مطالب دوستان نیک رو

تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 18 بهم, 1402 سوال اعتقادی: اسم ارمیا لقب حضرت علی هست؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما «ارمیا» نامی عبری و به معنای «بزرگ داشته شده» است. یکی از پیامبران الهی به این نام بوده‌اند. در هیچ منبع معتبری ندیدیم که این نام به‌عنوان یکی از القاب امیرالمؤمنین و حضرت خضر علیهماالسلام ذکر شده باشد؛ ولی به لحاظ معنایی، با نام «علی» در زبان عربی، نزدیک به یکدیگر هستند.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 17 بهم, 1402 سوال اعتقادی: آیا در بهشت می‌توانیم با زنان بهشتی‌مان آمیزش کنیم؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما بله در آخرت همه لذت‌ها، ازجمله لذت آمیزش با همسر بهشتی، وجود دارد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ»؛ «و در آنجا آنچه دل‌ها می‌خواهد و چشم‌ها از آن لذّت می‌برد، آماده است». [زخرف: 71]. همچنین می‌فرماید: «لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ»؛ «هر چه بخواهند در آنجا برایشان فراهم است». [فرقان: 16] مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، حدیث مفصلی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کند که در ضمن آن، حضرت به بیان لذت‌های بهشتی مومن می‌پردازند. ازجمله می‌فرمایند: «ِيُجَامِعُهَا فِي قُوَّةِ مِائَةِ رَجُلٍ فِي شَهْوَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ هُنَّ أَتْرَابٌ أَبْكَارٌ عَذَارَى كُلَّمَا نَكَحَتْ صَارَتْ عَذْرَاء»؛ «[مومن در بهشت] با همسر بهشتی خود آمیزش می‌کند و از آمیزش با او لذّت صد مردی را می‌برد که هریک چهل سال منتظر مجامعت و آمیزش بوده‌اند؛ اما برایشان ممکن نشده است».[بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج8، حدیث205، ص213]
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 16 بهم, 1402 سوال اعتقادی: جریان کشتن بچه بی‌گناه توسط حضرت خضر علیه‌السلام
با عرض سلام مجدد سوال حضرت‌عالی در واقع متشکل از سه سوال است: 1. آیا کشتن این بچه موجب سلب اختیار از او نشد؟ سلب اختیار از سویِ خداوند، عقلاً در جایی زشت است که شخص زنده باشد و خداوند او را مجبور به انجام کار زشتی نموده، آنگاه او را بر آن کار زشت که مجبور به انجام آن بوده، مواخذه نماید یا اینکه شخص در ضمن زنده بودن، قصد انجام کاری را داشته باشد؛ اما خداوند مانع آزادی او و اختیارش برای انجام آن کار بشود؛ سلب اختیار در این دو صورت، از جانب خداوند، قبیح است. اما اگر خداوند کسی را بمیراند و اجلش را برساند، به این کار سلب اختیار گفته نمی‌شود؛ بله این در واقع گرفتن نعمت حیاتی است که خداوند با فضلش آن را به شخص تا زمان مشخص داده و با حکمتش در زمان معین دیگری گرفته است. اگر بنا باشد، به گرفتن حیات یک شخص در زمان معین، سلب اختیار اطلاق شود، باید بگوییم خداوند هیچ‌وقت جان هیچ کس را در هیچ زمانی نباید بگیرد؛ زیرا در هر صورت هر انسانی برای آینده خود تصمیماتی دارد که مرگ مانع انجام آن می‌شود و موجب می‌گردد تا از انسان سلب اختیار شود. 2. چرا خداوند نسبت به تمام پدر و مادرها چنین اقدامی را انجام نمی‌دهد و فرزندان کافر آنها را نمی‌میراند؟  در خود آیه شریفه به علت این مطلب اشاره شده است. خداوند می‌فرماید: این دو پدر و مادر مومن [واقعی] بودند و ما نمی‌خواستیم تا به واسطه کفر فرزند، دچار گمراهی شوند و در عوض به آنها فرزندی دیگر عطا نمودیم که اهل هدایت باشد. ما نمی‌دانیم شاید این پدر و مادر، در زندگی خود کار مهمی انجام دادند یا دعایی کردند که خداوند به واسطه آن کار یا دعا، آنها را از گمراهی به‌واسطه فرزند نجات داده و در عوضِ فرزندی که از ایشان گرفت، بهترش را به آن دو عنایت نمود. اما سایر پدر و مادرها که دچار فرزند کافر می‌شوند، یا خودشان نیز کافرند، یا ایمان آنچنانی ندارند، یا کار و دعای خاصی نکرده‌اند که به‌واسطه آن خداوند این لطف را به ایشان بکند و یا خداوند می‌داند که اینها با کفر فرزندشان هم در ایمانشان خدشه‌ای وارد نشده و برای آزمایش و بلا ایشان را گرفتار فرزند کافر می‌کند. 3. چرا خداوند همه کافران را در کودکی نمی‌میراند تا مردم از شر کفر و کفار خلاص شوند. این مثل آن است که بگوییم خداوند اصلا کفار را خلق نکند و تنها افراد مومن را بیافریند. نتیجه این سخن آن است که اصلاً دنیا دار امتحان و تشخیص خوب از بد نباشد و مردم در دار دنیا مورد آزمایش و امتحان قرار نگرفته و دنیا به صورتی باشد که همه بالاجبار مومن باشند. چنین چیزی خلاف حکمت خداوند و ماهیت دنیاست. در دنیا افراد باید با امتحان و بالا و پایین شدن و با اختیار خود نشان دهند که عیار ایمانشان چقدر است و آیا به خداوند و وعده‌های او ایمان دارند یا نه. اگر بنا باشد که خداوند فقط مومنین را به دنیا بیاورد یا در دنیا نگه دارد، آنوقت باید پرسید که چرا اصلاً دنیا را خلق کرده است؛ زیرا در دنیا بناست افراد در امتحانات گوناگون ایمان و کفر خود را به ظهور برسانند تا بر اساس آن در آخرت مستحق ثواب یا عقاب باشند.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 14 بهم, 1402 سوال اعتقادی / اخلاقی: چرا نسبت به خدا حس خاصی در وجودم ایجاد نمیشه..؟؟؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما در ابتدا لازم است بدانید این حالت کنونی شما که نسبت به موقعیت خود در عرصه بندگی خدا نگران بوده و احساس شرمندگی در برابر خدا دارید، حالت خوبی است. بسیاری از افراد به‌طور کلی از خدا غافل بوده و حتی به همین دوری خود از خدا هم توجه ندارند و غصه‌ای هم از این بابت نمی‌خورند. اینکه شما این‌گونه نبوده و نگران وضعیت خود هستید، جای شکر داشته و این موضوع نشان از حالت یقظه در شما دارد. اما همان‌گونه که خود شما هم اشاره فرمودید، یقظه اول راه است و اگر با سیر و برنامه عملی همراه نشود، انسان یکسره درجا زده و راه به جایی نخواهد برد. برای اینکه جناب‌عالی از این تحیر خارج شوید و به نتیجه‌ای برسید، لازم است تا برای خود برنامه داشته و بر اساس برنامه پیش بروید و الا حالت کنونی شما برطرف نخواهد شد.  اگر برنامه عملی داشته باشید و خداوند از شما حرکت و سیر عملی ببیند، آنگاه در ادامه مسیر شما را یاری داده و اگر لازم باشد، سرِ راهتان استاد و مرشد هم قرار می‌دهد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ «كسانى را كه در راه ما تلاش كنند، به راه‌هاى خويش هدايتشان مى‌كنيم، و خدا با نيكوكاران است». [عنکبوت: 69] پس اگر تلاش و سعی در راه خدا صورت بگیرد، کمک الهی قطعی است؛ اما اگر انسان بنشیند و تنها منتظر عنایت غیبی باشد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد و فرجی حاصل نمی‌شود. امام رضا علیه‌السلام فرمودند: «وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه»؛ هرکس از خدا توفیق بخواهد؛ ولی هیچ تلاشی نکند، در واقع خود را مسخره کرده است».‏ اما اینکه برای شروع کار چه برنامه‌ای را پیش گرفته و چه اقدامی انجام دهید، به نظر می‌رسد بهترین کار، پیگیری برنامه‌ای است که مرحوم علامه طباطبایی در پاسخ به سوال مشابه سوال شما، ارائه فرموده‌اند. نظر شما را به متن سوال و پاسخ جلب می‌نماییم: نامه جوان محضر مبارک نخبة الفلاسفة و آیة الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله در محیط و شرایطی که زندگی می‌کنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساخته‌اند و سبب آن شده‌اند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و می‌دارند. درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ یادآور می‌شوم نصیحت نمی‌خواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (با تلخیص) پاسخ علامه برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته‌اید، لازم است همتی برآورده، توبه‌ای کرده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می‌شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هر کاری که می‌خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه‌ای در کارهایی که روز انجام داده‌اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال (ابتدای کار) سخت و در ذائقه نفس تلخ است، ولی کلید نجات و رستگاری است. و هر شب پیش از خواب اگر توانستید، سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم. توضیح مرحوم علامه در نامه به سه مرحله ابتدایی از تزکیه نفس اشاره فرموده‌اند: مشارطه: این است که انسان پیش از شروع هر کاری از کارهای روزمره‌اش، با خودش شرط و تعهد کند که از جاده مستقیم دین خارج نشود و خواسته‌های الهی را انجام دهد؛ بلکه بر خواسته‌های خودش مقدم نماید و هیچ گاه از طلب رضای خداوند و آخرت‌جویی غلفت نورزد. مراقبه: این است که بنده در هنگام عمل، خدا را در نظر بگیرد و خود را در محضر خداوند ببیند و کشیک نفسش را بکشد که مبادا از فرمان و خواسته خدا سرباز زند و راه دیگری پیش گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب بپردازد. یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید  شاید که نگاهی کند آگاه نباشید محاسبه: این است که انسان از خویشتن حساب بکشد که فکر و فعل خود را به چه کاری صرف کرده و اوقات را چگونه به سر آورده است. پس از آنکه به کاری پرداخت و وقتی و فرصتی گذشت، آن را ارزیابی می‌کند و با محک شرع و حکم خدا آن را می‌سنجد تا بفهمد کارهایش بر طبق موازین شرعی بوده یا نه. آنگاه بر کارهای پسندیده، از خدا تشکر می‌کند که او را توفیق داده است و از کارهای زشت و گناه استغفار می کند.(این کار در پایان روز انجام می‌شود) امام(ع) فرماید: از ما نیست کسی که هر روز از خود حساب نکشد. پس اگر کار نیکی انجام داده حمد خدا کند و بیشتر انجام دهد و اگر گناهی از او سر زده، از خداوند آمرزش بطلبد. امام صادق علیه‌السلام از پدران گرامیش علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت کند که فرمود: خوشا به حال کسی که در روز قیامت در نامه عملش، در زیر هر گناهی استغفاری بیابد.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 12 بهم, 1402 سوال اعتقادی: آیا ۱۲ پسر حضرت یعقوب علیه السلام نبی بودن؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما: نه غیر از حضرت یوسف علیه‌السلام، سایر فرزندان حضرت یعقوب پیامبر نبودند. به اعتقاد ما یکی از خصوصیات پیامبر عصمت از گناه است. برادران حضرت یوسف به غیر از بنیامین، با به چاه انداختن یوسف و دروغ به پدر و رنجاندن برادر و پدر خود، دچار گناه‌های بزرگی شدند، پس نمی‌توانستند پیامبر باشند. بنیامین هم اگرچه از این جهت فرد سالمی بود؛ ولی درباره پیامبر بودن او، مدرکی که موید پیامبریِ او باشد، وجود ندارد.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 11 بهم, 1402 سوال اعتقادی: چرا آخر دعای عهد با دست راست 3 مرتبه بر پای راست می‌زنیم؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما در مجموع باید بدانید که حرکت دست در دعا و غیر آن، معمولاً حاکی از نوعی حالت قلبی و درونی انسان است؛ مثلاً انسان در هنگام حسرت و تاسف، دستش را بر روی دست خود می‌زند یا هنگام مصیبت، دستش را بر صورت یا پیشانی خود می‌زند یا هنگام حزن و اندوه و ناله، دستش را بر ران پایش می‌زند. حرکات دست در دو دعای مذکور نیز از این قاعده مستثنی نیست.  در دعای عهد انسان به‌گونه‌ای با غم فراق مولایش پیش رفته و در نهایت از خدای خود می‌خواهد تا این غم عمومی را با ظهور حجت خود برطرف نماید، آنگاه با همین حالت غم و اندوه بر زانوی خود زده و از مولایش درخواست تعجیل در آمدن می‌نماید؛ بنابراین، آن دست زدن بر زانو، گویا به نوعی ابراز اندوه و غم درونی از فراق مولا می‌باشد. نسبت به دعای ماه رجب هم موضوع همین است. امام هنگامی‌که این دعا را برای راوی می‌خواندند تا او بنویسد، نوعی حالت ابتهال و گریه به ایشان دست داد؛ به‌گونه‌ای که راوی می‌گوید: پشت دست حضرت که به محاسنشان گرفته بودند، پر از اشک شد. این دست بر ریش گرفتن و تکان دادن انگشت که نشانه ابتهال و تضرع در دعا است، زمانی از امام بروز کرد که حالت درونی ایشان در محضر خداوند، همان حالت تضرع و ابتهال بود. البته حضرت به روای دعا سفارش نفرمودند که مردم نیز هنگام خواندن این دعا این کار را انجام بدهند؛ ولی بین مردم رایج شده که برای شباهت به امام خود، این کار را هنگام خواندن این دعا انجام می‌دهند. واقعیت آن است که اصل در این دو دعا و سایر ادعیه آن حالت درونی است و حرکات دست باید حاکی از آن باشد و الا صرف تکان دادن دست بدون حالت قلبی و درونی که منشأ آن است، معنایی ندارد، البته همان‌گونه که عرض شد، اگر از باب تشبه به امام باشد، اشکالی ندارد.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 11 بهم, 1402 سوال اعتقادی: جریان کشتن بچه بی‌گناه توسط حضرت خضر علیه‌السلام
با سلام مجدد خدمت شما اگر کشتن او به جهت مجازات او بود، فرمایش حضرت‌عالی صحیح بود؛ اما آیه قرآن چنین چیزی را نمی‌گوید. قرآن کریم دلیل کشتن او را از زبان حضرت خضر این‌گونه بیان می‌کند: «وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا»؛ «و اما [آن] نوجوان [که او را کُشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدم که آن دو را [در آینده] به طغیان و کفر بکشاند، پس خواستیم پروردگارشان پاک‌تر و مهربان‌تر از او را به آنان عوض دهد». [کهف: 80-81] همان‌گونه که از ظاهر آیه پیداست، آن نوجوان را به جرم انجام نشده مجازات ننموده‌اند؛ بلکه از آنجاکه پدر و مادرش انسان‌های مومنی بودند و طبق نظر برخی، از خدا خواسته بودند تا آنها را عاقبت بخیر کرده و موجبات گمراهی‌شان در آینده را برطرف کند، خداوند با علمش که می‌دانست این نوجوان می‌تواند در آینده آنها را گمراه کند، او را از سر راه ایشان برداشته و موجبات فلاح و رستگاریشان را فراهم نمود. به تعبیر دیگر دلیل کشتن آن نوجوان، مجازات او در ازای گناه انجام نشده، نبوده است؛ بلکه کشتنش به جهت لطف به پدر و مادرش بوده و شاید بتوان گفت در تمام مواردی که خداوند فرزند را از پدر و مادر می‌گیرد نیز مسئله همین است؛ درواقع خداوند از باب لطف به ایشان فرزند را از آنها می‌گیرد؛ زیرا حداقل درک مصیبت از دست دادن فرزند، می‌تواند آنها را به مراتب عالی برساند و در برخی موارد مثل این داستان، مانع کفر ایشان در آینده می‌شود.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 09 بهم, 1402 سوال اعتقادی: جریان کشتن بچه بی‌گناه توسط حضرت خضر علیه‌السلام
با عرض سلام و ادب خدمت شما سوال حضرت‌عالی خیلی مجمل است. دقیقاً به تناقضی که به نظرتان رسیده، به‌صورت صریح اشاره نفرموده‌اید. دو معنا از تناقض مذکور در سوال به ذهن رسید، که بر اساس هر دو معنا پاسخ را ارائه می‌کنیم. اگر معنایی غیر از این دو مد نظر شما بود، بیان کنید تا در خدمتتان باشیم. معنای اول: خداوند علم دارد که آن طفل کافر می‌شود آن طفل کشته شده و کافر نمی‌شود (پس خداوند علم فعلی ندارد که او کافر می‌شود) علم داشتن خدا به کفر او و علم نداشن به کفرش با یکدیگر تناقض دارند. پاسخ: در تناقض وحدت موضوع لازم است. علم خدا به کفر او، علم ازلی اوست و علم خدا به عدم کفرش، علم فعلی خداست و چون موضوع این دو یکی نیست، تناقضی صورت نمی‌گیرد. معنای دوم از تناقض: خداوند علم دارد که آن طفل کافر می‌شود. حضرت خضر او را می‌کشد، پس کافر نمی‌شود (علم فعلی خدا بر عدم کفر او تعلق می‌گیرد). در اینجا علم ازلی خداوند به کفر او، با علم فعلی او به عدم کفرش و کشته شدنش، در تنافی است، اگرچه تناقض اصطلاحی وجود ندارد. (امکان ندارد که علم فعلی با علم ازلی در تنافی باشد) پاسخ: علم ازلی خدا به تحقق کفر او تعلق نگرفته است؛ بلکه علم خدا به این تعلق گرفته که او با این حالتی که دارد، اگر بماند، باعث کفر خود و پدر و مادرش خواهد شد.  (به تعبیر دیگر علم ازلی به‌صورت تعلیقی و اگری به کفر تعلق گرفته نه به صورت قطعی)
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 09 بهم, 1402 سوال اعتقادی: چطور باطن و صورت برزخی خودمون رو تشخیص بدیم؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما تشخیص صورت برزخی تنها برای اولیاء الهی که عمری را به ریاضت نفس سر کرده و با اختیار خود از ظاهر دنیا به باطن آن رسیده‌اند، ممکن است. انسان تا در سیر و سلوک خود به ملکوت عالم نرسد، قدرت و توانایی دیدن باطن برزخی خود و دیگران را پیدا نخواهد کرد. البته به صورت کلی در روایات ما نشانه‌هایی داده شده که انسان بر اساسِ آن می‌تواند تشخیص دهد که باطنش حیوان است، یا انسان. مثلاً در روایتی نقل شده که شخصی به محضر امام صادق علیه‌السلام رسیده و به ایشان عرض کرد: آیا همه این انسان‌ها به نظر شما انسان هستند؟ حضرت در جوابش فرمودند: هشت دسته را جدا کن [بقیه انسانند]. از روایت برداشت می‌شود، افرادی که در آن ذکر شده‌اند، هر کس در زمره یکی از آنها یا چند موردش باشد، باطنش حیوان است. آن افراد از این قرارند: 1. کسی که اهل مسواک زدن نیست. (در مجموع انسانی که به نظافتش مثل حیوانات اهمیتی نمی‌دهد) 2. کسی که در جای تنگ چهار زانو می‌نشیند. (مثل حیوانات برایش دیگران اهمیتی ندارند و فقط به فکر راحتی خودش است) 3. آنکه در اموری که به او مربوط نمی‌شود، دخالت می‌کند. (مثل کسی که در زندگی و امور دیگران سرک می‌کشد.) 4. آنکه در پیرامون آن چیزی که به آن علم ندارد، با دیگران به بحث و جدل می‌پردازد. 5. آنکه بدون مریضی، خود را به مریضی می‌زند [و در مقابل دیگران بدون آنکه واقعاً کسالت جدی داشته باشد، ابراز کسالت و درد می‌کند.) 6. آنکه بدون هیچ مصیبتی ابراز مصیبت [و بدبختی و گرفتاری] کند. 7. آنکه [همیشه] با دوستانش در حالی که توافق بر انجام کار حقی کرده‌اند، ساز مخالف می‌زند. 8. آنکه به پداران [و آباء و اجداد] خود افتخار می‌کند، درحالی‌که از عمل صالح ایشان خالی است. [خصال، جامعه مدرسین، ج2، ص409] خب برای اینکه ببینیم ما باطنمان حیوان است یا نه، باید ببینیم آیا در زمره این افراد هستیم یا نه. علاوه بر این، انسان باید در زندگی خود نگاه کند ببیند که اگر پیوسته مشغول امور حیوانی است، خب می‌تواند حدس بزند که باطنش نیز باطنی حیوانی است. عموم افراد از صبح تا شب تنها به دنبال خوردن، خوابیدن و تامین نیازهای مادی و جسمی خود هستند. بدیهی است که این‌گونه اشخاص از حد حیوانی و جسمانی خود فراتر نرفته‌اند و طبیعتاً باطنشان نیز باطنی حیوانی است. اگر کسی محور زندگی را خدا و رضای او قرار داده باشد و از صبح تا شب تنها به دنبال این باشد که چگونه رضایت پروردگارش را جلب نماید، باید گفت در مسیر انسانیت قدم گذاشته است و به باطن انسانی رو آورده و الا در غیر این صورت در همان مسیر شهوانی و حیوانی خود سیر می‌کند و قاعدتاً باطنی حیوانی دارد.
تصویر صاحب الامری روح الله صاحب الامری روح الله 07 بهم, 1402 سوال اعتقادی: چند جمله در خداشناسی به من میگیید؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما  پاسخ سوال اول: هدف از زندگی چیست؟  خداوند متعال هدف از خلقت جن و انس را در قرآن کریم، عبودیت و بندگی خود معرفی می‌کند، آنجا که در سوره ذاریات می‌فرماید «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ «جن و انسان را خلق نکردم، مگر برای آنکه مرا عبادت کنند». [ذاریات:56] البته بدیهی است که این عبادت به خاطر نیاز خدا به آن نیست؛ بلکه به آن جهت است که کمال و آرامش انسان در پی همین عبادت پروردگارش محقق می‌شود. خداوند انسان را موجودی کمال‌طلب آفریده که جز با کمال بی‌نهایت قانع نمی‌شود.  همه ما انسان‌ها در زندگی خود به دنبال این کمال بی‌نهایت هستیم. منتهی از آنجا که در مصداق این کمال دچار اشتباه می‌شویم، آن را احیانا در فرزندان، همسر، پول، خانه، ماشین و  سایر امور دنیوی می‌جوییم و حال آنکه همه اینها محدود بوده و هر قدر هم که زیاد باشند، باز انسان احساس آرامش نمی‌کند و دنبال چیز بالاتری می‌گردد.  انسان به گونه‌ای است که اگر تمام دنیا را هم در اختیارش بگذارند، احساس کمبود دارد. اگر تمام کرات آسمانی را هم به شخصی بدهند، باز حس می‌کند، به خواسته اش نرسیده؛ زیرا او به دنبال بی‌نهایت کمال است و تنها موجود بی‌نهایت خداست.  درنتیجه، از آنجا که عبادت و پرستش این خدا باعث آرامش انسان شده و بی‌نهایت طلبی او را تامین می‌کند، عبادت و انس با پروردگار به عنوان هدف از خلقت انسان معرفی شده است.  به همین دلیل است که اولیاء الهی تمام سعی و تلاش خود را در زندگی صرف بندگی این خدا و کسب معرفت او کرده و همه چیزشان را در این راه فدا می‌نمودند؛ آنها می‌دانستند اگر به خدا برسند، به همه چیز رسیده‌اند و اگر به معرفت و انس با خدا دست پیدا نکنند، به هیچ چیز نرسیده‌اند. ایشان زندگی خود را تماماً وقت بندگی، عبادت، معرفت و انس با خدای خود کرده و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزند؛ زیرا می‌دانند که قلب بی‌نهایت خواه ایشان، تنها با غوطه‌ور شدن در این دریای بی‌کران است که آرامش می‌یابد. در نتیجه هدف از زندگی، رسیدن به کمال بی‌نهایت است و این کمال بی‌نهایت، تنها مصداقش خداست. پاسخ به سوال دوم: راه رسیدن به این هدف چیست؟ امام حسین علیه‌السلام در فرمایشی زیبا به این هدف  راه رسیدن به آن اشاره کرده و می‌فرمایند: «اَيُّهَا النّاسُ! اِنَّ اللّه َ جَلَّ ذِكْرُهُ ماخَلَقَ الْعِبادَ اِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإذا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ ماسِواهُ. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: يَابْنَ رَسُولِ اللّه ِ بِأَبى أَنْتَ وَاُمّي فَما مَعْرِفَةُ اللّه ِ؟ قالَ: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمانٍ إِمامَهُمْ اَلَّذى يَجِبُ عَلَيْهِمْ طاعَتُهُ»؛ «اى مردم! همانا خداى بزرگ بندگان را نيافريده مگر براى آنكه او را بشناسند، وقتى او را شناختند[و به عظمت و زیبایی او و اینکه او کمال بی‌نهایت است، پی‌برده و دانستند که تنها در سایه انس با او آرامش می‌یابند،] او را پرستش خواهند كرد، هنگامى كه او را پرستش كردند، از بندگى غير او [همچون پول، مقام، فرزندان، جلوه‌های دنیا و ...] بى‌نياز مى‌شوند؛[زیرا با وجود کمال بی‌نهایت و زیبایی مطلق، دیگر تعلق خاطری به کمال محدود و زیبایی ظاهری پیدا نمی‌کنند؛ مگر آنکه این کمال محدود نیز در جهت آن کمال بی‌نهایت باشد] مردى گفت: اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد، شناخت خدا چيست؟ [و از چه راهی به دست می‌آید؟] فرمود: عبارتست از شناخت مردم هر زمان امامشان را، آن امامى كه اطاعت او بر آنها واجب است». [علل‌الشرایع، ج1، ص9]. یعنی انسان در پرتو شناخت و معرفت نسبت به امام زمان خود و انس با آن بزرگوار، می‌تواند به معرفت خدای خود دست پیدا کرده و با شناخت خدای خود نیز می‌تواند به بندگی و عبودیت او برسد، عبودیتی که به او آرامش داده و او را از غیر بی‌نیاز می‌کند. امام کسی است که می‌تواند دست انسان را گرفته و در دست خدا قرار دهد. به تعبیر روایات ما، تنها راه رسیدنِ به خدا معرفت امام و اطاعت از اوست. قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»؛ «[ای پیامبر به مردم] بگو اگر خدا را دوست داشته [و می‌خواهید به شناخت و معرفت او دست یابید،] پس از من (پیامبر) تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته [و به خواسته‌تان برساند]».[آل‌عمران: 31] این آیه حاکی از آن است که در زمان پیامبر اکرم، راه رسیدن به محبوبیت در نزد خدا و مرضی درگاه او شدن، تبعیت از ایشان بوده است. در این زمان نیز راه رسیدن به خدا شناخت امام زمان و اطاعت از ایشان است.

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 930