با سلام خدمت شما
۱- اول اینکه باید بیان کنیم این دنیا سرای امتحان الهی است و ما به مانند افرادی که در دوران آزمایش هستند؛ از یکسری موارد منع شدیم و با پشت سر قرار دادن این دوران آن منع ها هم برطرف شدنیست. مانند تجویز پزشکی که در دوران خاصی یکسری از خوردنی ها و آسشامیدنی ها را از مریض خویش منع کرده و پس از آن دوران دستوری دیگر میدهد. پس با فرض صحت کلام شما هیچ اشکالی در قانون گذاری خداوند متعال پیش نخواهد آمد. اما در ادامه بیان میکنیم که کلا این مقایسه ها به خاطر تفاوتهای ذاتی غلط است.
۲- بین شراب بهشتی و شراب زمینی تفاوتهای بسیاری است و به دلیل آن تفاوتهاست که شراب زمینی حرام شده و آن نوشیدنی گوارا و بیضرر بهشتی به عنوان پاداش مطرح است. جالب است که بدانید بین این دو تنها شباهت لغوی در اسم عمل(شرب، شراب و نوشیدن) وجود دارد؛ نه چیز دیگری. این تفاوتها را میتوانید در این مطلب بخوانید:
http://www.btid.org/fa/news/106657
۳- هیچگاه در قرآن از زنا به عنوان پاداش بهشتیان نام برده نشده است و آن چیزی که خداوند وعده به بهشتیان داده لذت همبستری و جنسی با حور عین است. زنا تعریف خود را دارد و چنین عملی در بهشت نیست و بلعکس از ازدواج و زوجیت میان بهشتیان و حور عین در قرآن سخن گفته شده، مثلاً میخوانیم:«كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِينٍ[دخان/۵۴] [آرى] چنين [خواهد بود] و آنها را با حوريان درشت چشم همسر مى گردانيم.»
«مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِينٍ[طور/۲۰] بر تختهايى رديف هم تكيه زده اند و حوران درشت چشم را همسر آنان گردانده ايم .»
در این رابطه هم میتوانید این دو مطلب کوتاه را بخوانید:
http://www.btid.org/fa/news/122896
http://www.btid.org/fa/news/124735
در انتها برای همگان، به خصوص شما حسن عاقبت و رضوان الهی که
گر منظور حضرت عالی از زمان شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) لحظه جان دادن ایشان است؛ باید بگوییم که در آن لحظه خاص امام علی(علیهالسلام) در منزل نبودند و این مسئله از مطلب زیر به دست میآید:
اسماء میگويد: پس از لحظاتى بانويم را صدا زدم، جواب نداد گفتم يا بنت محمد المصطفى اى دختر بهترين پيامبران، اى دختر بهترين مادران... چون جواب نيامد آمدم و روپوش را از روى مباركش برداشتم ديدم كه روح مطهرش به عالم ملكوت پرواز كرده است اسماء با ديدن اين منظره دلخراش، گريبان چاك زده میناليدم كه ناگاه حسنين عليهماالسلام وارد شدند و فرمودند: اسماء مادر ما كجا است؟
اسماء ساكت بود و چيزى نمىیگفت فرزندان زهرا عليهاالسلام وارد حجره مادر شدند و مادر را بيجان يافتند آه از دل بيرون كرده و يكديگر را تسليت گفتند آنگاه حسن(عليهالسلام) خود را روى مادر انداخته او را بوسيده و میگفت:«يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي؛ مادر با من حرف بزن پيش از آن كه روح از بدنم مفارقت كند.» و آنگاه حسين(عليهالسلام) پاهاى مادر را میبوسید و مىگفت:«يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي؛ مادر من فرزندت حسينم با من حرف بزن پيش از آنكه دلم از كار بيفتد.»
آنگاه من(اسماء) به آنها دلدارى داده و مىگفت جگرگوشگان رسول خدا برويد در مسجد و از ماجراى وفات مادر، پدرتان را خبر دهيد. آنها از خانه به طرف مسجد دويدند و فرياد برآوردند که مادرما فاطمه جان داد. وقتی امام علی(علیهالسلام) این خبر را شنیدند؛ از پا افتادند و فرمودند:«بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِك؛ اى دختر رسول خدا چه کسی مرا دلداری دهد؟ من اندوه و غمم را به تو تسلى مىدادم بعد از تو به چه كسى خود را تسليت دهم؟»[ كشف الغمة في معرفة الأئمة؛ اربلى، على بن عيسى، ج۱، ص۵۰۱]
اما اگر منظور شما از لحظه شهادت، لحظه هجوم به خانه وحی است؛ میتوانید مطلب زیر را بخوانید و اطلاع کامل و جامعی از حضور حضرت علی(علیهالسلام) در زمان هجوم و در منزل پیدا کرده و با واکنش امام علی(علیهالسلام) آشنا شوید:
http://www.btid.org/fa/news/130443
با تشکر از شما به جهت ارتباط با این مرکز
شرحی که شما ذکر کردید و در تصویر آمده بیشتر ذوقی و برداشتی آزاد از این عبارت است. اما برای شرح دقیق متن نیاز است ابتدا عبارت را بیاوریم و سپس به بیان شرح آن طبق کتب معتبر بپردازیم. در ضمن بیان شرح حتی میتوان نمونههای مشابه این عبارت را نیز ذکر کرد. پس با ما همراه باشید:
✍ عبارت و ترجمهای ابتدایی
در نهج البلاغه آمده است:«اللَّهُمَ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي؛ خداوندا اول كريمهاى كه از من مىگيرى و اول امانتى از امانتهايت كه نزد من است و بازش مىستانى جانم باشد.»[نهج البلاغة(صبحي صالح)، شريف الرضى، ص۳۳۲] این عبارت بخشی از دعایی است که حضرت آن را بسیار مورد توجه قرار میداده و به وسیله آن از خداوند طلب حاجت مینمودند. اما مفهوم و معنای این عبارت به این صورت است که حضرت بقای نعمت هایی خاص را تا لحظه جان دادن از خداوند طلب میکند؛ نعمت هایی که از چیستی آن در ادامه پردهبرمیداریم.
✍ شرح این عبارت
در شرح این عبارت بیان شده که: کرائم به جان، روح، اعضا و جوارح و توان و قدرت بدنی گفته میشود که انسان برای آنها ارزش قائل بوده و برای زندگی آسوده به آنها محتاج است. به طور مثال توان حرکتی یا قدرت بینایی و شنوایی و یا تکلم از زمره کرائم و نعمتهای خدادادی به انسان شمرده میشود. در اصل امام علی(علیهالسلام) در این دعا درخواست میکند که اولین نعمت از این مجموعه، جانش باشد که خداوند از او میگیرد و این بدین معناست که حضرت از خداوند میخواهد تا لحظه مرگ از نعمت سلامتی در این اعضا و جوارح بهره مند باشد.[بهج الصباغه، علامه شوشتری، ج۷،ص۲۱۳]
✍ معنا شناسی کریمه
همچنانکه میبینیم کریمه و کرائم در این عبارت به صورت اصطلاحی خاص به کار رفته است. اصطلاحی که در حدیثی قدسی به صورتی دیگر آمده و خداوند فرموده است:«إذَا أَنَا أَخَذتُ مِن عَبدِي كَرِيمَتَيهِ وَ هُوَ بِهِما ضَنِين، فَصَبَرَ لِي، لمَ أَرضِ لَهُ بِهِمَا ثَواباً دُونَ الجَنَّة؛ هنگامی که از بندهام دو جوارح پرارزشش(دو چشمش) را میگیرم در حالی که او به آنها نیاز دارد؛ پس راضی نمیشوم هیچ پاداشی به خاطر آن دو دهم مگر بهشت.»[الفائق فی غریب الحدیث، زمخشری، ج۳، ص۱۴۹]
✍ دعایی به مانند دعای پیامبر
این دعای امام علی(علیهالسلام) مانند دعاها و نجواهای پیامبر اکرم حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) نیز هست. حضرت در دعای خویش اینگونه عرض حاجت کردند:«اللَّهُمَّ مَتِّعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ قُوَّتِنَا مَا أَحْيَيْتَنَا وَ اجْعَلْهُ الْوَارِثَ مِنَّا؛ خدایا ما را از چشمها، گوشها و قدرت و توانایی، تا زمانی که زنده هستیم؛ بهرهمند گردان و آنها را وارثان ما قرار بده.»[إقبال الأعمال، سید بن طاووس، ج۲، ص۷۰۰] در این دعا نیز پیامبر از خداوند میخواهد که نعمت بینایی و شنوایی اش تا لحظه جان دادن مختل نشود و این عبارت را حضرت با بیانی ادیبانه در قالب تمثیل بیان کردند.
✍ شرح منظوم
خداوندگارا چنين ده قرار
كه جان مرا در همين گير و دار
مقدمتر از جمله اعضاى من
فراگيرى اى خالق مرد و زن
نخستين امانت كه از نعمتت
مرا هست در دست از رحمتت
که خود باز پس گيرى اى دادرس
همان باشد اى از تو جان و نفس
[خورشید هدایت، عباس ایراندوست، ج۲، ص۹۸۳]
✍ نکته پایانی
ما هم به مانند پیامبر اکرم و امام علی(علیهماالسلام) از خداوند منان درخواست داریم سلامت اعضا و جوارح ما را تا لحظه جان دادن حفظ کرده و ما را از این نعمتهای با ارزش محروم نفرماید.
برخی از گناهان هستند که خداوند مجازات آنها را جهنم همیشگی و ابدی عنوان کرده است که آن گناهان در قرآن کریم ذکر شده و ما آن آیات را برای شما ذکر میکنیم:
۱) کافران و افرادی که با روشن شدن حقیقت، باز بر راه باطل خویش لجاجت ورزیده و داخل در اهل ایمان نشدند:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[آل عمران/۱۱۶] هرگز کافران را بسیاری مال و اولاد از عذاب خدا نتواند رهانید، و آنها اهل جهنم و جاوید در آن معذّب خواهند بود.»
۲- کسانی که آیات الهی را تکذیب کردند و از آنها تبعیت ننمودند:
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون [بقره/۳۹] و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.»
۳- منافقان و افراد دو چهرهای که از پشت به اسلام و راه و مسلک صحیح ضربه میزنند:
«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ [توبه/۶۸] خدا به مردان و زنان دو چهره و كافران آتش جهنم را وعده داده است در آن جاودانه اند آن [آتش] براى ايشان كافى است و خدا لعنتشان كرده و براى آنان عذابى پايدار است.»
۳- زناکارانی که از کار گناه خویش توبه نمیکنند:
«وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا[فرقان/۶۸-۷۰] (مؤمنان)زنا نمى كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را ريافت خواهد كرد براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مى شود و پيوسته در آن خوار مى ماند مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند.»
۴- قتل عمل
« وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا[نساء/۹۳] و هر كس عمدا مؤمنى را بكشد كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مى گيرد و لعنتش مى كند و عذابى بزرگ برايش آماده ساخته است.»
۵- ارتداد و کفر آوردن پس از ایمان
« وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[بقره/۲۱۷] و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.»
۶- دوستان و هم پیالگان ها با کفار
« تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ [مائده/۸۰] بسيارى از آنان را مى بينى كه با كسانى كه كفر ورزيده اند دوستى مى كنند راستى چه زشت است آنچه براى خود پيش فرستادند كه [در نتيجه] خدا بر ايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مى مانند.»
۷- رباخواران
« الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [بقره/۲۷۵] كسانى كه ربا مى خورند، (از گور) برنمى خيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، آشفته سرش كرده است. اين بدان سبب است كه آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست.) و حال آنكه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانيده است. پس، هر كس، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسيد، و (از رباخوارى) باز ايستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و كارش به خدا واگذار مى شود، و كسانى كه (به رباخوارى) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.»
۸- افرادی که غرق در گناه و تباهی هستند و هیچ روزنه نجاتی برای آنها وجود ندارد:
« بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [بقره/۸۱] آرى كسى كه بدى به دست آورد و گناهش او را در ميان گيرد پس چنين كسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.»
با سلام و عرض ادب
همچنانکه بیان داشتید؛ پیامبر معصوم بوده و در عین حال استغفار میکردند و استغفار دلیلی بر گناهکار بودن پیامبر نیست. اما چرایی استغفار پیامبر را میتوان به خوبی از آیات قرآن و احادیث نورانی حضرت فهمید. بنابراین ابتدا آیاتی که دلالت بر استغفار کردن پیامبر دارد را میآوریم و سپس دلایلی از خود حضرت برای این عملشان ذکر میکنیم.
آیات قرآن و استغفار پیامبر
آیات قرآن به روشنی دلالت بر استغفار پیامبر برای دیگر مؤمنان دارد. عملی که طبق دستوری الهی صورت میپذیرفت. برخی از آیات نیز استغفار حضرت برای خود را بیان کرده که از آن جمله میتوان به این آیات اشاره داشت:«وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا[نساء/۱۰۶] و از خدا آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است.» «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ[غافر/۵۵] پس صبر كن كه وعده خدا حق است و براى گناهت آمرزش بخواه و به سپاس پروردگارت شامگاهان و بامدادان ستايشگر باش.» طبق این آیات استغفار کردن را باید از سیره پیامبر به شمار آورد و این عمل پیامبر بر اساس دلایل بسیاری است که برخی از مهمترین آنها ذکر میشود:
سفارش و دستوری الهی
همچنانکه در آیات بالا میبینیم؛ پیامبر به دستور خداوند مأمور به استغفار کردن برای خویش شده و اولین دلیل استغفار ایشان سفارش الهی است. سفارشی که به طور عمومی از همه مؤمنان خواسته شده و خداوند مؤمنان راستین را اینگونه معرفی کرده است:«الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاْسْحارِ [آل عمران/۱۷] آنان شكيبايند و راست گو؛ همواره اطاعت پيشه اند و انفاق گر و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند» در آیاتی دیگر نیز خداوند از محبت خاص خویش نسبت به توبه کنندگان و از فلاح و رستگاری مستغفرین سخن گفته[۱] و معنا ندارد که فرد بگوید برای بهرهمندی از این مواهب نیاز است تا گناه کرده و سپس استغفار کنیم. بلکه اینها همه جواز استغفار بدون گناه را بیان میکند. استغفاری برآمده از عمل به سفارش همگانی خداوند.
توبهای برخاسته از درک عظمت الهی
ما که انسانهایی غیر معصوم هستیم از گناهان خویش توبه کرده و لغزشهایمان ما را وادار به استغفار میسازد. اما برای افراد معصوم ماجرا به گونهای دیگر است. آنها عظمت خداوند را درک کرده و با توجه به معرفت بالایی که دارند؛ همواره بندگی خویش در مقابل آن معبود بیانتها را چیزی جز نقص نمیبینند و برای جبران این نقص و عرض معذرت از بندگی ناچیز خود، ذکر استغفار را بر لب میآورند.
زمین و غبارهایی بر دل
عالم ماده و زندگی زمینی دارای اجزائی جدا نشدنی است و آن این است که فرد در گیر و دار این زمین کم یا زیاد از توجه به حق غفلت میکند. این غفلت گناه نبوده اما خلاف ادب ست. مانند میهمانی که میزبان را برای لحظاتی فراموش کند. این مطلب هرچند که برای معصومین بسیار کم و اندک رخ میداده است؛ اما همان اندکها هم در دیدگان آنها بسیار بسیار بزرگ شمرده میشده است. از این رو خود رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) برای بیان دلیل استغفارهای خویش فرمودند:«إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرُ فِي الْيَوْمِ مِائَةَ مَرَّة؛ گاهى بر دلم غبار مى نشيند و من هر روز، هفتاد بار از خدا آمرزش مى خواهم.»[جامع الاخبار، شعيري، محمد بن محمد، ص۵۷]
برترین عبادت الهی
استغفار برای گناهکارانی چون ما، بازگشت به مسیر بندگی و بازگشت به خداست و برای افراد معصوم طی کردن مسیر عبودیت و بندگی است. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در باب اهمیت این ذکر عمومی فرمودند:«خَيْرُ الْقَوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ خَيْرُ الْعِبَادَةِ الِاسْتِغْفَارُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ- فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِك؛ بهترین گفته لا اله الا الله است و برترین عبادت استغفار میباشد.»[همان] حال اگر پیامبر خودش به این فرموده عمل نمیکرد؛ آیا مردم معترض نشده و نمیگفتند که چرا پیامبر به کاری دستور میدهد که خودش اهل آن نیست؟! آیا مردم نمیگفتند که چرا پیامبر اهل این بهترین عبادت نیست؟!
نتیجه گیری
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند؛ استغفار میکردند و این به دلیل عمل به سفارش الهی، استفاده حضرت از نورانیت این ذکر شریف، روشن ساختن اهمیت این عمل یا آموزش عملی آن به دیگر مؤمنان بوده است.
پینوشت
[۱] « وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[نور/۳۱] اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد.»« إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ[بقره/۲۲۲] خداوند توبه كاران و پاكيزگان را دوست مى دارد.»
همانطور که در تصویر و نه به صورت کاملاً واضح میبینیم؛ قسمتی دلخواه از یک نقل تاریخی بریده شده و از آن مفهوم بیعت کردن امام سجاد(علیهالسلام) با یزید برداشت شده است. در حالی که حرف هیچ بیعتی درکار نبوده و در ادامه به روشن شدن این مطلب میپردازیم.
الف) متن و ترجمه کامل عبارت
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ وَ هُوَ يُرِيدُ الْحَجَ فَبَعَثَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ قريْشٍ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ أَ تُقِرُّ لِي أَنَّكَ عَبْدٌ لِي إِنْ شِئْتُ بِعْتُكَ وَ إِنْ شِئْتُ اسْتَرْقَيْتُكَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ اللَّهِ يَا يَزِيدُ مَا أَنْت بِأَكْرَمَ مِنِّي فِي قُرَيْشٍ حَسَباً وَ لَا كَانَ أَبُوكَ أَفْضَلَ مِنْ أَبِي فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْإِسْلَامِ وَ مَا أَنْتَ بِأَفْضَلَ مِنِّي فِي الدِّينِ وَ لَا بِخَيْرٍ مِنِّي فَكَيْفَ أُقِرُّ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ إِنْ لَمْ تُقِرَّ لِي وَ اللَّهِ قَتَلْتُكَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ لَيْسَ قَتْلُكَ إِيَّايَ بِأَعْظَمَ مِنْ قَتْلِكَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ حَدِيثُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع مَعَ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ لِلْقُرَشِيِّ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع أَ رَأَيْتَ إِنْ لَمْ أُقِرَّ لَكَ أَ لَيْسَ تَقْتُلُنِي كَمَا قَتَلْتَ الرَّجُلَ بِالْأَمْسِ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ بَلَى فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع قَدْ أَقْرَرْتُ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ أَنَا عَبْدٌ مُكْرَهٌ فَإِنْ شِئْتَ فَأَمْسِكْ وَ إِنْ شِئْتَ فَبِعْ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَوْلَى لَكَ حَقَنْتَ دَمَكَ وَ لَمْ يَنْقُصْكَ ذَلِكَ مِنْ شَرَفِك؛ از بريد بن معاويه گويد: شنيدم امام باقر (ع) ميفرمود راستى كه يزيد بن معاويه بمدينه آمد و قصد حج داشت و نزد يكى از مردان قريش فرستاد و یزید به او گفت: برای من اقرار کن مبنی بر اینکه بنده من هستی و من میتوانم تو را بفروشم و یا آزادت کنم. سپس مرد قریشی بیان داشت: سوگند به خدا اى يزيد تو از من که قریشی هستم گرامیتر و ارجمندتر نيستى و پدرت از پدر من در عصر جاهلیت و اسلام از پدر من برتر نبوده است. پس چگونه من چنین اقراری کنم؟ سپس یزید گفت: به خدا سوگند تو را میکشم. آن مرد قریشی پاسخ داد: کشتن من بزرگتر از کشتن حسین بن علی فرزند رسول خدا نبود که تو او را کشتی. سپس یزید دستور قتل او را صادر کرد.
سپس به دنبال علی بن الحسین(علیهالسلام) فرستاد و مانند همان خواسته از مرد قریشی به امام هم گفت. سپس امام به یزید فرمود: آیا نظرت این است که اگر اقرار نکنم برای تو، تو مرا مانند آن مرد دیروزی میکشی؟ یزید لعنت الله علیه گفت: بله. پس علی بن الحسین(علیهالسلام) فرمود: من اقرار کردم به آنچه خواستی در حالی که من بزور و از روی اجبار بندهام اگر خواهى نگهدار و اگر خواهى بفروش. يزيد به او گفت براى تو بهتر شد، خونت را حفظ كردى و از شرف تو هم چيزى نكاست.»
ب) نمایشی نه برای بیعت
همچنان که میبینیم در متن حرفی از بیعت گرفتن به میان نیامده و نمایشی برای ظهور جنایت، خونخواری و بیمنطقی یزید ترتیب داده شده است. اینکه یک فرد آزاد اذعان کند که عبد و مملوک دیگری است؛ در فقه هیچ جایگاهی نداشته و هیچ چیزی را به اثبات نمیرساند. بله اگر فردی باشد مجهول و ندانیم که عبد است یا حر و آزاد، اگر چنین اقرار و اذعانی کند؛ بنده و عبد دیگری به شمار میرود.[ جواهر الکلام، ج ۳۴، ص ۹۰ ]
این مطلب را همگان حتی از عصر جاهلیت میدانستند و چیزی نبود که بر یزید و دیگران پوشیده باشد. اما این نمایش یزید برای قدرت نمایی بیشتر او در سفر حج و در شهر پیامبر، آن هم با خویشان پیامبر رُخ داده و هیچ فایده دیگر و معنای دیگری نداشته و ندارد. پس بحث بیعت گرفتن نبوده که این اقدام امام سجاد را مخالف مشی پدرشان امام حسین(علیهماالسلام) به شمار آوریم و بگوییم چرا امام چهارم ما تن به بیعت داده است.
ج) یک کار جایز
یزید با ترتیب چنین مجلسی به هدف خویش که قدرت نمایی بود؛ رسید. حتی طبق همین نقل، دست به کشتن افرادی از قریش هم زده بود. اگر امام هم مانند آن فرد قریشی ایستادگی میکرد؛ بزم قدرت نمایی یزید کامل و کامل تر میشد. بنابراین امام سجاد(علیهالسلام) ابتدا یک پرسشی اساسی مطرح کرده و میپرسد:«اگر من اقرار نکنم تو مرا مانند مرد قریشی میکشی؟» این جمله نه اینکه نشان از ترس امام باشد؛ که حضرت اوج شجاعت خویش را قبلاً در عصر عاشورا و در خطبه های کوفه و شام و البته در مجلس یزید به نمایش گذاشته بود. بلکه این پرسش در اصل پاسخی به حضار و پاسخی به ماست؛ چرا که طبق تعالیم اسلام که باز همگان از آن خبر دارند؛ جایز است فرد برای حفظ جانش اقرار کند که بنده دیگری است تا او را نکشند. مثلاً درباره جناب سلمان فارسی چنین اقدامی ثبت شده و همه از آن خبر داشتند که عدهای قصد کشتن سلمان را داشتند و سلمان در صدر اسلام به آنها گفت:«لَا تَقْتُلُونِي فَإِنِّي أُقِرُّ لَكُمْ بِالْعُبُودِيَّة؛ مرا نکشید و من اقرار میکنم که بنده شما هستم.» در ادامه هم آنها او را نکشتند و در مقابل سیصد درهم وی را به یک فرد یهودی فروختند.[ كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۶۳]
به علاوه آنکه همه مسلمانان خبر از حدیث مشهور پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) از برداشتن نُه چیز از امت داشتند؛ که بخشی از آن حدیث اینگونه است:«رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یعلَمونَ، وما لا یطیقونَ، وما اضطُرُّوا إلَیهِ؛ [مسئولیت] نُه چیز، از امّت من برداشته شده است: خطا، فراموشى، آنچه بِدان مجبور شوند، آنچه نمى دانند، آنچه از توانشان بیرون است، آنچه بِدان ناچار شوند و..»[الخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص ۴۱۷] از آنجا که امام مجبور شدند و از روی اکراه بوده و بیان داشتند«عَبدٌ مُکرِه»؛ پس چنین اقراری هیچ ارزشی نداشته و این مطلب طبق حدیث پیامبر بر همگان بوده و هست.
د) امام سجاد هیچگاه بیعت نکرد
همچنانکه تا اینجا دیدیم؛ امام سجاد در این مجلس بیعت نکرده و تنها یک اقرار بیارزش و بر اثر اجبار را بیان داشتند. حتی نقلهای بسیار تاریخی نیز گواه این مطلب است که در ادامه عمر شریف امام سجاد(علیهالسلام) و حتی پس از واقعه حره نیز حضرت بیعت نکرد. درباره واقعه حره نقل شده است که وقتی خبر سگ بازی و شراب خواری و فسق و فجور یزید به اهالی مدینه رسید؛ آنها بیعت خود را شکستند و یزید برای سرکوب شورشیان مدینه، مسلم بن عقبه را با سپاهی مجهز راهی مدینه ساخت. آنها در ابتدا گروه گروه از اهالی مدینه را کشتند و افراد باقی ماده را اگر بیعت یزید را نمیپذیرفتند؛ میکشت. امام در این واقعه زنده ماند؛ اما درباره ایشان در تاریخ اینگونه آمده است:«لَم يَلزِمهُ بِالبِيعَةِ لِيَزيد عَلَى مَا شَرَطَ عَلَى أَهلِ المَدِينَة؛ (مسلمبنعقبه) بیعت امام سجاد(علیهالسلام) با یزید را لازم ندانست و ایشان را از شرطی که برای اهل مدینه گذاشته بود معاف کرد.[ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۳، ص۲۱۸] یا مسعودی، مورخی دیگر نقل کرده:« مسلم بن عقبه از مردم مدينه بيعت گرفت .هر كه نپذيرفت او را كشت مگر , على بن الحسين (ع ) را.»[ مروج الذهب، مسعودی، ج ۲ ،ص ۹۶]
پس طبق این نقل ها در واقعه حره، امام سجاد(علیهالسلام) بیعت نکرده و با این حال زنده ماندند. ما میدانیم که واقعه حره روزهای آخر عمر یزید ملعون بوده و با در نظر گرفتن این مطلب امام هیچگاه تن به بیعت با یزید نداده و کاملاً مثل پدر بزرگوارشان عمل کردند.
نتیجه گیری
حدیثی که بیان فرمودید شرح یک ماجراجویی و قدرت نمایی یزید است و نه یک مجلس بیعت گرفتن. مجلسی که هم یزید و هم دیگران می دانستند چنین اقراری ارزشی نداشته و اگر به مخالفت با یزید بر میخاستند؛ قدرت نمایی یزید بیشتر و بیشتر نمایان میشد. بنابراین امام سجاد(علیهالسلام) صلاح امامت و مکتب ولایت را بر عدم مخالفت دانستند و پس نشان دادن اوج اکراه و اجبار، آن بیان را بر زبان آورند که نه به معنای بیعت است و نه اقرار به شمار میرود. این عدم بیعت امام زین العابدین(علیهالسلام) با یزید تا آخرین روز زندگانی سیاه و شوم یزید ملعون ادامه داشت.
با سلام و آرزوی توفیق برای شما و همه بندگان مخلص خدا
شبهه ای که شما مطرح کردید نه تنها ایراد و خللی به قرآن وارد نمیسازد؛ بلکه اهمیت پیروی از این کتاب آسمانی و میزان کم کاری مسلمانان در تبعیت از قرآن را هم بیان میسازد. در ادامه و طی بیان نکاتی چند میتوان پاسخ شبهه را داد.
۱- قرآن، فراموش شده
آن چیزی که الان با آن روبرو هستیم؛ تکفیری است که امثال ابن تیمیه آن را بنا گذاشتند نه آنکه قرآن منشاء اختلاف باشد. قرآن ما را به وحدت فراخوانده و اینچنین فرموده است:« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا[آل عمران/۱۰۳] وهمگی به ریسمان الله چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمته های الله را بر خودتان یاد آورید آنگاه که شما با یکدیگر دشمن بودید پس در میان دلهایتان الفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.»
در آیه ای دیگر به صراحت قرآن دستور داده به کسی که اظهار اسلام میکند؛ نگویید مؤمن نیستی تا او را تحت فشار قرار داده و غنیمتی ببرید. به این آیه دقت کنید:« وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ[نساء/۹۴] و به كسى كه نزد شما [اظهار] اسلام مى كند مگوييد تو مؤمن نيستى [تا بدين بهانه] متاع زندگى دنيا را بجوييد چرا كه غنيمتهاى فراوان نزد خداست.»
به جز این آیه، در دیگر آیات هم سخن از حرمت کشتار افرادی که اظهار مسلمانی میکنند وارد شده است. آیاتی که هیچ نیاز به تفسیر نداشته و کاملاً روشن است؛ اما... . پس قرآن آن چیزی که برای حل اختلاف ها بوده بیان کرده ولی مسلمانان آنها را فراموش کردند؛ مطلب دیگری است.
۲- اختلاف در تفسیر یا فراموش کردن تفسیر
خداوند در این آیه از قرآن تنها به بیان یکی از وظایف پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) پرداخته و آن بیان تفسیر درست و تبیین قرآن است و پیامبر هم حسب وظیفه، به این مهم به طور کامل پرداختند و هیچ نقصی باقی نگذاشتند؛ اما اینکه مردم آن تفسیر روشن را فراموش کردند و حتی آیات واضح کلام الله مجید را به کناری گذاشتند و به تبعیت از سلیقه خویش و اقوال بی سند رو آوردند؛ تقصیر قرآن و پیامبر چیست؟
۳- تفسیر دقیق آیه
علاوه بر دو پاسخ فوق، میتوان بیان داشت که متأسفانه برداشت و تفسیر شما از آیه نارست است. در تفسیر المیزان درباره این آیه آمده است که ضمير" لهم" در آیه به مشركين بر مىگردد؛ مشرکینی که یکسری عقاید حقی را با اعتقادات باطل مخلوط کرده و در ذهن خود جا داده اند. آنها حق و باطل را که دو چیز کاملاً مختلف است پذیرفته اند و آیه به پیامبر میگوید که این دو چیز مختلف را برای آنها تبیین کن و حجت را بر آنها تمام کن.[ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۲، ص۴۱۰]
۴- فراموش نکنید
فراموش نکنید که برخی از استعمارگران و دستهای پلید برای جلوگیری از وحدت مسلمانان هزینه کرده و آنها را به جان هم میاندازند تا از قدرت و هیبت آنها کاسته شود و دیگر نتوانند پویندگی و رشد و تعالی جمعی داشته باشند. برخی از این کشتارها به خاطر تضاد اعتقادی بین مسلمانان نیست؛ بلکه آتش تهیه آن از سوی غیر مسلمانان تدارک دیده شده و میشود.
نتیجه گیری
اختلافها روشن شده ولی برخی از مسلمانان آیات روشن الهی و احادیث متواتر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را به کنار گذاشته و به اقوال دیگران که هیچ بویی از عصمت نبردند مراجعه میکنند و این باعث پدیدار شدن آن ۷۲ فرقه گشته است. برای وحدت کلمه و از بین رفتن همه اختلافات و جلوگیری از کشتارها عمل به این یک آیه کافی بود؛ آیه ای که خودش راه حل از بین رفتن همه اختلافات را بیان کرده است:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا[نساء/۵۹] اى کسانى که ایمان آوردهاید از الله اطاعت وپیروی کنید وازرسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) پسروی واطاعت کنید وازصاحبان و والیان امرتان (نیزپیروی کنید) لذا هر گاه بایک دیگردر امرى [دینى] اختلاف نظر پیدا نمودید پس آن را بسوی (کتاب) الله و(سنت صحیح ) رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) باز گردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، واین بهتر و نیک فرجامتر است.»
افک به معنای دروغ است و به کذب و باطل گفته میشود و به تهمت و بهتان از آن جهت که دروغ است؛ افک میگویند.[العین، ج۵، ص۴۱۶] به مجموعه آیات ۱۱تا ۲۶ سوره نور نیز آیات افک گفته شده و این نامگذاری به خاطر وجود این کلمه در آیات ۱۱و ۱۲ این سوره است که خداوند در آن فرموده است:« إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ[نور۱۱ و ۱۲] در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دسته اى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است.»
ماجرای افک در تفاسیر بسیاری وارد شده است و طبق نقل عایشه به این صورت است که به هنگام بازگشت از غزوه بنی مُصطَلِق و هنگام استراحت کاروانیان، برای قضای حاجت از لشکرگاه فاصله گرفته و چون گردنبد خود را گم کرد، مدتی مشغول یافتن آن شد در حالی که لشکریان که از غیبت وی اطلاع نداشتند، به راه افتاده و کجاوه وی را به تصور اینکه عایشه در آن است همراه خود بردند. عایشه که با بازگشت به لشکرگاه آنجا را خالی یافت در همان مکان ماند تا اینکه فردی به نام صفوان بن معطَّل به او رسید و شترش را در اختیار عایشه قرار داد و او را همراه خود به لشکریان رساند. بر اساس این روایت، عایشه که بعد از بازگشت از این سفر در بستر بیماری بود متوجه تغییر رفتار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با خود شد و بعد از مدتی اطلاع یافت که درباره ارتباط او با صفوان بن معطل شایعاتی در بین مردم پراکنده شده است. پس از مدتی آیات قرآن در سرزنش تهمتزنندگان نازل شد و پیامبر این آیات را بین مردم قرائت فرمود.[ سیره النبویه، ابن هشام، بیروت، ج۲، ص ۲۹۷-۳۰۲] این نقل از قول خود عایشه بوده و اهل سنت این آیات را به عنوان فضیلتی برای این همسر رسول خدا و دلیلی بر عفت پاکدامنی وی میدانند.[ التفسیر الکبیر، فخررازی، بیروت، ج۲۳، ص ۱۷۳]
تهمت زنندگان بی عفتی به عایشه، گروهی از مردم آن عصر بودند که از بین آنها نام چندین نفر به ما رسیده، مانند عبدالله بن اُبَیّ که به عنوان سرکرده منافقان مدینه شناخته میشد و حسان بن ثابت، حمنه بنت جحش و مسطح بن اثاثه که این افراد به دستور پیامبر حد قذف یا تهمت به زنان پاکدامن را خوردند.[ تاریخ یعقوبی، یعقوبی، بیروت، ج۲، ص ۵۳]
در بیشترتفاسیر شیعی ماجرای افک و عایشه به صورت بالا آمده و برخی از تفاسیر آن ماجرا را درباره بدگویی عایشه نسبت به ماریه قبطیه و ارتباط او با جریح قبطی دانستند.[تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۹۹]
به هر ترتیب ماجرای افک و تهمت به عایشه یا ماریه دیگر همسر پیامبر، از منظر حدیثی شیعی مورد قبول نیست زیرا سند آن دو بسیار ضعیف است و جعلی به حساب آمده و در متن آن هم سستی و ضعف دیده میشود؛ زیرا در آنها رسول خدا هم تحت تأثیر افک و تهمت معرفی شده و از افرادی شمرده شده که سوء ظن داشتند؛ که این اشتباه از ایشان محال است. اشکالات دیگری هم بر این دو تفسیر وارد است که علامه طباطبایی در بحثی مفصل آن را عنوان داشته، به هر حال چه درباره عایشه و چه درباره ماریه قبطیه نمیتوان مسئله را قبول کرد و باید بگوییم این داستان غیر قابل استناد است.[رک: ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۵، ص۱۴۰ به بعد]
آیت اله سبحانی نیز تفسیر به ماریه قبطیه را مانند نسبت به عایشه ضعیف بر شمرده و به خاطر وجود اشکالات در متن آن، آنها را نپذیرفتند و فرمودند:««(این شآن نظریات) از نظر مضمون ضعيف و نااستوار بوده و نيازي به بازگويي آن نيست. از اين رو، نميتوان اين شأن نزول را پذيرفت و مهم اصل جريان است، حالا شخص متهم هر که ميخواهد باشد.[فروغ ابديت، سبحاني، ص ۶۶۷]
حتی میتوان بیان داشت که حتما لازم نیست ماجرا به یکی از زنان پیامبر بازگردد و میتواند کلاً دارای شأن نزولی خاص نباشد و جزء دستورات اخلاقی سوره نور نازل گشته باشد.
برای مطالعه بیشتر میتوانید این مطلب را هم بخوانید:
http://www.btid.org/fa/news/120406
اول باید ضروریات دین را شناخت. ضروریات دین آن دسته از احکامی را شامل میشود که بین همه مسلمانان وجوب آنها واضح و بدیهی بوده و اگر شخصی یکی از آنها را انکار کند؛ اصل دین را منکر شده؛ مانند نماز، روزه، حج، زکات، جهاد.
خداوند برای آنکه مسلمانان سلیقهای عمل نکنند و به تمام واجبات بپردازند؛ داستان سلیقهای عمل کردن یهودیان را بارها ذکر کرده و عمل آنها را تقبیح نموده، مثلا فرمودند:« اَفَتُؤمِنونَ بِبَعض الْکِتابِ وَ تَکْفُرونَ بِبَعضٍ فما جَزاء مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ مِنْکُمْ اِلاّخِزْیٌ فِی الْحَیوةِ الدُّنیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُردُّونَ اِلَی اَشَدِّ الْعَذابْ[بقره/۸۵] آيا شما به پاره اى از كتاب [تورات] ايمان مى آوريد و به پاره اى كفر مى ورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سخت ترين عذابها باز برند.» آری سلیقهای عمل کردن به دین، دین را نابود ساخته و برای این مسئله است که خداوند در مقابل آن عذاب شدید خویش را قرار داده است.
در حدیثی امام کاظم(علیهالسلام) امور دین را بر چهار بخش تقسیم کرده و اولین و مهمترین قسمت آن را اینچنین عنوان داشتند:«أَمْرٌ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ عَلَى الضَّرُورَةِ الَّتِي يُضْطَرُّونَ إِلَيْهَا وَ الْأَخْبَارُ الْمُجْمَعُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الْغَايَةُ الْمَعْرُوضُ عَلَيْهَا كُلُّ شُبْهَةٍ وَ الْمُسْتَنْبَطُ مِنْهَا كُلُّ حَادِثَةٍ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّة؛ امری که در آن اختلافی نیست و در آن اجماع امت است. ضرورتی که ناچار میشوند به آن و احادیث بر آنها اجتماع کرده و نهایتی است که شبهات به آنها عرضه میشود. و هر حادثهای از آن استنباط شده و محل اجماع امت است.»[تحف العقول، حرانی، ص۴۰۷]
طبق این حدیث نمیتوان ولایت فقیه را از جمله ضروریات دین دانست؛ اما این مطلب از اهمیت مسئله ولایت فقیه به هیچ وجه نمی کاهد؛ چرا که آن از ضروریات عقلی و اعتقادی است. چرا که عقل حکم کرده خداوندی که دین را فرستاده، اجرای آن را هم به طور کامل طالب است و اگر حکومت و ولایتی برپا نشود؛ این اجرای کامل عملی نخواهد شد. پس در عصر پیامبران و ائمه در صورت امکان باید حکومت تشکیل شود و سرپرستی آن در اختیار معصوم زمان باشد و در دوران غیبت هم نیازمندیم آشناترین فرد به دین را که امکان و توان اداره حکومت را دارد را به عنوان سرپرست و ولی حکومت انتخاب کرده و برای برپایی نظم، همگان از وی اطاعت کنند. به علاوه آنکه ولایت فقیه را میتوان مطلبی اعتقادی نیز دانست و آن را ادامه ولایت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و ائمه(علیهمالسلام) در عصر غیبت به شمار آورد. پس با این عقیده، ولایت فقیه جزئی از اصول مذهب است و مسلماً خداوند برای فقیه ولایت را قرار داده است.[ محمد مؤمن ، مجله حکومت اسلامي ، شماره دوم ، ص۹.]
اگر بخواهیم به همان آیه قرآن و روایت امام کاظم(علیهالسلام) برگردیم؛ میتوان عنوان داشت که مراد و منظور آنها با وجود ولیّ فقیه و تبعیت از او تأمین میشود. چون حاکم حکومت اسلامی در عصر غیبت همان شخصی است که جلوی سلیقهای عمل کردن احکام شرعی را گرفته و مرجعی است که در حوادث و اتفاقات باید به ایشان رجوع کرد و تعارضات و دوگانگیها را رفع نمود. این مطلب هم میتواند اهمیت و ضرورت ولایت فقیه را بر همگان روشن سازد.
از ارتباط شما با این مرکز، متشکریم
خداوند در قرآن کریم فرموده است:«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا[اسراء/۸۸] بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.» این آیه به صراحت اعلام داشته اگر تمام مردم دنیا هم جمع شوند؛ نمیتوانند هم ردیف قرآن کتابی را بیاورند. حال شما میگویید در قرآن آیات تکراری وجود دارد و میتوان یک آیه را در جای دیگر قرآن تکرار کرد و مثل قرآن را آورد؛ یا از مجموعه چند آیه در کنار هم سوره ای جدید ترتیب داد. برای رد این کلام نیاز است نگاهی به تحدی داشته باشیم و آنگاه است که مشکل شما حل میشود.
الف) قرآن، کتابی بی مانند
قرآن کتابی است از طرف خداوند برای هدایت؛ کتابی که بزرگترین حکمتها و زیباترین قصهها را در خود جا داده و از علوم طبیعی، نجوم، اسرار هستی، راز و رمز آفرینش، ساختمان بدن انسان، نکات تاریخی، فلسفی و... آکنده شده است. کتابی که در تک تک آیات و سورههای آن چهار مسئله به طور همزمان و در نهایت امکان رعایت شده و آن چهار مورد عبارتند از:
۱- فصاحت و زیبایی عبارت و کلمات
۲- بلاغت و رسایی بلندترین معانی
۳- زیبایی شگفت آور در چینش و تألیف
۴- بینظیر بودن اسلوب و سبک کلام
پس نباید فراموش کرد که قرآن کتابی است که در عین سادگی و قابل فهم بودن، بلندترین معانی و حقایق هستی را با روشی کاملا نو و بدون مثل و مانند آورده و در کنار این مطالب، در کلمه به کلمه و حرف به حرف فصاحت و زیبایی را نیز در نهایت امکان، میتوان دید. از آنجا که این چهار مسئله در آیات هدایت بخش قرآن کریم در نهایت امکان قرار داده شده و پرداختن به یک یا دو بعد باعث غفلت از ابعاد دیگر نشده، میگوییم قرآن بیتکرار است و هیچ انسانی نمیتواند مانند آن را بیاورد؛ حتی اگر با یکدیگر جمع شده و به همدیگر کمک کنند.
ب) مسئله تکرار آیه در سوره های دیگر
با تکرار یک آیه و قرار دادن آن در بین آیات دیگر تحدی قرآن باطل نمیشود؛ زیرا حداقل دو مورد از موارد بالا نقض شده است. اول اینکه آن آیه تکراری از آیات دیگر است و بینظیر نیست(مورد ۴) و دوم آنکه چینش قرآن بهم خورده و یک جاگذاری و چینش غلط پدید آمده است و اگر با چند آیه از قرآن سوره ای جدید ترتیب دهید؛ کار خنده دار تر و نزد اهل ادب و فن قرآنی بسیار ناچسب تر خواهد شد؛ به علاوه آنکه باز از الگو استفاده کرده اید و کاری بشری یا به کمک تمام انسانها و اجنه نیست.
نتیجه گیری
تکرار یک آیه از قرآن در جای دیگر قرآن به معنای آوردن آیه ای مثل آیات قرآن نیست؛ چون قرآن کتابی بیمانند بوده و از هیچ اثری الگو نگرفته است و اگر شما آیه ای را تکرار کنید نه تنها الگو گرفتید بلکه یک کپیکاری کرده و با این کار در اصل چینش بینظیر این کتاب آسمانی را هم خدشه دار نموده اید.
Pages