با عرض سلام و ادب خدمت شما
پاسخ به سوالِ اول:
اینکه خدا دیده نمیشود، دلیلِ بر نبودنِ او نیست. در حالِ حاضر موجودات زیادی هستند که علیرغمِ دیده نشدن، ما به خاطر دیدنِ آثارِ آنها به وجودشان اعتقاد داریم و امور زندگیمان را بر اساسِ اعتقاد به وجود آنها تنظیم میکنیم.
مثلاً هیچکدام از ما جاذبه را ندیده است؛ ولی همه ما به جهتِ کششی که زمین دارد، به وجودِ نیروی جاذبه اعتقاد داریم. دانشمندانِ هوا و فضا بر اساس اعتقادِ به همین نیرو در کراتِ آسمانی، مناسباتِ فضایی خود را تنظیم کرده و برنامهریزی میکنند.
همچنین هیچکدام از ما نورِ ماوراء بنفش یا ماوراء قرمز یا ارتعاشات ما وارء صوت و مادون صوت را ندیده و نشنیدهایم؛ ولی به جهت آثار آنها و با دلایلِ علمی به وجود آنها اعتقاد داشته و مناسباتِ علمی خود را بر اساس آن تنظیم میکنیم.
آیا کسی میتواند بگوید من چون این موجودات را ندیدهام، نمیتوانم روی وجود آنها حساب کرده و مناسباتِ علمی خود را بر پایه وجودِ آنها تنظیم کنم؟
بدیهی است که هیچ دانشمندی ندیدن آنها را دلیلِ بر نبودنشان ندانسته و هیچ اندیشمندی به جهتِ ندیدنِ آنها، آنها را در محاسبات علمی خود نادیده نمیگیرد.
همین که وجود یک چیز بهواسطه آثارِ آن یا دلیل عقلی بر وجودش ثابت شد، کافی است تا ما آن موجود را حتی در فرض ندیدن، در محاسباتِ خود در نظر گرفته و تعاملِ مناسبِ با آن را داشته باشیم.
پس هرگاه با دلایلِ عقلی و از طریق آثارِ موجود در عالمِ مخلوقات، وجودِ خداوند عزیز و عظیم اثبات شد، عقل میگوید برترین موجودی که انسان باید سر تعظیم و خضوع در مقابلِ او فرود آورد همان خالقی است که او و سایر موجودات را آفریده است.
تعاملِ خضوع و خشوع (عبادت) در مقابلِ خالق هستی نیازمندِ به دیدن او با چشم سر ندارد، همانگونه که تعاملِ علمی با موجوداتی چون جاذبه، نورهای خاص، صداهای خاص، درد، اراده و سایر موجوداتِ نامرئی مستلزم دیدنِ آنها نمیباشد.
پاسخ به سوال دوم:
پاسخ این سوال رو با چند سوال شروع می کنیم:
1. از کجا معلوم شخصیتی به نام ابن سینا در تاریخ وجود داشته است؟
2. از کجا معلوم شخصیتی به نام ابوریحان بیرونی در برههای از زمان زندگی میکرده و آثاری از خود به جا گذاشته است؟
3. از کجا معلوم نادرشاه و شاه عباس صفوی و دیگر پادشاهان ایران بهعنوان یکی شاهان این کشور بر آن حکومت میکردهاند؟
و دهها سوال مشابه این که جای طرح دارند و پاسخ همه آنها یک چیز است و آن اینکه مشاهدات تاریخی و ثبت شده متعدد از سوی اشخاص مورد اطمینان در زمان زندگی این افراد، از وجود این اشخاص در طول تاریخ خبر میدهد و این مشاهدات ثبت شده به گونهای است که ما به وجود این اشخاص در طول تاریخ یقین میکنیم.
همین موضوع درباره امام زمان علیهالسلام نیز صادق است. افراد متعدد و مورد اطمینانی که ما به حرفشان یقین داریم در طول تاریخ چه در زمان خردسالی ایشان و در محضر امام حسن عسگری علیهالسلام و چه در زمان غیبت صغری و چه در غیبت کبری آن حضرت را دیده و از وجودش به ما خبر دادهاند. تعداد این گزارشات آنقدر زیاد است که ما از آنها به وجود حضرت و زنده بودنشان یقین پیدا میکنیم.
علاوه براین، پیامبر و امامان معصوم علیهمالسلام که از نظر ما معصوم بوده و علمشان از طریق وحی و الهام به علم خداوند متصل است، به ما از وجود این امام غایب که متولد میشود و غیبت میکند و تا زمان ظهورش نیز زنده است، خبر دادهاند؛ به گونهای که اگر مشاهدات افراد گوناگون هم نبود، چون معصومین علیهمالسلام از وجود چنین امامی خبر دادهاند، ما به آن اعتماد میکردیم.
پاسخ به سوال سوم:
اگر قرآن یک ترجمه داشت و تنها توسط یک نفر ترجمه شده بود، شاید جای طرح این سوال وجود میداشت. آنگاه ممکن بود که بر سر درستی یا نادرستی آن یک ترجمه با یکدیگر بحث کنیم. مثلاً شاید اگر شصت سالِ پیش کسی این سوال را مطرح میکرد، جای بحث پیرامونِ آن وجود داشت؛ اما در حالِ حاضر که دهها ترجمه و تفسیر از سویِ نویسندگان مختلف با سلایق ِ علمی گوناگون فقط به زبانِ فارسی چاپ شده است، دیگر جای طرح چنین سوالی وجود ندارد.
شما اگر به سایتِ دانشنامه اسلامی مراجعه کنید، فقط پنج ترجمه و پنج تفسیر از ده نویسنده مختلف را در آنجا خواهید دید. نرمافزارهای تفسیری بیشاز صد ترجمه و تفسیر را آوردهاند؛ بنابراین، جای هیچ تردیدی در صحتِ ترجمههای قرآن وجود ندارد. البته در اینکه برخی از ترجمهها دارای دقت و روانی بیشتری هستند، شکی وجود ندارد؛ اما اینکه ترجمهای بهصورتِ کلی غلط باشد و معنایی غیر الفاظ قرآن را به مخاطب القا کند، اتفاق نمیافتد؛ زیرا بر فرض وجود چنین ترجمهای، هم نویسنده آن رسوا میشود و هم ترجمه مذکور از مجامعِ علمی خارج شده و مورد طرد سایر مترجمان و مفسران و اهل علمِ عربی قرار میگیرد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
درباره این موضوع که علت خلقت انسان چیست، نکاتی را خدمت شما عرض میکنیم؛ اما اینکه چه مقدار بتوانید خود حضرتعالی آن را در سطح درک و فهم فرزندتان به او بفهمانید، بسته به هنر خودِ شما دارد. البته مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند، غالباً دارای پیچیدگیهایی هست که درک صحیح از آن نیازمند گذر زمان و رشدِ فکری انسان است.
با ذکرِ این مقدمه به سراغ پاسخ سوال میرویم:
مولوی هدف خلقت را از زبانِ خدا در قالبِ یک بیتِ شعر اینگونه ترسیم میکند:
من نکردم خلق تا سودی کنم
بَلکه تا بر بندگان جودی کنم
خداوند انسانها را خلق کرده تا با نعمتِ وجود، به لذت بیپایان رسیده و مشمولِ جود و رحمتِ بیپایانِ او قرار گیرند.
خداوند در قرآن میفرماید من بندگان را برای رحمت کردنِ به آنها خلق نمودم.[هود: 119]
البته برای دریافتِ این رحمتِ بیپایان در بهشت، انسانها را به دنیا آورده تا از این مسیر با اختیار خود و با کمترین عمل و با یک بهانه، به آن حقیقت دست پیدا کنند.
برای آنکه موضوع کمی روشنتر بشود، آن را در قالبِ مثالی توضیح میدهیم: فرض کنیم میدان مسابقهای بزرگ توسط شخصی بینهایت پولدار تدارک دیده شده و به شرکتکنندگان در این مسابقه گفته شده: به همه کسانی که در مسابقه شرکت کردهاند، جایزه تعلق میگیرد، چه به مقام و رتبه خاصی برسند، چه هیچ حرکتی نکرده و تنها یک قدم بردارند. کمترین جایزه برای پایینترین شرکتکننده، این است که مادامالعمر تمام هزینههای زندگیاش تامین شده و دیگر هیچ دغدغهای در طول زندگی نخواهد داشت. مراتب بالاتر نیز علاوه بر این، مبالغ هنگفتی دریافت کرده و جایزههای غیر قابل توصیفی که در طول عمرشان ندیدهاند، دریافت خواهند کرد. فقط یک نکته وجود دارد و آن اینکه کسی در این میدان مسابقه حق ندارد مانع حرکت دیگران شده و حقوق دیگران را ضایع نماید و خودش نیز نباید به گوشهای از میدان رفته و به جای حرکت در مسیر، در همان زمین مسابقه جا خوش کرده و ضمن عدم طی کردن مسیر، مانع پیشروی سایرین شود.
سوال این است که آیا با این اوصاف کسی حاضر است بگوید چرا مرا در این میدان مسابقه قرار دادهاند؟ معلوم است که کسی چنین سوالی را نخواهد کرد؛ زیرا اجازه دادن برای شرکت در چنین میدانی در حقیقت به معنای آن است که در برابر هیچ، همه چیز به انسان بدهند. باورش سخت است که به ما بگویند برو و در فلان میدان تنها یک قدم به جلو برو، ما تمام زندگیات را مادامالعمر تامین کرده و کاری میکنیم که دیگر هیچ دغدغهای نداشته باشی. برای کمتر از این هم، مردم سر و دست میشکنند. درحال حاضر، برای شرکت در یک مسابقه جهانی که جایزهای به مراتب کمتر از این دارد و تنها به برندگان آن مسابقه تعلق میگیرد، عدهای ماهها رنج و سختی را به جان میخرند که شاید بتوانند در آن مسابقه رتبه آورده و جایزه ناچیزش را دریافت کنند.
اینکه خداوند به ما اجازه داده تا به دنیا بیاییم، به معنای آن است که به ما اجازه داده تا در برابر عمل ناچیز و بیمقدار، به لذت ابدی دست یابیم. بر اساس روایات ما، گاهی خداوند، یک شخص را تنها به خاطر یک نماز قبول شدهاش به بهشت میبرد.[1] یا گاهی یک شخص بهخاطر یک جرعه آبی که با یاد خدا نوشیده، بهشتی میشود.[2] یا حتی گاهی شخص به خاطر دلسوزی نسبت به دیگری و ناراحتی برای اینکه نتوانسته به او کمک کند، بهشتی میشود.[3] آن هم چه بهشتی؟ بهشتی که در پایینترین درجه آن، آنقدر نعمت وجود دارد که اگر اهل آن بخواهند تمام مردم دنیا را مهمان کنند، توانایی انجام آن را دارند.[4] چه نعمتهایی؟ نعمتهایی که اگر اهل دنیا آن را ببینند، از زیبایی و طراوت آن مدهوش میشوند.[5] تا چه زمانی؟ تا ابدیت. ابدیت یعنی بینهایت زمان که اگر ما ساعتها بنشینیم، نمیتوانیم حتی آن را تصور کنیم. چه نوع خوشی و لذتی؟ خوشی و لذتی که نمونهاش را حتی یکبار هم در دنیا تجربه نکردهایم و تصور آن هم، حتی یکبار به ذهنمان خطور نکره است؛[6] زیرا جنسش با لذتها و خوشیهای دنیا کاملاً متفاوت بوده و درک آن برای ذهن دنیوی ما ممکن نیست. خلقت برای چنین لذت ابدی، جای سوال ندارد؛ زیرا معنای این خلقت این است که به ما اجازه داده شده تا این قدرت را داشته باشیم که در برابر هیچ، به بینهایت لذت، دست پیدا کنم؟
پینوشت:
[1]. برقی، المحاسن، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص253.
[2]. کلینی، کافی، اسلامیه، ج2، ص96.
[3]. همان، ص196.
[4]. عدهای از علما، الأصول الستة عشر، مؤسسة دارالحديث الثقافية، ص326.
[5]. مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج8، ص199.
[6]. شیخ صدوق، امالی، کتابچی، ص432.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «َأَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب»؛ «خداوند نخواسته مگر آنکه همه چیز را از طریق اسباب پیش ببرد». [کافی، اسلامیه، ج1، ص183]
بله عالم دار اسباب و مسببات است و همه چیز از طریق اسباب پیش میرود؛ اما به دو نکته باید توجه داشته باشید:
1. خداوند در رأس اسباب و مسببات است و هیچ چیز از دست خدا و اراده او خارج نیست؛ به این معنا که اگر چیزی سببش محقق شد، معنایش این نیست که خداوند نمیتواند با سببی دیگر مانع اثر گذاری آن شود؛ مثلاً در همین مثال خودکشی که فرمودید، درست است که اراده انسان برای خودکشی کردن، سبب کشته شدنِ اوست؛ اما اگر خدا به دلیلی اراده کند که این سبب اثر نگذارد، اراده او منجر به کشته شدنش نخواهد شد. کما اینکه حضرت ابراهیم اراده بر ذبح فرزندش اسماعیل نمود، اما چون خداوند نخواست، اراده او منجر به کشته شدنِ اسماعیل نشد.
2. اراده انسان به تنهایی سببِ تحقق اشیاء و امور در عالم نیست. در کنار اراده انسان، اسباب دیگری از قبیل مقدرات الهی (که بر اساسِ مصالح تقدیر میشوند)، ملائکه الهی که در هدایت و راهنمایی انسانها نقش دارند، شیاطین که در گمراهی افراد تاثیرگذارند، سایر انسانها و موجودات عالم، تاثیر خود را داشته و مجموع اینها در تحقق یک امر نقش ایفا میکنند. در همین مثالی که زدید، انسان گاهی ممکن است تصمیم به خودکشی بگیرد؛ ولی ملائکه هدایتگر الهی او را ارشاد کرده و از این تصمیم منصرف نمایند یا ممکن است شیاطین او را بر انجام این کار تشویق نمایند. پس عالم، عالمِ اسباب و مسببات است؛ ولی اسباب و مسببات یکی و دوتا نیستند و مجموع آنها در تحقق یک امر یا جلوگیری از تحقق یک امر نقش دارند. به تعبیر علمی هیچکدام سببِ تام نیستند؛ بلکه بخشی از سببیتِ تحققِ یک شیء را ایفا میکنند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
دو توجیه در جمع بین دو آیه مذکور ذکر شده است:
توجیه اول: مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: آیه 9 انفال میگوید: من هزار ملکی که مُردِف هستند را بر شما میفرستم. «مُردِف» یعنی درپی دارنده و به ردیف خود آورنده. بنابراین معنای آیه این میشود هزار ملکی که ملائکه دیگری را درپی خود دارند، بر شما میفرستیم و آن ملائکه دیگر همان دوهزار نفر دیگر هستند.[المیزان، ج9، ص20]
توجیه دوم: برخی گفتهاند در سوره آلعمران پیامبر به مردم نفرموده که خداوند حتماً سه هزار نفر را برای کمک شما میفرستد؛ بلکه ایشان در مقام سوال از مومنین پرسیده است: آیا کافی نیست که خداوند سه هزار ملک را [اگر لازم باشد،] برای کمک شما بفرستد؟
بنابراین در سوره آل عمران خبر داده نشده که حتماً سه هزار ملک نازل شده است؛ بلکه پیامبر در مقام سوال از مومنین چنین چیزی را پرسیده و فرموده اگر لازم باشد، چنین اتفاقی خواهد افتاد که خداوند سه هزار ملک را برای یاری شما میفرستد و بعد از آن فرمودهاند حتی اگر صبر کنید و لازم باشد، خداوند پنج هزار ملک برای یاری شما خواهد فرستاد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
مخاطب قرار دادن غیر خدا در نماز، مطلقاً (چه نماز واجب و چه مستحبی و چه در سجده نماز و چه در اجزای دیگر آن) موجب باطل شدن آن میشود. بنابراین، گفتن ذکرِ یاعلی و یافاطمه در سجده هر نوع نمازی مجاز نیست؛ ولی کفر به حساب نمیآید. اما در غیر نماز، در صورتی که انسان سجده را برای خدا انجام داده باشد، مخاطب قرار دادنِ غیر خدا و گفتن ذکر یاعلی و یافاطمه اشکالی ندارد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
از مصادیق شرک جلی در زمان ما میتوان به گاوپرستی و شیطانپرستی اشاره نمود.
از مصادیق شرک خفی نیز مواردی را میتوان بر شمرد: بهعنوان مثال:
- شرک در طاعت؛ به این صورت که انسان در اطاعت خدا، شیطان و نفس و هر موجودی غیر خدا را شریک خداوند قرار دهد. بنابراین، تمام معصیتهایی که در حال حاضر صورت میپذیرد، بهعنوان مصداق شرک به حساب میآید.
- شرک در توحید افعالی؛ به این صورت که انسان افعال یا تاثیرات را به غیر خداوند نسبت بدهد و خود را بهنحوی از خداوند بینیاز ببیند. مثلاً بگوید اگر فلانی نبود، مشکل من حل نمیشد یا بیمارم شفا پیدا نمیکرد. یا معتقد باشد پول و مال میتواند تمام مشکلات من را بهخودیخود حل کند. یا بگوید با وجود قدرت و پیشرفت نظامی، دیگر نیازی به کمک خداوند در برابر دشمن نیست. یا معتقد باشد با وجود یک آشنا و فامیل در فلان دستگاه، مشکل من حل میشود و نیازی به دستگیری خداوند ندارم.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
ابتدا باید توجه داشته باشید که در برخورد با ایشان سعی کنید رعایت مدارا و رفتار محبتآمیز را داشته و هرگز با لحن تند که موجب لجبازی یا زدگی بشود، با ایشان سخن نگویید. گاهی یک برخورد نسنجیده آثاری را در پی دارد که دهها تذکر اخلاقی یا بحث علمی نمیتواند آن را جبران کند. در مقابل، رفتار محبتآمیز گاهی آنقدر تاثیرگذار است که دهها دلیل علمی نمیتواند جای آن را بگیرد.
با ذکر این مقدمه عرض میکنیم که گاهی ترک نماز بهجهت تنبلی یا احیاناً لجبازی یا اموری از این قبیل است و دلایلی که از زبان جوان گفته میشود، عموماً برای توجیه کردن موضوع و زیر بار نرفتن است و الا خودش پاسخ آن را بهتر میداند.
در چنین شرایطی شما باید ببینید که ریشه نماز نخواندن ایشان واقعاً به چه چیزی بر میگردد. اگر اموری مانند مسائل پیشگفته بود، بحث علمی پیرامون نماز با ایشان فایده ندارد؛ زیرا هرچیزی که بگویید، دوباره در پاسختان بهانهای جدید آورده و دلیلتان را نخواهد پذیرفت؛ اما اگر واقعاً ریشه نماز نخواندن ایشان همان مطالبی باشد که به شما میگوید، خب در پاسخش باید بگویید:
اولاً: خداوند همانگونه که به نماز شما احتیاج ندارد، به وضوی شما هم احتیاجی ندارد. خب شما چرا وضو میگیرید؟ چون شما میدانید که خداوند برای وضو آثاری قرار داده است که درنهایت نفعش به خود شما میرسد؛ به همین جهت سعی میکنید باوضو باشید تا از آثار و فواید آن بهرهمند شوید. نماز نیز دقیقاً همین حالت را دارد که ضمن اعتراف به عدم احتیاج خدا، باید برای منافع دنیوی و اخروی خودتان به آن ملتزم شوید. پس درست است که خدا به وضو و نماز شما احتیاجی ندارد؛ ولی شما برای رسیدن به کمال و بهره بردن از آثار دنیوی وضو و نماز به آن احتیاج دارید و برای احتیاج خودتان باید آنها را انجام دهید و به همین جهت خداوند آنها را واجب نموده است.
ثانیاً: حرف زدن با خدا اگرچه به هر صورتی که باشد، خوب است و آثار مثبتی برای شما دارد؛ ولی نماز، گونه خاصی از ارتباط با خداست که خداوند خودش دستور داده در این قالب او را عبادت کنیم. برای اینکه عبادت، ما را به خدا نزدیک کند، باید همانگونه که خود او خواسته و دستور داده، صورت پذیرد، تا اثر داشته باشد.
در حدیثی منقول است که شیطان به خداوند گفت: من را از سجده بر آدم معاف کن. در ازای آن بهگونهای عبادتت میکنم که تابهحال کسی تو را آنگونه عبادت نکرده باشد. خداوند در جوابش فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم؛ من دوست دارم آنگونه که من میخواهم مرا عبادت کنی، نه آنگونه که خودت میخواهی. [بحارالانوار، ج11، ص141]
بله خداوند به عبادت ما احتیاجی ندارد؛ ولی برای آنکه عبادت ما آنگونه باشد که خدا میخواهد، باید بر اساس دستورات الهی پیش رفته و به همان صورتی که خداوند از ما خواسته، او را عبادت نماییم.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
خوب بود تا مشکلتان را با اعداد مذکور در این روایات صریحتر بیان کنید تا در خصوص آن با یکدیگر گفتگو نماییم.
در مجموع باید بدانید که اعداد در آیات و روایات اینچنینی، گاهی بهعنوان عدد کثرت هستند و گاهی واقعاً به یک معدود مشخصی اشاره دارند.
عدد کثرت به این معناست که آیه یا روایت میخواهد بگوید خیلی زیاد. مثلاً در قرآن خداوند به پیامبر میفرماید: اگر برای منافقین هفتاد بار هم استغفار کنی، باز آنها را نمیبخشم.[توبه: 80]. هفتاد در اینجا عدد کثرت است؛ یعنی اگر به دفعات زیادی هم برای آنها طلب مغفرت کنی، تا این وضعشان ادامه دارد، بخششی در کار نخواهد بود.
یا مثلاً در شعر فارسی میگوییم:
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
در اینجا منظور از صد بار، دفعات متعدد و زیاد است، نه خصوص صد بار.
یا وقتی میگوییم: صد بار بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی؟ یعنی چندین بار زنگ زدم.
اعداد کثرت در عربی زیادند، اعدادی مثل هفت، چهل، هفتاد و ... را از اعداد کثرت برمیشمارند.
گاهی اوقات هم عدد در روایت بازگو کننده معدود مشخص است. مانند روایاتی که به هفت شوط طواف یا هفت بار سعی بین صفا و مروه اشاره دارند، یا روایاتی که اثر خاصی را برای هفت یا هفتاد یا صد بار از ذکر یا سورهای مشخص بیان میکنند.
با ذکر این مقدمه، باید دید که مجموع روایات مربوط به ثواب دعا برای مومنین چه چیزی را بیان میکنند؟ بیان و بررسی تمام روایات این باب، از حوصله این کوتاهنوشت خارج است؛ اما آنچه به ذهن میرسد همان عدد کثرت است؛ یعنی این روایات در مقام بیان ثواب بسیار زیادِ دعا برای مومنین هستند، نه بیان عدد مشخص و خاصی.
با عرض سلام و ادب خدمت شما کاربر محترم
از مجموع روایات استفاده میشود که خصوصِ 313 نفر، همگی از اهل همان عصر ظهور هستند. بنابراین افرادی که در زمانهای قبل ظهور بودهاند، اعم از اینکه در زمان غیبت کبری یا صغری زندگی میکردهاند یا در زمان سایر ائمه و پیامبران علیهمالسلام بودهاند، ازجمله 313 نفر نیستند. این بدان معناست که این افراد اگرچه ممکن است به جهت انتظاری که برای ظهورِ منجی موعود در زمان خود کشیدهاند یا ایمان قوی و محکمی که داشتهاند، به آنها اجازه داده شود تا زنده شده و به یاری امام بشتابند؛ ولی جزو سیصد و سیزده نفر نیستند.
در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «اذن ظهور حضرت مهدی که از سوی خدا داده میشود، سیصد و سیزده نفر شبانه از رختخوابهایشان گم شده و با طیالارض به حضرت ملحق میشوند تا صبح ظهور در محضر ایشان باشند. اینها همان گم شدگان هستند. (یعنی تا شب ظهور در میان مردم و با خانواده خود هستند؛ ولی صبح که میشود، اطرافیانشان دیگر آنها را نمیبینند و فکر میکنند که گم شدهاند)».[غیبت نعمانی، ص313].
از این روایت و سایر روایات استفاده میشود که 313 نفر از اهل همان زمان ظهور هستند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
اگر مراد حضرتعالی از احکام، احکام وضعی و تکلیفی شرعی است که به موضوعات گوناگون تعلق گرفته است، قطعاً اهلبیت علیهمالسلام به آن علم داشته و دارند؛ مثل حرمت ربا و دروغ و گوشت برخی از حیوانات، حِلّیت خوردن برخی از مایعات یا گوشت سایر حیوانات، نجاست برخی از اشیاء، شرایط صحت یا بطلان یک عبادت یا معامله. اهلبیت علیهمالسلام به همه این امور و مشابه آن علم دارند. برای وجود چنین علمی میتوان به دو دلیل اشاره نمود:
1. اجماع شیعه.
هیچکدام از شیعیان تردید در این نداشتهاند که ائمه معصومین عالم به احکام اسلامی از جانب خدا بودهاند؛ به همین دلیل بدون هیچ شکی تمام مسائل خود را از آن بزرگواران پرسیده و قول و فعل و تقریر ایشان را در تایید یک حکم شرعی درمیان خود حجت میدانستهاند. در حال حاضر نیز مراجع تقلید، دلیل بسیاری از احکام شرعی مذکور در کتابهای فقهی خود را روایت منقول از امام معصوم میدانند. اگر امام به احکام علم نداشتند، دلیل نداشت تا قول و فعل و تقریرش مستند احکام شرعی قرار بگیرد.
2. بیانات خود معصومین که وجود چنین علمی را تایید میکند.
احادیث در این باب بسیار است که از جمله آنها حدیث معروف امیرالمومنین علیهالسلام است که فرمودند: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ «قبلاز آنکه من را از دست بدهید، (هرچه میخواهید)، از من بپرسید».[بحارالانوار، ج3، ص225]. این فرمایش حضرت حاکی از آن است که هرچه از ایشان چه در باب احکام چه در غیر باب احکام سوال شود، ایشان به آن علم دارند.
همچنین در روایت دیگری از حضرت نقل شده که فرمودند: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلُّ يَوْمٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِكَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ ...»؛ «رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه اتفاق افتاده و تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد را یاد داد که از آن هزار باب دیگر باز میشود که مجموعاً یک ملیون باب علم است».[همان، ج22، ص461]
در روایات دیگری از ائمه علیهمالسلام نقل شده که فرمودند این علم پساز ایشان به ما ارث رسیده است و در برخی روایات نیز نقل شده که فرمودند: تنها یک باب از این ابواب برای مردم باز شده است.
و اگر مراد شما از موضوعات، موضوعات احکام است، مثل اینکه امام بداند فلان چیز نجس شده است یا فلان غذا حرام است، خب ثبوت چنین علمی بستگی به اراده امام و شانیت مقام امامت دارد.
توضیح اینکه بر اساس روایات ما، اگر امام اراده کند این امور را بداند، آن را خواهد دانست. موارد زیادی در روایات ما وجود دارد که اهلبیت علیهمالسلام از مال مردم خبر داده و مثلاً فرمودهاند فلان مال، فلان مقدار و مال فلانی است. امام صادق علیهالسلام فرمودند: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»؛ «هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند، خداوند آن را به او میفهماند».[کافی، اسلامیه، ج1، ص258] و این به خاطر آن است که در شرایطی اثبات امامتِ امام، وابسته به وجود این علم است و اصلاً مردم در مواقعی، تفاوت بین امام و غیر او را به داشتن این علم میدانند.
صفحهها