منظور آیه شریفه که میفرماید اجبار و اکراه در دین نیست، این است که خداوند کسی را با اجبار به دینداری و حقگرایی نمیکشاند و این منافاتی ندارد با اینکه شخص اگر به سمت دین حق نرفت و به وظایف بندگیاش عمل نکرد، گرفتار آثار آن، یعنی عذاب دوزخ شود.
برای اینکه مطلب برایتان روشن شود، به این مثال توجه نمایید:
فرض کنید که در پایان مسیری خطرناک، حیواناتی وحشی و درنده وجود دارند و در پایان مسیری دیگر، باغهای پر درخت با درختانی پر ثمر و رودخانههای پر آب و منظرههای زیبا وجود دارد. حال شما به شخصی که اطلاعی از این دو مسیر ندارد، میگویید: اگر از این مسیر بروی، در نهایت گرفتار میشوی و اگر از آن مسیر دیگر بروی، به لذت ابدی دست پیدا میکنی و البته به او تأکید میکنید که من تو را مجبور نمیکنم که از مسیر خوب بروی؛ ولی چون خیر تو را میخواهم به تو هشدار میدهم که از مسیر بهتر بروی تا نتیجه خوبی عائد تو بشود. حالا سوال اینجاست: آیا اینکه شما به آن شخص هشدار دادید که از مسیر بد نرود، چون نهایتش بدبختی و بلا است، معنایش این است که او را مجبور کردهاید که از مسیر درست برود؟ قطعاً چنین چیزی نیست؛ زیرا او بعد از هشدار شما باز هم مختار است از هر مسیری که میخواهد برود، فقط اگر با سوء اختیار خودش از مسیر بد رفت و گرفتار شد، مقصر خودش است، چون شما نتیجه انتخابش را به او تذکر داده بودید.
خداوند هم دقیقاً درباره دین، همین مطلب را میفرماید که اگر میخواهید سعادتمند شوید باید از صراط مستقیم دین رفته و به دستورات دینی عمل کنید؛ اما اگر چنین نکنید، نتیجه نهایی عملکردتان بلا و گرفتاری ابدی است. به نظر شما آیا این اجبار مردم به دینداری است؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما
ممنون از دعای خیرتان.
انشاءالله مشمول دعای امام زمان باشید.
نسبت به اشخاص به صورتِ شخصی نمیتوان نظر داد؛ ولی قاعده کلی این است:
از ظاهر آیات قرآن کریم اینگونه برداشت میشود که هرکس با وجود علم به حق، عناد بورزد و دین حق را انکار کند (کافر باشد) و اهل ظلم باشد، در جهنم خالد خواهد بود و راه برگشت یا تکاملی هم برایش وجود نخواهد داشت.
به این آیه دقت بفرمایید:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا»؛ «کسانی که کافر شدند و (به خود و دیگران) ستم کردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد کرد، مگر به راه دوزخ که در آن تا ابد خواهند ماند». [نساء: 168_169]
دلیل آن هم این است که این اشخاص اصلاً خودشان نمیخواهند که اصلاح شوند و راه تکامل را طی کنند.
قرآن کریم درباره آنها میفرماید: «وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ... وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»؛ «اگر هنگامی که آنان را بر آتش [دوزخ] نگه داشتهاند، ایشان را ببینی، میگویند: ای کاش به دنیا بازگردانده میشدیم و در آنجا آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم، و از مؤمنان میشدیم [ولی آرزوی آنان از روی صدق و راستی نیست] و اگر به دنیا بازگردانده شوند، یقیناً به کفر و شرکی که از آن نهی شدهاند بازمیگردند و مسلماً آنان دروغگویند». [انعام: 27_28]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
برخی از بزرگان علم عقائد و فلسفه قائلند بدن اخروی و اعضای بدنی که انسان با آن محشور شده و بر علیه انسان شهادت میدهند، این بدنِ مادی و دنیوی انسان نیست؛ زیرا این بدن مادی به هر ترتیب، علاوه بر اینکه هر هفت سال تمام سلولهایش تغییر کرده و به صورت کلی عوض میشود، بعداً در قبر پوسیده و چیزی از آن باقی نمیماند و بر فرض که خداوند آن را دوباره ایجاد کند، آن بدنِ دوباره ایجاد شده، غیر از بدنی است که انسان در دنیا با آن مرتکب گناه میشده است.
بدن اخروی کدام بدن است؟
این افراد میگویند: بدن اخروی همان بدن مثالی است که انسان در خواب با آن سیر میکند و فعل و انفعالات گوناگونی را با آن مرتکب میشود. این اشخاص معتقدند انسان علاوه بر بدن مادی که در دنیا با آن کارهایش را انجام میدهد، یک بدن مثالی دارد که در قالب بدن مادی او پوشیده شده است و وقتی بدن مادی(مثل زمان خواب) از فعالیت باز میایستد، آن بدن با انسان بوده و فعالیت انجام میدهد.
این بدن همیشه با انسان است و هنگام مرگِ بدنِ مادی، در برزخ و قیامت مشمول رحمت و عذاب الهی میشود و اعضای همین بدن است که بر علیه یا له انسان شهادت میدهند.
اعضای این بدن، دیگر قابل اهدا نبوده و از بین هم نمیرود. این همان بدنی است که عموم تجربهگرانِ مرگ (مثلِ تجربهگران برنامه زندگی پساز زندگی) آن را پساز مرگ حس میکردند، با اینکه بدنِ مادی آنها روی زمین یا تخت بیمارستان یا ... قرار گرفته بوده است.
حالا اگر هم فرض کنیم که همان اعضای بدن مادی، (نه بدن مثالی) در قیامت شهادت میدهند، باز هم مشکلی پیش نمیآید؛ زیرا اگر فرض کنیم که مثلاً یک پوست، در بدنی مرتکب گناه شده باشد و در بدنِ دیگر مرتکب ثواب، برای خدایی که آن را به نُطق در میآورد، کاری ندارد که او را به نُطق به نفع یکی و به ضرر دیگری در آورد و از این بابت مشکلی ایجاد نمیشود؛ زیرا فرض این است که این پوست در هر دو بدن بوده و افعال هر دو را مشاهده نموده است، پس میتواند برای هر دو شهادت دهد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
نقل شده است که رسول خدا صلاللهعلیهوآله فرمودند: بهترین اعمال سختترین آنهاست.[بحارالانوار، دار احیاءالتراث، ج67، ص191] بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که صبر بر طاعت خداوند در ایام غیبت و حفظ ایمان در این زمان، قطعاً از زمان ظهور امام عصر عجلاللهفرجه برتر و با فضیلتتر است؛ خصوصاً که در برخی از روایات فرمودند: حفظ ایمان در زمان غیبت، مانند این است که انسان دستش را از بالا به پایین بر شاخهای که خارهایش به سمت بالا است، بکشد.[همان، ج52، ص111]
اما اینکه لزوماً از زمان حضور اهلبیت علیهمالسلام هم بالاتر باشد، روایت صریحی در این زمینه ندیدیم.
البته روایات دیگری در خصوص بعضی از افراد در آخرالزمان و زمان غیبت امام معصوم وجود دارد که نشان میدهد برخی از اهل این زمان، از اهل سایر زمانها ازجمله زمان حضور معصومین علیهمالسلام، برتر و بالاترند.
به عنوان مثال امام زینالعابدین علیهالسلام در این باره میفرمایند: «إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ»؛ «همانا اهل زمان غيبت او كه به امامتش قائلند و منتظر ظهور او مىباشند، افضل از اهل هر زمان هستند؛ زيرا خداوند تبارک و تعالى به آنها چنان عقل و فهم و معرفتى داده كه غيبت نزد آنان به منزله حضور و مشاهده است». [کمالالدین و تمام النعمه، ج1، ص320]
در روایت دیگری نقل شده که روزی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مقابل اصحابشان دو بار دعا کرده و در ضمن دعا فرمودند: خدایا من را به لقاء و دیدار برادرانم نائل کن. اصحاب به ایشان عرض کردند: ای رسول خدا آیا مگر ما برادران شما نیستیم؟ ایشان فرمودند: نه شما اصحاب من هستید. برادران من گروهی هستند در آخرالزمان که بدون دیدنِ من به من ایمان آوردهاند ... آنها چراغهای هدایت در ظلمات هستند که خداوند آنها را از هر فتنه گمراهکنندهای حفظ مینماید.[همان، ج52، ص124]
همینطور در روایت دیگری قریب به همین مضمون نقل شده که فرمودند:
اصحاب پیامبر به ایشان گفتند: آيا ما برادران توايم اى رسول خدا؟ ایشان فرمودند: نه! شما اصحاب من هستيد. برادران من كسانى هستند كه بعد از من مىآيند و به من ايمان مىآورند، در حالى كه مرا نديدهاند.
سپس افزود: افرادى از آنها كه اهل عمل صالحند، اجر پنجاه نفر از شما را دارند! عرض كردند پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا؟! فرمود: نه! پنجاه نفر از شما!! و سه بار آنها اين سخن را تكرار كردند [و پيامبر نیز همان جواب را دادند]. آنگاه فرمودند: اين به خاطر آن است كه شما شرايطى در اختيار داريد كه برای انجام کار خیر یاری میشوید؛[ولی آنها چنین شرایطی ندارند]. [تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، ج22، ص121]
البته این را هم باید در نظر داشته باشید که همه کسانی که در زمان حضور معصومین علیهمالسلام بودند جز تعداد اندکی، توفیق دیدار مستقیم آن بزرگواران را نداشته و از نزدیک ایشان را ندیدهاند. بنابراین، صرف بودنِ در زمان حضور امام دلیل بر این نمیشود که آنها به امام دسترسی داشتهاند و ما از این نعمت محرومیم.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
درست است که ما در ظاهر از درک حضور امام معصوم محروم بوده و از این جهت از نعمتهای متعددی نیز محروم هستیم؛ ولی نکاتی در اینجا وجود دارد که میتواند این موضوع را جبران نماید:
1. پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام، ثابت قدمان در زمان غیبت را دارای مقامی ویژه و متفاوت از سایر مردم در زمان حضور امام معصوم دانسته و در این زمینه مطالب متعددی فرمودهاند:
در روایتی نقل شده که اصحاب پیامبر به ایشان گفتند: آيا ما برادران توايم اى رسول خدا؟ ایشان فرمودند: نه! شما اصحاب من هستيد. برادران من كسانى هستند كه بعد از من مىآيند و به من ايمان مىآورند، در حالى كه مرا نديدهاند.
سپس افزود: افرادى از آنها كه اهل عمل صالحند، اجر پنجاه نفر از شما را دارند! عرض كردند پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا؟! فرمود: نه! پنجاه نفر از شما!! و سه بار آنها اين سخن را تكرار كردند [و پيامبر نیز همان جواب را دادند]. آنگاه فرمودند: اين به خاطر آن است كه شما شرايطى در اختيار داريد كه برای انجام کار خیر یاری میشوید؛[ولی آنها چنین شرایطی ندارند]. [تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، ج22، ص121]
در فرمایش دیگری از حضرت نقل شده که فرمودند: چون آنها به سیاهی روی سفیدی (نوشته روی کاغذ) ایمان آوردند، ایمان و یقینشان بسیار بالا است [بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج74، ص56] و در فرمایش دیگری به اصحابشان فرمودند: آنها برادران من هستند؛ اما شما اصحاب من هستید.[بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج52، ص132]
و در همین شرایط غیبت است که برخی از افراد تا حدی بالا میروند که به فرموده امام زین العابدین علیهالسلام بر همه اهل زمانها پیشی میگیرند.
امام در این باره میفرمایند: «إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ»؛ «همانا اهل زمان غيبت او كه به امامتش قائلند و منتظر ظهور او مىباشند، افضل از اهل هر زمان هستند؛ زيرا خداوند تبارک و تعالى به آنها چنان عقل و فهم و معرفتى داده كه غيبت نزد آنان به منزله حضور و مشاهده است». [کمالالدین و تمام النعمه، ج1، ص320]
به جهت همین اوضاع سخت است که بسا خداوند بر اهل این زمان، در حساب و کتاب بسیار آسانتر از اهل زمان حضور اهلبیت علیهمالسلام، بگیرد. برخی از متون روایی نیز موید این مطلب است.
2. اینکه امام را نمیبینیم، معنایش این نیست که نمیتوان با امام ارتباط داشت. به اعتقاد ما شیعیان، امام، حاضر و ناظر بوده و به درخواستهای شیعیانشان آنجا که مقتضی و مصلحت باشد، پاسخ میدهند. همانگونه که در حدیث امام زینالعابدین علیهالسلام هم اشاره شد، برخی در اعتقاد به حضور امام آنقدر قوی هستند که غیبت امام برای آنها بیمعناست و هر حرفی که دارند را با امام خود در همین زمان غیبت نجوا میکنند.
در روایتی نقل شده شخصی به امام هادی علیهالسلام نامه نوشت و عرض کرد انسان دوست دارد همانگونه که با خدایش نجوا کرده و عرض حاجت میکند، با امام زمانش نیز چنین نجوایی داشته باشد. امام در جوابش نوشتند: هرگاه خواستهای داشتی، کافی است دو لبت را تکان دهی، جوابت خواهد آمد. [بحارالانوار، داراحیاء التراث، ج50، ص155]
البته اینکه امام فرمودند: جواب خواهد آمد، منظورشان این نیست که جواب شفاهی خواهد آمد؛ زیرا ما وقتی با خدا هم صحبت میکنیم و درخواستمان را میگیریم، جواب شفاهی دریافت نمیکنیم. منظور امام این است که امام درخواست شما را بیجواب نمیگذارد و حواسش به شما و خواسته شما هست.
در زمان ما نیز اگرچه راه ارتباط حضوری با امام بسته است؛ ولی به جهت وسعت وجودی امام و حضور او، امکان سخن گفتن با ایشان و عرض حاجت به محضرشان وجود دارد.
نکته: در زمان سایر معصومین علیهمالسلام که امام علیالظاهر در میان مردم بودهاند، اینگونه نبوده که همه مردم توفیق دیدار امام زمان خود را داشته باشند. بسا غالب مردم به جهت بُعد مسافت، خفقان شدید زمانه، سختیهای فراوانِ شرفیاب شدن به محضر امام، آن بزرگواران را در همان زمان حضورشان نیز ندیده باشند. بر همین اساس، اهلبیت علیهمالسلام ضمن آنکه تاکید بر حاضر دانستن و ناظر دانستن امام مینمودند، همانطور که عرض شد، به شیعیان خود دستور میدادند تا در قالب نجوا، حاجت و خواسته خود را با امام خویش در میان بگذارند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
پاسخ سوال اول:
برای هدیه ثواب نماز لازم نیست آن را حتماً در نیت و در ابتدای نماز در نظر بگیرید؛ بلکه همین که بعد از نماز بگویید ثواب این نمازی را که خواندم مثلاً به امام زمان و شهدا و اموات هدیه میکنم، کافی است. اگر این کار را بکنید، میتوانید حتی ثواب نمازهای واجب را هم به آنها هدیه کنید. مثلاً بعد از آنکه نماز ظهرتان تمام شد، به خدا بگویید: خدایا از ثواب این نمازم هدیهای به امام زمان و روح شهدا و اموات مؤمنین برسان؛ ولی اگر بخواهید در ابتدا آنها را در نیت بیاورید، تنها در نماز مستحبی میتوانید چنین کاری را انجام دهید و برای این موضوع به دو صورت میتوانید نیت کنید:
یکی اینکه همه آنها را به نیت بیاورید؛ مثلاً با خودتان بگویید این نماز مستحبی را به نیت امام زمان و شهدا و اموات به جا میآورم.
دوم اینکه یکی را به نیت بیاورید و ثوابش را به بقیه تقدیم کنید؛ مثلاً نماز را به نیابت از امام زمان بخوانید و بعد از آن ثوابش را به شهدا و اموات تقدیم کنید.
پاسخ سوال دوم:
نماز امام زمان علیهالسلام به این صورت است:
این نماز دو رکعت است. در هر رکعت هنگام خواندن سوره حمد، آیه «إیاكَ نَعْبُدُ وَ إیاكَ نَسْتَعین» صد بار تکرار میشود و پس از آن سوره حمد را تمام میکنید و پس از سوره حمد، سوره توحید را میخوانید.
بقیه نماز مانند رکوع و سجده را هم طبق توضیح شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان مانند نماز صبح میخوانید.
برخی گفتن ذکر «لا اله الا الله» و خواندن تسبیحات حضرت زهرا و دعای «الهی عظم البلا» را نیز بعد از این نماز سفارش کردهاند.[1]
پینوشت:
[1] برای اطلاع بیشتر، رک، مفاتیحالجنان، نماز امام زمان و ویکی شیعه، نماز امام زمان، B2n.ir/m52693.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در روایتی از امام باقر علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «هر آنچه که شما آن را در ذهنها و وهمهای خودتان در دقیقترین معانیاش تصور کرده [و میسازید]، [در واقع] مخلوقی است مثل خودتان که به خودتان باز میگردد. [یعنی آن ساخته ذهنی، خدا نیست، بلکه مخلوق ذهن شماست، آنگاه فرمودند] چهبسا مورچه ریز، خیال میکند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است؛ چراکه شاخک داشتن کمال خودش است و خیال میکند که شاخک نداشتن برای آنکه شاخک ندارد، نقص است. حالِ عقلاء نیز در توصیف خداوند متعال همینگونه است. [بحارالانوار، ج66، ص293]
باتوجه به این روایت، تصویر خداوند، اگرچه درست نبوده و مخلوق خود انسان است و واقعاً تصویر خدا نیست - زیرا خداوند اصلاً صورت ندارد- ولی در عین حال ممکن است برای هر انسانِ حتی عاقلی پیش بیاید که از خدا صورتی در ذهن خود بسازد؛ درنتیجه نمیتوان گفت که این کار شرک جلی است.
در قرآن کریم خداوند متعال خود را از توصیف تمام بندگانش (به غیر از بندگان مخلَص) تنزیه نموده و فرموده: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»؛ «خدا از آنچه او را به آن توصیف میکنند، منزّه است، مگر بندگان خالص شده خدا».[صافات: 159، 160]
این نشاندهنده آن است که غیر از افرادی خاص، بقیه ممکن است دچارِ این حالات شده و ذهنشان صورتهایی با اوصافی خاص از خداوند بسازند و البته این موضوع باعث نمیشود که آنها از دایره توحید خارج شده و مشرک به حساب آیند.
البته بدیهی است که انسان نباید صورت ذهنی خاص و ثابتی از خدا در ذهنش بسازد و آن را بهعنوان صورت خدا قبول کرده و مورد پرستش قرار دهد.
به عبارتِ دیگر، فرق است بین اینکه هنگام عبادت خدا، صورتی به ذهن یک شخص بیاید با اینکه انسان صورت ذهنی خود را به عنوان صورت خداوند مورد پرستش قرار دهد و معتقد باشد این همان صورت واقعی خداست. گاهی انسان هنگام عبادت خدا یک شکل و صورت از خدا به ذهنش میآید و در عین حال معتقد است که این صورت خدا نیست و ذهنش آن را ساخته است. خب این موضوعی است که برای خیلی از افراد پیش میآید و همانطور که گفته شد، ناشی از ضعف معرفت بوده و نشان میدهد که انسان هنوز به درجه مخلَصین نرسیده است و البته اشکالی هم ندارد و شرک جلی هم نیست. گاهی ممکن است انسان صورتی را بسازد و معتقد باشد که این واقعاً صورتِ خداست و آن را عبادت کرده و بپرستد. در این صورت چنین شخصی مرتکب شرک شده است. البته به نظر میرسد که این مورد دوم تنها یک فرض بیشتر نیست و واقعیت خارجی ندارد؛ زیرا عموم افراد چنین حالتی ندارند و گرفتار چنین اعتقادی نیستند و خودشان میدانند که آن صورت ذهنی صورت واقعی خدا نیست و اصلاً خدا صورت ندارد و چون ذهنشان عادت به صورت سازی کرده، از خدا هم مانند سایر اشیاء، به صورت ناخودآگاه صورت ذهنی میسازند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
پاسخ به سوال اول:
عقیقه دو نوع شرایط دارد، یکی شرایطی که رعایت آن برای محقق شدن عقیقه لازم است و دیگری شرایطی که رعایتش مستحب است و اگر رعایت نشود، ضرری به اصل عقیقه نمیزند:
شرایط لازم
1. در عقیقه حتماً باید ذبح حیوان صورت بگیرد. صدقه دادنِ پول آن کافی نیست.
2. در عقیقه باید یکی از گوسفند، گاو یا شتر ذبح شوند. ذبح مرغ و خروس کافی نیست.
3. برای هر نفر باید حداقل یک حیوان ذبح شود. ذبح یک حیوان از طرف دو نفر یا چند نفر کافی نیست.
شرایط مستحب (اگر رعایت نشد، اشکالی ندارد)
1. بهتر است روز هفتم فرزند باشد و اگر نشد، بعد آن حتی در بزرگسالی و سنین بالا هم استحبابش باقی است و شخص میتواند، خودش برای خود عقیقه انجام دهد.
2. حیوان هر قدر چاقتر باشد، بهتر است.
3. بین علما مشهور شده که بهتر است عقیقه پسر، حیوان نر و عقیقه دختر، حیوان ماده باشد. (البته شیخ عباس قمی این شرط را نپذیرفته و گفته خوب است برای هردو، حیوانِ نر ذبح شود.)
4. بهتر است گوشت آن را بین فقرا تقسیم کنند و بهتر از آن این است که غذایی از آن درست کرده و سفرهای پهن کنند و مردم (ازجمله فقرا) را با آن غذا اطعام کنند و حتیالامکان از اهل مجلس بخواهند تا برای کودک دعا کنند.
5. خوب است هنگام ذبح حیوان برای فرزند دعا کنند. در این باب دعاهایی نیز نقل شده است که ازجمله آن این دعاست: «يا قَوْمِ إنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً و مَا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاَتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ اَللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ إِيمَاناً لِلَّهِ وَ ثَنَاءً عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ العِصمَةَ لِأَمرِهِ وَ الشُّكرَ لِرِزقِهِ وَ الْمَعْرِفَةَ بِفَضْلِهِ على أهْلِ البيت اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ هَذِهِ عَقِيقَةٌ عَنْ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُها بِدَمِهِ وَ عَظْمُها بِعَظْمِهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْها وِقايَةً لَهُ وَ لآِلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِم اَللَّهُمَّ مِنكَ وَ لَكَ ما وَهَبتَ وَ أَنتَ أَعطَيتَ اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا عَلَى سُنَّةِ نَبِيِّكَ وَ نَستَعِيذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجِيمِ». به جای فلان بن فلان مثلاً بگوید حسین فرزند علی (یعنی اسم فرزند و پدرش را بگوید).
6. بهتر است پدر و مادر وخصوصاً مادر از آن گوشت نخورند.
7. بهتر است استخوانهای حیوان را نشکنند و سالم بماند. البته شکستن آن هم اشکالی ندارد.
8. بهتر است غذایی که از آن طبخ میشود را به محبین اهلبیت بدهند، نه به غیر ایشان از کسانی که اعتقادی به اهلبیت علیهمالسلام ندارند.
پاسخ به سوال دوم:
از آنچه در پاسخ اول گفته شد، معلوم میشود نه تنها این کار اشکالی ندارد که فضیلت هم دارد؛ زیرا چه چیزی بهتر و بالاتر از اینکه گوشت عقیقه را برای مجالس اهلبیت علیهمالسلام صرف کنند.
منبع:
1. علامه مامقانی، مرآه الکمال، ج1، ص37.
2. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، آداب عقیقه.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
البته میدانید به اهل بیت علیهمالسلام وحی به معنای اصطلاحی آن نمیشده است؛ یعنی اینگونه نبوده که جبرئیل بر اهلبیت علیهمالسلام همچون پیامبر نازل شده و دین را به ایشان ابلاغ نماید.
اهلبیت علیهمالسلام از طریق الهام با عالم غیب متصل بوده و حقایق به قلب ایشان الهام میشده است.
ولی بر فرض که بر اهلبیت علیهمالسلام همچون پیامبر وحی هم میشد، دلیلِ بر یکسانیِ درجاتِ ایشان نبود؛ زیرا بر همه انبیاء نیز وحی میشده؛ ولی درجاتشان با یکدیگر متفاوت بوده است. برخی از آنها الوالعزم و صاحب شریعت بودهاند، برخی مرسل و مبلّغِ شریعت پیامبران الوالعزم بودهاند و برخی فقط یک پیامبر ساده بودهاند و درعینحال به همه آنها وحی میشده است.
قرآن کریم درباره تفاوت درجات پیامبران با یکدیگر میفرماید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛ «برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم. از آنان كسى بود (حضرت موسی) كه خدا با او [مستقیماً] سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم». [بقره: 253]
حقیقت آن است که آنچه موجبِ تفاوت درجاتِ انبیاء و اولیاء الهی میشود، میزان معرفت آنها به خداوند و تقربشان به ساحتِ پروردگار است.
بر اساسِ روایات ما، پیامبر خاتم، اولین مخلوقِ خداوند و دارای بالاترین درجاتِ قرب و نزدیکی به ساحتِ قدسی پروردگار عالم هستند. اهل بیت علیهمالسلام بهواسطه پیامبر به خداوند متصل شده و نبی مکرم اسلام واسطه بین اهل بیت علیهمالسلام و خدا هستند و البته اهلبیت علیهمالسلام هم در مرتبه بعد از رسول خدا بوده و واسطه میان خدا و سایر مخلوقات هستند.
در روایتی از رسول خدا نقل شده که فرمودند: «يَا عَلِيُّ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَخَذْتُ بِحُجْزَةِ اللَّهِ وَ أَخَذْتَ أَنْتَ بِحُجْزَتِي وَ أَخَذَ وُلْدُكَ بِحُجْزَتِكَ وَ أَخَذَ شِيعَةُ وُلْدِكَ بِحُجْزَتِهِم»؛ «ای علی هنگامی که روز قیامت شود، من متوسل به ساحت خداوند میشوم و تو دست به دامن من شده و فرزندانت دست به دامن تو شده و شیعیانتان دست به دامنِ فرزندانت میشوند». [بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج65، ص104]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
پاسخ به سوالِ اول:
چرا خداوند ما را در خانواده مذهبی خلق نکرد؟
پاسخ این سوال را در ضمن چند نکته خدمتتان عرض میکنیم:
1. بر اساسِ روایات ما، انسانها قبل از آمدنِ به دنیا در عالم ذر بودهاند. در این عالم (عالم ذر)، افراد با اختیار خود به برخی از حقائقی که به آنها عرضه شده، یا ایمان آورده و یا انکار نمودهاند.
از برخی روایات استفاده میشود ایمان و کفر در دنیا، به آن عالم برمیگردد؛ یعنی اشخاصی که در عالم ذر حقائق را تکذیب کردهاند، در دنیا نیز اهل کفر و تکذیب شدهاند و کسانی که در آن عالم ایمان آوردهاند، در دنیا نیز اهل ایمان گشتهاند. بعید نیست که قرار گرفتن در خانواده لا مذهب یا مذهبی نیز نشأت گرفته از عالم ذر و انتخاب ایمان و کفر در آن عالم باشد.
برخی از اشخاص که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند، تصریح کردند که حضور خود در عالم ذر را مشاهده کرده و دیدهاند که با علم و اختیار خود، نحوه زندگی در دنیا را انتخاب نمودهاند.
2. از آنجا که خداوند عادل است، برخوردش با اشخاص در آخرت یکسان نبوده و شرایط آنها را در دنیا برای قضاوت در آخرت در نظر میگیرد؛ یعنی کسی که در خانواده مذهبی متولد شده و از ابتدا با خیلی از مسائل آشنا گشته، حساب و کتابش به مراتب سختتر از کسی است که از ابتدا آشنایی خاصی با دین و حقائق دینی نداشته است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «قبل از اینکه یک گناهِ شخص عالم را ببخشند، هفتاد گناه جاهل بخشیده میشود». [کافی، ج1، ص47]
ضمن اینکه اگر کسی از خانواده غیر مذهبی پیشرفت معنوی داشته باشد، به مراتب درجاتش در آخرت عالیتر از شخصی است که از دامنِ یک خانواده مذهبی به رشد معنوی دست یافته است.
3. اگرچه افراد در شرایط خانوادگی گوناگونی قرار گرفتهاند و شرایط و فضای رشد دینی و معنوی اشخاص یکسان نیست؛ ولی این به این معنا نیست که خداوند دین و حقایق دینی را به کسانی که در خانوادههای لا مذهب هستند، نمیرساند.
بر اساسِ آیات قرآن کریم خداوند حجت را بر عموم افراد در دنیا تمام میکند تا در آخرت عذر نمیدانستم یا پدر و مادرم مشرک و کافر بودند را نیاورند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «به یاد بیاور هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این غافل بودیم یا بگویید: «پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم؛ (و چارهای جز پیروی از آنان نداشتیم) آیا ما را به آنچه افراد باطلپرست انجام دادند، مجازات میکنی؟!» [اعراف: 176]. بر اساس این آیه هیچ شخصی در روز قیامت نمیتواند بگوید من در خانوادهای مشرک به دنیا آمدم. کسی هم نمیتواند بگوید من به صورت کلی غافل بودهام و متوجه یگانگی خدا نشدم؛ زیرا خداوند یا در عالم ذر و یا با با فطرتی که در دنیا در اشخاص قرار داده، حجت را بر ایشان تمام نموده است.
همچنین خداوند میفرماید: آیا نمیبینند که آنان در هر سال، یک یا دو بار آزموده میشوند، باز هم توبه نمیکنند و عبرت نمیگیرند؟». [توبه: 126]
این آیه نشان میدهد که در هر سال یکبار یا دوبار برای اشخاص شرایطی پیش میآید که متوجه حق میشوند و شرایط توبه برایشان فراهم میشود؛ ولی خودشان با اختیار خود تن به توبه نداده و به راه غلط خود ادامه میدهند.
البته ما که از خارج به اشخاص نگاه میکنیم، ممکن است متوجه این حقیقت نشویم؛ ولی خداوند که عالمِ به همه حقایق است، خودش میداند که کجا و چه زمانی راه حق را برای اشخاص باز کرده؛ ولی آنها با اختیار خود تن به پذیرش آن ندادهاند. در آخرت نیز به ایشان نشان میدهد که فلان جاها و در فلان زمانها شرایط تغییر برایت فراهم شد؛ ولی خودت نخواستی که تغییر کنی.
پاسخ به سوال دوم:
اگر منظورشان از گناهان پدر و مادر این است که خداوند آن گناهان را به حساب فرزندان مینویسد، قطعاً چنین چیزی صحیح نیست؛ زیرا خداوند در قرآن میفرماید: هیچ کسی بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد. [فاطر: 18]
اگر منظورشان این است که گناه پدر و مادر آثار بدی دارد، ازجمله اینکه گاهی فرزند به خاطر گناه پدر و مادر دچار بلا میشود، مثل اینکه پدر و مادر مرتکب کار حرامی میشوند واین کار آنها موجبِ بیماری فرزندشان میشود، خب برای دریافت چرایی این موضوع و نسبت آن با عدالتِ خداوند، توصیه میشود مقاله یک صفحهای را که در پاسخ این سؤال نوشته شده مطالعه بفرمایید.
https://btid.org/fa/news/266123
و اگر منظورشان این است که مال حرام پدر و مادر روی فرزندان تأثیر گذار است، باید عرض شود که این موضوع نیز کلیت ندارد؛ زیرا چه بسیار فرزندانی که پدر و مادرشان اهل مال حرام بودهاند؛ ولی آنها عاقبتبخیر شده و به مراتب و درجات بالایی رسیدهاند. نمونهاش «ادواردو آنیلی»، فرزند مالک مجموعه فیات است که مسلمان و شیعه شد و آخر کار هم به شهادت رسید.
فرزند تا خودش زمینه انحراف و گمراهی را نداشته باشد، حتی مال حرام پدر هم نمیتواند او را از مسیر حق دور کرده و به گمراهی بکشاند. وقتی فرزند به بلوغ برسد و با علم به حرامخواری پدر و مادر و اینکه مسیر صحیح و غلط کدام است، تن به حرامخواری بدهد، بدیهی است که او نیز به گمراهی کشیده میشود و البته این دیگر ربطی به پدر و مادر ندارد؛ زیرا خودش با اختیار خودش تن به حرامخواری داده است.
صفحهها