مطالب دوستان نیک رو

تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 05 ارد, 1403 سوال اعتقادی: آیا مکاشفه امکان دارد برای افراد معمولی وگنهکارهم اتفاق بیفتد
با عرض سلام و ادب خدمت شما سوال اول: مکاشفه چیست؟ مکاشفه به معنای برداشته شدن پرده از عالم معنی و ملکوت و باطنِ عالم است. مانند اینکه انسان اهل‌بیت علیهم‌السلام یا ملائکه یا باطنِ اعمال خوب یا زشت را ببیند. سوال دوم: آیا برای گنهکاران هم ممکن است مکاشفه محقق شود؟ بله افراد گنهکار بسیاری هستند که ملکوت عالم را دیده‌اند. نمونه آن، تعداد زیادِ تجربه‌های نزدیک به مرگ است که در برنامه زندگی پس‌از زندگی مواردی از آن به نمایش گذاشته می‌شود و موارد بی‌شماری از آن در کتاب‌ها نقل شده و موارد بی‌شماری هم در سینه‌ها مانده است. سوال سوم: چرا برای همه افراد گنهکار مکاشفه محقق نمی‌شود؟ اولاً: خداوند برای هرکس به اقتضای خودش شرایطی را به وجود می‌آورد که متوجه حقیقت می‌شود؛ ولی بسیاری از اشخاص دوباره به همان مسیر غلط خود ادامه می‌دهند. خداوند در قرآن می‌فرماید:  «أَوَلَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ»؛ «آيا نمى‌بينند كه آنان در هر سال، يك يا دو بار آزموده مى‌شوند، باز هم توبه نمى‌كنند و عبرت نمى‌گيرند؟». [سوره توبه،  آیه126]. ثانیاً: به فرموده قرآن بسیاری از گنهکاران را اگر در آسمان‌ها سیر داده و حقیقت را به ایشان نشان دهند، باز می‌گویند: ما را سحر کرده‌اند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:  «وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ لقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»؛ «و اگر [برای دریافت حقایق و معارف] دری از آسمان به روی آنان بگشاییم، که همواره از آن بالا روند، باز می‌گویند: ما را چشم‌بندی کرده‌اند؛ بلکه ما (سرتاپا) سحر شده‌ایم». [حجر: 14-15]. ثالثاً: به فرموده قرآن خداوند اگر اهل دوزخ را حتی پس از چشیدن عذاب و دیدن نتایج اعمالشان دوباره به دنیا برگرداند، باز به همان کارهای زشتی که سابق انجام می‌دادند، برگشته و همان راه را ادامه می‌دهند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ... وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»؛ «کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده‌اند، ببینی! می‌گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم!و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند؛ آنها دروغگویانند».[انعام: 27-28] رابعاً: به فرموده قرآن در برخی موارد دیدن عالم غیب موجب اتمام حجت بر افراد شده و باعث می‌شود تا دیگر عذری برای کسی باقی نماند. به همین جهت خداوند از سر رحمت و برای باقی ماندن راه عفو و بخشش، برخی از حقایق عالم را از چشم افراد گنهکار پنهان می‌کند.  قرآن در این باره می‌فرماید: «وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ»؛ «(از بهانه‌های آنها این بود که) گفتند: «چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوی خدا همراهی کند و ما آن را با چشمان خودمان ببینیم و باور کنیم که او حق است؟!)» ولی اگر فرشته‌ای بفرستیم، (و موضوع، جنبه حسی و شهود پیدا کند،) کار تمام می‌شود؛ (یعنی اگر مخالفت کنند،) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاک می‌شوند)». [انعام: 8]
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 04 ارد, 1403 سوال اعتقادی: چرا در اسلام انسانها بعد از مرگ به خاک سپرده می شوند؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما  این موضوع اختصاص به اسلام ندارد؛ بلکه عموم پیروان ادیان ابراهیمی و در برخی موارد غیر ایشان هم مردگان  خود را در خاک دفن می‌نمایند. برای توجیه آن می‌توان به مواردی اشاره نمود: 1. به نظر می‌رسد در آیین تدفین و خاکسپاری، احترام خاصی برای بدن میت رعایت شده و بدن بی‌جانِ او همچون زمانی که زنده بود، مورد احترام قرار می‌گیرد. این درحالیست که در آیین آتش زدن هیچ چیزی از بدن میت باقی نمانده و بدنِ او یکجا تبدیل به خاکستر می‌شود. 2. دفن کردن میت سبب می‌شود تا او دارای قبر بوده و عزیزانش پس‌از مرگش، محلی برای مراجعه و انس با او داشته باشند و بتوانند در صورت دلتنگی به او سر بزنند. اما در آیین آتش‌سوزی قبری برای مراجعه وجود نخواهد داشت. ضمن اینکه وجود قبر سبب حضور افراد زنده بر سر آن شده و همین امر بهانه‌ بیشتری را برای یاد از آنها و هدیه فرستادن برای ایشان فراهم می‌سازد. 3. به اعتقاد ما مردگان پس‌از مردن دارای حیات برزخی بوده و با محل دفن خود نیز در ارتباط هستند. هنگام سر زدن زندگان به قبر ایشان علاوه بر انس زندگان با آنها، ایشان نیز از حضور بستگان خویش بهرمند شده و با آنها انس می‌گیرند. امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُم‏»؛ «امواتتان را زیارت کنید؛ زیرا آنها از زیارت شما خوشحال می‌شوند». [کافی، اسلامیه، ج3، ص230] اسحاق بن عمار نقل می‌کند: «قُلْتُ لَهُ الْمُؤْمِنُ يَعْلَمُ بِمَنْ يَزُورُ قَبْرَهُ قَالَ نَعَمْ وَ لَا يَزَالُ مُسْتَأْنِساً بِهِ مَا دَامَ عِنْدَ قَبْرِهِ فَإِذَا قَامَ وَ انْصَرَفَ مِنْ قَبْرِهِ دَخَلَهُ مِنِ انْصِرَافِهِ عَنْ قَبْرِهِ وَحْشَةٌ»؛ «به امام موسی بن جعفر علیه‌السلام عرض کردم: آیا مومن متوجه حضور کسی که به زیارت قبرش رفته، می‌شود؟ حضرت در جوابم فرمودند: بله متوجه می‌شود و تا در آنجا حضور دارد، میت با او انس می‌گیرد. وقتی بلند می‌شود و می‌رود، میت به خاطر رفتنش دچار وحشت می‌شود». [همان، ص228] امام صادق علیه‌السلام درباره زیارت اهل قبور فرمودند: «فِي زِيَارَةِ الْقُبُورِ قَالَ إِنَّهُمْ يَأْنَسُونَ بِكُمْ فَإِذَا غِبْتُمْ عَنْهُمُ اسْتَوْحَشُوا»؛ «[وقتی آنها را زیارت می‌کنید، ایشان با شما انس می‌گیرند، وقتی از کنار قبرشان می‌روید، دچار وحشت می‌شوند». [همان] 4. تجربه نشان داده است که جسم برخی از مردگان پس‌از قرن‌ها سالم مانده و آسیبی به آن نرسیده است. این نشان از آن دارد که روح با بدن جسمانی خود پس‌از مرگ نیز علقه دارد و در صورت قوت روح، شخص می‌تواند از بدنِ خود در برابر پوسیدگی محافظت نماید. داستان سالم ماندن بدن شیخ صدوق و قطب راوندی پس‌از قرن‌های متمادی معروف است و در کتب تاریخی ثبت شده است.  سوزاندن بدن سبب می‌شود تا مرده‌ای که روح قوی دارد، نتواند بدن خود را حفظ نماید. 5. بر اساس برخی از تجربیات نزدیک به مرگ، روح میت هنگام مرگ ارتباط خاصی با بدن دارد، به‌گونه‌ای که ضربه زدن به بدن موجب ناراحتی روح می‌شود. سوزاندن بدن نیز از این قاعده مستثنی نیست. به همین جهت، در دستورات دینی ما نیز به برخورد آرام با بدن هنگام غسل و دفن تاکید شده است.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 04 ارد, 1403 سوالات اعتقادی: ............
با عرض سلام و ادب خدمت شما پاسخ به سوال اول: بر اساس آنچه که در احادیث و دست‌نوشته‌های اسلامی موجود است، قبل از خلقت آدم ابوالبشر، ساکنان زمین را موجوداتی به نام نسناس و جنیان تشکیل می‌دادند. درباره خصوصیات و ویژگی‌های ظاهری نسناس، در روایات ما توضیح دقیقی داده نشده است و تنها در یک روایت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده که این‌گونه فرموده‌اند: «ثُمَّ خَلَقَ خَلْقاً دُونَهُمْ لَهُمْ أَبْدَانٌ وَ أَرْوَاحٌ بِغَيْرِ أَجْنِحَةٍ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ نَسْنَاسٌ أَشْبَاهُ خَلْقِهِمْ وَ لَيْسُوا بِإِنْس». «خداوند پس از خلقت جن‌ها مخلوقاتی را آفرید که بدن و روح داشتند؛ [ولی بر خلاف ملائکه و جن‌ها که توانایی پرواز داشتند] آنها چنین قدرتی را نداشتند. آنها نسناسی بودند که همچون انسان می‌خوردند و می‌نوشیدند؛ ولی انسان نبودند.‏ [بحارالانوار، ج54، ص322] البته در برخی از کتاب‌ها همچون کتب لغت به ویژگی‌هایی برای نسناس پرداخته شده است؛ اما چون مستندی برای آن پیدا نکردیم، به آنچه از روایت بیان شد، بسنده نمودیم. پاسخ به سوال دوم: درباره پاسخ این سوال نیز، جواب دقیقی در منابع دینی ما وجود ندارد. البته مرحوم علامه طباطبایی به نقل از تاریخ یهود فرموده‌اند: «در تاريخ يهود آمده است كه عمر نوع بشر از روزى كه در زمين خلق شده تا كنون، بيش از حدود هفت هزار سال نيست كه اعتبار عقلى هم كمک و مساعد اين تاريخ است، براى اينكه اگر ما از نوع بشر يک انسان مرد و يک زن را كه با هم زن و شوهر باشند، فرض كنيم كه در مدتى متوسط نه خيلى طولانى و نه خيلى كوتاه با هم زندگى كنند، و هر دو داراى مزاجى معتدل باشند، و در وضع متوسطى از حيث امنيت و فراوانى نعمت و رفاه و مساعدت و ... و همه عوامل و شرايطى كه در زندگى انسان مؤثرند قرار داشته باشند و از سوى ديگر فرض كنيم اين دو فرد در اوضاعى متوسط توالد و تناسل كنند، و باز فرض كنيم كه همه اوضاعى كه در باره آن دو فرض كرديم درباره فرزندان آن دو نيز محقق باشد، و فرزندانشان هم از نظر پسرى و دخترى بطور متوسط به دنيا بيايند، خواهيم ديد كه اين انسان كه در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در يک قرن يعنى در رأس صد سال عددشان به هزار نفر مى‌‏رسد، در نتيجه هر يک نفر از انسان در طول‏ صد سال پانصد نفر مى‌‏شود. آن گاه اگر عوامل تهديدگر را كه با هستى بشر ضديت دارد (از قبيل بلاهاى عمومى، يعنى سرما، گرما، طوفان، زلزله، قحطى، وبا، طاعون، خسف، زير آوار رفتن، جنگ‌هاى خانمان برانداز و ساير مصائب غير عمومى كه احيانا به تك تك افراد مى‏رسد) در نظر بگيريم و از آن آمار كه گرفتيم سهم اين بلاها را كم كنيم، و در اين كم كردن حداكثر را در نظر بگيريم؛ يعنى فرض كنيم كه بلاهاى نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بين ببرد، و در هر صد سال كه بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر مى‌‏شوند، غير از يک نفر زنده نماند. و به عبارت ديگر: عامل تناسل كه بايد در هر صد سال دو نفر را هزار نفر كند تنها آن دو را سه نفر كند، و از هزار نفر تنها يك نفر بماند، آن گاه اين محاسبه را به طور تصاعدى تا مدت هفت هزار سال يعنى هفتاد قرن ادامه دهيم، خواهيم ديد كه عدد بشر به دو بليون و نيم مى‌‏رسد، و اين عدد همان عدد بشر امروزى است، كه آمارگران بين المللى آن را ارائه داده‌‏اند». [ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص221]. پاسخ به سوال سوم: بله مستند است و چند حدیث در این باره وجود دارد. برای تیمن و تبرک به یکی از آنها در اینجا اشاره می‌نماییم:  پیامبر اسلام فرمودند: «خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ أَنَا أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا فَخْرَ وَ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ وَصِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ وَصِيٍّ فَعَلِيٌّ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ أَفْضَلُهُمْ»؛ «خدای عزوجل 124 هزار پیامبر خلق نمود و من بزرگوارترین آنها در نزد او هستم و البته فخر هم نمی‌ورزم و همچنین 124 هزار وصی خلق نمود که علی (علیه‌السلام) بزرگوارترین ایشان در نزد اوست». [الخصال، ج2، ص641]. پاسخ به سوال چهارم: از برخی از آیات قرآن برداشت می‌شود که تمام بشر موجود اعم از سرخپوست و غیر ایشان، همگی از فرزندان آدم و حوا بوده و نسلی از انسان‌های اولیه باقی نمانده است. به این دو آیه دقت بفرمایید: 1. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً»؛ «ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت». [نساء: 1] مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرمایند: «منظور از جمله:" رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً" كل بشر است و افرادى است كه يا بدون واسطه (چون هابيل و قابيل و غيره) و يا با واسطه (چون ديگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن‏ قيامت) از اين دو فرد (يعنى آدم و حوا) منشعب شده‌‏اند». [ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص216] 2. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»؛ «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملت‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید». [حجرات: 13] پاسخ به سوال پنجم: بر اساس آیات قرآن کریم، هیچ امتی نبوده مگر آنکه دارای پیامبری بوده است.  خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ»؛ «ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امّتی در گذشته انذارکننده‌ای داشته است». [فاطر: 24] همچنین می‌فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»؛ «در هر امّت پیامبری فرستادیم [تا به مردم بگویند] که خدا را بپرستید و از بت اجتناب کنید». [نحل: 36] این دو آیه نشان می‌دهد که بعثت همه پیامبران الهی در منطقه خاصّی نبوده؛ بلکه برای هر قوم و امّتی پیامبر و رسولی ارسال شده است تا هر امّتی راهنما و پیامبری داشته باشد و بر همگان اتمام حجّت شده باشد. البته نام و سرگذشت همه این پیامبران بر ما معلوم نیست؛ چرا که تنها نام و سرگذشت بعضي از آنان در قرآن و روایات اسلامی ذكر شده است. خداوند در قرآن خطاب به پیامبرش، از دو دسته از رسولانش سخن گفته و می‌فرماید: «رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْكَ»؛ «پیامبرانى كه سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو باز گفته‌‏‌ایم و پیامبرانى كه سرگذشت آنها را بیان نكرده‌‌‏ایم». [سوره نساء: 164] بنابراین نمی‌توان توقع داشت که از تمام پیامبران آثاری به جا مانده باشد تا به استناد آن آثار وجود ایشان تایید شود. نکته قابل توجه دیگر این است که بعثت پیامبران بر جمیع افراد بشر، به معنای این نیست که ایشان همگی پیامبری را از نزدیک دیده و دینشان را از او گرفته باشند؛ بلکه چه بسا پیامبری مانند پیامبر اسلام بر مردم مبعوث گشته و بسیاری از مردم بدون دیدن شخص ایشان، تنها پیامشان را دریافت نموده‌ و از دین و آیین ایشان مطلع گشته‌اند؛ درنتیجه دارای پیامبر بودن، غیر از دیدن پیامبر از نزدیک است. بنابراین، اینکه قرآن می‌فرماید هیچ قومی بدون انذار دهنده و پیامبر نبوده، معنایش حضور فیزیکی پیامبران در میان تمام اقوام نیست؛ بلکه گاهی تنها با ابلاغ پیام آنها به اقوام حتی از طریق واسطه‌‎‌ها حجت بر ایشان تمام می‌شده است.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 29 فرو, 1403 سوال اعتقادی: یک دختر یازده ساله شبهه داره که آیا امام زمان وجود دارد؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما  ابتدا ذکر این نکته لازم است که بدانید برای اثبات وجود یک حقیقت یا یک شخص یا هر موجودی، لازم نیست تا ما خودمان آن را از نزدیک دیده باشیم؛ بلکه در بسیاری از مواقع گزارشاتی که از سوی دیگران به ما رسیده است، وجود آن حقیقت را برای ما اثبات می‌کند.  به عنوان مثال هیچکدام از ما کرات نپتون، پلتون، چرخیدن زمین به دور خورشید، کهکشان‌ها و ستارگان دیگر غیر از کهکشان و ستاره خودمان را ندیده‌ایم، ولی چون به گزارشات اخترشناسان که آنها را با تلسکوپ دیده‌اند، اعتماد داریم، وجود آنها را باور کرده‌ایم. همچنین بسیاری از مناطق دور افتاده زمین را حتی در قالب عکس ندیده‌ایم، ولی به صرف گزارش دیگران از وجود آن اطمینان پیدا نموده‌ایم و یا نور ما وراء بنفش یا قرمز را ندیده‌ایم، ولی با گزارش دانشمندان از وجود آن مطمئن هستیم.  همچنین به تاریخ که مراجعه کنیم، در وجود داشتن شخصیت‌های تاریخی، همچون ناصرالدین شاه قاجار، نادرشاه، شاه عباس، تیمور لنگ و سایر شاهان ایرانی و یا دانشمندانی چون بوعلی سینا، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی و یا شاعرانی چون فردوسی، سعدی، حافظ و دیگران، تردیدی نداریم. همه اینها نیست، مگر به خاطر اعتماد به گزارشات افرادی که ما به گزارش آنها مبنی بر وجود این شخصیت‌های تاریخی اعتماد نموده‌ایم. درباره وجود امام زمان علیه السلام هم موضوع از این قرار است. افراد بسیاری که تعدادشان از صدها نفر بیشتر است، چه در زمان طفولیت ایشان که با پدرشان زندگی می‌کرده‌اند و چه در غیبت صغری و چه در غیبت کبری، ایشان را دیده و داستان ملاقات خود با ایشان را نقل نموده‌اند. در میان اینها اشخاصی وجود دارند که به‌هیچ وجه نمی‌توان ذره‌ای تردید در گفتارشان پیدا کرد. با وجود این گزارشات فراوان از رویت امام زمان علیه‌السلام، اگر کسی در وجود ایشان تردید کند، باید در وجود تمام موارد بالا نیز تردید نمود.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 29 فرو, 1403 سوالات اعتقادی:.....
با عرض سلام و ادب خدمت شما از آنجاکه خداوند جسم نبوده و هیچ صورتی ندارد، هر صورتی که به‌عنوانِ صورت و شکل خداوند به ذهن می‌آید، در واقع ساخته و پرداخته ذهن انسان است. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: هر معنا و صورتی را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند، نهایتا این تصویر مخلوق و مصنوعی مانند شما (و ساخته ذهن شما) می‌باشد. چه‌بسا مورچه‌ ریز، خیال می‌کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است، چراکه شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می‌کند که شاخک‌ نداشتن برای موجودی که شاخک ندارد، مایه نقص است.[الوافي، ج۱، ص۴۰۸] ارتباط با خدا از طریق وجدانی و درک حضور است، نه صورت و ذهن؛ یعنی همان‌گونه که شما خودِ درد را حس می‌کنید، نه تصویر آن را و همان‌گونه که شما خودِ ترس را حس می‌کنید، نه تصویر آن را، در ارتباط با خدا نیز باید خودِ حضور خدا را با وجودتان دریابید، نه اینکه صورتی از خدا در ذهنتان ساخته و آن را خدا دانسته و با آن ارتباط داشته باشید. توضیح اینکه انسان وقتی جایی از بدنش درد می‌گیرد، از این دردش صورتی در ذهنش به وجود نمی‌آورد و با صورت ذهنی دردش درگیر نمی‌شود. مثلاً اگر پایش درد بکند از آن قسمت پایش صورتی ذهنی از پا که قرمز شده باشد، نمی‌سازد تا با آن صورت ذهنی درگیر باشد؛ بلکه با خود درد در همان نقطه که حسش می‌کند، درگیر است. همچنین در هنگام ترس تمام وجود انسان آکنده از حسی به نام ترس می‌شود و انسان ترس را با تمام وجودش می‌یابد، نه اینکه صورت ذهنی ترس را به ذهنش بیاورد و با آن درگیر باشد. ارتباط با خدا هم یک چنین چیزی است، انسان نباید صورت ذهنی ساخته شده‌ای را از خدا به ذهنش آورده و با آن صورت ارتباط داشته باشد؛ بلکه باید وجود خدا را حس کند و حضورش را در نزد خود بیابد. اما اینکه تصاویری در هنگام ارتباط با خدا به ذهنتان خطور می‌کند و به شما القاء می‌شود که این خداست، همگی ناشی از القائات شیطانی است. برای دفع این حالت ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد گفته و سعی کنید، خودتان عمدا صورتی را به‌عنوان صورت خدا به ذهن نیاورید، انشاءالله مواردی که دست خودتان نیست، نیز کم‌کم برطرف می‌شود. در روایتی نقل شده شخصی به امام باقر علیه‌السلام نامه نوشته و به ایشان از افکاری که به ذهنش خطور می‌کند، شکایت نمود. ایشان در جوابش فرمودند: خداوند اگر بخواهد ایمانت را تثبیت کرده و به شیطان اجازه نمی‌دهد تا در تو نفوذ کند. بعد فرمودند: گروهی به پیامبر از همین افکار و خطورات ذهنی شکایت کردند. (خطوراتی که اگر باد آنها را ببرد یا قطعه قطعه شوند، برایشان بهتر از این است تا بخواهند این خطورات ذهنی را بر زبان بیاورند) ایشان فرمودند: به خدایی که جان من در دست اوست، این [نگرانی شما] محض ایمان است؛ پس هرگاه چنین چیزی را در خود یافتید، بگویید: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ». [کافی، اسلامیه، ج2، ص425] اما درباره پرسش دومتان که از معرفی کتاب سوال نموده بودید، توصیه می‌شود ابتدا کتاب «خدا در زندگی انسان» نوشته استاد شهید مطهری را مطالعه نمایید. پس‌از مطالعه این کتاب، نسبت به مرحله بعد انشاءالله برای راهنمایی در خدمتتان هستیم.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 29 فرو, 1403 سوال اعتقادی: اعمال ما در قیامت با اعمال چه کسانی سنجیده میشه؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما از ظاهر روایات استفاده می‌شود که اعمال انسان با اعمال اشخاصی سنجیده می‌شود که در موقعیت مشابهی مانند موقعیت مشابه او قرار داشته‌اند. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: روز قیامت که می‌شود، زن زیبایی را که به خاطر زیبائیش دچار لغزش شده، آورده [و از او بازخواست می‌کنند. در پاسخ] می‌گوید: پروردگارا من را زیبا آفریدی؛ برای همین آنچه که نباید، از من سر زد. [در این هنگام دستور می‌دهند تا] حضرت مریم را بیاورند. به آن زن گفته می‌شود: آیا تو زیباتری یا مریم؟ او در عین حالی که از تو زیباتر است، دچار آلودگی نشد. همچنین مرد زیبایی را می‌آورند که علت لغزش خود را زیبا بودنش می‌داند. به او هم حضرت یوسف علیه‌السلام را نشان می‌دهند و می‌گویند: آیا تو زیباتری یا یوسف؟ او با اینکه از تو زیباتر است، مرتکب گناه نشد. همچنین شخص مصیبت زده را که در گرفتاریش دچار لغزش شده می‌آورند و از او سوال می‌کنند که چرا راه را کج رفتی؟ وقتی بلا و مصیبت را بهانه می‌کند، حضرت ایوب علیه‌السلام را می‌آورند و می‌گویند: آیا گرفتاری و بلای تو شدیدتر بود، یا مصیبت و بلای ایوب؟ او در عین اینکه در نهایت سختی بود، دچار لغزش نشد. [کافی، اسلامیه، ج8، ص228] از قرآن آیه‌ای که صریحاً دلالت بر این موضوع داشته باشد، به ذهنمان نرسید.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 29 فرو, 1403 سوال اعتقادی/ اخلاقی: سوال درباره ی خدا و ائمه ذهنم رو درگیر کرده...
با عرض سلام و ادب خدمت شما انجام و پیگیری و رعایت چند امر می‌تواند برای حضرت‌عالی راه‌گشا باشد: 1. اصل شبهات را با کارشناس دینی دوباره مطرح کرده و سعی کنید تا زمان دریافت جواب قانع کننده آن از کارشناس، پیگیر این موضوع باشید. پس‌از آنکه پاسخ‌ها را به صورت مکتوب دریافت نمودید، آنها را پیوسته با خودتان مرور نمایید تا همان‌گونه که شبهه در ذهنتان رسوخ نموده، پاسخش نیز برایتان نهادینه شود. اگرچه سابقاً پاسخ این شبهات را دریافت نموده‌اید؛ ولی ظاهراً آنگونه که شبهه در ذهنتان رسوخ کرده، پاسخ آن در ذهنتان باقی نمانده است. 2. سعی کنید با مطالعه منابع دینی و گوش دادن به سخنرانی‌های مذهبی یا پرسش و پاسخ‌های دینی، دامنه اطلاعات دینیتان را گسترش دهید. استماع جلسات پرسش و پاسخ‌های اعتقادی جناب استاد محمدی که از تلوزیون هم پخش می‌شود و همچنین جلسات مناظره یا کلیپ‌های جناب استاد حسینی قزوینی در این زمینه می‌تواند به شما کمک بسیاری بکند. در این زمینه می‌توانید در اینترنت هم جستجو کنید. 3. بسیاری از شبهاتی که به ذهن خطور می‌کند، منشا آن وساوس و القائات شیطانی است. ذکر پیوسته «لا حول و لا قوه الا بالله» در دفع شیاطین موثر است. در احادیث متعددی نقل شده که برخی به معصومین علیهم‌السلام مراجعه کرده و از شبهات ذهنی گلایه می‌کرده‌اند. آن بزرگواران در مواردی منشا آن را القائات شیطانی می‌دانسته‌اند. به‌عنوان مثال در روایتی نقل شده که شخصی به محضر رسول خدا رسید و عرض کرد: [آقا مرا دریابید که] هلاک شدم. ایشان فرمودند: [حتما شیطان] خبیث به سراغت آمده و گفته چه کسی تو را خلق کرده و تو هم در جوابش گفته‌ای خدا و او دوباره از تو سوال کرده پس خدا را چه کسی خلق کرده؟ [و تو از جواب او درمانده شدی]؟ گفت یا رسول‌الله بله؛ به خدایی که شما را مبعوث کرده همین‌طور است. حضرت فرمودند: این به خدا قسم محض ایمان است. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: منظور رسول خدا از اینکه فرمودند: محض ایمان است، این بود که این شخص به خاطر نگرانیش از اینکه نکند با این افکار ایمانش را از دست داده باشد، در واقع دارای محض ایمان است؛[زیرا شخصِ مومن است که با آمدن افکار پریشان به ذهنش، دچار نگرانی می‌شود که نکند با این افکار دچارِ کفر شده باشد].[کافی، اسلامیه، ج2، ص425] یا در روایت دیگری نقل شده شخصی به امام باقر علیه‌السلام نامه نوشته و به ایشان از افکاری که به ذهنش خطور می‌کند، شکایت نمود. ایشان در جوابش فرمودند: خداوند اگر بخواهد ایمانت را تثبیت کرده و به شیطان اجازه نمی‌دهد تا در تو نفوذ کند. بعد فرمودند: گروهی به پیامبر از همین افکار و خطورات ذهنی شکایت کردند. (خطوراتی که اگر باد آنها را ببرد یا قطعه قطعه شوند، برایشان بهتر از این است تا بخواهند این خطورات ذهنی را بر زبان بیاورند) ایشان فرمودند: به خدایی که جان من در دست اوست، این [نگرانی شما] محض ایمان است؛ پس هرگاه چنین چیزی را در خود یافتید، بگویید: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ».[همان] همچنین در روایت دیگری دارد که شخصی به پیامبر عرض کرد [من را دریابید که] منافق شدم، ایشان فرمودند: منافق نشدی؛ زیرا اگر منافق شدی بودی، نزد من نمی‌آمدی. بعد حضرت به همان خطورات ذهنی که شیطان آن را القاء می‌کند، اشاره نموده و فرمودند: چون شیطان از طریق اعمال به سمت شما آمد و موفق به گمراهی شما نشده، ایندفعه از طریق ایمان آمده و سعی می‌کند تا شما را متزلزل نماید.[همان]
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 27 فرو, 1403 سوالات اعتقادی:.....
با عرض سلام و ادب خدمت شما  پاسخ سوال اول: اینکه فرمودید ما خانواده و پدر و مادر خود را در عالم ذر، خودمان انتخاب کرده‌ایم، اولا امر ثابت شده‌ای نیست. حقیر که پاسخ سوال شما را می‌نویسم، با اینکه در بحث عالم ذر مطالعات زیادی داشته‌ام، تا به الآن روایتی دال بر آنچه جنابعالی فرمودید، ندیده‌ام؛ البته برخی از تجربه‌گران مرگ مشابه این را گفته‌اند، ولی روایتی در این باره دیده نشده است. ثانیا: بر فرض که چنین چیزی هم بوده باشد، اتفاقا حاکی از اختیار و حق انتخاب انسان است، نه اجبار او؛ چراکه در آن موطن انسان با علم به تمام جوانب آینده خود، دست به چنین انتخابی زده و آزادانه و با علم، چنین تصمیمی را گرفته است.  به نظر شما اگر انسان نسبت به آینده خود در دنیا چنین حق تصمیم‌گیری نداشت، مختارتر بود، یا الآن که با انتخاب خود چنین وضعیتی پیدا کرده، اختیار بیشتری داشته است؟  بدیهی است که در صورت دوم انسان حق انتخاب بیشتری داشته است.  پاسخ به سوال دوم: از مجموع روایات استفاده می‌شود از ابتدا هم بنا نبوده که آدم و فرزندانش تا ابدیت در آن بهشت بمانند؛ که اگر چنین بود، با توبه مفصلی که آدم انجام داد و توبه‌اش هم در نزد خدا قبول شد، خداوند او را دوباره به آن جایگاه سابق بر می‌گرداند.  اراده الهی از ابتدا این بود که انسان به دنیا آمده و در نتیجه تحمل رنج و مشقت‌های زندگی دنیوی، به اوج کمال و بندگی برسد. آن جایگاهی که حضرت آدم در آن بود، به جهت آسایشی که در آن وجود داشت، ظرفیت تکامل و تعالی آدم و فرزندان او را نداشت.  یک دانه خرما تنها در شرایطی رشد می‌کند و تبدیل به نخل تنومند می‌شود که در زیر خاک و ظلمات و فشار و رطوبت آن قرار گرفته باشد.  به همین جهت است که مومنین پس از عصر ظهور و در زمان رجعت، بهشت برزخی خود را رها کرده و به دنیا رجعت می‌کنند. آنها در آن جایگاه می‌دانند که بازگشت به دنیا و قرار گرفتن در شرایط سخت آن، می‌تواند آنها را به مقام‌های بالاتر نایل گرداند.  در نتیجه، گناه حضرت آدم تنها یک بهانه بود و آمدن به دنیا از ابتدا برای او و فرزندانش مقدر شده و رقم خورده بود. ‌ پاسخ به سوال سوم: اولاً خدا از قبل می‌داند که بنده‌اش در دنیا چگونه عمل می‌کند. اگر بنده به دنیا نیاید، خلاف علم الهی خواهد بود. ثانیاً: آنچه ملاک ثواب، عقاب، رشد و سقوط افراد است، عمل ایشان است، نه علم خداوند. به نظر شما اگر خداوند در روز قیامت به اشخاص بگوید که من می‌دانستم که اگر تو به دنیا بیایی این‌گونه عمل خواهی کرد، آنها راضی می‌شوند؟ قطعا همه اشخاص این حق را به خود می‌دهند که اعتراض کرده و به خدا گله کنند که چرا اجازه ندادی خودی نشان داده و ببینیم چه کاره هستیم. اتمام حجت در قیامت زمانی تمام می‌شود که به حساب و کتاب اشخاص بر حسب اعمالشان رسیدگی شود، نه علم خداوند. پاسخ به سوال چهارم: اینکه خداوند در قرآن دستور به تفکر و تعقل و تدبر داده، معنایش این نیست که هر نوع تفکری جایز است. اگر چنین باشد باید بگوییم تفکر درباره گناه، تعلقات دنیوی و سایر تفکرات باطل نیز مورد سفارش قرآن است. تفکر، تعقل و تدبری که در آیات مذکور بر آن تکیه شده است، تفکری است که انسان را رشد داده و از غفلت خارج نماید، مانند تفکر در نعمت‌های خداوند، مرگ، فانی بودن دنیا، آثار اعمال، عظمت و زیبایی‌های خلقتِ خداوند، صفات جمال و جلال الهی و مثل این اموری که موجب زدوده شدنِ غفلت از دل و حرکت به سمت خداوند است؛ اما تفکر در ذات خدا تنها موجب تحیر و گیج شدن می‌شود و انسان را از حرکت باز می‌دارد. پاسخ به سوال پنجم:   پاسخ این سوال با سوال سوم مشترک است. پاسخ به سوال ششم: برای دریافت پاسخ این سوالتان به لینک زیر مراجعه نمایید. این حقیر مشابه سوال حضرت‌عالی را در ضمن مقاله‌ای مختصر قبلاً پاسخ داده‌ام. https://btid.org/fa/news/275887
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 27 فرو, 1403 سوال اعتقادی: پسرم میخواهد دینش را پیدا کند و به شبهات ذهنی‌اش پاسخ دهد...
با عرض سلام و ادب خدمت شما توصیه می‌شود دوره هفت جلدی «برترین آرزو» را برایشان تهیه نموده و با تشویق شما مطالعه نمایند.  برای اطلاع بیشتر از خصوصیات این دوره هفت جلدی و احیاناً دوره‌های مجازی که در راستای آموزش آن برگزار می‌شود، می‌توانید به سایت موسسه جوانان آستان قدس مراجعه نمایید.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 26 فرو, 1403 سوال اعتقادی: منظور از عدل که از اصول مذهب است چیست؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما بیان دو نکته در مقدمه لازم است: 1. منظور از عدالت که در اصول دین ذکر شده، عدالت خداوند به‌عنوان یکی از اوصاف الهی است، نه عدالت امام. 2. برخی از علمای شیعه عدالت را همچون سایر صفات الهی در ضمن «توحید» که اصل دیگر دین است قرار داده و آن را به‌عنوان اصلی جداگانه در میان اصول دین ذکر نمی‌کنند. اما ریشه آنکه برخی از بزرگان عدالت خداوند را جدای از سایر صفات به‌عنوان اصلی جدا از اصول مذهب می‌آورند به اختلاف عمیق تاریخی بین شیعه و گروهی از اهل سنت که اشاعره نام دارند، بر می‌گردد. این اختلاف تا جایی است که بر شیعه به‌جای عنوان «شیعه»، عنوان «عدلیه» را اطلاق کرده و می‌گفتند: عدلیه چنین می‌گویند و اشاعره چنین. البته واژه «عدلیه» واژه عامی بود که شامل گروه دیگر اهل سنت که معتزله نام داشتند نیز می‌شد. پیروان معتزله بعدا در طول تاریخ رو به افول گذاشته و تنها اشاعره باقی ماندند.   هر دو گروه عدلیه و اشاعره اگرچه عدالت را صفتی از صفات خداوند می‌دانند؛ لکن تفسیرشان از عدالت متفاوت است. اشاعره می‌گویند عقل ما توانایی درک خوب بودن و بد بودن حقیقت افعال را ندارد و نمی‌تواند بگوید چون فلان کار زشت و بد است، پس خداوند آن را انجام نمی‌دهد. آنها می‌گویند هر کار که خداوند انجام دهد، خوب است. به‌عبارتی ما خوبی و بدی افعال را از فعل خداوند می‌فهمیم و بدون آن توانایی درک خوبی و بدی افعال را نداریم.  در مقابل، شیعه قائلند عقل توانایی درک خوبی و بدی افعال را به‌خودی خود دارد و هر فعلی را که عقل تشخیص بدهد، زشت و ناپسند است، خداوند انجام نمی‌دهد.  مثلاً اگر خدا دروغ هم بگوید، یا انسان خوبی را به جهنم ببرد، از نظر اشاعره کار خوبی است؛ ولی شیعه می‌گوید: چون دروغ یا به جهنم بردن انسان نیکوکار، کار زشتی است و عقل زشتی آن را می‌فهمد، همین عقل می‌گوید که خدای حکیم چنین کاری را که خلاف عدالت است، انجام نمی‌دهد. در این بین بحث‌ها و مشاجرات علمی فراوانی بین این دو گروه در گرفته است که باعث شده گروهی عدلیه و گروهی غیر عدلیه نام گیرند. درنتیجه هم شیعه و هم اشاعره قائل به عدالت خداوند هستند؛ ولی شیعه می‌گوید خداوند افعالی را که عقل تشخیص می‌دهد زشت و غیر عادلانه است انجام نمی‌دهد و اشاعره می‌گویند هر کار خدا انجام دهد، همان عدالت است و عقل توانایی تشخیص خوبی و بدی آن را ندارد. همین امر باعث شده که برخی عدالت خداوند که مانند امامت فارق بین شیعه و غالب اهل سنت است را به‌عنوان اصلی جداگانه از توحید ذکر کنند.

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 930