مطالب دوستان کمالی

Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 31 jan, 2018 امام علی (علیه‌السلام) در ماجرای قرطاس (دوات و قلم)
اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشته است، قطعي است؛ چرا كه آن حضرت در زمان بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله هيچگاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتي پيش مي آمد؛ چنانچه شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه مي نويسد: وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة. امير مومنان جز براي كارهاي ضروري از رسول خدا (ص) جدا نمي شدند! شيخ مفيد داستان حديث قرطاس را اين گونه نقل و در آن به صراحت مي گويد كه اميرمؤمنان عليه السلام در آن جا بوده است: فَأَفَاقَ عليه السلام فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ: ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ فَقَامَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ يَلْتَمِسُ دَوَاةً وَكَتِفاً فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: ارْجِعْ فَإِنَّهُ يَهْجُرُ فَرَجَعَ وَنَدِمَ مَنْ حَضَرَهُ عَلَي مَا كَانَ مِنْهُمْ مِنَ التَّضْجِيعِ فِي إِحْضَارِ الدَّوَاةِ وَالْكَتِفِ فَتَلَاوَمُوا بَيْنَهُمْ فَقَالُوا: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ. فَلَمَّا أَفَاقَ صلي الله عليه وآله قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا نَأْتِيكَ بِكَتِفٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَدَوَاةٍ؟ فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِي قُلْتُمْ؟ لَا وَ لَكِنَّنِي أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خَيْراً. ثُمَّ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَبَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ يَكُنْ هَذَا الْأَمْرُ فِينَا مُسْتَقَرّاً بَعْدَكَ فَبَشِّرْنَا وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُغْلَبُ عَلَيْهِ فَأَوْصِ بِنَا. فَقَالَ: أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِي. وَأَصْمَتَ فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَهُمْ يَبْكُونَ قَدْ أَيِسُوا مِنَ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله. هنگامي حال رسول خدا صلي الله عليه وآله كمي بهبود يافت، نگاهي به مردم كرده و فرمود: دوات و شانه گوسفندي حاضر كنيد تا مطلبي را بنويسم كه پس از آن براي هميشه گمراه نشويد، در همان حال رسول خدا از حال رفت. يكي از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زيرا او هذيان مي گويد، آن مرد منصرف شد. كساني كه آن جا حضور داشتند، از اين كه در اجراي دستور رسول خدا را كوتاهي كرده بودند، ناراحت شدند، با يكديگر گفتگو كردند و كلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را بزبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا بيمناك بودند. هنگامي كه دوباره حال رسول خدا صلي الله عليه وآله بهتر شد، برخي گفتند آيا اجازه مي دهيد تا دوات و شانه حاضر نمائيم؟ آن حضرت فرمود: آيا بعد از اين سخني كه گفتيد؟ دوات و شانه نياوريد؛ ولي شما را سفارش مي كنم كه با اهل بيتم به نيكي رفتار كنيد. سپس روي خود را از مردم برگرداند، مردم برخواستند و به خانه هاي خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و علي بن أبي طالب عليهما السلام باقي ماندند. عباس عرض كرد: اي پيامبر خدا! اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسيد، و مي دانيد كه ما پيروز خواهيم شد، به ما بشارت داده و راهنمائي كنيد، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: شما بعد از من بي چاره خواهيد شد، سخن ديگري نفرمود، اين عده هم با كمال نااميدي و در حالي كه گريه مي كردند، از خدمت رسول خدا صلي الله عليه وآله مرخص شدند. الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص184ـ 185، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993م. بنابراين اصل حضور آن حضرت در قضيه قرطاس قطعي است؛
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 jan, 2018 وقتی شناخت ذات خدا ممکن نیست...
از همین مطالبی که ارسال کردم پاسخ به شبهه مشخّص شد برای شناخت ذاتی پیدا کردن به چیزی لازمه که احاطه یوجودی به اون چیز داشته باشیم در مورد خداوند که آفریننده ماست و او بر ما احاطه داره و او وجود علی الاطلاقه هیچ موجودی نمی تونه احاطه پیدا کنه امری که محاله محاله به تعبیر فلسفی: محاله ذاتیه اما این به این معنی نیست که نتونیم به خدا شناخت پیدا کنیم اصلا آفریده شدیم برای شناختن خدا  وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ  ﴿الذاريات‏، 56﴾ من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)! عبادت حقیقی با معرفت ممکن است اما راه شناخت صحیح خدا از درون ما می گذرد  مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏ مقداری که سر به گریبانِ وجودمان فرو ببریم و چند صباحی از اطراف خودمون نظر برداریم، کم کم یک چیزهایی دستگیرمان خواهد شد ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم جان که از عالم علوی است یقین می دانم/رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم یک مقداری باید از این هیاهوهای ظلمانی دنیا فاصله بگیریم و به صفای باطن بپردازیم آن وقت است که در نیمه شبی یا سحر گاهی نور از درونمان خواهد تابید من اخلص للَّه اربعين يوما فجّر اللَّه ينابيع الحكمة من قلبه الى لسانه‏
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 jan, 2018 وقتی شناخت ذات خدا ممکن نیست...
اولا در مورد هدف آفرینش مطالبی عرض می کنم. بعد، در مورد شناخت ذات خدا و در نهایت اصل سؤال شما: هدف از خلقت انسان و جهان: خداوند وجودى بى نهایت است و همه‏ى کمال‏ها را دارا است و آفریدن (یعنى ایجاد کردن) فیض اوست و از آن روی که خداوند فیاض است کمال فیاضیت او اقتضا مى‏کند که هر چه را لایق آفریده شدن است بیافریند. پس خداوند آفرید، چون فیاض است. یعنى هدف و چرایى آفرینش در فیاضیت او است. از آنجا که صفات ذاتى خداوند خارج از ذات او نیست می‌‏توان گفت هدف از آفرینش، ذات خداوند است. البته اگرچه هدف فاعل به این معنا که برای تامین نیازها و جبران نقص خود، دست به خلقت زده باشد، برای خدا تصور ندارد چون بی نیاز مطلق است و نقصی در او راه ندارد اما فعل خداوند باید هدف(هدف فعل) داشته باشد زیرا خداوند حکیم است، و از شخص حکیم کار بیهوده و عبث صادر نمی شود، از این رو نظام آفرینش نظامی است هدفمند که در راستای اهداف عالیه ذات باری تعالی بنیان نهاده شده و در آن اثری از اعوجاج و آشفتگی پیدا نیست. اما هدف نهایی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت و دست یازیدن به والاترین کرامت ها و ارزش های انسانی است  و این هددف هر چه که باشد نتیجه اش به خود او بر می گردد نه به خداوند که او غنی مطلق است و ممکنات از جمله انسان محتاج اویند، چنانکه فرموده است: « ای مردم! شما نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است». شناخت خدا آنچه که اندیشمندان دینی در باب شناخت خداوند بیان می‌کنند این است: که شناخت کنه ذات خداوند و احاطه کامل علمی به تمام ابعادی وجودی خداوند امکان ندارد؛ اما شناخت ذات از طریق شناخت وجهی از وجوه ذات که در قالب شناخت اسماء و صفات خداوند خواهد بود، ممکن است. امیرالمؤمنین در خطبه اول نهج البلاغه فرمودند: لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راههای شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شود: 1ـ راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن) 2- راه تجربی (برهان نظم) 3ـ راه دل (برهان فطرت) آسان ترین و بهترین راهها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد. شناخت صفات خدا هم با همین ابزارهای معرفتی امکان پذیر است. حیات، قدرت، علم ، حکمت، قیومیّت و وو با همین ابزارها ادراک می شود.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 jan, 2018 مغز درون خمره
اما شبهه ی مغز درون خمره که به نظر می رسه همون شبهه شیطان فریبنده دکارت باشه، از طرف شکّاکیّون مطرح شده. در واقع صورت منطقی استدلال اینطوره: اگر من نمى‏‌دانم که مغز در خمره نیستم، پس هیچ چیز دیگرى را هم نمى‌‏دانم‏،  و لکن من نمى‌‏دانم که مغز در خمره نیستم پس هیچ چیز دیگرى را هم نمى‌‏دانم‏ شکّاکیون با این سفسطه قصد دارند به این نتیجه برسند که با وجود اینکه قبول داریم که اصل واقعیتی هست اما دست ما از رسیدن به اون کوتاهه. به طور کلّی جوابی که میشه به این شکّاک ها -با هر نوع استدلالی که بیارند- داد اینه که از طرفی نتیجه برهان شما اینه که برای ما معرفتی نسبت به واقع پیدا نمیشه از طرفی این نتیجه رو یقینی می دونید و سعی دارید اونو به عنوان یه مطلب اثبات شده جا بزنید به عبارت دیگه:  استدلال شما «خود متناقض»ه پارادوکسیکاله شما فقط می تونید بگید «لا ادری» (نمی دانم)! چون بالکل معرفت به خارج رو ردّ کردید پس همین ردّ شما هم مشکوکه و امر مشکوک قابل اعتنا نیست به عبارت دیگه: از شکّاک می پرسیم : به نتیجه ی برهانت و مطابقتش با واقع یقین و علم داری؟ اگر بگه: علم دارم می گیم: این خلاف نتیجه ی برهانته (نتیجه ی برهانش این بود که علم به واقعیت نمی تونیم پیدا کنیم و شک داریم که واقع باشه یا غیر واقعی که یکی دیگه به ما القاء کرده) اگه بگه: علم ندارم می گیم: پس در مورد چیزی که علم نداری سخن نگو و اجازه بده دانایان سخن بگویند. ------------------------------- خداوند به انسان ابزارهایی برای شناخت واقعیت داده است واقعیتی که جز خدا و مظاهرش چیز دیگری نیست حواسّ ظاهری مثل چشم و گوش را به ما داده تا با خارج از خود ارتباط برقرار کنیم و شناخت تجربی در حدّ اشیاء قابل تجربه پیدا کنیم قوه ی عقل به ما داده تا حتّی چیزهایی رو که از جنس مادّی نیستند بتونیم معلوم خودمون کنیم علاوه بر اینها قلب ملکوتی به ما داده که میتونیم باهاش به معراج بریم و ملکوت آسمان و زمین رو بشناسیم اینکه ما از این ابزارهای معرفتی استفاده نکردیم و بعد معرفت رو یا بخشی از معرفت رو انکار کنیم، ظلم به خودمونه ما شناخت حضوری نسبت به خودمون داریم من می دانم که هستم و اگه بیشتر سر به گریبان فرو ببرم بیشتر خودم رو خواهم شناخت و خواهم دید که چه موجود عمیقی هستم به عمقِ همه ی هستی أ تحسب انّک جرم صغیر؟ .... و فیک انطوی العالم الاکبر (شعر امیرالمومنین) حالا راه در اومدن از شکاکیّت و پاره کردن زنجیر مادی گرایی ، حرکت برای شناختِ خوده همون سر به گریبان فرو بردن و خودیابی فرار از الیناسیونی که فرهنگ و تمدن غرب ما رو دچارش کرده انسانی شدیم که اسیرِ القائات یک دانشمند شیطانی شدیم هر چه خواسته و می خواهد به ما القاء می کند همه ی ابزارهای معرفتی ما را کور کرده از چیزی که باید از تعفّنش فرار کنیم، خیال می کنیم که لذّتش را می بریم! همه ی ادراکات ما را در جوّی مسموم محاصره کرده اند و مدام هرچه داده ی شیطانی می خواهند به آن تزریق می کنند و از چپ و راست و بالا و پایین به آن هجوم می آورند این ولایت شیطانی را خودمان با اختیارمان به شیطان دادیم خودمان مغزمان را در آوردیم و در شیشه آزمایشگاهی شیطان گذاشتیم تا هر چه خواست درونش تزریق کند و اگر خدا نبود هیچوقت مغزمان را پس نمی توانستیم بگیریم! -------------------------------------------- خودِ این کسی که می گه یحتمل مغز درون خمره باشم و باورهایم همگی خلاف واقع، خودِ این شخص به این حرفش باور دارد و آنرا مطابق واقع می داند یا فقط می گوید شاید؟ اگر آنرا مطابق واقع می داند پس مغز درون خمره نیست و اگر آنرا مطابق واقع نمی داند پس خودش خودش را ردّ کرده و به حرفش اعتقادی ندارد و آنرا مطابق واقع نمی داند. اما از جهتی دیگه میشه گفت: درون خمره بودن مغز نیازمند اثبات است و این آقای مدّعی باید دلیل اقامه کنه که مغز در خمره است ما می گوئیم چیزهایی که ادراک می کنیم با حواسّ سالممان مطابق واقع هستند. می گوئیم مغز درون خمره نیست. کسی که منکر چیزی است که نباید دلیل بر عدم بیاورد! ما خودمان خودمان را ادراک می کنیم و یقین داریم که هستیم. این یقین ما قابل شکّ نیست چون علم حضوری است. با چشم سالممان از فاصله ی مناسب کسی را می بینیم و با او صحبت می کنیم و او جوابمان را می دهد.  ادراک می کنیم و از عالم اثر می پذیریم و بر آن اثر می گذاریم اینها همگی حقیقی است همان شخص شک گرا هم که در همه چیز شک دارد و می گوید ما به چیزی علم پیدا نمی کنیم چون راه علممان بسته شده و حتّی در وجود خودش هم شکّ دارد باید او را متوجه خودش کنیم. من چشمم سالم است پس درست می بینم و عالم را کشف می کنم این آتشی که دستم را سوزانده واقعی است چون آثار واقعی دارد صرف داده های صوری نیست که آثاری نداشته باشند ----------------------------------------------------- توجه داشته باشید که شکاکیّت که در یونان باستان مطرح بوده به صورتهای جدیدی ظهور کرده و به قول شهید مطهری: اکثر فلاسفه اروپا تمایل به شکاکیت دارند. مثلا کانت با نظریه ای که در مورد ذهن و دریافهای اون داده یک نوع شکاکیت رو قبول کرده و دیگران هم به همین صورت. حکمای اسلامی با بحث وجود ذهنی و تبیین نحوه ی ارتباط انسان با خارج و علم پیدا کردنش، این شبهات سوفسطائیان و شکاکان را جواب داده اند. علامه طباطبایی در فصل هشتم از مرحله ی یازدهم (علم و عالم و معلوم) هم در بدایه و هم در نهایه شکاکیون را به چند دسته تقسیم فرموده و استدلالات آنها را آورده و با برهان ردّ کرده مقاله دوم اصول فلسفه و روش رئالیسم در مورد اقسام سفسطه است و به  سپتى‏سيسم‏ که همون شک گراییه اشاره شده  خوندن اینها میتونه مفید باشه در همین کتاب در مقاله ی چهارم در بحث ارزش معلومات درباره شکاکیون مباحث جذابی ارائه فرموده ایشان (شهید مطهری) در بخشی از این کتاب می نویسد: پس از انقراض مكتب شكاكان- كه تا سه چهار قرن بعد از ميلاد ادامه داشت- تمام فلاسفه چه در اروپا و چه در ميان مسلمين- بر اساس مسلك جزم و يقين قضاوت مى‏كردند- و هيچ كس در قدر و ارزش ادراكات ترديد نمى‏كرد- تا آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثى در اروپا پديد آمد- و تحولاتى در جهان دانش رخ داد- كه مسئله ارزش معلومات- دوباره مورد توجه قرار گرفت-. تقريبا همان وضعى كه در يونان باستان- در قرن پنجم قبل از ميلاد موجب شد- كه عده‏اى از دانشمندان آن سرزمين- از علم بكلى سلب اعتماد كنند- و راه سفسطه را پيش بگيرند- در قرون جديده در اروپا تجديد شد- و چنانكه ميدانيم ايده‏آليستهائى- مانند بركلى و شوپنهاور «2» در اروپا پيدا شدند- كه آراءشان نظير آراء پروتاغوراس «3» و گورگياس- «4» از سوفسطائيان يونان قديم است- و مسلك‏ها و طريقه‏هائى در باب ارزش معلومات- پديد آمد- كه نتيجه منتهى بمسلك شكاكان پيروهونى مى‏شود- مانند مسلك نسبيون جديد كه قبلا شرح داده شد- و مسلك كريتى‏سيسم- و عقيده ماترياليسم ديالكتيك- در باب ارزش معلومات كه قبلا اشاره شد- و بعدا توضيح داده مى‏شود-. همين امر موجب شد كه در قرون اخيره فلسفه اروپا- بر محور مسائل‏ مربوط به علم دور بزند- و دانشمندان تحقيقات مختلفى در اين باب بنمايند- و مى‏توان گفت در دوره جديد- اعتقاد ارزش مطلق معلومات- به نحويكه در قديم معمول بود- بكلى منسوخ شده است-. ----------------------------------------------------- شخصی که درگیر این شبهه شده حتماً از خودش بپرسد که: آیا نسبت به این شکّاکیّتم شکّ دارم یا مطمئنّم که شکّاک هستم؟ به عبارت دیگه: آیا این شکّم مطابق واقعه یا یه توهّم بیشتر نیست؟ اگه اونو یک امر واقعی می دونه، پس لا اقلّ به یک ادراک واقعی در درون خودش اذعان کرده و وقتی این یک مورد از ادراکاتش واقعی است بیشتر با خودش کلنجار برود تا بفهمد مابقی ادراکاتش هم واقعی است . به این صورت از دست این نوع وسواس ذهنی خارج خواهد شد.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 jan, 2018 مغز درون خمره
سلام اوّل یه سری توضیحات مقدماتی در مورد معرفت و حدودش ذکر می کنم و بعد به پاسخ این شبهه می پردازم: معرفت جزء مفاهیم بدیهی و بی نیاز از تعریفه. معرفت و علم دارای ارکانی هست: معلوم- عالِم- علم اگر در خارج واقعيتي كه بتواند معلوم شود تحقق نداشته باشد و يا اگر فردي كه بتواند علم به واقع پيدا كند وجود نداشته باشد و يا اين كه با وجود و تحقق اشياي خارجي و وجود انسان در خارج، راهي براي پي بردن به اسرار عالم وجود نداشته باشد، شناخت محقق نخواهد شد. در طول تاریخ بوده اند کسانی که منکر معرفت شده اند: منكران شناخت كساني هستند كه به انكار يكي از اصولي مي‏پردازند كه تحقق شناخت مبتني بر آنهاست. منكران شناخت به دو دسته تقسيم مي‏شوند؛ يك دسته آنهايي كه هر گونه شناختي را منكر مي‏شوند. دسته ديگر كساني كه تنها به انكار شناخت در وراي محدوده‏اي خاص مي‏پردازند. سوفسطاييان و شكّاكان از دسته اول و مادي‏مسلكان از دسته دوم هستند. البته گفتني است كه مي‏توان هر سه گروه را تحت معناي عام و جامع شكاك مندرج دانست. الف) سوفسطاييان سوفسطي كسي است كه اصل واقعيت را انكار مي‏كند. بديهي است كه با انكار اصل واقعيت هر سه ركن شناخت يعني علم، عالم و معلوم انكار خواهند شد، همان طور كه با انكار چيزي كه خارج از انسان باشد دو ركن شناخت انكار مي‏شود و با انكار هر سه ركن ياد شده يا دو ركن از آنها، راهي براي تحقق شناخت باقي نمي‏ماند. ب) شكّاكان شكّاك كسي است كه واقعيت انسان و واقعيت خارج را از انسان را قبول مي‏كند وليكن منكر راهي است كه انسان را به اسرار جهان مي‏رساند. ج) مادي‏ مسلكان مادي‏ مسلك كسي است كه تفكر مادي دارد يعني واقعيت مادي خارج از انسان و نيز واقعيت مادي انسان و راه شناخت اين دو واقعيت را قبول دارد ليكن در هر سه بخش قايل به تنگنا و محدوديت است. اين گروه معتقدند؛ اصل واقعيت جهان در ماده و امور مادي خلاصه مي‏شود، از اين رو آنچه را كه خارج از محدوده شهادت و متعلق به غيب است، نظير ذات اقدس الله، قيامت، وحي و فرشتگان، همه را منكرند. انسان نيز نزد اين گروه در پيكر و وجود مادي خلاصه شده و فاقد روح مجرد است. با انحصار وجود در امور مادي، علم نيز كه چيزي جز حقيقت شناخت نيست امري مادي خواهد بود. مادي دانستن انسان و جهان و مادي دانستن شناخت، مستلزم مادي دانستن تمام لوازم، وسايل و نيز ابزار شناخت است. [معرفت‏شناسي در قرآن -  صفحه 90]
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 jan, 2018 ازدواج با زن اسیر در اسلام
سلام آیه ی مدّ نظر شما این آیه است: وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ كِتٰابَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ ...  ﴿النساء، 24﴾ و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنها را که (از راه اسارت) مالک شده‌اید؛ (زیرا اسارت آنها در حکم طلاق است؛) اینها احکامی است که خداوند بر شما مقرّر داشته است... سلسله آیاتی است در مورد زنانی که ازدواج با آنها حرام است و زنانی که می شود با آنها ازدواج کرد. منظور از زنان اسیر جنگی در این آیه کافر حربی است یعنی زنی که جزء کفّاری است که با مسلمانان می جنگند و الا کفّاری که با مسلمانان صلح کرده باشند یا کفّاری که جزیه می دهند (اهل ذمّه) بر اساس مفاد قرارداد، جان و مال و ناموسشان محفوظ است. امّا کفّاری که به خود جرأت بدهند و به جامعه اسلامی حمله کنند کفّار حربی خواهند بود و احترامی ندارند. زنانشان هم که در جبهه حضور دارند و به همسرانشان کمک می کنند هم کفّار حربی هستند و اگر توسّط نیروهای سپاه اسلام دستگیر شوند کنیز محسوب می شوند و رقّیّت یکی از اسباب فسخ نکاح قبلی آنهاست یعنی بردگیِ این زنان مانند طلاق است و نکاح قبلی آنها را فسخ می کند. فلسفه ی این حکم هم آن است که از بازگشت این چنین زنانی که برای مقابله با سپاه اسلام به جبهه آمده اند و پشتیبانی از همسرانشان دارند به بلاد خود و فتنه انگیزی های جدید جلوگیری شود و در بلاد اسلام تحت حمایت مردان مسلمان با معارف اسلام آشنا شوند و دوباره به آن منجلاب کفر برنگردند. لازم به ذکر است که در شریعت اسلام برای بردگان و گنیزکان حقوقی تعیین شده و تکالیف سنگینی به عهده ی کارفرمای آنها گذاشته شده است که در صورت رعایت آنها سعادت این اشخاص تامین می شود. توضیح بیشتر بخش آخر بردگی یک واقعیّت در گذشته و حال است. یعنی همیشه جنگ بوده و هست. رقّیّت هم بوده و هست. چون همیشه انسان‌هایی هستند که به بردگی کشیده می شوند (به حقّ یا ناحقّ) بر همین اساس در فقه اسلام که برای رفع نیازهای انسانی و تنظیم و تامین زندگی فردی و اجتماعی انسان برنامه ی دقیق دارد، برای رقّیّت و بردگی هم برنامه های دقیقی تنظیم شده است. بحث معیشت بردگان، آموزش و تربیت صحیح و حتّی تعلیم علم و دانش به آنها مورد توجّه اسلام بوده است. لذا دستوراتی به کارفرمایان آنها داده است و حقوقی برای این افراد تعیین کرده است. احکام بردگی بخش قابل توجهی از فقه شیعه را به خود اختصاص داده که به این مباحث می پردازد هرچند با کمیاب شدن برده داری رسمی این بخش فقه کمتر مطرح می شود. در فقه اسلامی برنامه هایی برای آزادکردن بردگان و کنیزان تربیت شده، گذاشته شده است. مثلا به عنوان کفاره ی برخی کارها مثل روزه خواری عمدی و شکستن عهد و مانند آن. همچنین قرارداد خرید رقیّت توسّط خود برده. همچنین ازدواج با کنیزان و آزاد شدن کنیزی که از مولایش بچه آورده ووو اینها برنامه هایی است که باعث آزادی بخش زیادی از کنیزان و بردگان در جامعه ی اسلامی شد. بسیاری از همین برده ها در کشورهای اسلامی جزء بزرگان و علمای اسلامی شده اند و از نام آوران تاریخ به حساب می آیند.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 27 jan, 2018 تحقیقی پیرامون حلیمه سعدیه
سلام یک مطلب در مورد اصل وجود ایشان هست  یک مطلب در مورد خصوصیات ایشان مثل دینشان مطلب اوّل غیر قابل انکاره. یعنی تواتر تاریخی بر وجود ایشان هست و از گذشته در تواریخ شیعه و سنی متّفق علیه بوده که چنین شخصیتی به عنوان دایه ی پیامبر بوده است. (اثبات الوصية ص114) حسب و نسب ایشان هم در تاریخ آمده است: و أرضعته حتى شب حليمة بنت‏ عبد الله بن الحارث بن شجنة السعدية من بني سعد بن هوازن و كانت ثوبية مولاة أبي لهب بن عبد المطلب أرضعته أيضا بلبن ابنها مسروح و ذلك قبل أن تقدم حليمة و توفيت ثوبية مسلمة سنة سبع من الهجرة و مات ابنها قبلها و كانت قد أرضعت ثوبيه قبله حمزة بن عبد المطلب‏ إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)       النص       6       الفصل الأول في ذكر مولده و نسبه إلى آدم ع و وقت وفاته .....  ص : 5 جایی ندیده ام که حدیث شناسی وجود ایشان را نفی کرده باشد اما در مورد شخصیت ایشان: برخی خواسته اند ایشان را مشرک معرفی کنند اما این برخلاف مبانی اعتقادی ما و محکمات قرآنی است:  وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ اَلَّذِي خَبُثَ لاٰ يَخْرُجُ إِلاّٰ نَكِداً كَذٰلِكَ نُصَرِّفُ اَلْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ  ﴿الأعراف‏، 58﴾ سرزمین پاکیزه) و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می‌روید؛ امّا سرزمینهای بد طینت (و شوره‌زار)، جز گیاه ناچیز و بی‌ارزش، از آن نمی‌روید؛ این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکرگزارند، بیان می‌کنیم! حلیمه سعدیه یک شخص موحد بوده که دارای خصوصیات اخلاقی بارزی بوده است. حتّی فرزندان او هم همینطور بودند. مثلا در مورد حرّه دختر حلیمه مشهور است که با حجّاج بن یوسف در مورد افضلیّت امیرالمؤمنین و دفاع از اهل بیت ع احتجاج کرده است. (سفينة البحار، ج‏2، ص: 326) در مورد روایت کافی هم که فرمودید  این روایت به این صورته: ٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِيُّ ص مَكَثَ أَيَّاماً لَيْسَ لَهُ لَبَنٌ فَأَلْقَاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلَى ثَدْيِ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنْهُ أَيَّاماً حَتَّى وَقَعَ أَبُو طَالِبٍ عَلَى حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ فَدَفَعَهُ إِلَيْهَا. در سند این روایت جهم وجود نداره. این روایت ضعیف السنده. این رو قبول داریم. ضعف سندش به خاطر بطائنیه (علی بن ابی حمزه) یعنی به اون قضیه ای که در اون روایت اومده نمیشه اعتماد کرد در اون روایت نقل شده که تا چند روز پیامبر از سینه ی ابوطالب شیر می خورد و بعد از اون پیامبر رو به حلیمه دادند این قضیه ضعف سند داره اما این غیر از اصل وجود شخصی به نام حلیمه سعدیه است که به پیامبر ص شیر داده وجود این شخص رو کسی نمی تونه انکار کنه از مسلّمات تاریخی و متواتراته کسی هم تا بحال در وجود چنین شخصیتی شکّ نکرده موفّق باشید
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 27 jan, 2018 تامّلی در حدیث «شروسی شماسی»
مَنْ لَعَنَ شَیْئاً لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ رَجَعَتِ اللَّعْنَةُ عَلَیْهِ کسی که چیزی را لعن کند که او مستحق لعنت نباشد، آن لعنت به شخص لعن کننده باز می گردد. مباحث ولایت فقیه را در همین سایت دنبال کنید. مفصلترش را در هزاران کتاب و مقاله علمی چاپ شده در این مورد مطالعه بفرمایید. آن آقای لس آنجلس نشین ادب مناظره علمی را یاد نگرفته است و اولیات اخلاق اسلامی را بلد نیست. هیچ کس علاقه به هم صحبت شدن با این نوع افراد نیست. تمام حرفهایش پاسخ داده شده و علی الظاهر دیگر چیزی در چنته ندارد که به جعل حدیث رو آورده است.  
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 17 jan, 2018 منابع واقعه عاشورا
چند سال پیش مطلبی با عنوان «امام حسین و ذلت پذیری» در همین سایت نوشتم. دیدنش خالی از لطف نیست http://www.btid.org/fa/news/21175 در آن مطلب به تهمتی که ابن قتیبه به اما م حسین ع نسبت داده پاسخ دادم.  
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 17 jan, 2018 توحید عملی
سلام دو احتمال وجود دارد: اگر توحید عملی در مقابل نظری مراد باشد؛ باید عرض کنم:  در اسلام دو توحید وجود دارد: توحید نظری مربوط به عالم شناخت و اندیشه است. یعنی خدا را به یگانگی شناختن، و توحید عملی یعنی خود را در عمل یگانه و یک جهت و در جهت ذات یگانه ساختن. به عبارت دیگر توحید نظری یعنی شناخت یگانه بودن خدا، و توحید عملی یعنی یگانه شدن انسان!!  در سوره حمد آنچه از اول سوره تا آخر «مالک یوم الدین» آمده است مربوط به نوع اول یعنی توحید نظری است، و از «ایاک نعبد» به بعد بیان توحید عملی است.  ممکن است منظور از توحید عملی؛ توحید افعالی باشد.

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 1647