیدنِ به معرفت خدا باشد، نه چیز دیگری مانند دستیافتن به کرامات و قدرتهای روحی.
برخلافِ مسیری که مرتاضانِ هندی میروند و تنها به دنبالِ رسیدن به برخی از قدرتهای جسمی هستند، اهل عرفانِ اسلامی بههیچوجه چنین چیزی را توصیه نمیکنند. بنابراین حضرتعالی هیچگاه به هدف مشاهده پدر مرحومتان یا باز شدنِ چشم برزخی، نمیتوانید به این مقامات دست یابید. هدف باید رویت جمال و جلال الهی باشد و اگر کسی به این مقام دست پیدا کند، دیگر بهدنبال لذتی بالاتر از آن نخواهد رفت؛ چراکه بالاتر از آن لذتی وجود ندارد.
درنتیجه در ابتدا باید نیتی غیر از آنچه در حالِ حاضر مد نظرتان است داشته باشید، آنگاه به سیر و سلوک معنوی بپردازید.
2. اگرچه دست ما در حالِ حاضر از استادانی که دستگیری نموده و انسان را راهنمایی کنند، کوتاه است؛ ولی این بدین معنا نیست که چنین استادانی وجود ندارند. البته نکتهای که وجود دارد، این است که این اهل دل تنها دست کسانی را میگیرند که اهلیت خود را برای طی طریق معرفت ثابت کرده و با عملکرد خود نشان دهند که پای کار هستند. انسان اگر خودش سیر و سلوک معنوی را شروع کرده و بهوظایفش در این راه عمل کند، خداوند خودش راهنمایانی را برای دستگیری در مسیرش قرار میدهد.
مرحوم علامه طباطبایی از کسانی بودند که خود مرحوم آیهالله قاضی به سراغشان رفته و از ایشان دستگیری نمودند. همچنین مرحوم آیهالله بهجت به جهت اهلیتی که داشتند بهواسطه برخی از دوستان به جلسات اخلاق و عرفان مرحوم قاضی راه پیدا کردند.
خداوند متعال میفرماید: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ «و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است».[عنکبوت: 69]
جنابعالی اگر واقعاً قصد طی طریق معرفت را داشته و هدفتان رسیدنِ به مقام قرب پروردگار باشد، میتوانید برای شروع کار به این توصیه مرحوم علامه طباطبایی که در پاسخ به نامه یک جوان نوشتند، عمل نمایید:
نامه جوان
محضر مبارک نخبة الفلاسفة و آیة الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله در محیط و شرایطی که زندگی میکنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند.
درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ یادآور میشوم نصیحت نمیخواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (با تلخیص)
پاسخ علامه
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده، توبهای کرده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار میشوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد.
آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقهای در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید.
این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال (ابتدای کار) سخت و در ذائقه نفس تلخ است، ولی کلید نجات و رستگاری است.
و هر شب پیش از خواب اگر توانستید، سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.
توضیح
مرحوم علامه در نامه به سه مرحله ابتدایی از تزکیه نفس اشاره فرمودهاند:
مشارطه:
این است که انسان پیش از شروع هر کاری از کارهای روزمرهاش، با خودش شرط و تعهد کند که از جاده مستقیم دین خارج نشود و خواستههای الهی را انجام دهد؛ بلکه بر خواستههای خودش مقدم نماید و هیچ گاه از طلب رضای خداوند و آخرتجویی غلفت نورزد.
مراقبه:
این است که بنده در هنگام عمل، خدا را در نظر بگیرد و خود را در محضر خداوند ببیند و کشیک نفسش را بکشد که مبادا از فرمان و خواسته خدا سرباز زند و راه دیگری پیش گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب بپردازد.
یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید
شاید که نگاهی کند آگاه نباشید
محاسبه:
این است که انسان از خویشتن حساب بکشد که فکر و فعل خود را به چه کاری صرف کرده و اوقات را چگونه به سر آورده است. پس از آنکه به کاری پرداخت و وقتی و فرصتی گذشت، آن را ارزیابی میکند و با محک شرع و حکم خدا آن را میسنجد تا بفهمد کارهایش بر طبق موازین شرعی بوده یا نه. آنگاه بر کارهای پسندیده، از خدا تشکر میکند که او را توفیق داده است و از کارهای زشت و گناه استغفار می کند.(این کار در پایان روز انجام میشود)
با عرض سلام مجدد خدمت شما
انشاءالله که سلامت باشید.
چرا فرق میکند؛ ولی باتوجه به قرائنی که در سوال وجود داشت، برداشت ما این بود که حضرتعالی به دنبال احضار روح پدر بزرگوارتان هستید، نه رسیدن به چشم سوم.
اما درباره چشم سوم باید عرض کنیم که اگر منظور شما از چشم سوم آن چیزی است که در برخی از عرفانهای غیر اسلامی میگویند، باید عرض کنیم که آن چشم قابلیت مشاهده ملکوت و برزخ عالم را ندارد.
ولی اگر منظورتان همان چشم برزخی در عرفان اسلامی باشد، باید گفت چشم برزخی در اسلام معنایش این است که انسان چشم دلش به باطنِ عالم و ملکوتِ آن باز شده و برزخ را ببیند.
کسی که به این ویژگی دست یابد، باطن زیبای اشخاص و باطن زیبای اعمال صالح را میبیند. همچنین باطن پلیدِ اعمال زشت و باطنِ حیوانی اشخاص را مشاهده میکند و از آنجاکه به ملکوت دست پیدا کرده، هنگام حضور در کنار قبر اموات، قدرت دیدنِ آنها را داشته و میتواند حالتِ ایشان و اینکه آیا در عذابند یا در رحمت، مشاهده نماید و یا اگر ایشان حرفی بزنند، بشنود.
بر این اساس با دست یافتن به چشم برزخی، میتوانید هنگام حضور بر سر قبر پدر بزرگوارتان، ایشان را ببینید.
البته رسیدنِ به این جایگاه، نیازمند به طی کردن طریق معرفت و سیر و سلوک عملی بوده و شروع آن از تزکیه نفس است. تا انسان از تعلقات دنیوی جدا نشده باشد و در طریق معرفت، از دنیا عبور نکرده باشد، قدرت رسیدنِ به برزخ و ملکوتِ عالم را ندارد و چشم دلش به ملکوت باز نمیشود؛ البته گاهی معصومین علیهمالسلام به صورت محدود و جزئی در چشم اشخاص تصرف کرده و باطنِ برخی از امور را به ایشان نشان میدادهاند؛ اما این موضوع عمومیت نداشته و تنها در مواردی خاص و برای برخی از اشخاص رخ میداده است.
در حالِ حاضر ما غیر از امام معصوم شخصی را سراغ نداریم که چنین قدرتِ تصرفی را داشته و بتواند چشم دلِ شخصی را به باطن و ملکوت عالم باز کند.
بنابراین، حضرتعالی اگر به دنبال رسیدن به این مرحله هستید، باید به اهلِ آن مراجعه کرده و راه سیر و سلوک را پیش گیرید. راهنمایی در این زمینه، خارج از تخصص ماست.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
مستحضر هستید که حضرتعالی در صددِ محاسبه اجاره منزل بهعنوان «رد مظالم» هستید. رد مظالم شرایطی دارد که ابتدا باید آن شرایط مراعات شود. ازجمله آن شرایط این است که تنها در مورد حقالناس مالی، آن هم در جایی که انسان دسترسی به صاحب حق ندارد، میتواند از طرفِ او مالی را بهعنوانِ رد مظالم به فقیر پرداخت نماید. درنتیجه در جایی که حقالناس مالی نباشد، مثل اینکه غیبت از کسی کرده باشد و همچنین در جایی که به صاحب حق (شخص طلبکار) یا ورثه او دسترسی داشته باشد، نمیتواند از طرفِ آنها رد مظالم بدهد و باید مال را به خودِ صاحبِ حق بدهد.
یکی دیگر از شرایطش این هست که باید آن را به دفتر مرجعش بدهد و یا اگر خودش میخواهد به فقیر بدهد، باید از دفتر مرجعش اجازه بگیرد.
باتوجه به آنچه گفته شد، عرض میشود که اگر همسر حضرتعالی فقیر شرعی باشند و نتوانند مسکن و خوراک را با هم تامین کنند، میتوانید منزل را به ایشان اجاره داده و اجاره آن را بهعنوان رد مظالم محاسبه نمایید. برای این کار ما از دفتر مرجع شما اجازه گرفتهایم، البته با ذکر چند نکته:
1. همسر شما توانایی اجاره منزلی و لو در پایین شهر هم نداشته باشد و نتواند منزل و خوراک خانواده را با هم تامین کند.
2. بین خود و همسرتان قرارداد اجاره ببندید. یعنی به شوهرتان بگویید من این منزل را به تو به فلان مقدار اجاره دادم و او هم این اجاره را بپذیرد. یعنی صرفا در نیت و ذهن شما نباشد.
3. در این فرض اگر منزلِ شما از مالی تهیه شده باشد که خمس به آن تعلق میگیرد؛ چون از آن منفعت میبرید، باید خمس منزل و خمس اجاره آن را پرداخت نمایید.
توضیح بیشتر اینکه منزل تا وقتی که در آن نشستهاید و منفعتی از آن نمیبرید، چون بهعنوان مؤونه و هزینه زندگى است، خمس ندارد؛ اما همینکه از آن منفعت بردید مثل اینکه آن را و لو به شوهرتان اجاره دادید، به اصل منزل و اجاره آن خمس تعلق میگیرد. البته این در صورتی است که منزل از مالی تهیه شده باشد که خمس به آن تعلق بگیرد و اما اگر منزل از مالی تهیه شده باشد که خمس به آن تعلق نمیگیرد؛ مثل اینکه از ارث تهیه شده باشد یا از مهر شوهر تهیه شده باشد، در فرض مذکور و لو اینکه از آن منفعت ببرید، خمس ندارد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
عرض تسلیت داریم به شما بابت از دست دادنِ پدر بزرگوارتان و امیدواریم که ازجمله فرزندانی باشید که قرآن کریم درباره آنها میفرماید: «و کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان [به نوعی] در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم».[طور: 21]
بهترین راه و سادهترین راه برای از بین رفتنِ غم فراق و رسیدنِ به وصال همین است که از خدا بخواهید پساز مرگ، شما را به پدر عزیزتان ملحق نماید و این چند صباح دنیا را هرقدر هم که سخت است، با صبر بگذرانید.
اما درباره احضار ارواح باید عرض کنیم: باتوجه به اینکه احضار ارواح را برخی از مراجع حرام دانسته و در برخی از موارد موجب اذیت روح میشود، شما را توصیه به پیگیری این موضوع نمیکنیم. ضمن آنکه باید بدانید بسیاری از مدعیان این حقیقت، افرادی شیاد بوده و تنها به دنبالِ سرکیسه کردنِ مردم هستند.
افراد نادری از اولیاء الهی هستند که در شرایطی خاص و در جایی که به میت ضرری نمیرسد، این کار را انجام میدهند و در حالِ حاضر ما از درک وجود و شناختِ این افراد محرومیم.
البته مرحوم شیخ عباس قمی راه حلی را در حاشیه مفاتیح برای دیدن یکی از پیامبران یا ائمه (علیهمالسلام) و یا والدین و یا دیگران در خواب سفارش نمودهاند که ما به مجرب بودن آن اعتماد نداریم. جنابعالی در صورتِ ضرورت دانستن میتوانید این نسخه مرحوم محدث قمی را تجربه نمایید.
نسخه مذکور به این صورت است:
سورههای شمس، لیل، قدر، کافرون، اخلاص، ناس، فلق را قبلاز خواب بخواند، سپس بخواند صد مرتبه اخلاص، صد مرتبه صلوات و آنگاه با وضو به جانب راست بخوابد.
و نیز گفته شده که همین عمل را هفت شب به جا آورد و قبل از آن این دعا را بخواند:
اَللَّهُمَّ أَنْتَ اَلْحَيُّ اَلَّذِي لاَ يُوصَفُ وَ اَلْإِيمَانُ يُعْرَفُ مِنْهُ مِنْكَ بَدَتِ اَلْأَشْيَاءُ
وَ إِلَيْكَ تَعُودُ مَا أَقْبَلَ مِنْهَا كُنْتَ مَلْجَأَهُ وَ مَنْجَاهُ وَ مَا أَدْبَرَ مِنْهَا لَمْ يَكُنْ لَهُ مَلْجَأٌ
وَ لاَ مَنْجَى مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ فَأَسْأَلُكَ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَ أَسْأَلُكَ بِ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
وَ بِحَقِّ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَيِّدِ اَلنَّبِيِّينَ وَ بِحَقِّ عَلِيٍّ خَيْرِ اَلْوَصِيِّينَ
وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ وَ بِحَقِّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ اَللَّذَيْنِ جَعَلْتَهُمَا سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ
اَلسَّلاَمُ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرِيَنِي مَيِّتِي فِي اَلْحَالِ اَلَّتِي هُوَ فِيهَا.[حاشیه مفاتیحالجنان]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
متاسفانه برخی از معاندین کلیپی را که در آن یکی از روحانیون بزرگوار به شبهه مذکور و پاسخ آن پرداختهاند، تقطیع نموده و بخش مربوط به شبهه را بدون پاسخ بین جوانان پخش کردهاند. این دشمنان و دزدانِ عقیده با تقطیع کلیپ مذکور، به مخاطبین اینگونه وانمود کردهاند که خودِ روحانیت نیز به حضرت علی ایراد گرفتهاند؛ درحالیکه شبهه در نسخه کاملِ فیلم مذکور با پاسخی دقیق و نسبتاً مفصل بیان شده است.
از حضرتعالی میخواهیم که به لینک زیر مراجعه نموده و پساز مشاهده فیلم مذکور، آن را در اختیار دانشآموز خود قرار دهید تا متوجه این اقدام خصمانه معاندین شده و تحت تأثیر هر مطلبی که در فضای مجازی میبیند، قرار نگیرد.
چطور امام علی هر شب شیر میذاشته دره خونه فقرا؟
B2n.ir/a22629
با عرض سلام و ادب خدمتِ شما
پاسخ دو سوال حضرتعالی را در ضمنِ یک مطلب عرض میکنیم:
قرآن کریم قبض روح انسانها را به سه دسته نسبت میدهد:
1. خداوند متعال.
قرآن میفرماید: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»؛ «و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل میگیرد».[زمر: 42]
2. ملک الموت(عزرائیل).
قرآن میفرماید: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»؛ «بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است [روح] شما را می گیرد».[سجده: 11]
3. ملائکه غیر ملک الموت.
قرآن میفرماید: «حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ»؛ «تا آن گاه که هنگام مرگ یکی از شما فرا رسد رسولان ما او را میمیرانند و در قبض روح شما هیچ کوتاهی نخواهند کرد». [انعام: 61]
در روایاتِ ما در توضیح این آیات فرمودهاند: برخی از افراد را عزرائیل خودش مستقیماً قبض روح میکند و برخی را با فرستادنِ ملائکهای که تحت فرمان او هستند، قبض روح میکند و آنگاه روح را به خداوند تقدیم میکند [من لا یحضرهالفقیه، ج1، ص136]؛ درنتیجه هرکس که میمیرد، اعم از اینکه مرگش ناگهانی باشد یا غیر ناگهانی، توسط ملک الموت یا ملائکه تحت امر او قبض روح میشود. به این معنی مرگ همه افراد دست خداست. البته اینکه میگوییم مرگ افراد دست خداست، معنایش این است که روح افراد هنگامِ مرگشان توسط خداوند و ملائکه او قبض میشود، و این منافاتی با این موضوع ندارد که شخصی با سوء اختیار خودش دست به خودکشی زده باشد و یا اینکه به مرگ طبیعی مرده باشد.
توضیح بیشتر اینکه گاهی افراد با مرگی که در زمانِ مشخص برایشان تعیین شده، میمیرند و گاهی با مرگی که خودشان با انتخاب بدشان انتخاب کردهاند، میمیرند؛ مثلا فرض کنید خداوند برای شخصی در نظر گرفته که 70 سال در دنیا عمر کند. این شخص گاهی به صورت طبیعی زندگی کرده و به اجل طبیعی که برایش مقدر شده (در همان هفتادسالگی) میمیرد و گاهی دست به خودکشی زده یا با عدم مراعاتِ مسائل دینی یا جسمانی، خودش را زودتر از زمانی که برایش مقدر شده، تسلیم مرگ میکند. در هر دوصورت ملک الموت یا ملائکه تحت امر او، روحش را قبض میکنند؛ ولی در یکی با مرگ طبیعی روحش از بدنش جدا شده و در دومی با مرگ اجباری که خودش خواسته این اتفاق برایش افتاده است.
با این توضیح مشخص شد که مرگ به دو معنا به دست خداست:
1. قبض روح اشخاص هنگام مرگشان توسط ملائکه الهی انجام میشود.
2. اجلِ حتمی و غیر حتمی اشخاص توسط خداوند مشخص میشود؛ مثل اینکه خداوند مقدر کرده باشد که فلانی هفتاد سال در دنیا عمر کند.
اما با یک معنا انسانها نیز در مرگ خود میتوانند نقش داشته باشند؛ مثل اینکه با انتخاب بد خود دست به خودکشی بزنند و یا با عملکردِ بدشان به بدن خود لطمه بزنند و یا مرتکب گناهی بشوند که منجر به مرگ زودرس آنها شده و قبل از زمان تعیین شده ( مثلا 70 سال) بمیرند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
پاسخ به سوالِ اول:
اینکه خدا دیده نمیشود، دلیلِ بر نبودنِ او نیست. در حالِ حاضر موجودات زیادی هستند که علیرغمِ دیده نشدن، ما به خاطر دیدنِ آثارِ آنها به وجودشان اعتقاد داریم و امور زندگیمان را بر اساسِ اعتقاد به وجود آنها تنظیم میکنیم.
مثلاً هیچکدام از ما جاذبه را ندیده است؛ ولی همه ما به جهتِ کششی که زمین دارد، به وجودِ نیروی جاذبه اعتقاد داریم. دانشمندانِ هوا و فضا بر اساس اعتقادِ به همین نیرو در کراتِ آسمانی، مناسباتِ فضایی خود را تنظیم کرده و برنامهریزی میکنند.
همچنین هیچکدام از ما نورِ ماوراء بنفش یا ماوراء قرمز یا ارتعاشات ما وارء صوت و مادون صوت را ندیده و نشنیدهایم؛ ولی به جهت آثار آنها و با دلایلِ علمی به وجود آنها اعتقاد داشته و مناسباتِ علمی خود را بر اساس آن تنظیم میکنیم.
آیا کسی میتواند بگوید من چون این موجودات را ندیدهام، نمیتوانم روی وجود آنها حساب کرده و مناسباتِ علمی خود را بر پایه وجودِ آنها تنظیم کنم؟
بدیهی است که هیچ دانشمندی ندیدن آنها را دلیلِ بر نبودنشان ندانسته و هیچ اندیشمندی به جهتِ ندیدنِ آنها، آنها را در محاسبات علمی خود نادیده نمیگیرد.
همین که وجود یک چیز بهواسطه آثارِ آن یا دلیل عقلی بر وجودش ثابت شد، کافی است تا ما آن موجود را حتی در فرض ندیدن، در محاسباتِ خود در نظر گرفته و تعاملِ مناسبِ با آن را داشته باشیم.
پس هرگاه با دلایلِ عقلی و از طریق آثارِ موجود در عالمِ مخلوقات، وجودِ خداوند عزیز و عظیم اثبات شد، عقل میگوید برترین موجودی که انسان باید سر تعظیم و خضوع در مقابلِ او فرود آورد همان خالقی است که او و سایر موجودات را آفریده است.
تعاملِ خضوع و خشوع (عبادت) در مقابلِ خالق هستی نیازمندِ به دیدن او با چشم سر ندارد، همانگونه که تعاملِ علمی با موجوداتی چون جاذبه، نورهای خاص، صداهای خاص، درد، اراده و سایر موجوداتِ نامرئی مستلزم دیدنِ آنها نمیباشد.
پاسخ به سوال دوم:
پاسخ این سوال رو با چند سوال شروع می کنیم:
1. از کجا معلوم شخصیتی به نام ابن سینا در تاریخ وجود داشته است؟
2. از کجا معلوم شخصیتی به نام ابوریحان بیرونی در برههای از زمان زندگی میکرده و آثاری از خود به جا گذاشته است؟
3. از کجا معلوم نادرشاه و شاه عباس صفوی و دیگر پادشاهان ایران بهعنوان یکی شاهان این کشور بر آن حکومت میکردهاند؟
و دهها سوال مشابه این که جای طرح دارند و پاسخ همه آنها یک چیز است و آن اینکه مشاهدات تاریخی و ثبت شده متعدد از سوی اشخاص مورد اطمینان در زمان زندگی این افراد، از وجود این اشخاص در طول تاریخ خبر میدهد و این مشاهدات ثبت شده به گونهای است که ما به وجود این اشخاص در طول تاریخ یقین میکنیم.
همین موضوع درباره امام زمان علیهالسلام نیز صادق است. افراد متعدد و مورد اطمینانی که ما به حرفشان یقین داریم در طول تاریخ چه در زمان خردسالی ایشان و در محضر امام حسن عسگری علیهالسلام و چه در زمان غیبت صغری و چه در غیبت کبری آن حضرت را دیده و از وجودش به ما خبر دادهاند. تعداد این گزارشات آنقدر زیاد است که ما از آنها به وجود حضرت و زنده بودنشان یقین پیدا میکنیم.
علاوه براین، پیامبر و امامان معصوم علیهمالسلام که از نظر ما معصوم بوده و علمشان از طریق وحی و الهام به علم خداوند متصل است، به ما از وجود این امام غایب که متولد میشود و غیبت میکند و تا زمان ظهورش نیز زنده است، خبر دادهاند؛ به گونهای که اگر مشاهدات افراد گوناگون هم نبود، چون معصومین علیهمالسلام از وجود چنین امامی خبر دادهاند، ما به آن اعتماد میکردیم.
پاسخ به سوال سوم:
اگر قرآن یک ترجمه داشت و تنها توسط یک نفر ترجمه شده بود، شاید جای طرح این سوال وجود میداشت. آنگاه ممکن بود که بر سر درستی یا نادرستی آن یک ترجمه با یکدیگر بحث کنیم. مثلاً شاید اگر شصت سالِ پیش کسی این سوال را مطرح میکرد، جای بحث پیرامونِ آن وجود داشت؛ اما در حالِ حاضر که دهها ترجمه و تفسیر از سویِ نویسندگان مختلف با سلایق ِ علمی گوناگون فقط به زبانِ فارسی چاپ شده است، دیگر جای طرح چنین سوالی وجود ندارد.
شما اگر به سایتِ دانشنامه اسلامی مراجعه کنید، فقط پنج ترجمه و پنج تفسیر از ده نویسنده مختلف را در آنجا خواهید دید. نرمافزارهای تفسیری بیشاز صد ترجمه و تفسیر را آوردهاند؛ بنابراین، جای هیچ تردیدی در صحتِ ترجمههای قرآن وجود ندارد. البته در اینکه برخی از ترجمهها دارای دقت و روانی بیشتری هستند، شکی وجود ندارد؛ اما اینکه ترجمهای بهصورتِ کلی غلط باشد و معنایی غیر الفاظ قرآن را به مخاطب القا کند، اتفاق نمیافتد؛ زیرا بر فرض وجود چنین ترجمهای، هم نویسنده آن رسوا میشود و هم ترجمه مذکور از مجامعِ علمی خارج شده و مورد طرد سایر مترجمان و مفسران و اهل علمِ عربی قرار میگیرد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
درباره این موضوع که علت خلقت انسان چیست، نکاتی را خدمت شما عرض میکنیم؛ اما اینکه چه مقدار بتوانید خود حضرتعالی آن را در سطح درک و فهم فرزندتان به او بفهمانید، بسته به هنر خودِ شما دارد. البته مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند، غالباً دارای پیچیدگیهایی هست که درک صحیح از آن نیازمند گذر زمان و رشدِ فکری انسان است.
با ذکرِ این مقدمه به سراغ پاسخ سوال میرویم:
مولوی هدف خلقت را از زبانِ خدا در قالبِ یک بیتِ شعر اینگونه ترسیم میکند:
من نکردم خلق تا سودی کنم
بَلکه تا بر بندگان جودی کنم
خداوند انسانها را خلق کرده تا با نعمتِ وجود، به لذت بیپایان رسیده و مشمولِ جود و رحمتِ بیپایانِ او قرار گیرند.
خداوند در قرآن میفرماید من بندگان را برای رحمت کردنِ به آنها خلق نمودم.[هود: 119]
البته برای دریافتِ این رحمتِ بیپایان در بهشت، انسانها را به دنیا آورده تا از این مسیر با اختیار خود و با کمترین عمل و با یک بهانه، به آن حقیقت دست پیدا کنند.
برای آنکه موضوع کمی روشنتر بشود، آن را در قالبِ مثالی توضیح میدهیم: فرض کنیم میدان مسابقهای بزرگ توسط شخصی بینهایت پولدار تدارک دیده شده و به شرکتکنندگان در این مسابقه گفته شده: به همه کسانی که در مسابقه شرکت کردهاند، جایزه تعلق میگیرد، چه به مقام و رتبه خاصی برسند، چه هیچ حرکتی نکرده و تنها یک قدم بردارند. کمترین جایزه برای پایینترین شرکتکننده، این است که مادامالعمر تمام هزینههای زندگیاش تامین شده و دیگر هیچ دغدغهای در طول زندگی نخواهد داشت. مراتب بالاتر نیز علاوه بر این، مبالغ هنگفتی دریافت کرده و جایزههای غیر قابل توصیفی که در طول عمرشان ندیدهاند، دریافت خواهند کرد. فقط یک نکته وجود دارد و آن اینکه کسی در این میدان مسابقه حق ندارد مانع حرکت دیگران شده و حقوق دیگران را ضایع نماید و خودش نیز نباید به گوشهای از میدان رفته و به جای حرکت در مسیر، در همان زمین مسابقه جا خوش کرده و ضمن عدم طی کردن مسیر، مانع پیشروی سایرین شود.
سوال این است که آیا با این اوصاف کسی حاضر است بگوید چرا مرا در این میدان مسابقه قرار دادهاند؟ معلوم است که کسی چنین سوالی را نخواهد کرد؛ زیرا اجازه دادن برای شرکت در چنین میدانی در حقیقت به معنای آن است که در برابر هیچ، همه چیز به انسان بدهند. باورش سخت است که به ما بگویند برو و در فلان میدان تنها یک قدم به جلو برو، ما تمام زندگیات را مادامالعمر تامین کرده و کاری میکنیم که دیگر هیچ دغدغهای نداشته باشی. برای کمتر از این هم، مردم سر و دست میشکنند. درحال حاضر، برای شرکت در یک مسابقه جهانی که جایزهای به مراتب کمتر از این دارد و تنها به برندگان آن مسابقه تعلق میگیرد، عدهای ماهها رنج و سختی را به جان میخرند که شاید بتوانند در آن مسابقه رتبه آورده و جایزه ناچیزش را دریافت کنند.
اینکه خداوند به ما اجازه داده تا به دنیا بیاییم، به معنای آن است که به ما اجازه داده تا در برابر عمل ناچیز و بیمقدار، به لذت ابدی دست یابیم. بر اساس روایات ما، گاهی خداوند، یک شخص را تنها به خاطر یک نماز قبول شدهاش به بهشت میبرد.[1] یا گاهی یک شخص بهخاطر یک جرعه آبی که با یاد خدا نوشیده، بهشتی میشود.[2] یا حتی گاهی شخص به خاطر دلسوزی نسبت به دیگری و ناراحتی برای اینکه نتوانسته به او کمک کند، بهشتی میشود.[3] آن هم چه بهشتی؟ بهشتی که در پایینترین درجه آن، آنقدر نعمت وجود دارد که اگر اهل آن بخواهند تمام مردم دنیا را مهمان کنند، توانایی انجام آن را دارند.[4] چه نعمتهایی؟ نعمتهایی که اگر اهل دنیا آن را ببینند، از زیبایی و طراوت آن مدهوش میشوند.[5] تا چه زمانی؟ تا ابدیت. ابدیت یعنی بینهایت زمان که اگر ما ساعتها بنشینیم، نمیتوانیم حتی آن را تصور کنیم. چه نوع خوشی و لذتی؟ خوشی و لذتی که نمونهاش را حتی یکبار هم در دنیا تجربه نکردهایم و تصور آن هم، حتی یکبار به ذهنمان خطور نکره است؛[6] زیرا جنسش با لذتها و خوشیهای دنیا کاملاً متفاوت بوده و درک آن برای ذهن دنیوی ما ممکن نیست. خلقت برای چنین لذت ابدی، جای سوال ندارد؛ زیرا معنای این خلقت این است که به ما اجازه داده شده تا این قدرت را داشته باشیم که در برابر هیچ، به بینهایت لذت، دست پیدا کنم؟
پینوشت:
[1]. برقی، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص253.
[2]. کلینی، کافی، اسلامیه، ج2، ص96.
[3]. همان، ص196.
[4]. عدهای از علما، الأصول الستة عشر، مؤسسة دارالحديث الثقافية، ص326.
[5]. مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج8، ص199.
[6]. شیخ صدوق، امالی، کتابچی، ص432.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «َأَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب»؛ «خداوند نخواسته مگر آنکه همه چیز را از طریق اسباب پیش ببرد». [کافی، اسلامیه، ج1، ص183]
بله عالم دار اسباب و مسببات است و همه چیز از طریق اسباب پیش میرود؛ اما به دو نکته باید توجه داشته باشید:
1. خداوند در رأس اسباب و مسببات است و هیچ چیز از دست خدا و اراده او خارج نیست؛ به این معنا که اگر چیزی سببش محقق شد، معنایش این نیست که خداوند نمیتواند با سببی دیگر مانع اثر گذاری آن شود؛ مثلاً در همین مثال خودکشی که فرمودید، درست است که اراده انسان برای خودکشی کردن، سبب کشته شدنِ اوست؛ اما اگر خدا به دلیلی اراده کند که این سبب اثر نگذارد، اراده او منجر به کشته شدنش نخواهد شد. کما اینکه حضرت ابراهیم اراده بر ذبح فرزندش اسماعیل نمود، اما چون خداوند نخواست، اراده او منجر به کشته شدنِ اسماعیل نشد.
2. اراده انسان به تنهایی سببِ تحقق اشیاء و امور در عالم نیست. در کنار اراده انسان، اسباب دیگری از قبیل مقدرات الهی (که بر اساسِ مصالح تقدیر میشوند)، ملائکه الهی که در هدایت و راهنمایی انسانها نقش دارند، شیاطین که در گمراهی افراد تاثیرگذارند، سایر انسانها و موجودات عالم، تاثیر خود را داشته و مجموع اینها در تحقق یک امر نقش ایفا میکنند. در همین مثالی که زدید، انسان گاهی ممکن است تصمیم به خودکشی بگیرد؛ ولی ملائکه هدایتگر الهی او را ارشاد کرده و از این تصمیم منصرف نمایند یا ممکن است شیاطین او را بر انجام این کار تشویق نمایند. پس عالم، عالمِ اسباب و مسببات است؛ ولی اسباب و مسببات یکی و دوتا نیستند و مجموع آنها در تحقق یک امر یا جلوگیری از تحقق یک امر نقش دارند. به تعبیر علمی هیچکدام سببِ تام نیستند؛ بلکه بخشی از سببیتِ تحققِ یک شیء را ایفا میکنند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
دو توجیه در جمع بین دو آیه مذکور ذکر شده است:
توجیه اول: مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: آیه 9 انفال میگوید: من هزار ملکی که مُردِف هستند را بر شما میفرستم. «مُردِف» یعنی درپی دارنده و به ردیف خود آورنده. بنابراین معنای آیه این میشود هزار ملکی که ملائکه دیگری را درپی خود دارند، بر شما میفرستیم و آن ملائکه دیگر همان دوهزار نفر دیگر هستند.[المیزان، ج9، ص20]
توجیه دوم: برخی گفتهاند در سوره آلعمران پیامبر به مردم نفرموده که خداوند حتماً سه هزار نفر را برای کمک شما میفرستد؛ بلکه ایشان در مقام سوال از مومنین پرسیده است: آیا کافی نیست که خداوند سه هزار ملک را [اگر لازم باشد،] برای کمک شما بفرستد؟
بنابراین در سوره آل عمران خبر داده نشده که حتماً سه هزار ملک نازل شده است؛ بلکه پیامبر در مقام سوال از مومنین چنین چیزی را پرسیده و فرموده اگر لازم باشد، چنین اتفاقی خواهد افتاد که خداوند سه هزار ملک را برای یاری شما میفرستد و بعد از آن فرمودهاند حتی اگر صبر کنید و لازم باشد، خداوند پنج هزار ملک برای یاری شما خواهد فرستاد.
صفحهها