مطالب دوستان گیلوا

Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 28 avr, 2018 منبع حدیثی دعای سیفی صغیر
برای بررسی دعای سیفی صغیر ابتدا سخن شیخ عباس قمی درباره این دعا در مفاتیح الجنان را می آوریم و پس از بررسی آن، نکات دیگری را تقدیم می کنیم. ۱) مرحوم شیخ عباس قمی ره از استاد خودش یعنی محدث نوری این دعا را نقل کرده و در مقدمه نقل دعا اینچنین نگاشته است:«شيخ بزرگوار ثقة الاسلام نورى(عطر اللّه مرقده) اين دعا را در صحيفه ثانيه علويه ذكر كرده و فرموده: براى اين دعا در كلمات ارباب طلسمات و تسخيرات شرح عجيبى است و براى آن آثار شگفتى ذكر كرده اند و من چون اعتماد بر آن آثار نداشتم از ذكر آنها خودداری كردم، ولى اصل دعا را از باب مسامحه از روى اقتداء به علماى برجسته ذكر مى كنم. و آن دعا اين است: رَبِّ أَدْخِلْنِي فِي لُجَّةِ بَحْرِ أَحَدِيَّتِكَ وَ طَمْطَامِ يَمِّ وَحْدَانِيَّتِكَ وَ...»[مفاتیح الجنان، دعای سیفی صغیر] همچنانکه از متن بالا بر می آید؛ این دعا در کتاب صحیفه علویه از مرحوم علامه شیخ عبدالله بن صالح سماهیجى  که ۱۵۶ دعای امام علی(علیه السلام) را در خود گنجانده، نیامده و محدث نوری آن را در مستدرک خود جای داده است. البته از متن بالا بی اعتمادی شیخ عباس قمی و استادش نسبت به آثار و فواید منسوب به این دعا نیز فهمیده می شود. ۲) این دعا در هیچ یک از کتاب های حدیثی ما نیامده است. حتی این دعا در مجموعه ۱۱۰ جلدی بحار الانوار که دریاهی روایی منقول از اهل بیت(علیهم السلام) را در خود جای داده نیز وارد نشده است. این عدم درج در کتابهای حدیثی منسوب بودن این دعا به امام علی(علیه السلام) را جداً زیر سؤال می برد. ۳) عبارت این دعا، سه نوع درخواست را در خود جای داده که آنها عبارتند از: الف) طلب رحمت الهی و دوری از بلاها برای فرد ب) تقاضای شخص برای محبوب گشتن و مقبولیت نزد دیگران ج) تقاضای شخص برای نابودی حسودان و دشمنانش. آثار و فوایدی که با شرح و بسط گسترده برای این دعا ذکر شده را نیز می توان حول این محورهای سه گانه گردآوری کرد. ۴) دعای دیگری با همین نام قاموس القدرة در کتاب خزائن ملا احمد نراقی آمده که کلاً الفاظ آن با دعای وارد شده در مفاتیح الجنان متفاو است. در ابتدای این دعا ملا احمد نراقی بیان داشته که کسی که ۹۹مرتبه آن را بخواند فواید زیادی داشته و دشمن را نابود و حاکمان را تسخیر می کند و گفته شده که ختم آن ۹۹روز و هر روز ۹۹بار است و ختم متوسط آن ۹روز هر روز ۹۹بار و ختم کوتاه آن سه روز و هر روز ۹۹بار است. ملا احمد نراقی نقل کرده که آن را از دست خط علامه محمد تقی مجلسی ره نقل کرده و آن دعا اینچنین است:« بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ اِلَهِی قَد تَلاطَمَتْ اَمواجُ قامُوسِ قُدرَتِکَ فَظَهَرَتْ فِی کُلِّ مَقدُورٍ آثَارُ قُدْرَةٍ عَجیبَةٍ غَریبَةٍ...»[خزائن، ص۴۲۸] در نقل کتاب خزائن هیچ نامی از هیچ امامی نیامده و همچنین ختم های منقول نیز همراه با عدم تأیید ملا احمد نراقی نقل شده است. البته این دعا نیز در مجامع حدیثی قدیم و جدید هم وجود ندارد. نتیجه گیری چه دعا و نقل شیخ عباس قمی و چه دعا و نقل ملا احمد نراقی را نمی توان صادر شده از امام علی علیه السلام شمرد. البته از آنجا که این دعاها الفاظی مخالف قرآن و حدیث ندارند می توان به امید ثواب و روا شدن حاجات از طرف خود آنها را خواند. باز هم باید توجه داشت که این الفاظ و تشویق هایی که برخی از علما داشته اند ممکن است برای دعای دوم باشد نه دعایی که در مفاتیح آمده، چرا که نحوه ختم دعا در کتاب خزائن آمده است. هرچند که طریقه ختم مورد تأیید خود نویسنده خزائن قرار نگرفته و با نقل قولی مجهول آن را بیان کرده است. با تشکر از شما
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 27 avr, 2018 آیت الکرسی چند آیه است؟
سلام علیکم ضمن عرض احترام و تشکر بابت ارتباط با این مرکز می دانیم که یکی از مهمترین آیات قرآن کریم، آیة الکرسی است. حتی از آن با عنوان قله قرآن در روایات یاد شده و برای آن آثار زیادی وارد گشته است. اما اینکه این مهم در آیه اول یا آیه ۲۵۵ سوره بقره نهفته است یا دو آیه بعدی را هم شامل می شود یا نه، پرسشی به جا و خوب است که در ادامه در ضمن بیان ادله به نتیجه و جواب خواهیم رسید. الف) همگی با نام آیه الکرسی آشنا هستند و مفرد بودن لفظ آیه خود دلیلی بر تک آیه بودن آیه الکرسی به حساب می آید. زیرا اگر بنا بود برای سه آیه نامی خاص انتخاب کنند؛ دیگر معنا نداشت آن را با نام مفرد آیه بخوانند و از اسم جمع آیات استفاده نکنند. ب) وجه نام گذاری های سوره ها و آیات خاص قرآنی، وجود کلمه ای ویژه در آن آیه و آن سوره است. مثلاً نام سوره ای که در آن ماجرای بقره وارد شده را سوره بقره می گویند و آیه ای که کلمه کرسی در آن آمده را آیت الکرسی می نامند و معنا ندارد که آیات بعدی را هم بدین نام بخوانند همچنانکه سوره های بعدی سوره بقره را کسی سوره بقره نمی خواند. ج) در روایتی از پیامبر اکرم(صلی‌‎الله‌علیه‌وآله) نقل شده است که حضرت به امام علی(علیه‌السلام) فرمودند:«سَيِّدُ القُرآنِ البَقَرَة وَ سَيِّدُ البَقَرَةِ آيَةُ الكُرسِيّ يَا عَلِيّ إِنَّ فِيهَا لَخَمسِينَ كَلِمَةٍ فِي كُلِّ كَلِمَةٍ خَمسُونَ بَرَكَة، آقای قرآن سوره بقره است و آقای سوره بقره، آیة الکرسی؛ ای علی همانا در آن پنجاه کلمه است که در هر کلمه ای پنجاه برکت نهفته است.»[مجمع البیان، طبرسی، ج۲، ص۶۲۶] این نقل به روشنی تعداد آیات این آیه خاص قرآن را ۵۰عدد ذکر کرده که با محاسبه تنها تطبیق بر آیه نخست یا همان آیه ۲۵۵ سوره بقره می کند. پس دو آیه و کلمات بعدی را نمی توان از آیة الکرسی بدانیم. د) امام سجاد(علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام روایت کردند که:«مَنْ قَرَأَ أَرْبَعَ آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ الْبَقَرَةِ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِ‏ وَ آيَتَيْنِ‏ بَعْدَهَا وَ ثَلَاثَ آيَاتٍ مِنْ آخِرِهَا لَمْ يَرَ فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ شَيْئاً يَكْرَهُهُ وَ لَا يَقْرَبُهُ شَيْطَانٌ وَ لَا يَنْسَى الْقُرْآن‏؛ کسی که چهار آیه از آیات ابتدای سوره بقره و آیت الکرسی و دو آیه بعد آن را و سه آیه انتهایی همین سوره را بخواند در جان و مالش آن چیزی که از آن نا خوشنود می شود را نمی بیند و شیطان به او نزدیک نشده و قرآن را فراموش نمی کند.»[الکافی، کلینی، ج۲، ص۶۲۱] از آنجا که در متن آمده آیت الکرسی و دو آیه بعدی آن، می فهمیم که به مجموع سه آیه آیت الکری نمی گویند و تنها همان یک آیه را می توان اینچنین خطاب کرد. هـ) مرحوم طریحی در مجمع البحرین اینگونه می نگارد:«و آية الْكُرْسِيُ‏" معروفة، و هي‏ إلى قوله‏ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏؛ و آیة الکرسی معروف و مشهور است و آن تا فرموده خداوند؛ " وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏؛ و او بلند مرتبه بزرگ است." می باشد.[مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، ج۴، ص۱۰۰] نتیجه گیری اینها شواهد و قرائنی است که از آن می فهمیم که آیة الکرسی تنها یک آیه و همان آیه ۲۵۵ سوره مبارکه بقره است.
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 25 avr, 2018 اینکه قرآن از محبت و دشمنی خدا می گوید یعنی چه؟
اول باید حس را بشناسیم و به تعریفی مشترک از آن برسیم. حسّ همان درک به وسیله حواس پنجگانه را می گویند. همانگونه که در کتاب المفردات آمده است:« الْحَاسَّةُ: القوة التي بها تدرك الأعراض‏ الْحِسِّيَّةُ، و الْحَوَاسُ‏: المشاعر الخمس‏ یعنی چیزی که درک می شود با قوای چشایی، بویایی، لامسه، شنوایی و بینایی.(مفردات راغب اصفهانی، ج۱، ص۲۳۱) دوم اینکه باید به درک درستی از خداوند برسیم و اینکه او مجرد و بسیط است و مانند ما نه تنها بُعد مادی ندارد؛ بلکه کلاً قابل مقایسه و تشبیه به ما نیست. همچنانکه در قرآن کریم آمده است:« لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[شوری/۱۱] چيزى مانند او نيست و اوست‏ شنواى بينا.» پس نه تنها خداوند شبیه ما نیست، بلکه شبیه هیچ چیز دیگری هم نیست و از این روست که بارها در قرآن سخن از تسبیح و پاک بودن خداوند از وصف بندگان، سخن به میان آمده است. مثلاً آمده:« سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ[الصافات/۱۵۹ و المؤمنون/۹۱] اما باید توجه داشته باشیم که هر گوینده ای برای انتقال مفاهیم توسط سخن گفتن، نیازمند استفاده از مثال های مقبول مخاطب خویش است و از این روست که می بینیم در قرآن سخن از بینایی و شنوایی خدا به میان آمده است. این گونه عبارت ها در اصل شرح علم الهی است ولی در قالب و شکلی که مخاطب قرآن به آن عادت داشته و آن را می فهد و راحت درک می کند. بله اگر حقیقت ذات الهی مورد تبیین دقیق و با اصطلاحات فیلسوفانه بیان می شد قابل استفاده عمومی نبود و چه بسا که خواص جامعه نیز از آن درکی بسیار اندک هم نمی یافتند. از این روست که هم صفات الهی و هم افعال خداوند با بیانی ساده گفته شده است. بنابراین ما هم با شما هم عقیده هستیم در اینکه خداوند جسم نیست تا تغییری در او راه داشته باشد و تغییر و تحول مربوط به عالم ماده است(كشف المراد، ص۲۹۴) ما هم می دانیم که خشم و غضب الهی تفاوت بسیار زیادی در ماهیت، چیستی و چگونگی با خشم و غضب ما انسانها دارد؛ زیرا خشم ما ناشی از هیجانات درونی و برافروختگی های ماست چیزی که اصلاً در خدا راه ندارد و خشم خداوند در اصل دور کردن بندگان از رحمت و لطف واسعه پروردگار است. این دور شدن و محروم شدن از رحمت و مهربانی هم در اصل بازتابی از اعمال بندگان است نه اینکه تغییر و تحولی درونی در خداوند به وجود آمده باشد.  درباره محبت و دوست داشتن هم اینچنین است. محبت ما در اصل یک انفعال است در برابر محبوب و یک نوع واکنش قلبی است. اما ماهیت همین محبت در خداوند بسیار متفاوت از ما انسانهاست و آن چیزی جز بهره مندی از دریای لطف الهی نیست. دریایی که همیشه جریان داشته و این بندگان بودند که به واسطه اعمالشان خود را از آن بهره مند می ساختند.(تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۲۸۴) علامه طباطبایی نیز در تعریف حبّ و بغض الهی بیان داشتند که محبت خدا نسبت به بندگان این است که رحمتش را بر او گسترده كند، و به سوى او بكشاند و بغض خداى تعالى نسبت به كسى اين است كه رحمتش را از او بازدارد و دور كند. (ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۷، ص ۷۷) در روایات نیز نقل شده که عمرو بن عبید خدمت امام باقر(علیه السلام) رسید و این آیه را خواند:«وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ‏ غَضَبِي‏ فَقَدْ هَوى[طه/۸۱] ‏ و هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در [ورطه] هلاكت افتاده است.» سپس از حضرت پرسید که منظور از این غضب چیست؟ حضرت فرمودند:«هُوَ الْعِقَابُ‏ يَا عَمْرُو إِنَّهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ زَالَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَى شَيْ‏ءٍ فَقَدْ وَصَفَهُ صِفَةَ مَخْلُوقٍ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يَسْتَفِزُّهُ‏ شَيْ‏ءٌ فَيُغَيِّرَهُ؛ این عقاب است. اى عمرو هر كه پندارد خدا از حالى به حالى در می آید او را با صفت مخلوق وصف كرده است و همانا خدا را چیزى تحریك نمی كند تا او را تغییر دهد.»[الکافی، ج۱، ص۱۱۰] از این حدیث هم تفاوت ها بین غضب خدا و خشم انسانها فهمیده می شود. نتیجه گیری اینکه محبت و بغض با تعریف مادی و انسانی آن در خداوند راه ندارد حرفی درست و صحیح است؛ اما محبت و بغض خداوند با تفسیری که روایات در اختیار ما قرار می دهند که هیچگونه تغییر و تحولی را هم شامل نمی شود؛ مطلبی صحیح برای خداوند است.   
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 24 avr, 2018 نامهایی چون عبدالرسول و عبدالزهرا برای پروفایل
با سلام و تشکر از ارتباط با این مرکز؛ پاسخ شما مبنی بر مستندات قرآنی، تاریخی و استدلال عقلی تقدیم می شود: ۱- عبد الحسین یا عبد الزهرا و اسم هایی مانند آن، یک اسم دو بخشی ست که از مضاف و مضاف الیه تشکیل شده است. برخی گمان کرده اند چنین اضافه ای کفر آمیز و غلط است. در حالی که اضافه اینچنینی حتی در قرآن کریم هم آمده است؛ اضافه ای که مضاف آن عبد و مضاف الیه آن چیزی جز خدا باشد. خداوند در قرآن فرموده است:« وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ[نور/۳۲] بى‏ همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد.» در این آیه عباد که جمع عبد است مضاف ضمیر متصل "کم" قرار گرفته که مرجع آن به صالحین بر می گردد و چیزی غیر از خداوند است. پس اضافه ا مثل عبد الصالح یا عباد الصالحین ترکیبی بی نقص و غیر شرک آمیز است. از این رو می توان بیان داشت که عبد الحسین و عبد الزهرا و غیره نیز کاربردی صحیح داشته باشد. ۲- در تاریخ صدر اسلام شاهد این هستیم که برخی از صحابه از چنین نامهایی بهره می بردند و پیامبر در مقابل این اسم ها سکوت کرده و با سکوت خویش(تقریر) جواز این نوع نامگذاری را امضا فرمودند. مانند نامهای چون: عبد عمرو بن يزيد، عبد عوف بن عبد الحارث، عبد قيس بن لأي، عبد المسيح النجراني و... حال اگر استفاده از اینگونه نامها غیر مجاز بود پیامبر می بایست نهی کرده و اصحاب را از شرک دور کند.[الاصابه، ج۴، ص۳۱۶] به علاوه آنکه نامگذاری افراد با پیشوند «عبد» به عنوان احترام و تشریفات چیز نوینی نیست و در تاریخ عرب نیز امری مرسوم بوده است. لذا در بین اعراب مرسوم بوده که کودکان یتیم تحت سرپرستی شخصی را به عنوان عبد آن شخص نام گذاری می کرده اند. چنانکه جناب هاشم قبل از وفات، به فرزندش مُطّلب سفارش کرد سرپرستی برادر خردسالش «شیبه» را بر عهده گیرد. مطّلب نیز وصیت پدرش را انجام داد و شیبه را به مکه آورد و همین امر باعث شد تا شیبه به عبدالمطلب به معنای کسی که احترام مطلب را دارد؛ مشهور شود. پس از اسلام نیز وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اسامی بعضی از صحابه را تغییر داد؛ اعتراضی نسبت به نام عبد المطلب نداشت و این نام را که دیگران هم داشتند؛ تأیید کرد.[ تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، ج۱ ، ص۱۵۸] ۳- علاوه بر نکات قرآنی و تاریخی بالا در بحثی علمی می توان بیان داشت که عبد در سه معنا می تواند کاربرد داشته و معنایی به خصوص را برساند. آن سه معنا عبارتند از: الف) عبودیت تکوینی: یعنی خداوند خالق و معبود است و همه مخلوقات عالم هستی بنده او هستند که این عبودیت مخصوص خدا است. ب) عبودیت قراردادی و قانونی: عبد و امه که در مقابل کفاره برخی گناهان آزاد می شوند و در ابواب فقهی بحث می شود باشد. ج) عبودیت تشریفی و اخلاقی: گاهی انسان برای ادای احترام نسبت به فردی بزرگوار و اعلام اطاعت از او، به او می‌گوید من عبد و غلام تو هستم، یعنی همان‌گونه که بنده وضعی و قانونی نسبت به سیدش مطیع است، من هم نسبت به تو مطیع هستم. از آنجا که در صحاح گفته: «أَصْلُ‏ الْعُبُودِيَّةِ الخُضُوعُ‏ و الذُّلُّ ... و الْعِبَادَةُ الطّاعةُ» و عبارت قاموس چنين است: الْعُبُودِيَّةُ و الْعُبُودَةُ و الْعِبَادَةُ: الطّاعَةُ» نتیجه می گیریم که عبادت معنایی جز طاعت و خشوع و خضوع نمی دهد و بستگی دارد که این اطاعت و خضوع به چه نیتی در برابر دیگری شکل بگیرد. اگر این نوع عمل در برابر چیزی با نیت پرستش صورت بگیرد معنای اول را داده و اگر تنها به معنای خاکساری و ابراز ارادت باشد معنای سوم را می دهد. به طور طبیعی هم وقتی یک غلام می گوید من بنده و عبد فلانی هستم؛ کسی معنای پرستش فلانی را به ذهن خود خطور نمی دهد. پس با توجه به اصل معنایی عبد باید درباره لغاتی چون عبد الحسین و عبد الزهرا و... به نیت و قصد فرد مراجعه کنیم. ۴- امروزه وهابیت و برخی از اهل تسنن می خوهند شیعیان را با دلایلی هر چند واهی مورد طعنه و تهمت قرار دهند تا شکنندگی عقاید خودشان مغفول بماند؛ در حالی که اگر به فتواهای خودشان مراجعه می کردند می دیدند که علمای بزرگشان نامگذاری "عبدالنبی" را جایز بر شمرده و آن را شرک نمی دانند حتی علمای بزرگی از آنان همنامشان مواردی چون عبد النبی و عبد الرسول و ... بوده است. مثلاً شافعی صغیر فتوا داده که:«در صورتي نامگذاري به عبدالكعبه يا عبد الدار يا عبد العلي يا عبدالحسن يا عبد النبي ، حرام است كه موجب توهم شرك باشد؛ اما نظر درست آن است كه اين چنين نامگذاري جايز مي باشد ، بويژه اگر هدف ازاين نامگذاري انتساب صاحب نام به افراد ياد شده باشد.»[ نهاية المحتاج للشافعي الصغير، ج۸ ص۱۴۸] مشاهیر و علمای بسیاری از اهل سنت نیز از امثال عبد النبی و عبدالرسول و... نیز برای نامگذاری استفاده می کردند که به عنوان نمونه برخی از آنها مورد اشاره قرار می گیرد:« الشيخ عبد النبي المغربي المالكي، عبد المطلب بن ربيعة ابن الحارث، القاضي عبد النبي الأحمد نجري، عبد قيس بن لأي بن عصيم، عبد النبي الخليلي، الشيخ عبد النبي الصدر شيدا، عبد النبي بن محمد بن عبد النبي المغربي و...» نتیجه گیری بنابراین استفاده از نامهایی چون عبد الرسول و عبد الزهرا و ... به عنوان پروفایل یا نام فرزندان اشکالی نداشته و منافاتی با بندگی خدا و مقام عبودیت فرد در مقابل الله ندارد. البته باید افراد اطلاعات علمی و تاریخی خود را بالا ببرند تا بتوانند در مقابل هجمه ها پاسخگو باشند.   
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 23 avr, 2018 شبهاتی پیرامون کشتی نوح علیه السلام
باسلام و عرض تشکر به خاطر ارتباط با این مرکز در پاسخ اینگونه پرسش ها تنها کافی است بگوییم چه کسی گفته است؟ در اصل شبهه افکن ابتدا باید ثابت کند که حضرت نوح تعداد حیوانات بسیار زیادی و از هر حیوانی یک جفت را با خود به درون کشتی برده تا در گام بعدی این پرسش مطرح شود که مگر این کشتی به چه اندازه بزرگ بوده یا چگونه غذای آن حیوانات تأمین می شده است. آن چیزی که ما داریم این است که به زیر آب رفتن زمین و آن عذاب الهی، مربوط به کل کره زمین نبوده است. زیرا می دانیم که آن باران سیل آسا و آن دریا شدن خشکی ها یک نوع عذاب الهی بوده است و وقتی وسایل ارتباطی آن روزگار را در نظر می گیزیم می فهمیم که سخن و دعوت حضرت نوح امکان نداشته که به کل کره زمین و همه مردمان رسیده باشد تا آنکه بگوییم در اثر انکار مردم کل کره زمین، همگی آنها مستحق عذاب شدند و تمام زمین زیر آب رفته است. پس به زیر آب رفتن سراسری نبوده و فقط منطقه ای خاص را در بر گرفته است. در چنین شرایطی هم نیاز نیست که برای نجات گونه های مختلف حیوانات، از همه آنها یک جفت را در کشتی حضرت نوح فرض کنیم تا آن شبهات پیش بیاید. چرا که وقتی طوفان مربوط به یک منطقه بوده پس اگر تنها برخی حیوانات خاص آن هم اهلی همان منطقه در کشتی نوح جای گیرند کافی است. در روایات هم نداریم که حضرت نوح از هر حیوانی یک جفت را با خود همراه کرد؛ بلکه نقل هایی را داریم که تنها نام حیواناتی خاص و محدود را بر شمردند. مثلاً  از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه: هشت جفت از جانوران در كشتي حضرت نوح جا داده شدند. اين هشت جفت چهار نژاد اهلي هستند كه عبارتند از نژاد گوسفند، گاو، شتر و بز و چهار نژاد وحشي. در روايت ديگر سگ و خوك نيز نقل شده است.[قاموس قرآن، قرشی، ج۷، ص۱۲۴.] حال اگر آن طوفان فرا منطقه ای هم باشد نمی توان ادعا کرد که حیوانات کنونی همگی بازماندگان طوفان نوح هستند تا لازم باشد همه آنها را در کشتی جا دهیم؛ چرا که منظور از این عذاب فرامنطقه ای عذاب شدن انسان ها است و از آنجا که تمام نقاط زمین در آن روزگار مورد سکونت انسانها نبوده، پس عذاب هم مربوط به مناطق مورد سکونت انسانها بوده نه اینکه تمام خشکی های زمین را آب فرا گرفته باشد؛ در این حالت هم ممکن است حیواناتی در مناطق دیگر که انسانی در آنجاها نبوده، وجود داشته باشند و بعداً نسل حیوانات از آنها گسترش یافته باشد. قرآن کریم دستورالعمل ساخت کشتی توسط حضرت نوح را در قرآن اینگونه بیان کرده است:« فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْني‏ فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ[مؤمنون/۲۷]  ما به نوح وحى كرديم كه: «كشتى را در حضور ما، و مطابق وحى ما بساز. و هنگامى كه فرمان ما فرا رسد، و آب از تنور بجوشد، در كشتى سوار كن از هر جفتي دو تا ؛ و همچنين خانواده‏ات را، مگر آنهايي كه قبلاً وعده ي هلاكشان داده شده‏؛ و ديگر درباره ي ستمگران با من سخن مگو، كه آنان همگى هلاك خواهند شد.» در این آیه تنها مطرح شده که از هر جفتی یک دو عدد در کشتی بیاور. اما بیان نشده که از کدام دو جفت می بایست دو عدد را بیاورد.( مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ) در حالی که اگر منظور از هر حیوان یک جفت بود یا از هر نوع یک جفت بود؛ اینگونه بیان نمی شد که از هر جفت دو عدد. می توان در بیان مفهوم این قسمت از آیه بگوییم که: حيوانات بر دو گونه وحشي و اهلي هستند. خود اهلي ها هم دو گونه اند: آنها كه معادل وحشي دارند و آنها كه معادل وحشي ندارند. مثلاً بز، هم وحشي دارد هم اهلي؛ گاو، هم وحشي دارد هم اهلي؛ اسب، هم وحشي دارد هم اهلي.  پس برخي حيوانات، زوجند؛ يعني نوع اهلي و وحشي دارند. مراد از «زَوْجَيْنِ» در آيه ي مورد بحث، اين گونه حيواناتند و خداوند متعال امر نموده نوح را كه از اين گونه حيوانات، دو تا (يك نر و يك ماده) را سوار كشتي كند. مثلاً يك جفت بز اهلي و يك جفت بز وحشي يا يك جفت گاو اهلي و يك جفت گاو وحشي. در روایات هم این معنا مورد بیان قرار گرفته، همچنانکه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که ایشان فرمودند: « حَمَلَ نُوحٌ فِي السَّفِينَةِ الْأَزْوَاجَ الثَّمَانِيَةَ الَّتِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ‏ ... وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ فَكَانَ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ زَوْجٌ دَاجِنَةٌ يُرَبِّيهَا النَّاسُ وَ الزَّوْجُ الْآخَرُ الضَّأْنُ الَّتِي تَكُونُ فِي الْجِبَالِ الْوَحْشِيَّةُ أُحِلَّ لَهُمْ صَيْدُهَا وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ زَوْجٌ دَاجِنَةٌ يُرَبِّيهَا النَّاسُ وَ الزَّوْجُ الْآخَرُ الظَّبْيُ الَّتِي تَكُونُ فِي الْمَفَاوِزِ وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ الْبَخَاتِيُّ وَ الْعِرَابُ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ زَوْجٌ دَاجِنَةٌ لِلنَّاسِ وَ الزَّوْجُ الْآخَرُ الْبَقَرُ الْوَحْشِيَّةُ وَ كُلُّ طَيْرٍ طَيِّبٍ وَحْشِيٍّ أَوْ إِنْسِيٍّ ثُمَّ غَرِقَتِ الْأَرْض‏ ــــ نوح در اين كشتى هشت جفت از جانورانى را حمل كرد كه خداوند عزّ و جلّ فرموده بود: « ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ ... وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ » بنا بر اين، از ميش (گوسفند) يك جفت يكى ميش اهلى كه مردم تربيت مى‏كنند و ديگري ميش كوهى كه شكار آن براى مردم رواست، و از بز هم دو تا، يكى اهلى كه مردم تربيت مى‏كنند و يكى بزى كه در دشت و بيابان است، و از شتر هم دو تا، يكى شتر بخاتى ديگر شتر عربى، و از گاو هم دو تا، يكى گاو اهلى و ديگر يگاو وحشى، و از هر پرنده يكى اهلى و ديگر وحشى را برگزيد و آنگاه زمين غرق شد.» (الكافي،ج‏۸ ،ص۲۸۳) پس به هر حال نمی توان به هیچ وجه مفهوم این قسمت از آیه را لزوم همراه ساختن تمام انواع حیوانات آن هم از هر حیوانی دو عدد و یک جفت را بدانیم. سخن آخر اینکه خود را جای آن پیامبر بزرگ الهی بگذاریم و ببینیم اگر بخواهیم حیوانات را به همراه خود ببریم در منطقه ای مانند کوفه که محل ساخت کشتی حضرت نوح است؛ مگر چند نوع حیوان وجود داشته است و امکان دسترسی به چند نوع حیوان وجود داشته است؟ پس همراه کردن حیوانات در کشتی امری شدنی بوده و با در نظر گرفتن امور طبیعی قابل پذیرش است.
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 23 avr, 2018 آیات شفا در قرآن
      چند نکته درباره شفا بودن قرآن ذکر می شود و چند راهکار قرآنی برای این منظور ذکر می گردد: ۱-  قرآن به صورت واضح از شفا بودن خود پرده بر داشته است و این مطلبی غیر قابل انکار است. مثلاً در قرآن کریم آمده است:« وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ﴿اسراء/۸۲﴾ و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏كنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمى‏ افزايد.»  ۲- قرآن رحمت نیز هست می تواند بیانگر رحمت خداوند نسبت به مریض و بهبودی آنها به وسیله مرحمت الهی باشد و این مطلب نیز به طور غیر مستقیم به شفاء بودن قرآن اشاره دارد. در ادامه باید بررسی کنیم که شفا بودن قرآن با کدام فرمول رخ می دهد.  ۳- قرآن ذکر الهی و آرامش بخش روح و روان مؤمنان است. اهل ایمان با مراجعه به قرآن درس صبر می آموزند و استرس ها و سختی های زندگی را پشت سر می گذارند و در مقابل آنها شکست نمی خورند. می دانیم که روان پریشی و یک ذهن نا آرام و مملو از استرس ها یا بیماری های روانی نقش زیادی در بروز بیماری های جسمانی دارد و قرآن کریم ضمن جلوگیری از بیماری های روانی از به وجود آمدن بیماری های جسمانی با منشأ روحی نیز پیشگیری می کند. ۴- خیلی از بیماری ها بر اثر رها کردن قرآن و عمل نکردن به نسخه های شفابخش آن است. مثلاً قرآن کریم شراب را حرام شمرده و آن را ناپاک بیان کرده، نوشیدنی ای که بیماری های بسیاری بر اثر استفاده از آن پدید می آید. پس با عمل به دستورات قرآن به طور طبیعی از خیلی از بیماری ها در امان خواهیم ماند. ۵- شفا دست خداست و با اراده او صورت می گیرد؛ چه اینکه همه چیز در دست قدرت الهی است و ضمن اراده او به وجود می آید. حضرت ابراهیم(علیه السلام) ضمن معرفی حضرت باری تعالی فرمودند:« وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ﴿شعراء/۸۰﴾ و چون بيمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد.» مراجعه به پزشکان یا استفاده از دارو یک وسیله ای است برای تلاش در جهت بهبودی و در انتها با خواست الهی بهبودی حاصل می شود. فرد می تواند علاوه بر استفاده از آن وسیله های مادی، کارهایی معنوی را نیز انجام دهد تا آن اراده خداوند برای او بیشتر و زودتر حاصل شود. مراجعه به اذکار، ادعیه و البته قرآن برای این منظور کاری پسندیده و به جاست.  ۶- در برخی از احادیث راهکارهایی را برای جلب این اراده خداوند ذکر کرده اند. مثلا در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که حضرت فرمودند:«هر که را بیماری باشد باید که بامداد چون روی از نماز بگرداند، هفت بار الحمد بخواند و باز بر او دمد و اگر به نشود روز دیگر، هفتاد بار بخواند من ضامنم به شفا، مگر آن بیماری مرضی باشد که أجل او در آن باشد.»[روض الجنان، ابوالفتوح رازی، ج۱۲، ص۲۷۷] ۷- علما و اولیاء الهی نیز گاهی دستور العمل هایی قرآنی برای شفایابی به وسیله قرآن و آیات نورانی آن ارائه داده اند که در ادامه د راهکار آن بزرگمردان توحید را می آوریم: الف) ازمرحوم آیت الله میرجهانی(ره) منقول است که کسی که دچار اضطرار و اضطراب است آیه شریفه (رَبِّ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ*) را به مدت ۷ روز بعد از هر نماز ۱۰۰ بار بگوید به زودی رفع می گردد. ب) آیة الله بهجت(ره) برای رفع بیماری می فرمودند: برای شفای مریض تربت حضرت سید اشهدا ( علیه السلام ) در آب زمزم چندین بار نوشیده شود و صدقه به افراد زیاد اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد داده شود اگر افراد متعهد سوره حمد را از یک تا صد مرتبه به نیت شفای بیماران بخوانند خیلی تاثیر دارد علاوه بر این به دوستان سفارش دعا کنند زیرا در روایت است که سریع الاجابه ترین دعا دعای شخص برای شخص دیگر است. کلام آخر نقش مهم قرآن کریم در پیشگیری از بسیاری از دردها و مریضی ها غیر قابل انکار است و همچنانکه این کتاب الهی بزرگترین دردها یعنی شرک و حیرت ضلالت و گمراهی را درمان کرده و بیماری های روانی را دور می کند؛ می تواند برای درمان جسمانی نیز کارایی مهمی داشته باشد و وسیله ای برای تبرک جستن و کسب اراده خداوند برای درمان بیماری ها به حساب آید. پی نوشت: *آیه مربوطه به طور کامل به این صورت است:« وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (انبیاء/۸۳) و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان.»
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 23 avr, 2018 حضرت یوسف و نور پیامبری
با عرض سلام و تشکر بابت ارتباط با این مرکز در معنا و مفهوم حدیث فوق، دو روایت به ما رسیده که یکی از آنها سندی ناقص داشته و در نتیجه ضعیف است. اما سند حدیث دوم در نزد برخی از علمای علم رجال، صحیح شمرده می شود. آن حدیث به این صورت است:«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ لَمَّا أَقْبَلَ‏ يَعْقُوبُ‏ إِلَى‏ مِصْرَ خَرَجَ‏ يُوسُفُ‏ ع لِيَسْتَقْبِلَهُ فَلَمَّا رَآهُ يُوسُفُ هَمَّ بِأَنْ يَتَرَجَّلَ لِيَعْقُوبَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى مَا هُوَ فِيهِ مِنَ الْمُلْكِ فَلَمْ يَفْعَلْ فَلَمَّا سَلَّمَ عَلَى يَعْقُوبَ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَنْزِلَ إِلَى عَبْدِيَ الصَّالِحِ إِلَّا مَا أَنْتَ فِيهِ ابْسُطْ يَدَكَ فَبَسَطَهَا فَخَرَجَ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِهِ نُورٌ فَقَالَ لَهُ مَا هَذَا يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَذَا آيَةٌ لَا يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ نَبِيٌّ أَبَداً عُقُوبَةً لَكَ بِمَا صَنَعْتَ بِيَعْقُوبَ إِذْ لَمْ تَنْزِلْ إِلَيْه‏؛ امام صادق(علیه السلام) فرمودند: هنگامی که یعقوب به مصر رسید یوسف برای استقبال از او از شهر خارج شد و هنگامی که یوسف یعقوب را دید خواست پیاده شده و به سوی یعقوب رود اما مُلک و مقامش را از نظر گذراند و این کار را انجام نداد. پس هنگامی که به یعقوب سلام کرد؛ جبرئیل بر او نازل شد و گفت: ای یوسف همانا خداوند تبارک و تعالی می گوید چه چیزی تو را منع کرد از اینکه به سوی بنده صالح من پیاده شوی مگر آن چیزی که در نزد توست؟ دستت را باز کن. یوسف دست گشود، پس، از بین انگشتانش نورى خارج شد. یوسف پرسید: این چه بود؟ جبرئیل گفت: این علامت آن است که از صلب تو هرگز پیامبر خارج نمى ‏شود و جهتش کارى است که تو نسبت به یعقوب نمودى و در مقابلش پیاده نشدى.» (علل الشرائع، شیخ صدوق، ج‏۱، ص۵۵) همچنانکه گفتیم عده ای از علمای علم رجال و راوی شناسان برخی از راویان این حدیث را مورد وثوق قرار نداده اند مانند: الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ و مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ. مخصوصاً مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ القُمّی که او را به جرم غلو، اهل حدیث قم رانده اند. پس می توان با ضعیف دانستن سند روایت، نقل را غیر قابل استناد بدانیم. اما از جهتی دیگر نیز نقل غیر قابل استناد است و آن هم بحث متنی روایت است. چرا که روایت به صورت واضح منکر وجود پیامبر از نسل یوسف را عنوان کرده در حالی که ما می بینیم در نسل حضرت یوسف(علیه السلام) پیامبر وجود داشته است و وی یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف بن یعقوب بوده، پیامبری که جانشین و وصی حضرت موسی(علیه السلام) به شمار می‌ آمده و در جریان دیدار حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت خضر نام و یاد او در قرآن و احادیث آمده است.(الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۰۰) از سوی دیگر، قرآن کریم استقبالی با شکوه توسط حضرت یوسف از پدر را بیان کرده است. خداوند در قرآن فرموده است:«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ  وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ [یوسف/۹۹و۱۰۰] و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شويد، كه انشاء اللَّه در امن و امان خواهيد بود!  و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند» این آیه بیانگر اولین لحظات ملاقات پس از سالها است و به روشنی از به آغوش کشیدن پدر و مادر توسط یوسف سخن گفته که این هم با پیاده نشدن حضرت یوسف سازگاری ندارد. پس رواياتي كه در اين مورد نسبت بي مهري به يوسف مي دهند و مي گويند: او نسبت به پدرش تكبر كرد و از اسب پياده نشد و نور نبوت از ميان انگشتان او خارج گشت با آيات مذكور درباره يوسف تطبيق نمي كند.[منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج ۱۱، ص ۴۷۲» ولی اگر چنین عملی بر حضرت یوسف(علیه السلام) باز اثبات شود؛ باید بدانیم که گناه نبوده و ترک اولی حساب می شده، پس خللی به عصمت پیامبران وارد نمی سازد. همچنانکه حضرت آیت الله دستغیب(ره) درباره آن فرمودند:« شكی نیست كه پیاده نشدن یوسف از روی تكبّر و بی اعتنایی به پدر نبوده و انبیاء از هر گناهی منزّهند، بلكه برای رعایت شوكت مقام سلطنتی بوده كه برای اداره كردن امور خلق و بسط عدل و ترویج دین قبول فرموده بود، لكن چون رعایت احترام پدر اولی بود، برای همین ترك اولی مورد عقوبت واقع شد.»(گناهان کبیره، ج۱، ص۱۳۴) نتیجه گیری اول اینکه ممکن است با ضعف سندی نقل را نپذیریم و یا آنکه به خاطر دلالت غلط و خبر غیبی غیر واقع در آن، روایت را از صحت انداخته و آن را فرموده امام صادق(علیه السلام) به شمار نیاوریم؛ چرا که در نسل حضرت یوسف پیامبر وجود داشته است. در ادامه حتی می توان توجه به این مطلب داشت که اگر هم چنین عملی از حضرت یوسف سر زده باشد؛ گناه نبوده و تنها یک ترک اولی به شمار می رفته است.  
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 22 avr, 2018 خاموشی خورشید و آتش گرفتن دریاها در سوره تکویر
پاسخ در سه نکته تقدیم می شود: ۱- اشتباه در فهم آیه اول سوره تکویر در آیه اول این سوره خداوند فرموده است:« إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ[تکویر/۱]» واژه ناشناخته آیه همان کوّرت است که كور به معنای پيچيدن و جمع كردن است و راغب اصفهانی مي‌گويد: «كور الشّى‏ء: دور زدن آن و ضمیمه ساختن قسمتی به قسمت دیگر است مانند پیچیدن عمامه» عبارت فيومى در مصباح نیز چنين است: «كارَ العَمامَة كَوراً یعنی پیچیدن عمامه به دور سر» ايضا در مصباح و صحاح گفتند: «كُلّ دُورِ كُورٌ یعنی هر گرديدن كور است. تكوير نيز بمعنى پيچيدن است.[قاموس قرآن، ج۷، ص۱۶۸] پس نباید آیه را به معنای خاموش شدن خورشید دانست چرا که معنای آن پیچیده شدن است. از این رو مترجم های کلام وحی نیز این آیه را به صورت های زیر ترجمه نموده اند: انصاریان:  هنگامی که خورشید را به هم درپیچند. خرمشاهی : آنگاه كه خورشيد تاريك شود. فولادوند : آنگاه كه خورشيد به هم درپيچد. قمشه‌ای:  هنگامی که آفتاب تابان تاریک شود. مکارم شیرازی : در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود. ۲- اشتباه در فهم آیه ای دیگر در آیه «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ[تکویر/۶] درياها آنگه كه جوشان گردند.» منظور سوختن آب نیست؛ بلکه تسجير و افروختن درياها، به دو معنا تفسير شده، يكى افروختن دريايى از آتش و دوم پر شدن درياها از آتش، و معناى آيه بنا به تفسير اول اين است كه روز قيامت درياها آتشى افروخته مى‏شود، و بنا بر دوم اين مى‏شود كه درياها پر از آتش مى‏شود.[ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۳۵۰] حال این فرآیند با هر کدام از دو معنای فوق می واند مانند راه یافتن گدازه های آتشفشانی به دریاها یا فعال شدن آتشفشانهای زیر دریا یا حتی آتشی بر خواسته از شکاف هسته ای هیدروژن و اکسیژن یا همان عناصر تشکیل دهنده آب باشد. اینها احتمالاتی است که ممکن بودن معنای آیه را به اثبات می رساند؛ هر چند که می تواند به نوعی دیگر وقوع یابد. ذهن بشر شاید به دلیل گستردگی مشغولیت ها، امور بدیهی و ساده را غیر ممکن بداند و آن را دروغ بر شمرد. مثلاً اگر به کسی سخن از خاک های گداخته و آتشین گفته شود؛ وی انکار بکند و بگوید مگر خاک قابلیت اشتعال و سوختن دارد؟ حال آنکه بارها و بارها آتشفشانا و گدازه های آن که چیزی جز همین خاک نیست را دیده و اخبار آن را شنیده است. ۳- مقایسه ای غلط البته یک مقایسه غلط در سؤال نیز رخ داده است و آن به این صورت است که زمین دنیایی را با زمین عرصه قیامت مقایسه کرده است و فرمول های دنیارا به مرحله نخست قیامت و برپایی محشر کبری کشانده است. باید بدانیم که هر سرایی برای خود مقتضیاتی به خصوص دارد. همچنانکه داریم که خداوند در تعریف روز قیامت فرموده است:« يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ[ابراهیم/۴۸] روزی که زمین (به امر خدا) به غیر این زمین مبدل شود و هم آسمانها دگرگون شوند.» پس وقتی زمین قیامت و آسمان آخرت چیزی جز این زمین و آسمان است؛ باید احکام مربوط به خود را داشته باشد و در آیاتی مشابه هم نباید اینگونه سؤالات مطرح شود و کار به انکار حقیقت بلندی چون قرآن کشیده شود. نتیجه گیری در سوره تکویر سخن از خاموش شدن خورشید به میان نیامده تا کسی بیاید و حرف از سرمای ۲۰۰ درجه زیر صفر آن روز را به میان آورد؛ بلکه حرف از در هم پیچیده شدن است. به علاوه آنکه زمین و خورشید اُخروی با دنیوی آن متفاوت است و هر کدام احکام و قوانین خود را دارند.  
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 22 avr, 2018 چرا می گویید: انحرافات جنسی
بسیار عجیب است که شما گرایش های عجیب و تمامی ناپذیر جنسی را که تمام دنیا از آن با عنوان انحراف جنسی نام می برند و به طور طبیعی و با غریزه دست کاری نشده بشری امری مذموم است و از آنها با عنوان بیماری نام می برند؛ به عنوان یکسری مسائل طبیعی نام می برید. کاش شما با این لغت و حجم مقالات درباره آن در زبان های مختلف دنیا آشنا بودید و می دانستید مواردی چون هم جنس گرایی، چشم چرانی، دیگرپوشی(ترانسوستیسم)، خودارضایی و غیره و غیره همگی در تمام دنیا در دایره پارافیلیparaphilia)) قرار می گیرند که بر گردان آن همان انحراف جنسی است.  اما اینکه اعتقاد دارید که اگر این موارد حرام بود می بایست یک مورد آن در قرآن نهی می شد؛ اعتقادی غلط است. چرا که خداوند در رعایت کمال ادب و حکمت قرآنی در آیاتی کوتاه و پر معنا همه این موارد را حرام و غیر قابل انجام عنوان کرده است. فقط فهم آن کمی هوشمندی و ظرافت در اندیشه لازم دارد که امیدواریم برای لحظاتی آنها را به کار گیرید. خداوند فرموده است:« وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[نور/۳۲و۳۳] بى‏ همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد اگر تنگدستند خداوند آنان را از فضل خويش بى ‏نياز خواهد كرد و خدا گشايشگر داناست و كسانى كه [وسيله] زناشويى نمى‏ يابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بى ‏نياز گرداند.» این قسمت بسیار کوتاه از قرآن کریم هرگونه کامجویی و لذت خواهی جنسی غیر از ازدواج را ممنوع دانسته و با بیانی خاص فرموده که یا باید فرد ازدواج شرعی داشته باشد و یا اینکه پاکدامنی را پیشه سازد و راه دیگری مجاز نیست. در آیات ابتدایی سوره مؤمنون نیز آمده است:« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ[۱]... وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ  فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ[مؤمنون/آیات ۱ و ۵،۶،۷] به راستى كه مؤمنان رستگار شدند[۱] و آنها كه دامان خود را از آلودگي به بيعفتي حفظ مي‏كنند. تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيري از آنها ملامت نمي‏شوند.  و هر كس غير اين طريق را طلب كند تجاوزگر است. » این آیات نیز به جز لذت جنسی بردن از همسر و کنیز را برابر با تجاوز از جدود الهی معرفی کرده و امروزه که کنیز وجود ندارد تنها راه ممکن به حکم این آیات قرآن، بحث ازدواج است. اما باز هم به شما می گوییم که از جمله انحرافات جنسی بحث هم جنس گرایی هم در قرآن به شدت مورد نهی قرار گرفته و هر کسی می داند که علت هلاکت و نابودی قوم لوط چه عمل زشت و شنیعی بوده است. قرآن کریم آن عمل را خبیث، فسق و گناه، کاری جاهلانه، تجاوز از حدود و اسراف، کاری غیر طبیعی و بیراهه معرفی کرده است. دو فرشته الهی که برای عذاب قوم لوط نازل شده بودند؛ خود و مأموریت خویش را اینگونه عنوان کردند:« إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا یَفْسُقُون[عنکبوت/۳۴] ما بر مردم این شهر به [سزاى] گناهى كه مى‏كردند عذابى از آسمان فرو خواهیم فرستاد.» اشتباه دیگر شما این است که دنبال این گونه حرمت ها در قرآن کریم می گردید؛ حال آنکه احادیث نیز منبع دیگر ما برای فهم حلال و حرام الهی است. احادیث متنوع و گسترده ای که به علت سؤالات گسترده مردمی، ائمه(علیهم السلام) در میدان پاسخگویی به آنها وارد شدند و در ادامه تنها و تنها به سه مورد آنها اشاره می کنیم: ۱- استمناء احادیثی در زمینه حرمت اسمتناء به دست ما رسیده است و از آن با عبارتهای: عَبِثَ بِذَکَرِهِ، الْخَضْخَضَةِ، النَّاکِحُ نَفْسَهُ، نَاکِحُ الْکَفِّ و... یاد شده است. در کتاب فقه الرضا(علیه السلام) آمده است که حضرت فرمودند:«أَبِی قَالَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْخَضْخَضَةِ فَقَالَ إِثْمٌ عَظِیمٌ قَدْ نَهَى اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فِی کِتَابِهِ وَ فَاعِلُهُ کَنَاکِحِ نَفْسِهِ وَ لَوْ عَلِمْتُ مَنْ یَفْعَلُ مَا أَکَلْتُ مَعَهُ فَقَالَ السَّائِلُ فَبَیِّنْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ نَهْیَهُ فَقَالَ قَوْلُ اللَّهِ "فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ[مؤمنون/۷]" وَ هُوَ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَیُّمَا أَکْبَرُ الزِّنَى أَوْ هِیَ قَالَ ذَنْبٌ عَظِیمٌ ثُمَّ قَالَ لِلْقَائِلِ بَعْضُ الذُّنُوبِ أَهْوَنُ مِنْ بَعْضٍ وَ الذُّنُوبُ کُلُّهَا عَظِیمَةٌ عِنْدَ اللَّهِ لِأَنَّهَا مَعَاصِی وَ أَنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مِنَ الْعِبَادِ الْعِصْیَانَ وَ قَدْ نَهَانَا اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ لِأَنَّهَا مِنْ عَمَلِ‏الشَّیْطَانِ إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیر[فاطر/۶]ِ؛ پدرم فرمود که از امام صادق(علیه السلام) از اسمناء پرسیدند و حضرت در جواب فرمود: گناه بزرگی است که خداوند متعال در کتابش (قرآن) از آن نهی کرده است و کسی که چنین کاری را انجام دهد مثل این است که با خود ازدواج کرده باشد و اگر من بدانم که کسی این کار را انجام داده است با او غذا نمی خورم! سؤال کننده عرض کرد: ای پسر رسول خدا نهی خداوند متعال در کتابش را برای من بیان کنید ! حضرت فرمود: این آیه که می فرماید : "کسی که از غیر این (راه های مجاز های شرعی برای نیاز های جنسی خود) استفاده کند ظلم کرده است(مؤمنون/۷)" و استمناء چیزی جز ازدواج است. مرد پرسید که زنا گناه بزرگتری است یا این گناه؟ حضرت فرمودند: گناهی بزرگ است سپس ادامه دادند که بعضی از گناهان از برخی دیگر سبک تر هستند اما همه گناهان در نزد پروردگار عظیم هستند چرا که نافرمانی اند و همانا خداوند دوست ندارد که بندگانش نافرمان باشند و خداوند همه ما را در کتابش از عصیان نهی کرده است زیرا آن عمل شیطان است و فرموده: "همانا شیطان برای شما دشمنی آشکار است او را دشمن خود بگیرید همانا او فقط دار و دسته خود را مى‏ خواند تا آنها از ياران آتش باشند.(فاطر/۶)"»(مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۳۵۵) ۲- هم جنس بازی  اسحاق بن جریر مى‏گوید: زنى از من درخواست کرد که از امام صادق(علیه السلام) براى او اجازه ورود بگیرم. حضرت اجازه داد. زن وارد شد و گفت: مرا از حدّ زنانى که با یک دیگر همجنس بازى مى‏کنند خبر ده. حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «حَدُّ الزَّانِیَةِ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُؤْتَى بِهِنَّ قَدْ أُلْبِسْنَ بِقِطَاعٍ مِنْ نَارٍ وَ قُنِّعْنَ بِمَقَانِعَ مِنْ نَارٍ وَ سُرْوِلْنَ مِنْ سَوَارٍ مِنْ نَارٍ وَ أُدْخِلَ فِی أَجْوَافِهِنَّ إِلَى رُءُوسِهِنَّ أَعْمِدَةٌ مِنْ نَارٍ وَ قُذِفَ بِهِنَّ فِی النَّارِ أَیَّتُهَا الِامْرَأَةُ أَوَّلُ مَنْ عَمِلَ هَذَا قَوْمُ لُوطٍ فَاسْتَغْنَى الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ بَقِیَ النِّسَاءُ بِغَیْرِ رِجَالٍ فَفَعَلْنَ کَمَا فَعَلَ رِجَالُهُنَّ؛  حدّشان مانند حدّ زنان زناکار است. چون روز قیامت شود، این زنان را در حالى که لباسهایى آتشین بر تن و نقابهایى از آتش بر چهره و شلوارهایى آتشین بر پا دارند مى‏آورند، و در شکمشان تا گلوگاه عمودهایى از آتش داخل مى‏کنند، آن‏گاه آنان را در آتش مى‏افکنند. اى زن، نخستین کسانى که این عمل از آنان سر زد قوم لوط بودند که مردان به مردان اکتفا کردند و زنانشان بدون مرد ماندند و آنان هم مانند مردانشان به همجنس بازى پرداختند.»(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۶۸) ۳- چشم چرانی حضرت رسول اکرم(صلی اله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ مَلَأَ عَيْنَيْهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَرَاماً حَشَاهُمَا اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَسَامِيرَ مِنْ‏ نَارٍ وَ حَشَاهُمَا نَاراً حَتَّى يَقْضِيَ بَيْنَ النَّاسِ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّار؛ کسی که چشمش را از زن نامحرمی پر کند خداوند آن دو چشم را با میله هایی از آتش پر می کند و در بین مردم مورد حسابرسی با چشمانی پر از آتش قرار می گیرد و سپس دستور داده می شود او را به سوی جهنم ببرند.»[وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۹۵] کلام آخر: حال به درستی و روشنی دیدید که نه تنها ما بلکه همگان می گویند انحرافات جنسی و اینگونه کارها نه تنها نوآوری و ابداعات نوینی نیست؛ بلکه دامهای قدیمی شیطان برای نابود کردن و جهنمی ساختن همه انسانهاست. از این رو هم در قرآن و هم در بسیاری از احادیث از آنها نهی شده ایم.
Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 18 avr, 2018 قرآن چگونه شفا می دهد؟
چند نکته درباره شفا بودن قرآن ذکر می شود و چند راهکار قرآنی برای این منظور ذکر می گردد: ۱-  قرآن به صورت واضح از شفا بودن خود پرده بر داشته است و این مطلبی غیر قابل انکار است. مثلاً در قرآن کریم آمده است:« وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ﴿اسراء/۸۲﴾ و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى ‏كنيم و[لى] ستمگران را جز زيان نمى‏ افزايد.»  ۲- قرآن رحمت نیز هست می تواند بیانگر رحمت خداوند نسبت به مریض و بهبودی آنها به وسیله مرحمت الهی باشد و این مطلب نیز به طور غیر مستقیم به شفاء بودن قرآن اشاره دارد. در ادامه باید بررسی کنیم که شفا بودن قرآن با کدام فرمول رخ می دهد.  ۳- قرآن ذکر الهی و آرامش بخش روح و روان مؤمنان است. اهل ایمان با مراجعه به قرآن درس صبر می آموزند و استرس ها و سختی های زندگی را پشت سر می گذارند و در مقابل آنها شکست نمی خورند. می دانیم که روان پریشی و یک ذهن نا آرام و مملو از استرس ها یا بیماری های روانی نقش زیادی در بروز بیماری های جسمانی دارد و قرآن کریم ضمن جلوگیری از بیماری های روانی از به وجود آمدن بیماری های جسمانی با منشأ روحی نیز پیشگیری می کند. ۴- خیلی از بیماری ها بر اثر رها کردن قرآن و عمل نکردن به نسخه های شفابخش آن است. مثلاً قرآن کریم شراب را حرام شمرده و آن را ناپاک بیان کرده، نوشیدنی ای که بیماری های بسیاری بر اثر استفاده از آن پدید می آید. پس با عمل به دستورات قرآن به طور طبیعی از خیلی از بیماری ها در امان خواهیم ماند. ۵- شفا دست خداست و با اراده او صورت می گیرد؛ چه اینکه همه چیز در دست قدرت الهی است و ضمن اراده او به وجود می آید. حضرت ابراهیم(علیه السلام) ضمن معرفی حضرت باری تعالی فرمودند:« وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ﴿شعراء/۸۰﴾ و چون بيمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد.» مراجعه به پزشکان یا استفاده از دارو یک وسیله ای است برای تلاش در جهت بهبودی و در انتها با خواست الهی بهبودی حاصل می شود. فرد می تواند علاوه بر استفاده از آن وسیله های مادی، کارهایی معنوی را نیز انجام دهد تا آن اراده خداوند برای او بیشتر و زودتر حاصل شود. مراجعه به اذکار، ادعیه و البته قرآن برای این منظور کاری پسندیده و به جاست.  ۶- در برخی از احادیث راهکارهایی را برای جلب این اراده خداوند ذکر کرده اند. مثلا در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که حضرت فرمودند:«هر که را بیماری باشد باید که بامداد چون روی از نماز بگرداند، هفت بار الحمد بخواند و باز بر او دمد و اگر به نشود روز دیگر، هفتاد بار بخواند من ضامنم به شفا، مگر آن بیماری مرضی باشد که أجل او در آن باشد.»[روض الجنان، ابوالفتوح رازی، ج۱۲، ص۲۷۷] ۷- علما و اولیاء الهی نیز گاهی دستور العمل هایی قرآنی برای شفایابی به وسیله قرآن و آیات نورانی آن ارائه داده اند که در ادامه د راهکار آن بزرگمردان توحید را می آوریم: الف) ازمرحوم آیت الله میرجهانی(ره) منقول است که کسی که دچار اضطرار و اضطراب است آیه شریفه (رَبِّ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ*) را به مدت ۷ روز بعد از هر نماز ۱۰۰ بار بگوید به زودی رفع می گردد. ب) آیة الله بهجت(ره) برای رفع بیماری می فرمودند: برای شفای مریض تربت حضرت سید اشهدا ( علیه السلام ) در آب زمزم چندین بار نوشیده شود و صدقه به افراد زیاد اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد داده شود اگر افراد متعهد سوره حمد را از یک تا صد مرتبه به نیت شفای بیماران بخوانند خیلی تاثیر دارد علاوه بر این به دوستان سفارش دعا کنند زیرا در روایت است که سریع الاجابه ترین دعا دعای شخص برای شخص دیگر است. کلام آخر نقش مهم قرآن کریم در پیشگیری از بسیاری از دردها و مریضی ها غیر قابل انکار است و همچنانکه این کتاب الهی بزرگترین دردها یعنی شرک و حیرت ضلالت و گمراهی را درمان کرده و بیماری های روانی را دور می کند؛ می تواند برای درمان جسمانی نیز کارایی مهمی داشته باشد و وسیله ای برای تبرک جستن و کسب اراده خداوند برای درمان بیماری ها به حساب آید. پی نوشت: *آیه مربوطه به طور کامل به این صورت است:« وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (انبیاء/۸۳) و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان.»  

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 0