ضمن عرض سلام و احترام، در پاسخ به اظهارات شما چند نکته عرض میشود:
۱- قرآن و سنت پیامبر خاتم حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) برای همه مسلمانان مهم بوده و هست و باید به هر فردی که این دو را منبع اعمال و رفتارش قرار میدهد تبریک گفت.
۲- انجام عملی توسط پیشوایان معصوم دینی مانند پیامبر تنها یکی از راه های جایز دانستن عمل است. چه بسا کار و عملی جایز باشد ولی مثلاً پیامبر آن را انجام نداده باشند. و ممکن است طبق قرآن یا فرمودههای پیامبر عملی جایز باشد؛ ولی توسط پیامبر به انجام نرسیده باشد. دقت کنید که این اعمال تنها جایزند و نه واجب پس ترک آنها توسط مثلاً پیامبر گناهی نیست.
۳- جالب است بدانید که طبق برخی از نقلها پیامبر نیز متعه یا ازدواج موقت داشتهاند؛ آن هم با شخصی به نام "حره" البته از این ماجرا برخی از زنان پیامبر مطلع شده و متأسفانه به پيامبر نسبت زنا دادند که پيامبر در جواب آنها فرمودند:«إِنَّهُ لِي حَلَالٌ إِنَّهُ نِكَاحٌ بِأَجَلٍ فَاكْتُمِيه؛ همانا آن بر من حلال است و همانا آن ازدواجی است که مدتی معلوم دارد؛ پس آن را پنهان کردم.»[وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۱۰]
۴- مهمتر از انجام یا عدم انجام ازدواج موقت توسط پیامبر، قرآن است که آن را جایز دانسته و ضمن شمردن بانوانی که ازدواج با آنها حرام است؛ از مسلمانان خواسته که با اموال خود برای دوری از زنا به چنین ازدواجی رو آورند:«وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ[نساء/۲۴] به استثناى زنانى كه مالك آنان شده ايد [اين] فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است و غير از اين [زنان نامبرده] براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد در صورتى كه پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد و زنانى را كه متعه كرده ايد مهرشان را به عنوان فريضه اى به آنان بدهيد و بر شما گناهى نيست كه پس از مقرر با يكديگر توافق كنيد.»
در این آیه طلب متعه کردن به روشنی با عبارت " اسْتَمْتَعْتُمْ" وارد شده است.
۵- بر اساس روشن بودن حلیت و جواز ازدواج موقت در کتاب خدا و سنت پیامبر بود که تمام مسلمانان حتی امروز عقیده دارند که در صدر اسلام ازدواج موقت جایز بوده است. مثلاً در این زمینه ابن کثیر سنی مذهب شافعی گفته است:«ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام؛ هیچ شکی نیست که همانا آن در ابتدای اسلام جایز بوده است.»[تفسير ابن كثير، ج۱، ص۴۷۵]
۶- صحابه نیز تا بازه زمانی خاص نه تنها ازدواج موقت را جایز بلکه آن را آشکارا انجام میدادند. مثلاً جابر بن عبد الله انصاری نقل کرده که ما در زمان رسول خدا و ابو بكر در مقابل يك مشت خرما يا آرد متعه مي كرديم . تا اينكه عمر از آن نهی کرد.[رک: صحيح مسلم ج۲ ص ۱۰۲۳ باب نكاح المتعة و مسند أحمد بن حنبل ج۱ ص۵۲ و ج۳ ص۳۲۵]
درباره امام علی(علیهالسلام) نیز نقلها حاکی از ازدواج موقت ایشان با زنی از قبیله "بَنِي نَهْشَل" در کوفه است.
۷- حال به این روایت صحیح دقت کنید و پس از آن پاسخ ما را بدهید. روایتی که حاکی از آن است که عمر بیان داشته است: متعتان كانتا علي عهد رسول اللّه (صلی اللّه عليهوسلم) و أنا أنهي الناس عنهما؛ متعة النساء، ومتعة الحج؛ دو متعه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع»[المبسوط للسرخسي، ج۴، ص۲۷و أصول السرخسي، ج۲، ص۶] همين روايت در مسند أحمد بن حنبل ج۳ ص۳۲۵ ش ۱۴۵۱۹ نیز آمده است.
به ما بگویید با چه مجوزی کاری را که طبق قرآن جایز بوده و جواز آن تا پایان عمر مبارک پیامبر و پایان خلافت ابوبکر وجود داشته؛ عمر آن را ممنوع کرده است؟
بله همچنانکه دیدیم امام علی(علیهالسلام) در کوفه ازدواج موقت داشتند. و از جابر بن عبد الله انصاری صحابی پیامبر، نقل شده که معاویه با زنی به نام "معانه" ازدواج موقت داشته و حتی در زمان خلافت معاویه، این ازدواج بر پا بوده است.[عبدالرزاق، ج۷، ص۴۹۹]
۸- به عنوان نکته پایانی و ضمن احترام به شما باید عرض کنیم که از جمله افرادی که تاپایان عمر ازدواج موقت را جایز دانست؛ اسماء بنت ابوبکر بود. ابن حزم در این باره نگاشته است:«وَقَدْ ثَبَتَ عَلَى تَحْلِيلِهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - جَمَاعَةٌ مِنْ السَّلَفِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - مِنْهُمْ مِنْ الصَّحَابَةِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ، وَجَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَابْنُ مَسْعُودٍ.
وَابْنُ عَبَّاسٍ، وَمُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ، وَعَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ، وَأَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَلَمَةُ، وَمَعْبَدٌ ابْنَا أُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ؛ و آن بعد از رسول خدا توسط گروهی از صحابه حلال شمرده میشد مانند: اسماء دختر ابوبکر، ابن مسعود، ابن عباس، معاویه فرزند ابوسفیان، عمرو بن حریث، ابو سعید خدری، سلمه و معبد فرزندان امیه بن خلف.»
۹- شما ازدواج موقت نمیکنید؛ ولی بدانید که اهل سنت انواع مختلفی از ازدواجها را داشته و به آن عمل میکنند؛ مانند ازدواج مسیار که به مانند متعه در آن نفقه و ارث بردن وجود ندارد ولی مدت دار نبوده و برای جدایی مدت مطرح نیست بلکه باید با خواندن صیغه طلاق جدایی صورت بگیرد.[احكام الاسرة و البيت المسلم شعراوی، ص۱۳۹] حال بگویید آیا پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و ابوبکر و عمر و عثمان چنین ازدواجی داشتهاند که شما آن را جایز میدانید.
کلام آخر
پس ما به انجام دادن آن توسط اصحاب کار نداریم بلکه از راه های دیگری میتوان جایز بودن ازدواج موقت توسط پیامبر و اصحابش را به اثبات رساند؛ هر چند که باز نقلهایی مبنی بر انجام آن توسط پیامبر و امام علی(سلاماللهعلیهما) وجود دارد.
برای دریافت شرح بیشتر میتوانید این مطلب را بخوانید:
http://www.btid.org/fa/book/35521
با سلام خدمت شما
برای رسیدن به پاسخ، لطفاً نکات زیر را مطالعه بفرمایید
۱- حتماً میدانید که تنها منبع استخراج احکام شرعی قرآن نیست؛ پس چه بسا حکمی در قرآن نیامده باشد؛ اما واجب یا حرام باشد؛ مانند تعداد رکعتهای نماز، حرمت روزه در عید فطر یا وجوب نماز میت و صدها مثال دیگر. اما جالب است که بدانید در قرآن به وضوح از وجوب پوشش موی بانوان دربرابر نامحرم سخن به میان آمده است!
۲- باز جالب است بدانید که خداوند به روشنی در قرآن مجید حتی بیش از پوشاندن مو را از بانوان خواسته و به حجاب مو هم اکتفا نکرده است.
۳- خداوند در قرآن فرموده:«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ...[نور/۳۱] و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوسآلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسریهای خود را بر سینه خود افکنند، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا ....» در این آیه حفظ چشم از نگاه حرام، وجوب پاکدامنی، حرمت آشکار ساختن زینت و زیورهای زنانه ذکر شده و در ادامه خداوند میخواهد که بانوان خمار خویش را به روی سینههای خود سانده و آن موضع را نیز بپوشانند. اما خمار چیست؟
۴- درباره خمار کتابهای لغت گفته اند:«الْخِمَارُ صار في التعارف اسما لما تغطّي به المرأة رأسها؛ خمار در عرف آن چیزی است که زنان بهوسیله آن سرش را میپوشاند.»[مفردات الفاظ قرآن، ج۱، ص۲۹۸] پس آیه حتی به پوشانده شدن سر بوسیله مقنعه یا روسری اکتفا نکرده و دستور داده آن خمارها را بلند بگیرند تا به روی سینه ها هم افکنده شود. حال به نظر شما تفاوتی است بین اینکه فردی بگوید مویت را بپوشان یا بگوید مقنعه و روسری سرت کن؟
۵- در آیه ای دیگر خداوند حتی به مقنعه و روسری بلند که تا روی سینه را میپوشاند اکتفا نکرده و فرموده است:«یا أیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لاِءَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیِبِهنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ[احزاب/۵۹] ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب های خود را بر خویش فرو افکنند. این کار برای اینکه شناخته نشوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است.» در این آیه خداوند لزوم استفاده از جلباب را یاد آور شده است؛ اما منظور از جلباب چیست؟
۶- جلباب همان چادر و یا پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و روی سر افتاده و بخش بیشتری از بدن را میپوشاند[لسان العرب،ج۱، ص۲۷۳]. در این آیه نیز خدا هر نوع چادر سر کردن را نپذیرفته و به روشنی بیان داشته که گوشههای آن را رها نکنند تا بر اثر باد یا غیره به کناری رفته و بدن نمایان شود؛ بلکه کناره های آن را به یکدیگر نزدیک کنند و آن را رها نکنند. این منظور با لغت: " یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ" عنوان شده است. یعنی:« زنان" جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد.» حال اگر کسی بگوید مویت را بپوشان با اینکه گفته شود چادر را به زیبایی سرت کن و آن را رها نگذار فرق دارد؟
نتیجه گیری
خداوند در قرآن به روشنی فرموده از روسریهای بلند استفاده شود که نه تنها سر بلکه تا روی سینه ها را هم بپوشاند و فرموده زنان چادر به سر کنند و گوشههای آن را به هم نزدیک کرده و آن را رها نگذارند. آیا اینها نشان از حکم پوشاندن موی سر و حتی بیشتر از آن در قرآن نیست؟!
سلام علیکم؛ ممنون از ارتباط با این مرکز
دو حدیث در این باب وارد شده که قبل از شرح و توضیح لازم است آنها را عنوان و ترجمه نماییم:
۱- امام صادق(علیهالسلام) فرمودند:«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) وَ نَحْنُ؛ خداوند ابا دارد که اشیاء را جاری کند به جز به وسیله اسباب. به همین دلیل، برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. هر کسی که آن را بشناسد که شناخته و هر کسی که بدان جاهل باشد که جاهل است. آن باب و دروازه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما (ائمه معصومین) هستیم.»[بصائر الدرجات، صفار، ج۱، ص۶]
۲- حدیث دوم نیز کاملاً شبیه حدیث بالاست و تنها تفاوت در فراز آخر آن است:«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ... جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) وَ نَحْنُ؛ خداوند ابا دارد که اشیاء را جریان دهد به جز به وسیله اسباب. ... برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. کسی که آن را میشناسد که میشناسد و کسی که آن را انکار میکند، انکار میکند. آن دروازه و باب، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ما(امامان معصوم) است. وی این حدیث دوم را در باب النوادر فی الأئمة و أعاجیبهم نیز ذکر نموده است.»[همان، ص۵۰۵]
بررسی و معنا شناسی حدیث
الف) از این احادیث قاعده«جریان اشیاء به وسیله اسباب» فهمیده میشود. قاعدهای که بیانگر یک امر کلی الهی است و آن بیانگر این مطلب است که خداوند نمیخواهد هر کاری را از راه اعجاز و معجزه به انجام برساند. بلکه برای هر چیزی یک خاصیتی قرار داده که به طور طبیعی وظیفه و نقش خود را به ایفا میکنند. مثلاً به طور طبیعی چاقو، شیمشیر و اشیاء برنده میبُرد و اینکه انتظار داشته باشیم مثلاً در قضیه به شهادت رساندن امام علی و امام حسین(علیهمالسلام) نیز به مانند امتحان حضرت ابراهیم و به قربانگاه بردن حضرت اسماعیل، شمشیر اثر نکند؛ خداوند از این کار ابا داشته و کارها را جز در موارد خاص و استثنایی از حالت طبیعی آن خارج نمیسازد.
ب) این احادیث سندی در تأیید توسل بر پیامبر اکرم و ائمه اطهار(علیهمالسلام) نیز میباشد؛ همچنانکه در این احادیث، آنها درگاه علم، شرح و سبب هر امری در دایره علت و معلول خوانده شده است. بنابراین میتوان با درخواست از آن اولیاء الهی اسباب اموری را برپا کرد یا بوجود آمدن مسئلهای را تعجیل نمود. همچنانکه که نیستند افرادی که از تمام اسباب و علل ناامید شده و هنگامی که به اهل بیت پناه بردند؛ برای ایشان بابی جدید باز شده و به درخواست خود رسیده اند.
قاعده و عدم ضعف الهی
همانطور که در بالا نیز اشاره شد در برخی از نمونهها که حکمت مهم الهی در میان باشد؛ خداوند از آن اسباب اصلی چشمپوشی کرده و اجازه برپایی کارکردی دیگر را داده است. مثلاً آتش نسوزانده یا چاقو عمل بریدن را به انجام نرسانده است. پس هیچ نقصی از این قاعده فهمیده نمیشود.
بنابراین خداوند که قادر مطلق است؛ هیچ ضعف و ناتوانی را در خود راه نداده و این قاعده نیز همان اراده خداست که بر خود جاری ساخته است. یعنی اراده او به این تعلق گرفته که کارها و امور را با واسطه و اسباب انجام دهد و این قانون در سرتاسر هستی و از ابد تا ازل اجرا خواهد شد، مگر در موارد خاص. پس تعلق اراده خداوند به اجرای این قاعده، نشان از ضعف او نیست؛ بلکه او این گونه خواسته است.
برای مطالعه بیشتر پیشنهاد میکنیم این دو مطلب را نیز مطالعه بفرمایید:
http://www.btid.org/fa/news/13196
http://www.btid.org/fa/news/21476
برداشت شما از اینکه آنها را صفاتی بد و زشت میدانید؛ برداشتی غلط و اشتباه است و ناشی از فهم نادرست این صفات توسط شماست. برای فهم صحیح این ویژگیهای الهی مطلب را دنبال کنید:
الف) قهار
خداوند قهار است به معنای قهر کردن خداوند با خلایق نیست. بلکه اصل این کلمه به معنای غلبه، مافوق بودن و گرفتن از بالا را داده و مخالف آن مقهور به معنای شکست خورده و ناکام است. قهار نیز صیغه مبالغه است و به معنای بسیار غالب و چیره میباشد.[تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۵، ص۱۷۶] از آنجا که خداوند بر هر کاری تواناست و در انجام هیچ کاری ناکام نمانده و شکست نمیخورد؛ خداوند را قهار میگویند.[مجمع البيان في تفسير القرآن، طبری، ج۵، ص ۳۵۸] استعمال قرآنی این صفت نیز گویای همین معانی بوده و خداوند در قرآن اینچنین این صفت را استعمال کرده است:
۱- «یَومَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[غافر/۱۶] آن روز كه آنان ظاهر گردند چيزى از آنها بر خدا پوشيده نمى ماند امروز فرمانروايى از آن كيست از آن خداوند يكتاى قهار است.»
۲- «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[ابراهیم/۴۸] روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.»
۳- «قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[رعد/۱۶] بگو خدا آفريننده هر چيزى است و اوست يگانه قهار.»
ب) جبار
جبار نیز معنای بدی نداده و بلعکس صفتی بسیار دوست داشتنی از خداوند است. چرا که جبار هم صیغه مبالغه و به معنای بسیار جبران کننده میباشد. اصل کلمه جبار از جبر گرفته شده است و عرب به شکست بند که شکستگیهای استخوان را جبران و اصلاح میکند؛ مجبر میگویند. در اصل جبار به معنای کسی که کم و کسرهای بوجود آمده راجبران کرده و برای این اصلاح از قدرت خویش نیز کمک میگیرد.[ المفردات فی غرایب القرآن، راغب اصفهانی، ج۱، ص ۱۸۳]
اما اینکه ما از صفت جبار معنای خوبی را نمیفهمیم به دلیل کاربرد آن در زبان فارسی است و ربطی به معنا و کاربرد عربی آن ندارد. ریشه این تغییر کاربرد هم در این است که پادشاهان زیادی بر سرزمین ما با وعده جباریت و جبرات مافات روی کار آمدند و یکی پس از دیگری جز ظلم نکردند؛ از این رو معنای کلمه جباریت هم کم کم تغییر کرد و معنای ظلم و زورگویی را از خود بروز داد.
ج) مکار
صفت مکار در مورد خداوند در قرآن به کار نرفته و بلکه برخی از هم خانواده های آن در قرآن آمده است. استعمالهای قرآنی آن به این صورت است:
۱- «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[آل عمران/۵۴] و [دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است.»
۲- «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[انفال/۳۰] و [ياد كن] هنگامى را كه كافران در باره تو نيرنگ میکردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا [از مكه] اخراج كنند و نيرنگ مى زدند و خدا تدبير میکرد و خدا بهترين تدبيركنندگان است.»
در کتابهای لغت درباره شناخت این کلمه آمده است که مکر انتخاب راهکاری است که دیگری را از قصدش بر گرداند و این دو نوع است: اول کاری زیبا و پسندیده و دیگر کاری قبیح و زشت. حال اگر مکر در پاسخ به مکر زشت دیگران باشد و موجب دفع ضرر دیدن باشد؛ کاری پسندیده است.[مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص۷۷۳]
از امام رضا(علیهالسلام) نیز تفسیر این آیه پرسیده شد و حضرت فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَسْخَرُ وَ لَا يَسْتَهْزِئُ وَ لَا يَمْكُرُ وَ لَا يُخَادِعُ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُجَازِيهِمْ جَزَاءَ السُّخْرِيَّةِ وَ جَزَاءَ الِاسْتِهْزَاءِ وَ جَزَاءَ الْمَكْرِ وَ الْخَدِيعَةِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيرا؛ همانا خداوند مسخره نمی کند، استهزاء نمی کند، مکر نمی کند و خدعه نمی کند و لکن مراد خداوند از مسخره کردن، استهزاء کردن، مكر و خدعه کردن، كیفر دادن به آن هاست؛ خداوند از چیزهایی که ستمکاران می گویند، برتر و بزرگ است.»[التوحید، صدوق، ص۱۶۳]
آری در ادبیات اسلامی اگر دشمنان خدا و دین راستین اسلام دست به مکر و حیله زدند تا ضرری را متوجه اسلام و مسلمین کنند؛ باید مسلمانان مقابله به مثل کرده و اسلام را از آن خطر حفظ کنند. این همان معنای زیبای مکر است که خداوند هم خود را عامل به آن معرفی کرده است.
کلام آخر:
استفاده از صفاتی چون قهار، جبار و مکر برای خداوند در قرآن نشانگر سوء اخلاقی نبوده و برداشت غلط ناشی از نشناختن اصل این کلمات و کاربرد آنهاست.
برای آشنایی بیشتر با این صفات به مطالب زیر هم میتوانید مراجعه کنید:
http://www.btid.org/fa/news/5872
http://www.btid.org/fa/news/15141
http://www.btid.org/fa/news/5681
با سلام، اشکالی که برای شما ایجاد شده ناشی از چند اشتباه در برداشت است. اگر برداشتهای صحیحی از قرآن را به دست آورید؛ آن اشکال نیز به خودی خود رفع میشود. پس به نکات زیر توجه کنید:
۱- معنای تذکره بودن قرآن
خداوند در سورههای انسان و مزمل یک آیه را مورد تکرار خویش قرار داده و فرموده است:« إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا[انسان/۲۹، مزمل/۱۹] قطعا اين [آيات] اندرزى است تا هر كه بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پيش گيرد.» این آیه به خوبی تذکره بودن و کاربرد قرآن را یادآور شده است و روشن میسازد که این تذکرها برای عمل کردن و در پیش گرفتن راه الهی است. همچنانکه در آیهای دیگر، خداوند افردی را که پند از قرآن نمیگیرند را نهیب زده، سرزنش نموده و فرموده است:« فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ[مدثر/۵۱-۴۹] چرا آنها از تذكر روى گردانند گويى گورخرانى رميده اند كه از مقابل شيرى فرار كرده اند.» پس این دیدگاه که قرآن تنها یک تذکر است و عمل کردن به آن اهمیتی ندارد؛ حرفی غلط و غیر حکیمانه است؛ زیرا در آن صورت قرآن و فعل الهی لغو شده که این محال است. پس قرآن در بردارنده تذکراتی الهی برای عمل به آن است.
۲- معنای نبودن اکراه در دین
منظور از نبودن اکراه در دین را در دو ساحت میتوان بیان کرد. اول در اعتقاد در دین که اعتقاد یک امر قلبی است و با زور و اجبار هیچ دینی وارد قلب نشده و ارزشی ندارد. پس اکراه و اجبار در قبول یک دین و ترجیح آن بر دیگر ادیان و مسلکها جایگاهی ندارد. ساحت دوم آن در اعمال ظاهری است. به این معنا که اگر کسی کاری را به اجبار انجام دهد؛ آن کار هم منجر به پاداش و عقابی نمیشود. پس هیچ اکراهی در دین نیست؛ به معنای بیارزش بودن عقیده و عمل از روی اجبار برای فرد است و البته این بیارزش بودن به معنای این هم نیست که حکومتهای اسلامی یا آمران به معروف و ناهیان از منکر از وظیفه دینی خویش مبنی بر لزوم ترویج دین و پیاده سازی احکام اسلامی دست بکشند. بلکه آنها باید وظیفه خویش را انجام داده و اگر فردی از روی اجبار کاری را کرد؛ آن کار دیگر مشمول پاداش الهی نیست و چنین فردی راه رشد و تعالی را که روشن و واضح است؛ رها کرده و به بغی و فساد خودش ادامه داده است که خداوند فرموده است:« لا إِکْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[بقره/۲۵۶]کار دین به اجبار نیست ، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده است.»
۳- اجبارها در ادیان
هر دینی برای خود یکسری واجبات و محرماتی دارد و کلاً دین به مجموعهای از بایدها و نبایدها گفته میشود. شما از باید و نباید چیزی جز اجبار میفهمید؟ اگر بایدها و نبایدها دلخواهی بود و هیچ اصراری بر انجام آنها وجود نداشت؛ دیگر شکل و وجودی برای دین باقی نمیماند. در اسلام نیز مانند تمام ادیان قضیه این چنین است. از این رو در قرآن به واجبات و دستورات زیادی اشاره شده و الباقی آن امور مهم و بایدها و نبایدها در احادیث اهل بیت علیهمالسلام آمده است. مثلاً تنها به آیات زیر از سوره بقره دقت کنید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[آل عمران/۱۰۲] اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا آن گونه كه حق پرواكردن از اوست پروا كنيد و زينهار جز مسلمان نميريد.»
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[بقره/۱۸۳] اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهيزگارى كنيد.»
«وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[بقره/۱۱۰] و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و هر گونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت آرى خدا به آنچه مى كنيد بيناست.»
اینها تنها برخی از واجباتی است که خداوند تنها در یک سوره از قرآن بیان کرده، پس واجبات، بایدها و نبایدهایی در قرآن موجود است و اگر اصرار و اهمیتی در برپایی آنها نباشد؛ بود و نبود آنها برابر است.
۴- سوره توبه و آیه مقابله با کفار
خداوند فرموده است:«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [توبه/۵] پس چون ماههاىِ حرام سپرى شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.» در این آیه چهار حکم درباره مشرکین میبینیم که عبارتند از: کشتن، بستن راه ها، محاصره کردن و اسیر گرفتن. این چهار رویکرد نیز بنا بر شرایط و نوع جرم و میزان آن از طرف مشرکین متفاوت میشود. به علاوه آنکه این برخورد مخصوص مشرکان است و نه اهل کتاب مانند یهود و مسیحیان؛ چرا که مشرک منحرف است و به خداوند هستی اعتقاد داشته اما در کنار آن خدا خدایانی دیگر را برای امورات مختلف انتخاب کرده و آنها را میپرستد. چنین فردی با کمی بحث و گفتگو و تفکر راه صحیح را در پیش میگیرد؛ همچنانکه خداوند هم در ادامه فرموده:«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ[توبه/۶] و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود سپس او را به مكان امنش برسان چرا كه آنان قومى نادانند.»
به علاوه آنکه در حکومت صدر اسلام و فتح مکه نوع برخورد پیامبر با مشرکان مکه و عدم شروع جنگ توسط آنها به خودی خود بیان میکند که اگر مشرکان دست به دسیسه نزنند و برای اسلام ومسلمین مشکل تراشی نکرده و شروع کننده جنگ نباشند؛ اسلام نیز تنها منطق خود را در اختیار آنها میگذارد تا با اختیار خویش دست از انحراف بر دارند.
نتیجه گیری
درست است که ایمان و عمل از روی اجبار ارزشی ندارد و برای فرد موجب پاداش، تعالی و پیشرفت نمیشود؛ اما این مسئله به معنای این نیز نیست که مؤمنان و حاکمان اسلامی به وظیفه گسترش و توسعه اسلام و امر به معروف و نهی از منکر نپردازند. پس در این راستا و برای این منظور در بدنه مردمی و حکومتهای اسلامی لازم و ضروری است. در زمینه جهاد و مقابله نیز مسئله مربوط به مشرکان بوده و عدم شروع جنگ توسط اسلام بر علیه تمام دشمنانش گواه خوبی بر نوع کارکرد این آیه در سوره توبه دارد.
میتوانید در پاسخ به سؤالات مشابه مطالب زیر را هم بخوانید:
http://btid.org/node/92536
http://www.btid.org/fa/news/8423
http://www.btid.org/fa/news/13366
پاسخ شما را در چند نکته زیر آوردهایم:
۱- اول ببینیم رویکرد آیه با ه قشری است و چه میگوید:
خداوند فرموده است:« وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[نور/۳۲] بى همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد اگر تنگدستند خداوند آنان را از فضل خويش بى نياز خواهد كرد و خدا گشايشگر داناست.» این آیه مردان و زنان مؤمن را مورد خطاب خود قرار داده و دستور داده تا برای آنها که به تنهایی زندگی میکنند؛ وسیله ازدواج و زندگی مشترک را فراهم آورند. در ادامه میفرماید که اگر آنها از نظر مالی در تنگنا هم باشند؛ خداوند آنها را غنی و بی نیاز میکند. پس خداوند به روشنی در این آیه تأخیر در ازدواج را به دلیل کمبودهای اقتصادی مردود میداند و خودش را ضامن تأمین مایحتاج زندگی زوجهای جوان معرفی کرده است.
۲- رزق صالحان تضمین شده
در این آیه خداوند به روشنی میفرماید اگر افراد صالح و نیکوکار باشند و ازدواج کنند؛ خداوند رزق آنها را توسعه داده و آنها را بی نیاز میسازد. باید بپذیریم که اطاعت از خدا نقش مهمی در بهبود امورات دنیوی ما دارد. حال شما باید بگویید که تا چه حد از آن فقرا که شما میشناسید؛ افراد صالحی هستند؟ برای این مسئله مهم میتوانید پاسخ به یک پرسش دیگر را مبنی بر اثرات دنیوی دینداری زیر را بخوانید:
http://btid.org/node/130064
۳- ازدواج آسان و نظم اقتصاد
اگر ازدواج آسان برگزار شود و همچنانکه در سنت و عرف ماست؛ بزرگترها به کمک جوانان آمده و به این دستور قرآن عمل کنند و برای تشکیل زندگی مشترک جوانان تلاش کنند؛ زندگیهای شیرین و در زمان و موقعیت مناسب زیادی شکل میگیرد و با پا گرفتن زندگی زناشویی، مرد با تلاش و کوشش برای کسب رزق و روزی حلال، میتواند مخارج زندگی را تأمین کرده و روی پای خویش بایستد. در ضمن آنها که ازدواج کردند به خوبی میدانند که ازدواج سبب نظم و انضباط اقتصادی شده و مخارج فرد همراه با حساب و کتاب میشود. البته اینها در صورتی است که ازدواج اسلامی و ساده برپا شود؛ نه آنکه زن و شوهر مجبور باشند برای مخارج عروسی سالها قسط و قرض بپردازند.
آری به درستی هستند افراد مجردی که با داشتن کار و درآمد معین ماهانه سالها برای پس انداز و جمع کردن مخارج عروسی، ازدواج را عقب میاندازند و بعد از گذشت سالها میبینند که نه ازدواجی کردند و نه چیزی پس انداز. اما بلعکس، زیادند افراد مجردی که بدون هیچ پس اندازی زندگی ساده خویش را شروع کردند و در هیچ تنگنای اقتصادی نماندند.
۴- فقر اکتسابی و انتخابی
باید دقت کنید که خیلی از فقر و سختیهای اقتصادی که ما میبینیم بر اثر مدیریت غلط منابع مالی است. یعنی فردی بیش از درآمد خویش، خرج تراشی های بی مورد انجام داده و به چک و قسط و وام خود را گرفتار کرده است. این فقر، فقر اکتسابی و انتخابی است. در اصل خود فرد خود را از بی نیازیای که خداوند برایش فراهم آورده، خارج کرده و با تغییر سالانه مبل و پرده و ماشین و طمع کردن به زندگی در خانه های بزرگ و بزرگتر خود را درگیر کرده است. آری بزرگترین غنا و بی نیازی ثمره قناعت است؛ همچنانکه در احادیثی از امام علی(علیهالسلام) اینگونه نقل شده است:«اَطيَبُ العَيشِ القَناعَةُ؛ خوشترين زندگى، زندگى با قناعت است.»[ غررالحکم و درر الکلم، آمدی، ص۳۹۱] «مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الراحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ؛ هر كس به مقدار كفايت، قناعت كند، آسايش مى يابد و براى خويش زمينه گشايش فراهم مى كند.»[الکافی، کلینی، ج ۸ ، ص ۱۹]
نتیجه گیری
اگر زوجهای جوان اهل ایمان و نیکوکار باشند؛ خداوند رزق و روزی خود را برآنها ارزانی داشته و موجبات شغل و کسب روزی حلال را برای آنها آماده کرده و مطمئناً افراد صالح به خود اجازه اسراف را نداده و به دنبال تجملات و هزینههای گزاف نخواهند رفت. پس آنها در پرتوی نیکوکاری، قناعت و البته کمک و امدادهای الهی هیچگاه فقیر و نیازمند نخواهند شد.
یکی از عللی که ما را از اهدافمان دور میکند این است که بین نیت، گفته و عمل ما همسویی وجود ندارد. مثلاً قلب ما چیزی را میطلبد و زبان ما هم راهکار ذکری برای جلب آن را بیان میکند؛ اما اعمال ما سبب دور شدن آن خواسته از ما میشود. پس در ابتدا باید راهکارهایی عملی برای جلب موفقیت را از احادیث یافت و به آن عمل کرد تا آن اذکار زبانی کارایی داشته باشند. از این رو ابتدا راهکارهایی عملی را عنوان می کنیم و در انتها سه نمونه ذکر را میآوریم.
الف) مثلث طلایی
برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت بسیار لازم است که انسان اهل صبر، شکر و توکل باشد. صبر است که انسان را از ناامیدی دور کرده و به وی قدرت لازم برای حرکت و گذشتن از مشکلات را میبخشد. شکر است که چهره قدردان از انسان را به نمایش گذاشته و سبب بیشتر و بیشتر شدن نعمتها و موفقیتها میشود و توکل است که انسان را با منشاء تمام قدرتهای هستی پیوند میزند و او را از آن قدرت بیانتها بهرهمند میسازد. این مثلث طلایی در قرآن و روایات به عنوان راهکارهای موفقیت عنوان شده است.
۱- پیامبر اکرم درباره نقش صبر در پیشرفتها در دنیا و آخرت فرمودند:« ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ؛ كسى كه سه خصلت در او باشد خداوند خير دنيا و آخرت را براى او فراهم مى كند: خشنودى به مقدّرات، صبر در بلا و دعا در سختى و راحتى »[الدعوات، راوندی، ص۱۲۱]
۲- قرآن به صراحت بیان کرده:«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ[ابراهیم/۷]اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد .» و امام حسین(علیهالسلام) در اهمیت شکر برای ادامه یافتن نعمتها فرمودند:«شُكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ يَقتَضى نِعمَةً آنِفَةً؛ شكر تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمت آينده است.»[نزهالناظر، حلوانی، ص۸۰]
۳- در آیهای بسیار معروف و مشهور که نقش آن در افزایش روزی برای همه قابل قبول است؛ خداوند فرموده:« وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[توبه/۳و۲] و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرونشدنى قرار مى دهد و از جايى كه حسابش را نمى كند به او روزى مى رساند و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است.» این آیه از نقش تقوا در افزایش روزی سخن به میان آورده و نقش توکل را هم در این موضوع بیان کرده است. این مطلب در احادیث هم بسیار مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً امام علی(علیهالسلام) فرمودند:«مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الْأَسْبَابُ وَ تَبَوَّأَ الْخَفْضَ وَ الْكَرَامَة؛ هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برايش فراهم مى گردد و توانگری و بزرگواری برایش فراهم میشود.»[غررالحکم، آمدی، ص۴۲۵] و امام صادق(علیهالسلام) فرمودند:« اِنَّ الغِنى و َالْعِزَّ يَجولانِ فَإِذا ظَفِرا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنا؛ بى نيازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جايگاه توكل دست يافتند در آنجا قرار مى گيرند.»[الکافی، کلینی، ج۲، ص۶۵]
ب) همت
در کنار مثلثی که در بالا ذکر شد و در کنار هر ذکر و وردی باید برای پیشرفت اهل همت بود و تلاش و پشتکار داشت. مگر میشود بدون همت چیزی را بدست آورد؟ در احادیث نیز سبب شکست و توقف پیشرفت کسالت و تنبلی عنوان شده است. همچنانکه امام علی(علیهالسلام) فرمودند:«مِنْ سَبَبِ الْحِرْمَانِ التَّوَانِی؛ سبب محروم ماندن، سستی کردن است.»[تحف العقول، حرانی، ص۸۰]
ج) اذکار
در کنار راهکارهای بالا برای سرعت یافتن پیشرفت و زودتر حاصل شدن مقصود میتوانید از راهکارهای زیر استفاده کنید. این راهکارها تماماً مستند به احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت است و در کتب حدیثی معتبر وارد شده است:
۱- امام صادق(علیهالسلام) فرمودند:«مَنْ قَالَ مِائَةَ مَرَّةٍ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ أَعَاذَهُ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ مِنَ الْفَقْرِ وَ أَنِسَ وَحْشَةَ قَبْرِهِ وَ اسْتَجْلَبَ الْغِنَى وَ اسْتَقْرَعَ بَابَ الْجَنَّة؛ هر کس که لَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ" را صد مرتبه بگوید خداوند عزیز جبار او را از فقر دور کرده و در وحشت قبرش او را اُنس بخشد و غنا و بی نیازش سازد و کوبیدن درب بهشت را طلبیده است. [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۷]
۲- راوی خدمت امام کاظم(علیهالسلام) رسید و عرض کرد که به من دعایی کوتاه بیاموز که برای تمام حاجات دنیا و آخرت من کارساز باشد؛ حضرت نیز فرمودند بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ مِنْ فَضْلِه»[الکافی، ج۲، ص۵۵۰]
۳- در روايات فراواني به اين مطلب اشاره شده كه يكي از نتايج قرائت سوره واقعه، بي نيازي و برطرف شدن فقر و تنگدستي انسان است. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در اينباره فرمودهاند: "هر كس سوره واقعه را در هر شب بخواند، هرگز فقير نخواهد شد."[ مجمع البيان، علامه طبرسي؛، ج ۹، ص ۳۵۴]
نتیجه گیری
برای پیشرفت باید اعمال و اذکار ما همسو با نیت ما باشد و برای این همسویی میبایست ابتدا از اعمال شروع کرد و با همت، صبر، شکر و توکل خود را آراست و سپس برای ایجاد سرعت در موفقیت و حتمی شدن آن از نیروی اذکار نیز بهره برد.
با سلام و تشکر از ارتباط با این مرکز
چقدر زیباست که انسان به فکر این باشد که رضایت الهی را کسب کرده و در دنیا به دنبال رضای خداوند باشد. الحمدلله شما چنین قصدی را دارید. در آیات و احادیث راهکارهایی برای این موضوع مهم و سنجش آن وارد شده است که در ادامه مستندات آن ذکر میشود و در انتها قسمت پایانی سؤال شما پاسخ داده میشود.
۱- ایمان به خدا و تلاش برای حفظ و گسترش آن
قرآن کریم در سوره توبه راهکارهای کسب رضایت خداوند و ارتقای درجه نزد پروردگار را اینگونه بیان کرده است:«الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ[توبه/۲۰] و در راه خدا جهاد مى كند [نه اين دو] نزد خدا يكسان نيستند و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند.» این آیه مواردی چون ایمان، هجرت و جهاد و کوشش در راه خدا را با ارزشترین موارد در نزد خداوند عنوان کرده است. به درستی کسی که برای حفظ ایمان خویش مجبور به هجرت و تغییر محل شده یا با جان و مال خویش برای دفاع و گسترش ایمان خدمت میکند؛ کسی است که رضای الهی را کسب کرده است.
۲- تقوای الهی
خداوند به روشنی راه سعادت را تنها یک مسیر دانسته و ثمره آن را تقوا بیان فرموده:« وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[انعام/۱۵۳] و [بدانيد] اين است راه راست من پس از آن پيروى كنيد و از راه ها[ى ديگر] كه شما را از راه وى پراكنده مى سازد پيروى مكنيد اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به تقوا گراييد.»
پس برای کسب رضایت خداوند باید به دنبال تقوا بود. تقوایی برخاسته از ایمان و اعتقاد به حضور خدا و حساب و کتاب الهی. تقوایی بر مبنای سخنان و دستورات پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت(صلواتاللهعلیهم). امیر مؤمنان امام علی(علیهالسلام) در این موضوع فرمودند:«إِنَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَه؛ همانا تقوا نهایت رضایت خداوند از بندگانش است و حاجت او از خلایقش میباشد. پس تقوای الهی را رعایت کنید. همان خدایی که اگر عملی را پنهانی انجام دهید؛ میداند و اگر آشکارا مرتکب شوید؛ مینویسد.»[غررالحکم، آمدی، ص۲۶۹]
۳- نقشی اساسی
در حدیثی دیگر امام علی(علیهالسلام) فرموده:« فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوا الْوَالِدَيْنِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطَ اللَّه؛ تقوای الهی را رعایت کرده و از پدر و مادر نافرمانی نکنید که همانا رضایت آنها، رضایت الهی و غضب آنها خشم خداوند است.»[الکافی، کلینی، ج۱، ص۴۲۸] این حدیث اطاعت از پدر و مادر و دوری از نافرمانی از آن دو را دارای نقشی اساسی برای رعایت تقوا برشمرده و آن را سبب رضایت خداوند دانسته است.
۴- حضرت موسی(علیهالسلام) و پرسش از خداوند
حضرت کلیم الله موسی(علیهالسلام) از خداوند پرسید که « یا رَبِّ أَخبِرنِی عَن آیةِ رِضَاک عَن عَبدِک؛ پروردگارا به من بگو نشانه رضایتت از بندهات چیست؟» خداوند هم اینگونه پاسخ این پیامبر بزرگ را داد:«إِذَا رَأَیتَنِی أُهَیئُ عَبدِی لِطَاعَتِی وَ أَصرِفُهُ عَن مَعصِیتِی فَذَلِک آیةُ رِضَای؛ هنگامی که او را آماده در اطاعت از خود ببینم و او را به دور از معصیت و گناه دریابم؛ پس این نشانه رضایت من است.» این حدیث قدسی نیز انجام دستورات و واجبات الهی و دوری از گناهان و افعال حرام را نشانه رضایت خدا بیان کرده است. دو وظیفه ای که رعایت آن، همان تقواست.
نکته پایانی
طبق بیان روشن قرآن و احادیث میزان تقوای انسان بیانگر میزان رضایت خداوند از بندگان است. پس اگر فردی در زندگی دچار مشکلات، سختیها و بیماریهایی شود نمیتوان گفت اینها بر اثر نارضایتی خدا از فرد است. چون گاهی این مسائل به علتهایی دیگر مانند امتحان الهی رُخ میدهد.
آنچه که ما اطمینان داریم این است که نشانه رضایت خدا از ما دوری ما از گناهان و انجام واجبات و رعایت تقواست.
با عرض سلام خدمت شما و تشکر از ارتباط با این مرکز
آیاتی از قرآن کریم درباره ظهور آخرین منجی و قیام امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است. یکی از آن آیات در سوره توبه آمده که خداوند فرموده است:«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون[توبه/۳۳] اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند..» ائمه علیهم السلام به روشنی این آیه و اجرای آن را مربوط به دوران قیام امام زمان(عج) و ظهور ایشان عنوان کرده اند که در ادامه مستندات حدیثی آن ذکر میشود:
۱- کافران و اکراه از ظهور
امام صادق(علیهالسلام) پس از تلاوت این آیه و برای توضیح آن فرمودند:«إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ [ع] لَمْ يَبْقَ مُشْرِكٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَ لَا كَافِرٌ إِلَّا كَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّى لَوْ كَانَ فِي بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقَالَتِ الصَّخْرَةُ يَا مُؤْمِنُ فِيَّ مُشْرِكٌ فَاكْسِرْنِي وَ اقْتُلْه؛ هنگامی که حضرت قائم(ع) ظهور کند؛ هیچ مشرک و کافری نسبت به خداوند بزرگ نیست مگر اینکه از ظهور ایشان ناخوشنود است و حتی اگر به دل کوه و صخره پناه ببرد آن صخره ندا میدهد که ای مؤمن درون من مشرکی است پس مرا بشکن و او را بکش.»[ تفسير فرات الكوفي، ص۴۸۲]
۲- پرسشی از امام هفتم
محمد بن فُضَیل روایت کرده که به امام کاظم(علیهالسلام) گفتم:«"هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِ" قَالَ هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَقِّ قُلْتُ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ قَالَ يُظْهِرُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَدْيَانِ عِنْدَ قِيَامِ الْقَائِمِ قَالَ يَقُولُ اللَّهُ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَايَةِ الْقَائِمِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ قُلْتُ هَذَا تَنْزِيلٌ قَالَ نَعَمْ أَمَّا هَذَا الْحَرْفُ فَتَنْزِيلٌ وَ أَمَّا غَيْرُهُ فَتَأْوِيل؛ تفسیر آیه "هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِ" چیست؟ فرمودند: او همان کسی است که سفارش کرد به پیامبرش که ولایت وصی و جانشینش را اعلام کند و ولایت همان دین حق است. گفتم: تفسیر " لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ " چیست؟ فرمودند: ظاهر میکند آن ولایت را بر همه ادیان به هنگام قیام حضرت قائم که این گفته خداست که فرموده خداوند نورش را تمام میکند و این(نورش) ولایت حضرت قائم است هرچند که کفار ناخوشنود باشند از ولایت و سرپرستی علی. گفتم: آیا این سبب نزول است یا برگردان مفهوم آیه و تأویل؟ فرمودند: این سبب نزول است و هر حرفی غیر از این تأویل.»[الکافی، کلینی، ج۱، ص۴۳۲]
نتیجه گیری
همچنانکه در احادیث بالا مطرح شده، ربط این آیه به دوران ظهور امام زمان(عجلاللهفرجه) بسیار روشن است به نوعی که تنزیل آیه، دوران قیام و ظهور حضرت و البته به دنبال آن، جهانی شدن ولایت امام علی(علیهالسلام) و مکتب تشیع بیان شده است.
پاسخ شما را با چینش برخی از آیات و احادیث در کنار یکدیگر ذکر میکنیم؛ تا انتهای مطلب را بخوانید و اگر پرسشی برایتان باقی ماند؛ ذکر کنید:
۱-جهان خلقت برای پرستش و شناخت خداوند شکل گرفته و این مهم هم در آیات قرآن و هم در احادیث مورد توجه قرار گرفته است:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[ذاریات/۵۶] و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.»
« قال الله تعالی فی حدیث قدسی:كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِاعْرَف؛ من گنجی مخفی بودم پس دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق کردم مخلوقات را تا شناخته شوم.»[ مصباح الشريعة، ترجمه و شرح عبدالرزاق گیلانی، ص۱۰۸]
۲- میدانیم که راه صحیح شناخت و عبادت حق تعالی به وسیله انبیاء و تحت عنوان دین برای بشریت روشن شده و با تعالی معنوی و کسب آمادگی بیشتر مردم، دین الهی نیز به تکامل خویش رسیده و توسط خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی(صلیاللهعلیهوآله) کاملترین و نهایی ترین نسخه دین تا روز قیامت برای بشریت فرستاده شده است.
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[مائده/۳] امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيين برگزيدم.»
۳- ضمانت اجرای این کاملترین آیین، تفسیر و معرفی درست آن به دیگران و جهانی شدن آن همگی بر عهده ائمه(علیهمالسلام) است؛ همان ها که در خطبه غدیر معرفی شدند و پس از این معرفی بود که آیه بالا یعنی آیه اکمال نازل شد. در ضمن سلمان پس از نزول این آیه از پیامبر پرسید که این آیه درباره علی نازل شده؟ و پیامبر فرمودند نه تنها برای علی بلکه برای او و امامان بعد از او.
قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) لسلمان:«عَلِيٌّ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِهِ أَوَّلُهُمْ ابْنِي حَسَنٌ ثُمَّ ابْنِي حُسَيْنٌ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِد؛ علی برادر من و وصی من و وارث من و جانشن من در امت من است و بعد از من ولی هر مؤمنی است و یازده امام از فرزندان او که اولین آن فرزندان حسن و سپس حسین و بعد از او نُه فرزند از نسل حسین، یکی بعد از دیگری است؛ جانشین من هستند.»[الغیبه، نعمانی، ص۷۰]
۴- گفتیم که این ائمه درگاه معرفی چگونگی پرستش خدا هستند و حتی درباره آنها پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در همان روز غدیر و در ادامه معرفی ائمه دوازده گانه فرمودند:«مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَل؛ کسی که از آنها اطاعت کند؛ خدا را اطاعت کرده و کسی که از آنها سرپیچی کند از خداوند عزوجل سرپیچی کرده است.»[کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۷۹]
۵- این ائمه دوازده گانه وجودی نیازمند به وجود حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) دارند؛ چرا که مادر آنهاست و هیچکسی قابلیت اُم الائمه بودن را ندارد. پیامبر خاتم نیز برای ابتر نماندن دین و آیین الهی اسلام نیازمند حضرت زهرایی است که باید مادر جانشینان یازده گانه اش باشد و بدون حضرت زهرا دین اسلام تکامل پذیر نبود و ابتر میماند؛ پس وجود حضرت زهرا برای خود پیامبر نیز مهم و ضروری بود.
اگر حضرت زهرا خلق نمیشد؛ همسنگ و کفوی برای علی مرتضی نبود و امام علی(علیهالسلام) نیز برای ایفای نقش پدری خویش برای امامان بعدی، نیازمند همسری با قابلیت بود و این تنها در وجود حضرت زهرا وجود داشت.
حتی تمام خلقت محتاج وجود نورانی حضرت زهراست تا خلقت به هدف نهایی خود یعنی شناخته شدن خداوند و پرستش و اطاعت و عبادت خدا برسد که اگر این هدف تأمین نشود تمام خلقت عبس و بیهوده بوده و خداوند کار بیهوده را از اساس انجام نمیدهد.
۶- این نقش مهم حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) با توضیحات بالا به اثبات رسیده و برای آن یک نقل مشهوری از قول خداوند منان داریم که در حدیثی قدسی فرموده باشند:«یَا أَحمَد، لَولاکَ لَمَا خَلَقتُ الاَفلاکَ وَ لَولا عَلِیّ لَماَ خَلقتُکَ وَ لَو لا فَاطِمَه لَمَا خَلَقتُکُمَا؛ ای احمد! اگرتو نبودی هستی را خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم و اگر فاطمه نبود شما دو را خلق نمیکردم.»[ عوالم العلوم، بحرانی، ص۴۴]
نکته و حدیث آخر
باید توجه داشته باشیم که نیازمندی ائمه، امام علی و پیامبر به وجود حضرت زهرا(صلوات الله علیهم) به معنای برتری حضرت زهرا بر همه آنها یا برتری ایشان بر پیامبر نیست؛ چرا که اصولاً چهارده معصوم از یک خلقت نوری اند و در یک مقام و مرتبت الهی قرار داشته و وجود نوری آنها قبل از تمام خلقت وجود داشته است؛ همچنانکه در حدیث امام باقر(علیهالسلام) آمده: «یا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِینَ فَکانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَینَ یدَی اللَّهِ؛ ای جابر! اول مخلوقی که خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدایت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند...»[الکافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۲]
Pages