مطالب دوستان کمالی

Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 16 jan, 2018 منابع واقعه عاشورا
احتمال قریب به واقع نویسنده ی متن بالا اهل روضه شرکت کردن نبوده و اطلاعاتش در مورد مراسمات و محتواهای روضه مربوط می شود به مطالبی که معاندین شیعه از محافل روضه خوانی در شبکه های اجتماعی نقل می کنند! قبول دارم که پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران خواندن کتاب هایی مثل روضة الشهداء کاشفی و کتابهای تابعین او رسم شده بود. امّا بعد از آغاز عصر روشنگری انقلاب اسلامی ایران و مبارزه ی همه جانبه با خرافات های بوجود آمده توسّط عمّال امپریالیسم در ایران، دیگر نقل این خزعبلات از رونق افتاد. اما در مورد ابی مخنف مطالبی نوشته شده که لازم است تذکّر بدهم: اوّلا در مورد اینکه ابومخنف دقیقا در چه دوره ی تاریخی می زیسته است اختلاف نظر وجود دارد. کشی او را از اصحاب امام علی امام حسن و امام حسین علیهم السلام دانسته است. ولی شیخ طوسی معتقد است که پدرش از اصحاب امام حسین بوده و خودش از اصحاب امام باقر علیه السلام بوده است. (شیخ طوسی در فهرست، ص381: شماره 589.)  نجاشی این سخن شیخ را رد کرده و معتقد است که او از اصحاب حضرت صادق علیه السلام بوده است (رجال‏ النجاشي، 320.) ابن داوود و علامه حلی کلام نجاشی را صحیح ندانسته اند (رجال‏ ابن ‏داود، ص282- الخلاصة للحلي، ص136.) ملاحظه فرمودید که یا خودش در زمان حادثه ی عاشورا بوده یا پدرش.  نکته بعدی: تک نگاری های تاریخی در سده های اول هجری رواج داشته و اینطور نبوده که برخی درس نخوانده ها خیال می کنند که همه چیز سینه به سینه تا چند قرن مانده و بعدا تازه روی کاغذ آمده! تعجّب است از عدّه ای که وقتی می خواهند از فضائل کوروش و داریوش بگویند قصه بافی می کنند و بدون داشتن سلسه ی اسناد ولو سینه به سینه مطلبی را نقل می کنند و بر اساسش نتیجه ها می گیرند اما وقتی می رسد به دوران اسلامی که نوشتن رواج داشته و سنّت شاگرد و استادی و اجازه ی نقل و ثبت احوال اشخاص وجود داشته و مطلبی که نقل می شود حتّی تاریخ و مکان مشاهده یا دریافتش از استاد ثبت شده و احوال ناقل و منقول الیهش در کتب رجالی و تراجم ثبت و ضبط است، تشکیک می کنند و با نگاه تردید به حوادث می نگرند و اصالة الاحتیاطی می شوند. بعد از دوران تک نگاری ها کتب مغازی و مقاتل نوشته شده. ابی مخنف یک نفر عالم درس خوانده بوده. رشته ی تخصصی اش هم تاریخ بوده. شما به فهرست کتابهایش که نجاشی نقل کرده نگاه کنید: و صنف كتبا كثيرة منها: كتاب المغازي كتاب السقيفة كتاب الردة كتاب فتوح الإسلام كتاب فتوح العراق كتاب فتوح خراسان كتاب الشورى كتاب قتل عثمان كتاب الجمل كتاب صفين كتاب النهر كتاب الحكمين كتاب الغارات كتاب مقتل أمير المؤمنين عليه السلام كتاب قتل الحسن عليه السلام كتاب قتل الحسين عليه السلام كتاب مقتل حجر بن عدي كتاب أخبار زياد كتاب أخبار المختار كتاب أخبار الحجاج كتاب أخبار محمد بن أبي بكر كتاب مقتل محمد كتاب أخبار ابن الحنفية كتاب أخبار يوسف بن عمر كتاب أخبار شبيب الخارجي كتاب أخبار مطرف بن المغيرة بن شعبة كتاب أخبار آل مخنف بن سليم كتاب أخبار الحريث بن أسد (الخريت بن راشد ظ) الناجي و خروجه. نجاشی سلسه ی اساتید رجالی خود تا ابی مخنف و کتابهایش را هم نقل کرده است. شیخ طوسی هم سلسه ی سند خود را نقل کرده است. البته اصل کتاب او مانند خیلی از کتابهای آن دوران به صورت مستقل باقی نمانده بلکه در لابلای کتب دیگری که در دوره های از آن نقل کرده اند به دست ما رسیده است. بیشترین نقل را هم طبری بواسطه ی  هشام بن محمد بن السائب الكلبي‏ که شاگرد ابی مخنف بوده انجام داده است. البته نقل طبری در مواردی دقیق نیست بلکه مغرضانه بوده لذا تاریخ نگاران شیعه مانند شیخ مفید که به کتب مقاتل از جمله مقتل ابی مخنف دسترسی داشته اند خودشان دست به کار شده اند و تاریخ عاشوراء را بازگو کرده اند. مطالبی که شیخ مفید نقل می کنند از طریق اسناد خودشان از امام معصومی که در همان حادثه حضور داشته است. مثلا در مورد حوادث روز عاشوراء (ج2 ص 96 الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد- موسسه آل البیت) می نویسد: فَرُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ ع أَنَّهُ قَالَ لَمَّا صَبَّحَتِ الْخَيْلُ الْحُسَيْنَ رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ «2» وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَة... متاسفانه نویسنده ی متن بالا حضور امام سجاد و امام باقر علیهما السلام را در حادثه عاشوراء نادیده گرفته و چسبیده به ابی مخنفی که عرض کردم کتابش در ضمن تاریخ طبری که پر است از مخالطات به دست ما رسیده و اینطور جلوه می دهد که همه چیزی که در مورد امام حسین می گویند از ابی مخنف است! (اعاذنا الله من شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا) روایات مربوط به حادثه ی کربلا در سایر منابع روایی ما ولو تاریخی هم نبوده اند وجود دارد. مثلا شیخ صدوق در ثواب الاعمال نقل می کند با سند خودش از مردی که در حادثه کربلا بوده قضیه ای را ... (ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ج 1، ص259- مکتبة الصدوق تهران) پس مغلطه های نویسنده معلوم شد که بحث را عرفی کرد که مثلا امثال ابی مخنف مثل ما مردم عادی بعد از چند سال یادشان می رود که جزئیات یک حادثه چه بوده! در حالیکه اولا ابی مخنف خودش در آن محیط بوده ثانیا یک شخص عامی نبوده بلکه یک تاریخ دان بوده و به تک نگاری های مورّخین و شاهدان عینی حادثه دسترسی داشته است. علاوه بر اینکه منابع شیعه مثل الارشاد و سایر منابع روایی شیعه بیشتر به منقولات اهل بیت ع از این حادثه تکیه کرده اند و اگر هم چیزی از کتب تاریخ می آورند دقّت دارند که با محکمات سیره ی اهل بیت منافاتی نداشته باشد. سید ابن طاووس هم که در قرن هفتم به شیوه ی جدید حادثه ی عاشوراء را از منابعی که در اختیار داشته استخراج کرده، یک شخص عامی نبوده که در کوچه و برزن دنبال نقل تاریخی بگردد. یک شخصیت علمی بوده با یک کتابخانه ی غنی که در زمان خودش بی نظیر بوده است. ایشان بیش از شصت تالیف در رشته های مختلف دارد و فحلی است در حدیث شناسی و تاریخ. البته آنچنانکه خودشان هم تصریح کرده اند قصدشان نوشتن یک مقتل موجز بوده برای زوار امام حسین علیه السلام که همراه خود در سفر داشته باشند و استفاده کنند. اما اینکه خرافاتی را دشمنان خواسته اند وارد عزاداری سید الشهداء کنند قابل انکار نیست و خودِ ما زودتر از هر کسی مدّعی شده ایم و مشغول مبارزه با خرافاتیم. مثلا همان کتاب کاشفی که شخصیت مشکوکی در دوره ی صفویه بوده و شهید مطهری رحمه الله به درستی ریشه یابی کرده و مطالبش را ردّ فرموده است. در دوره های بعد امثال دربندی از همین روضة الشهداء مطالب را گرفته اند و متوجّه این معنی نبوده اند که نداشتن مبنا در پذیرش مطالب در مورد چنین حادثه ای اثرِ اعتقادی و ترویج خرافات در جامعه دارد.  به نظر حقیر باید امثال نویسنده ی متن بالا اگر واقعا دنبال حقیقت اند یکی دو روز وقت بگذارند و با منابع روایی شیعی و نحوه ی نقل آنها و سلسله اسناد و میزان حجّیّت آنها آشنا بشوند. مثلا بروید کتاب الغیبة ابن ابی زینب را ببینید که چطور روایت نقل کرده. مکان و زمان نقل را هم علاوه بر نام و نشان استادش می آورد. از هر کسی هم نقل نمی کند. افرادی که تاریخ به صدق کلامشان شهادت داده است.  
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 16 jan, 2018 چرا امام حسین در خواست بازگشت کرد؟
در مورد قیام امام حسین علیه السلام مطالبی خام که با سند یا بی سند نقل شده وجود دارد. از طرفی مسئله ی قیام امام حسین علیه السلام فقط یک مسئله ی تاریخی صرف نیست که بشود با دیدن چند نقل تاریخی ضعیف السند آنها را پذیرفت. بلکه مسائلی کلامی است. بنابر این پیشنهاد می کنم تاریخ تحلیلی قیام عاشوراء را بخوانید. مثلا کتاب قیام امام حسین نوشته ی دکتر سید جعفر شهیدی را ببینید. ص 159 این کتاب (چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی- بهمن 59.) به همین مسئله اشاره دارد و پیشنهاد بازگشت به مدینه ای که خودشان از آنجا به دلیل شرایط نامساعد خارج شده بودند را نا معقول می دانند. جالب است که شهید مطهری هم در نقل مطالب مربوط به مذاکرات امام حسین علیه السلام با حرّ بن یزید، پیشنهاد برگشت به مدینه را اصلا مطرح نکرده اند با وجود اینکه عبارتی کوتاه در ارشاد شیخ مفید وجود دارد. در بخش یادداشتهای کتاب حماسه حسینی (جلد 17 مجموعه آثار ایشان) فصل سومش در مورد امام حسین علیه السلام و حضرت عیسی مسیح علیه السلام است. یادداشت کوتاه و جالبی است. حتما بخوانید (ج17 ص 559.) در بخشی از این یادداشت می خوانیم: «شباهت ديگر آنها در عقيده‏اى است كه مردم در مسأله «تفديه» پيدا كردند و خيال كردند كه آنها كشته شدند كه گناه ديگران را به گردن بگيرند و ديگران آزاد باشند و تكليف ساقط شد. درباره عيسى اصل كشته شدن دروغ است و درباره سيدالشهداء فلسفه كشته شدن اين نبود. به قول مولوى: «زآنكه از قرآن بسى گمره شدند ...».
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 16 jan, 2018 چرا امام حسین در خواست بازگشت کرد؟
امام حسین؛ رهبرِ فریب خورده نبود به عقیده شیعیان، امام حسین(علیه‌السلام) انسان کامل و خلیفه خداوند در زمین بود؛ چنین انسانی در علم، قدرت و سایر صفات، مظهر تامّ اسماء و صفات خداوندی است.[1] اما کسانی که به مقام جانشینی خداوند متعال در زمین، آگاهی صحیحی ندارند، بر اساس برخی ظواهر تاریخی چهره‌ای شکست خورده و فریب خورده کوفیان، از این انسان بزرگ ترسیم می‌کنند. در پاسخ به این نا آگاهان، شواهدی چند از تاریخ ذکر می‌کنیم: صد و پنجاه نامه از مردم کوفه به امام حسین(علیه‌السلام) رسید. بسیاری از اصحاب به امام از بی وفایی مردم کوفه می‌گفتند. امّا امام(علیه‌السلام) به هیچ یک از افرادی که می‌گفتند: مردم کوفه بی وفایند به آن‌جا نروید. نفرمودند که: شما اشتباه می‌کنید و مردم کوفه این‌بار وفا می‌کنند! البته حضرت هیچ‌گاه کلامی مبنی بر قابل اعتماد بودن مردم کوفه نیز نفرمودند. حضرت در دیداری که پیش از خروج از مدینه، با «ابن عباس» داشتند، در پاسخ به ابن عبّاس که از بی وفایی و فریب‌کاری کوفیان برای ایشان گفتند، فرمودند: «ای پسر عمو؛ به خدا من به یقین می‌دانم که تو نصیحت کنندۀ مهربانی [نسبت به من] هستی امّا من تصمیم بر قیام گرفته‌ام».[2] این دیدار و گفتگو چند بار تکرار شد و حضرت هر بار بر عزم خود بر خروج و لزوم حرکت به سمت کوفه، تأکید می‌کردند و ابداً خیانت مردم کوفه را رد نمی‌کردند.[3] حضرت در پاسخ به «المسور بن مخرمه» که از حیله اهل عراق خبر می‌داد، فرمودند: «در این باره از خداوند طلب خیر و نیکی می‌کنم».[4] ایشان در پاسخ به «ابوبکر بن عبدالرحمن بن الحارث» نیز فرمودند: «هر چه که خداوند حکم کرده باشد، اتّفاق می‌افتد».[5] حضرت مشابه همین مطلب را در پاسخ به نامه «عبد الله بن جعفر» [6] ، «عمرو بن سعيد بن العاص‏» [7] ، «عبد الله بن مطیع» [8] ، «عمر بن عبد الرحمن المخزومی»[9] مرقوم فرمودند. در نگاه حضرت سید الشهداء، هدف، اصلاح جامعه است و پیروزیِ حقیقی، این پیروزی نیز در غلبۀ نظامی خلاصه نمی‌شد، بلکه راه دیگری نیز متصوّر بود؛ راهی که از طرف خداوند مشخص شده بود و توسط جبرئیل امین به صورت نامه‌ای به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) داده شد و در آن، وظیفه هر یک از ائمّه اطهار(علیهم‌السلام) مشخّص شده بود.[10] برخی با صبر و سکوت، برخی با صلح، بعضی با علم و شاگردپروری، بعضی با عبادت و مناجات و برخی با قیام و شهادت. خونِ ایشان با این وضعیّتِ خروج از مدینه و مکّة، و با آن شعارهای بلندِ آزادی خواهانه و اصلاح‌طلبانه، در همیشه تاریخ جاودانه می‌ماند و این، همان پیروزی و نصرت الهی بود.[11] سیّد الشهداء از همان ابتدای نهضت به شهادت خود اشاره داشت؛ ایشان در نامه‌ای به بنی‌هاشم به صراحت نوشتند: «هر کس به من ملحق شود، به شهادت خواهد رسید و هر کس از من تخلّف کند، به فتح و پیروزی نخواهد رسید». [12] قیامِ حضرت یک قیام فعّال بود و پیروزی ایشان «فتح خون». البته ایشان با وجود علمِ به شهادت، هرگز از هدف ظاهری که تشکیل حکومت بود، منصرف نشدند و برای همراه کردن افراد با این فتح الفتوح، از هیچ عملی فروگزار نکردند. تا توانستند نامه نوشتند، در هر منزلی سخنرانی کردند، در هر موقعیّتی با سپاه امویان سخن گفتند تا عدّۀ بیشتری را قبل از شهادت بیدار کنند. «زهیر بن قین» و «حرّ بن یزید» از نمونه اشخاصی بودند که امام به سراغشان رفت و در این فتح الفتوحِ تاریخی، همراه حضرت شدند. پس از شهادت نیز با خونِ خود و پیغامی که از طریق أسرای کربلا به سراسر آفاق رسید، افراد بسیاری را در سراسر تاریخ از خواب غفلت بیدار کرد. ماهاتما گاندی، رهبر بزرگ انقلاب هندوستان، با اقتباس از نهضت ایشان، ملّتی را همراه خود نمود. او در این‌باره می‌گوید: «من برای هند چیز تازه‌ای نیاوردم؛ فقط نتیجه‌ای را که از مطالعات و تحقیقات درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی(علیه‌السلام) پیمود».[13] --------------------------- برای ملاحظه ی پی نوشت ها به این آدرس مراجعه کنید http://www.btid.org/fa/news/48846  
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 24 nov, 2017 لقب رضا به امام هشتم توسط کی بود؟
«قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الثَّانِی ع إِنَّ قَوْماً مِنْ مُخَالِفِیکُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَاکَ ص إِنَّمَا سَمَّاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا لَمَّا رَضِیَهُ لِوِلَایَةِ عَهْدِهِ فَقَالَ کَذَبُوا وَ اللَّهِ وَ فَجَرُوا بَلِ اللَّهُ تَعَالَى سَمَّاهُ الرِّضَا لِأَنَّهُ کَانَ ع رِضًى لِلَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ فِی سَمَائِهِ وَ رِضًى لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ ع فِی أَرْضِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَمْ یَکُنْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْ آبَائِکَ الْمَاضِینَ ع رِضًى لِلَّهِ تَعَالَى وَ لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ بَلَى فَقُلْتُ لَهُ فَلِمَ سُمَّى أَبَاکَ ع مِنْ بَیْنِهِمُ الرِّضَا قَالَ لِأَنَّهُ رَضِیَ بِهِ الْمُخَالِفُونَ مِنْ أَعْدَائِهِ کَمَا رَضِیَ الْمُوَافِقُونَ مِنْ أَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِهِ ع فَلِذَلِکَ سُمِّیَ مِنْ بَیْنِهِمُ الرِّضَا ع». علل‎الشرایع: ج 2، ص 237، باب 172   ابونصر بزنطى می‎گوید: به امام جواد (ع) عرض کردم: قومى از مخالفان شما مى‎‎گویند: پدرت را مأمون، رضا لقب داد که به ولایتعهدى راضى شد، فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شده‎اند. پدرم را خداى تعالى «رضا» لقب داده است، زیرا که به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول‎الله و ائمه در زمینش راضى بود. گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب شد.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 20 nov, 2017 رحلت و شهادت یکی هست؟
دلیل خاص داریم که ائمه یا مقتول یا مسموم شده اند. (مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ‏ أَوْ مَسْمُوم: كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص162.‏) لذا عبارت دقیق شهادت است و باید عبارات دقیق به کار ببریم. اینکه بنده عرض کردم معنای اعمّ دارد برای این بود که اگر شما کتب تاریخی را ملاحظه کردید و از لفظ «ارتحال یا وفات» در مورد شهادت ائمه ع استفاده شده بود خیال نفرمایید که منظورش مرگ طبیعی است بلکه بنا به دلیلی از این عبارت عام استفاده شده است.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 20 nov, 2017 توبه ساعت داره؟ مگه صدر اسلام ساعت بوده؟
سلام اولاً : بله تقسیم ساعات روز بر اساس حرکت خورشید در آن زمان هم متداول بوده است. ثانیاً: به این روایات دقت کنید:  1-(الكافی، ج 2 ،ص 438، روایة،5) امام صادق علیه السلام فرموند: هر کس گناهى کند هفت ساعت از روز درباره آنها به او مهلت دهند پس اگر سه بار گفت:«استغفر اللّه لذى لا اله الا هو الحى القیوم» آن گناه بر او نوشته نشود«. 2- (الكافی، ج 2 ، ص 437، روایة3.) امام صادق علیه السلام فرموند: بنده مؤمن چون گناه کند خداوند او را هفت ساعت مـهـلت دهـد، پـس اگـر از خـدا آمـرزش خـواست چیزى بر او نوشته نشود و اگر این ساعت ها گـذشـت و آمـرزش نـخـواسـت گـنـاه نـوشـتـه شـود، و هـمـانـا مـؤ مـن پـس از بیست سال بیاد گناهش افتد تا از خدا آمرزش خواهد و خدا گناهش را بیامرزد، و کافر همان ساعت آنرا فراموش کند. 3- (الكافی، ج 2 ،ص 439، روایة9. ). حضرت صادق علیه السلام که فرموند: هیچ مؤمنى نیست که گناهى را مرتکب شود جز اینکه خداى عزوجل هفت ساعت از روز باو مهلت دهد، پس اگر (در ایـن مـدت) توبه کرد چیزى بر او نوشته نشود، و اگر توبه نکرد، خداوند یک گناه بـر او بـنـویـسـد، پـس عباد بصرى نزد آنحضرت آمد و گفت: بما رسید که شما فرموده اید: هیچ بنده اى نیست که گناهى کند جز اینکه خداوند هفت ساعت از روز مهلتش دهد؟ فرمود: من چنین نگفتم بلکه من گفتم هیچ مؤمنى نیست و چنین بوده است گفته من. بعد از این هفت ساعت گناه نوشته می شود اما باز هم فرصت توبه و استغفار وجود دارد: رسول خدا(ص): هر کس یکسال پیش از مرگش توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد. سپس فرمود: یکسال زیاد است. هر کس یک ماه پیش از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد. سپس فرمود: یک ماه بسیار است. هر کس یک هفته قبل از مرگش توبه کند، خدا توبه اش را می پذیرد.سپس فرمود: یک هفته زیاد است.هر کس یک روز قبل از مرگش توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد. سپس فرمود: یک روز زیاد است. هر کس پیش از دیدن ملک الموت و جایگاهش در آخرت توبه کند، خدا توبه اش را می پذیرد.(اصول کافی جلد 2 صفحه 440) 
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 19 nov, 2017 قدرت الهی
«إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ» قدرت از صفات ذاتي حق تعالي است كه با اندك تأملي در نظام هستي، براي خداوند قابل اثبات است؛ حكماي الهي در معناي قدرت گفته‌اند: «كون الفاعل في ذاته بحيث إن شاء فعل و إن لم يشأ لم يفعل» یعنی: فاعل در ذات خود به گونه ای باشد که اگر بخواهد کاری را انجام دهد و اگر نخواهد آنرا انجام ندهد. (الحكمة المتعاليه، ج6، ص 307، موقف چهارم، فصل اول.) قدرت، ابزار فاعليت فاعل است و گستره آن را كيفيت فاعليت او تعيين مي‌كند. اگر فاعلي در اِعمال فاعليت خود به حركت نيازمند باشد قدرتش محدود است؛ اما اگر بي‌نياز از حركت و جابه‌جايي باشد و بي‌ابزار كار كند، محدوديتي در اعمال قدرت ندارد و مي‌تواند هر كاري را انجام دهد؛ مثلاً انسانها در تخيلات خود به حركت و جابه‌جايي نياز ندارند؛ در نتيجه تصور قطره يا مورچه‌اي ريز با تصور دريا يا آسمان و زمين برايشان يكسان است و هرگز يكي را سهل و ديگري را صعب يا بيرون از توان خود نمي‌شمارند. امير بيان، حضرت علي(عليه‌السلام) هنگام وصف فاعليت خدا، او را فاعلي مي‌شناساند كه بي‌حركت و ابزار كار مي‌كند: «فاعل لا بمعني الحركات و الآلة» (نهج‌البلاغه، خطبه 1، بند 7.) و نيز هنگام بيان تفاوت فاعليت الهي با فاعليت ديگران، تنها او را قادر مطلق مي‌داند و ديگران را گاهي قادر و زماني عاجز معرفي مي‌كند: «كل قادر غيره يَقدِرُ و يَعْجَز».(نهج‌البلاغه، خطبه 65، بند 2.) در تشريح تفاوت ياد شده فرمود: (خداوند) اشياي گوناگون را بدون فكر و تأمل [فكر ويژگي انسان است] و بدون غريزه نهاني [غريزه ويژگي حيوانات ديگر است] آفريد. نه تجربه اندوخته‌اي از حوادث روزگار داشت و نه انبازي كه در آفرينش امور شگفت‌انگيز كمكش كند. ... همه در برابر «دستور» او سرگشته و فرمانبردار بودند و هيچ چيز در برابر فرمان قاهرانه او درنگ و سستي به خود راه نداد. كژيهاي اشيا را راست گردانيد [بي‌كاستي آفريد] و مرز هر يك را معين كرد. [آري، غير خدا به لحاظ محدوديت در قدرت كه ناشي از فاعل به حركت و آلت بودن است نياز به فكر، غريزه، تجربه و شريك دارند و نيز بسياري از خواسته‌هاي آنها عملي نمي‌شود و از عهده هر كاري برنمي‌آيند](نهج‌لبلاغه، خطبه 91، بند 26.) براين اساس، آن حضرت هر كار بزرگي را كنار قدرت الهي بسيار حقير مي‌شمرد: «سبحانك... ما أصغر كلّ عظيمة في جنب قدرتك» (خطبه 109، بند 6 ـ 7.) و خداوند را بر تحقق هر خواسته‌اش توانا: «إنّك علي ما تشاء قدير» (خطبه 143، بند پاياني.) «اللّهم إنّي أسئلك... و بقوتك الّتي قهرت بها كل شي‏ء و خضع لها كل شي‏ءو ذلّ لها كل شي‏ء».(مصباح المتهجد، ص 774 ـ 775) هم چنين در تبيين قدرت الهي، پس از تشريح ويژگيهاي خلقت مورچه، آن را با همه كوچكي، ظرافت و لطافتش، مخلوق آفريدگاري مي‌داند كه درخت نخل را نيز با آن عظمت آفريد كه آن نيز در حدّ خود ظرافتهايي دارد(نهج‌لبلاغه، خطبه 185، بند 10 ـ 11و 15 ـ 16.) آن‌گاه به بيان اين قاعده كلي مي‌پردازد كه آفرينش موجودات سنگين و سبك، بزرگ و كوچك، نيرومند و ضعيف براي خداوند يكسان است (همان، بند 16 ـ 17.) قرآن كريم نيز درباره فاعليت الهي مي‌فرمايد: اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شي‏ءاً اَن يَقولَ لَهُ كُن فَيَكون. فقط مشيّت و اراده الهي براي انجام فعل كافي است. قدرت، تنها به اموري تعلق مي‌گيرد كه امكان تحقق داشته باشد. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود:  از اميرمؤمنان(عليه‌السلام) سؤال شد: آيا پروردگارت مي‌تواند دنيا را در تخم مرغي جاي دهد، بي‌آنكه دنيا را كوچك يا تخم مرغ را بزرگ كند؟ فرمود: هرگز ناتواني به خدا نسبت داده نمي‌شود؛ ليكن آنچه تو پرسيدي شدني نيست. (التوحيد، باب قدرت، ص130، ح9) حكماي اسلامي در شرح اين گونه احاديث گفته‌اند: «امكان ذاتي» سبب مي‌شود كه شي‏ء ممكن‌الوجود، تحت قدرت و سلطه باري تعالي رود، زيرا محال، باطل الذات است و شيئيت ندارد (چيزي نيست) تا متعلق قدرت قرار گيرد و توانايي قادر را به سوي خود جلب كند؛ در حالي كه اگر باطل الذات نمي‌بود و تحت عنوان «شي‏ء» قرار مي‌گرفت، تحت سلطه قدرت مطلق و خالقيت حق تعالي درمي‌آمد. در مورد رابطه ي قدرت الهي با اختيار انسان هم بحث مفصّلي است كه در اينجا مجال طرح آن نيست.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 19 nov, 2017 رحلت و شهادت یکی هست؟
سلام رحلت به معنای سفر کردن از جایی به جایی است و کنایه است از مرگ شخص. (معجم مقاييس اللغه، ج‏2، ص497) این تعبیر اعمّ است از اینکه به صورت طبیعی فوت کرده باشند یا مسموم شده باشند یا با شمشیر به شهادت رسیده باشند. مانند تعبیر «وفات» که اعمّ است از مرگ طبیعی و غیر طبیعی. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله طبق نظر بسیاری از دانشمندان اسلامی و علمای تاریخ با مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند بلکه بر اثر سمّی که به ایشان خورانده اند به شهادت رسیدند.  
Portrait de کاظمیان کاظمیان 12 nov, 2017 سوال کلی در مورد روحانیت
با سلام تاریخچه روحانیت  لطفا در مورد تاریخچه روحانیت توضیح دهید که از چه زمانی به شکل یک صنف با لباس و اسم مشخص، رسمیت یافت؟   تاریخچه عمامه و لباس روحانیت
Portrait de کاظمیان کاظمیان 25 oct, 2017 شرایط ازدواج موقت برای مردان متاهل
با سلام ازدواج موقت یکی از راههای شرعی برای تامین نیاز جنسی بحساب می آید در صورتی که فرد برای او امکان ازدواج دائم نبوده یا اینکه بخاطر مشکلی مانند بیماری یا دوری از همسر نیاز به تامین جنسی دارد می تواند از راه ازدواج موقت به تامین نیاز جنسی خود بپردازد. در روايتى از فتح بن يزيد نقل شده است كه از ابا الحسن عليه‏ السلام در مورد متعه پرسيدم، حضرت فرمود: »براى كسى كه خداوند با تزويج او را بى‏ نياز نكرده است، به وسيله ازدواج موقت پاكدامنى پيشه نمايد، اگر هم به سبب ازدواج از متعه بى‏ نياز باشد، باز متعه گرفتن هنگامى كه همسرش از پيش او رفته باشد، براى او مباح است».  [وسائل الشيعة، ج21، باب5، ح2] اما این نکته را در نظر داشته باشید که این عمل نباید به ولنگاری کشیده شود و تاجایی که انسان می تواند از کانون گرم خانواده باید بهره‌ و لذات مادی و معنوی حاصل شود. مانند این روایت امام كاظم عليه ‏السلام به على بن يقطين كه از آن حضرت درباره متعه پرسيده بود مى‏ فرمايد: «تو را به نكاح متعه چه كار؟! و حال آنكه خداوند تو را از آن بى‏ نياز كرده است». همان پس برادر گرامی اگر برای شما ممکن است که در طول مدت اقامت خود در محل کار زمانهای ملاقات با همسر خود را کوتاه تر و با فاصله های کمتری نزد ایشان بروید تا مشکلی برای شما ایجاد نشود به این کار مداومت کنید و یا می توانید با صحبت و رضایت همسر ایشان زندگی خود را به محل کار خود انتقال دهید. تا هم شما یک طیب خاطر داشته باشید و هم همسرتان نیز با اطمینان بیشتری به زندگی خود ادامه دهد اما در مورد ازدواج با دختره باکره به نظر مراجع نیاز به اجازه پدر دارد.

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 1647