مطالب دوستان کمالی

Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 22 fév, 2018 امامت قرآنی
بالاترین مقامی که قرآن کریم در مقامات قرب الهی برای پیامبران و جانشینان و پرهیزکاران و نیکان و مُقربان ذکر نموده، مقام امامت است؛ یعنی فرد چطور ابتدا گروهبان و سپس سروان و سپس سرهنگ می‌گردد، به همین شکل بالاترین درجه‌ای که بنده در مقامات قرب الهی به آن می‌رسد، نشان امامت را به او می‌دهند. در دو آیه قرآن کریم به مسألۀ امامت در مورد چند نفر از انبیای الهی تصریح شده است. قرآن در مورد حضرت ابراهیم می‌فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏ [بقره/۱۲۴]  و (به ياد آر) هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى بيازمود، پس او همه را به نحو كامل انجام داد؛ پروردگارش گفت: همانا من تو را براى مردم امام و پيشوا قرار دادم». امام یعنی هدایت کننده‌ای که با در اختیار داشتن امری ملکوتی، مردم را هدایت می‌کند و امامت در حقیقت یک نحوه ولایت باطنی است که امام در اعمال و رفتار مردم دارد و هدایتش مثل هدایت پیامبران و رسولان و مؤمنان، تنها راهنمایی از طریق نصیحت و موعظه حسنه و نشان دادن راه نیست، بلکه مقام امامت، مقام تحقّق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت مردم به معنای رساندن به مقصد و راه حق است. روایات صریح و آشکار اشاره دارند که حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از نبوت و خُلّت (مقام خلیل الّلهی‌) و رسالتش، به این مقام امامت نائل گشت، یعنی مقامی بالاتر از مقامات قبلی. روایات وارده ذیل این آیۀ شریفه نیز به همین حقیقت اشاره دارند. در اصول کافی، جلد اول، صفحه ۴۲۵ آمده است: «ابراهیم (ع) پیامبر بود و نه امام»، تا جاییکه خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم». این روایت در باب «طبقات الأنبیاء و الرسل» آمده و دربارۀ آن نیازی به سند نداریم، چون موافق نص قرآنی است و مبنای ما توافق با قرآن است و قرآن اشاره دارد که مقام امامت، بالاتر از مقام نبوت و رسالت است. همچنین روایت امام رضا (علیه السلام) در صفحه ۴۹۰ همان جلد، آنجا که فرمود: «خداوند عزوجل، سومین مقامی که به ابراهیم خلیل، پس از نبوت و خُلّت عطا فرمود، مقام امامت بود»؛ پس بر حسب مراتب وجودی و مقامات شرف و فضل، امامات بالاتر از مقام نبوت و رسالت و دیگر مقامات است. این مقام امامت است که تمام پیامبران اولوالعزم، پس از نبوت و رسالت به آن نائل گشتند. رابطه ی بین امامت قرآنی با نبوت عموم و خصوص من وجه است یعنی یعنی ممکن است فردی، پیامبر باشد و امام نباشد، همانگونه که در حضرت ابراهیم (ع) مشاهده می کنیم که پیش از رسیدن به مقام امامت، پیامبر بود اما امام نبود؛ همچنین ممکن است کسی امام باشد و پیامبر نباشد، همانطور که درباره امامان اهل بیت (علیهم افضل الصلوه والسلام) معتقدیم؛ و ممکن است کسی هم پیامبر باشد و هم امام، همانگونه که دربارۀ حضرت ابراهیم(ع) و دیگر پیامبران اولوالعزم (ع) رخ داد و قرآن صراحتاً می فرماید که حضرت ابراهیم (ع) این دو مقام را با هم جمع نمود. این معنای«امامت قرآنی» است یعنی واسطه ی فیض الهی در بالاترین مرتبه ی آن. اما امامت کلامی، به معنای خلافت سیاسی غیر از امامت قرآنی است. خلافت سیاسی از شئون امامت قرآنی است، نه اینکه همان باشد، امامت قرآنی مقامی بالاتر از تمام این مقامات است، آری یکی از شئون آن، این است که هرکس امام قرآنی شد، به عنوان پیشوای سیاسی تعیین می‌گردد، او رهبر و خلیفه سیاسی هم هست. اگر امامت قرآنی و نبوت و رسالت در فردی جمع گشتند، پس مقام امامت وی بالاتر از مقام نبوت و رسالتش است. ------------------------------------ پی‌نوشت: http://www.btid.org/fa/news/76122 المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 272. دروس استاد سید کمال الحیدری درباره ی امامت 
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 22 fév, 2018 دراویش امنیت کش؟!
این جماعت از دراویش گنابادی بودند. البته مسئولین سعی دارند این مطلب رو انکار کنند. علّتش هم حمایت دراویش گنابادی از آقای روحانی در انتخابات 96 بود. اما اصل ماجرا از قطب (رئیس) این جریان آغاز شد که منزل او و بسیاری از بزرگان این جریان در همان محلّ آشوب‌هاست. دراویش همان جهله ی صوفیه اند که یک جریان انحرافی در جهان اسلام محسوب می شوند. بزرگان عرفای اسلامی هم در مقابل این جریان موضعگیری آشکاری کرده اند. مثلا فیلسوف و عارف بزرگ دوران صوفیه (صدر المتالهین، ملاصدرا) در ردّ اعتقادات و اعمال خرافی این جریان کتابی به نام «کسرُ أصنامِ الجاهلیة» نوشته است. در اين كتاب، حساب صوفيان فريب‏كار از عارفان راست‏كردار جدا مى ‏شود. زمينه نگارش اين أثر، پيدايش گروهى نادان بى‏كار و رياكار به نام صوفى در ميان مسلمانان است كه برده بت‏هاى نادانى خود شده‏اند و ديگران را به گمراهى مى ‏كشانند. این افراد، بدون طیّ مقدمات معرفتی و بدون انجام عبادات و شرعیات دست به انجام ریاضت هایی می زنند و هم خود گمراه می شوند و هم دیگران را به گمراهی می کشانند. اوّلیّات معرفت الهی را نمی دانند و بدون یادگیری طریقه ی تشخیص وحی شیطانی از وحی رحمانی، گرفتار خیالات و اوهام شیطانی شده و از دین و دیانت هر روز دورتر می شوند و شطحیّات کفر آمیز به زبان می آورند. این گروه شریعت را به بهانه ی عمل به طریقت، ترک می کنند در حالیکه شریعت اگر ترک شود، انسان به انحطاط کشیده می شود و روحی و جسم با هم رابطه ی مستقیم دارند. کسی که نماز نمی خواند و روزه ای را که خدا برای هدایت و رستگاری انسان ها جعل کرده، ترک می کند و به گفتن برخی اذکار و اوراد و اعمال بی مبنا دست می زند، جز ضلالت و گمراهی به چیزی دست نمیابد. در کلام پیامبر و اهل بیت ع طریقه ی صحیح زهد و ریاضت آموزش داده شده است و در قرآن به همه ی انسانها دستور داده شده که پیامبر را الگوی خود قرار دهند و آنچه را ایشان دستور داده بپذیرند و جز راه و صراط مستقیم نپیمایند. (استاد محسن بیدار فر این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است: عرفان و عارف نماها؛ انتشارات الزهراء) فیض کاشانی کتابی دارد به نام الکلمات الطریفه. در این کتاب به انحرافات موجود در جامعه اشاره کرده است. از جمله این انحرافات که در دوره ی صفوی بسیار گسترش پیدا کرده بود، درویش بازی بود. ایشان در ص 76 این کتاب می نویسد: «بعضی از مردم هستند که خیال می کنند در تصوّف و تألّه به جایی رسیده اند که می توانند با توجّه نفسانی هرکاری را انجام بدهند و دعائشان در ملکوت شنیده می شود و ندائشان در جبروت مستجاب می شود. اینها اسمشان شیخ و درویش است. انسان هایی هستند که دچار تشویش و نا آرامی اند و یا دچار افراطند و یا دچار تفریط. برخی از اینها در شرارت از حدّ انسانی خارج شده اند. به دروغ خوابها و حکایت هایی را به نفع خود نقل می کنند تا دیگران خیال کنند به مرتبه ی غیب رسیده اند. مثلا می گویند: دیشب با پادشاه روم جنگیدم و لشگر عراق را شکست دادم یا سلطان هند را در هم شکستم و با لشکریان نفاق جنگیدم. یا فلان شیخ کشتی گرفتم و بهمان شیخ را شکست دادم. این گروه ریاضت های عجیبی می گیرند. مثلا در خانه ای می نشینند و تا چهل روز گوشت نمی خورند و نمی خوابند. یا در مقامی بست می نشینند و سوره ای را می خوانند . ادعای تسخیر جنّ و حفظ نفس دیگران و امثال اینها را دارند.» امام خمینی ره هم در اربعین به این جماعت مدّعی اشاره کرده است و می نویسد: «آن بيچاره‏اى كه خود را مرشد و هادى خلايق داند و در مسند دستگيرى و تصوف قرار گرفته از اين دو حالش پست‏تر و غمزه‏اش بيشتر است. اصطلاحات اين دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتى به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بيچاره صاف و بى آلايش را به علما و ساير مردم بدبين نموده، براى رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره‏اى از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده گمان كرده به لفظ «مجذوبعلى شاه» يا «محبوبعلى شاه» حال جذبه و حب دست دهد! اى طالب دنيا و اى دزد مفاهيم! اين كار تو هم اين قدر كبر و افتخار ندارد. بيچاره از تنگى حوصله و كوچكى كلّه گاهى خودش هم بازى خورده خود را داراى مقامى دانسته. حب نفس و دنيا به مفاهيم مسروقه و اضافات و اعتبارات پيوند شده يك وليده ناهنجارى پيدا شده، و از انضمام اين‏ها يك معجون عجيبى و اخلوطه غريبه‏اى فراهم شود! و خود را با اين همه عيب مرشد خلايق و هادى نجات امت و داراى سر شريعت، بلكه وقاحت را گاهى از حدّ گذرانده، داراى مقام ولايت كليه دانسته! اين نيز از كمى استعداد و قابليت و تنگى سينه و ضيق قلب است.» چهل حديث(اربعين حديث)، ص: 91 عمق گمراهی اعتقادی این جماعت از اعمال ظاهریشان معلوم می شود. نماز و روزه که نمی خوانند. دست به جنایت هم می زنند. در حوادث دوازده سال پیش در قم، خشونت وحشیانه ی این گروه را دیدیم. آنقدر آجر و سنگ از بالای خانقاهشان به سر مردم ریختند و آنقدر با قمه و چاقو مردم را آزار و اذیت کردند که خون مردم ولایتمدار قم به جوش آمد و از قم بیرونشان کردند. الآن هم می بینیم که در تهران یک خیابان شلوغ را می بندند و شهر را نا امن می کنند. با ماشین به شیوه ی حرامیان داعشی مردم و نیروهای امنیتی را زیر می گیرند و باعث قتل چهار نفر می شوند. قتل نفسی که در قرآن بالاترین رذالت معرفی شده است. اینها نشان از انحراف و انحطاط اعتقادی این جماعت است.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 20 fév, 2018 دراویش گنابادی
سلام خیلی از فرقه های انحرافی از همان زمانهای صدر اسلام شکل گرفتند مثلا در مورد فرقه ی حلولیه -که عقائد علی اللهی ها همان حلولیه است- در تاریخ داریم که بعد از جنگ جمل گروهی از اهل سودان با دیدن بعضی معجزات امیرالمومنین قائل به الوهیّت ایشان شدند حضرت امیرالمومنین با اونها جلسات متعددی داشتند و توضیح دادند که دیدن کرامت و معجزه دلیلی بر الوهیّت صاحب معجزه نیست و آنها را توبه دادند اما نپذیرفتند و به همین سبب مجازات هم شدند فرقه ی صوفیه هم از زمان تابعین به شکل گسترده بوجود آمد. روایت مشهوری هست از برخورد امام صادق علیه السلام با سفیان ثوری او لباس خشنی پوشیده بود و وقتی دید امام ع لباس فاخری پوشیده به امام اعتراض کرد که لباس امیرالمومنین اینطوری نبود؟! حضرت جواب دادند که شرایط زمان و مکان در نوع پوشش اثر دارد. امیرالمومنین حاکم بودند و باید سطح زندگیشان و از جمله لباسشان با حد متوسط جامعه هماهنگ می بود. آن زمان فقر در جامعه اسلامی بیداد می کرد ولی این زمان در مدینه مردم ثروتمندند امام دست بردند لباس سفیان را بالا زدند  زیرش لباس نرمی پوشیده بود و آن لباس خشن ظاهر سازی بود امام لباسشان را بالا زدند زیرش لباس خشنی پوشیده بودند!!!!!!!!! آدرس روایت مذکور: الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص: 65 كِتَابُ الْمَعِيشَةِ بَابُ دُخُولِ الصُّوفِيَّةِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ احْتِجَاجِهِمْ عَلَيْهِ فِيمَا يَنْهَوْنَ النَّاسَ عَنْهُ مِنْ طَلَبِ الرِّزْق‏   غرض اینکه این جماعت بوده اند و اهل بیت هم با آنها مقابله می کردند ادّعای اینها این بود که ما به سبب ریاضت های خاص و اذکار مخصوص به مقامات معنوی می رسیم و از پوسته ی دین که شریعت است عبور می کنیم و دیگر نیازی نیست به ظواهر دین ملتزم باشیم . لذا افرادی لا ابالی (از نظر انجام اعمال شریعت) هستند فیلم نماز خواندن این جماعت پشت سرِ قطبشان را ببینید البته باید توجه داشت که  حساب اینها از عرفای اسلامی جداست عرفاء هم از طریق تصفیه ی روح و تزکیه ی نفس به کشف و شهود می پردازند اما معتقدند: انسان دو نوع واردات داره (چیزهایی که به ذهنش خطور می کنه) واردات شیطانی (در قرآن وحی شیطانی تعبیر شده) واردات رحمانی برای تشخیص اینکه این واردات از کدوم نوعه باید ملاک سنجش صحّت و سقم داشته باشیم ملاک سنجش واردات سه چیزه: یکیش شریعته جماعت متصوّفه شریعت رو ردّ کردند لذا واردات شیطانی دارند. و با همین واردات هم از اعمال دینی وثل نماز و روزه و حج و ... خودشونو محروم کردند و شدند بنده ی شیطان این ریشه ی انحراف این جماعته کسی میتونه با قلبش حقائق عالم رو شهود کنه که قلبش سلیم باشه  إِلاّٰ مَنْ أَتَى اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ  ﴿الشعراء، 89﴾ مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» کسی که قلبش سلیم نیست و آلودگی داره ، خیالات و اوهام شیطانی داره و نمی تونه از حقیقت بهره ای داشته باشه
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 20 fév, 2018 جسارت به پیامبر اکرم (ص) و حضرت فاطمه (س)
متاسفانه از صدر اسلام جریانی برای توهین و جسارت به پیامبر اکرم ص و اهل بیت ایشان فعّال بوده و هست. این جریان با جعل حدیث، تقطیع روایات و تفسیر به رأی و تحریف معنوی آثار اسلامی سعی در پایین آوردن شأن رسول اکرم ص را داشتند.  یک مورد از این جسارتها در منقولاتی است که درباره ی رابطه ی حضرت پیامبر با حضرت زهرا س جعل کرده اند. اینکه پیامبر اکرم ص حضرت فاطمه را بیش از هرکس دیگری دوست داشتند و سیّد زنان عالمین را پاره تن خود می دانستند و خشم آن بانوی گرامی را موجب خشم الهی عنوان کرده اند، صحیح است. اظهار محبّتی که هر پدری به فرزند صالحش می کند، پیامبر هم به حضرت زهرا س تا بالاترین حدّش را داشتند. امّا بوسیدن بین دو سینه‌ی دختر (و لو دختر خودِ انسان) که عملی منافی عفّت است، هیچ دلیل روایی و تاریخی معتبری ندارد. برخی نقل های ساختگی و ضعیف در کتب اهل سنّت هست که از حذیفة مطلبی را با این مضمون نقل کرده اند و در برخی کتب شیعی غیر معتبر، همان را از قول اهل سنّت نقل کرده اند. لذا این مطالب به هیچوجه قابل پذیرش نیست. و نقل این اسرائیلیات توهین به پیامبر و اهل بیت ایشان است.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 12 fév, 2018 ماجرای اعطای فدک به حضرت فاطمه سلام الله علیها
سلام مرحوم صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ع روایتی رو از مناظره ی امام رضا ع با علمای اهل سنت نقل می کنه. این روایت صحیح السند است. در بخشی از این روایت در مورد اعطای فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید: « الْخَامِسَةُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ خُصُوصِيَةٌ خَصَّهُمُ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ بِهَا وَ اصْطَفَاهُمْ عَلَى الْأُمَّةِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ ادْعُوا إِلَيَّ فَاطِمَةَ فَدُعِيَتْ لَهُ فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ قَالَتْ لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هَذِهِ فَدَكُ مِمَّا هِيَ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِالْخَيْلِ وَ لا رِكابٍ وَ هِيَ لِي خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ وَ قَدْ جَعَلْتُهَا لَكِ لِمَا أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ فَخُذِيهَا لَكِ وَ لِوُلْدِك‏» معنی روایت:  پنجمین خصوصیّت اهل بیت ع در قرآن آیه ی «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» است. وقتی این آیه نازل شد، پیامبر ص حضرت زهراء س را دعوت کردند و به ایشان فرمودند: این فدک از جمله زمین هایی است که بدون جنگ از مشرکین گرفته شده است و اختصاص به شخص من دارد (مالِ شخصی من است). به خاطر دستور خداوند این زمین را به تو می بخشم. آنرا برای خود و فرزندانت بگیر. (صدوق، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص :  233) بنابر این، فدک به دستور خداوند به حضرت زهرا س داده شد. زمین هایی که با جنگ تصرف می شوند (مفتوحة عنوة) مال همه ی مسلمانان است اما زمین هایی که با صلح به دست مسلمانان می افتد، جزء انفالند و ربطی به سایر مسلمین ندارد. فدک جزء همین اموال بوده است:  يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْأَنْفٰالِ قُلِ اَلْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ  ﴿الأنفال‏، 1﴾ از تو درباره انفال سؤال می‌کنند؛ بگو: «انفال مخصوص خدا و پیامبر است؛ پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایی را که در میان شماست، آشتی دهید! و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید! (سبحانی، جعفر، الخمس في الشريعة الإسلامية الغراء، ص: 27)
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 04 fév, 2018 کتابی تاثیر گذار در اعتقادات
بخش سوم کتاب شیعه در اسلام نوشته علامه طباطبایی با این عنوان است:  اعتقادات اسلامى از نظر شيعه دوازده امامى‏ در این بخش خداشناسی، پیغمبر شناسی، معادشناسی و امام شناسی مطرح شده است.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 04 fév, 2018 کتابی تاثیر گذار در اعتقادات
سلام به طور کلی کتابهای شهید مطهری که امام خمینی توصیه فرموده اند، بسیار مفید است. در جلد 13 مباحث شناخت شناسی ، در جلد 2 جهانبینی توحیدی و مراتب توحید و شرک، در جلد 4 نبوّت، معاد، امامت و عدل را مطرح فرموده اند. در جلد اول هم با عنوان عدل الهی رساله ای دارند. ایشان در مسائل اخلاق، حقوق زنان ووو مطالب ارزنده و تحقیقی دارند. کتابهایی هم از علامه طباطبایی مخصوص جوانان وجود دارد. مثلا کتاب شیعه در اسلام در مورد عقاید مذهب شیعه مطالب ارزنده ای دارد. کتاب تعالیم اسلام (انتشارات بوستان کتاب) در مورد اعتقادات، اخلاق و احکام اسلامی مطالب بسیار مفید و دقیقی بیان فرموده اند.(این دو کتاب خیلی ساده و موجز هستند و برای جوان دبیرستانی نوشته شده اند) علامه سید محمد حسین طهرانی ره هم مجموعه ای فارسی در مورد عقاید اسلامی دارند. سه جلد الله شناسی، 18 جلد امام شناسی، 10 جلد معادشناسی. (خیلی مفصّل ولی ساده نوشته شده اند) پنجاه درس اصول عقايد براى جوانان‏- آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى دام ظله‏ (انتشارات نسل جوان‏) اصول عقاید ویژه طلاب و دانشجویان نوشته آیت الله رضا استادی دام ظله (انتشارات دلیل ما)
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 01 fév, 2018 درهای مدینه در زمان صدر اسلام
نتيجه: استدلال به روايت و فرمايش علي عليه السلام: « لا سُقُوفَ لِبُيُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ» اهل سنت را به مقصودشان نمي رساند؛ زيرا: اولاً: طراح شبهه سخن علي عليه السلام را ناقص نقل كرده است؛ به گونه اي كه خواننده احساس مي كند كه اهل بيت عليهم السلام منزل مسكوني به شكل متعارف نداشته اند؛ چون خانه اي كه نه سقف دارد و نه دَر و نه ديوار، قابل تصور نيست؛ در حالي كه متن حديث چنين است: نحن اهل بيت محمد (ص) لا سقوف لبيوتنا ولا أبواب ولا ستور ( در نقل شيخ مفيد، ستور به معناي ديوار آمده است) الا الجرائد وما اشبهها. جمله پاياني اين حديث گوياي استفاده از چوب حاصل شده از برگه هاي درخت خرما است؛ چون جريده به معناي چوب باقي مانده پس از تراشيدن اضافات آن است كه با بستن آن چوبها كنار يكديگر براي پوشش و ديوار كشي و در ورودي و غير آن استفاده مي شده است؛ بنابراين از اين روايت و روايات ديگر استفاده مي شود كه خانه اهل بيت عليهم السلام از جمله خانه فاطمه زهرا و علي عليهما السلام مانند خانه هاي افراد ديگر داراي در ورودي بوده است كه باز و بسته مي شده و از استحكام مخصوصي هم برخوردار بوده است. همچنين روايات ديگري از مصادر اهل سنت نقل شد كه خانه هاي مدينه و نيز خانه امير مؤمنان عليه السلام دَر داشته است و اين دَرها نيز چوبي بوده است.   منبع: سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر عج
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 01 fév, 2018 درهای مدینه در زمان صدر اسلام
این شبهه با استناد به این روایت مطرح شده است: وَنَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ (ص) لا سُقُوفَ لِبُيُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ وَ لا سُتُورَ؛ خانه هاي ما اهل بيت، نه سقف دارد و نه در. اما با بررسي روايات موجود در كتاب هاي شيعه و سني اين نتيجه به دست مي آيد، كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله خانه هاي مدينه داراي درهاي چوبي بوده است. موارد بسياري مي توان به عنوان شاهد نقل كرد كه ما به چند نمونه اشاره مي كنيم. شما خواننده محترم براي اطلاع بيشتر به كتاب مأساة الزهراء عليها السلام، و خلفيات مأساة الزهراء، نوشته سيد جعفر مرتضي مراجعه فرماييد. ما ابتدا پاسخ علامه سيد جعفر مرتضي را در پاسخ اين شبهه نقل و سپس به پاسخ تفصيلي آن خواهيم پرداخت: پاسخ علامه سيد جعفر مرتضي: علامه سيد جعفر مرتضي در پاسخ اين روايت مي گويد: علي عليه السلام از فقر ناراحت كننده اي كه خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم با آن دست و پنجه نرم مي كردند سخن مي گويد و از بذل و بخشش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از اموال و نعمت هاي كه نزدش جمع شده بود ياد مي كند، با اين كه دَرِ خانه هاي اهل بيت از چوب خرما؛ پس از پاك كردن از شاخ و برگش بود؛ ولي ديگران دَرِ خانه هايشان از غير چوب خرما بود و افزون برآن بر درهايشان پرده نيز آويزان كرده بودند. العاملي، السيد جعفر مرتضي (معاصر)، مأساة الزهراء عليها السلام شبهات وردود، ج 2 ص 232، ناشر: دار السيرة بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1418هـ ـ 1997 م باز كردن درب خانه با كليد، چه معنايي دارد؟ خداوند در قرآن كريم به صحابه و ديگر مسلمانان اجازه مي دهد كه از خانه هايي كه كليد آن در اختيار آنان هست ، غذا بخورند . بي ترديد خانه اي كه در چوبي و يا آهني نداشته باشد، داشتن كليد براي آن بي معنا خواهد بود: لَيْسَ عَلَي الْأَعْمي حَرَجٌ وَلا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَي الْمَريضِ حَرَجٌ وَلا عَلي أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ ... أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً. (النور / 61 .) بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهي نيست (كه با شما هم غذا شوند)، و بر شما نيز گناهي نيست كه از خانه هاي خودتان [بدون اجازه خاصّي ] غذا بخوريد و همچنين خانه هاي پدرانتان ... يا خانه اي كه كليدش در اختيار شماست، يا خانه هاي دوستانتان، بر شما گناهي نيست كه به طور دسته جمعي يا جداگانه غذا بخوريد . در حديث ذيل نيز با صراحت سخن از باز كردن دَرِ اتاق به وسيله كليد است و اين نشان مي دهد كه ورودي هاي منازل واتاق ها محصور و محفوظ بوده است. حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحِيمِ بْنُ مُطَرِّفٍ الرُّؤَاسِيُّ حَدَّثَنَا عِيسَي عَنْ إِسْمَاعِيلَ عَنْ قَيْسٍ عَنْ دُكَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمُزَنِيِّ قَالَ أَتَيْنَا النَّبِيَّ،صلي الله عليه وسلم، فَسَأَلْنَاهُ الطَّعَامَ فَقَالَ « يَا عُمَرُ اذْهَبْ فَأَعْطِهِمْ ». فَارْتَقَي بِنَا إِلَي عِلِّيَّةٍ فَأَخَذَ الْمِفْتَاحَ مِنْ حُجْزَتِهِ فَفَتَحَ. از دُكَين بن سعيد مزني نقل شده است كه گفت: خدمت پيامبر رفتيم و تقاضاي غذا كرديم، به عمر فرمود: برو و به آنان غذا بده. عمر ما را به اتاق بالا برد، سپس كليد را از كمربندش بيرون آورد و در را باز كرد. السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث أبو داود (متوفاي275هـ)، سنن أبي داود، ج 2 ص 527، ح 5240، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر. الباني در صحيح و ضعيف سنن ابوداوود، شماره 5238 آن را تصحيح كرده است. پيامبر دستور داد، شب ها دَرِ منازل را ببندند: مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد: 10. قَالَ أَبُو حُمَيْدٍ إِنَّمَا أُمِرَ بِالأَسْقِيَةِ أَنْ تُوكَأَ لَيْلاً وَبِالأَبْوَابِ أَنْ تُغْلَقَ لَيْلاً. ابو حميد مي گويد: پيامبر به ما امر كرد كه شب ها ظروف آب را در گوشه اي قرار دهيم و نيز دستور داد كه شب هنگام درها را ببنديم. النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1593، ح2010، كتاب الأشربة (والاطعمة)، باب فِي شُرْبِ النَّبِيذِ وَتَخْمِيرِ الإِنَاءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت. خانه هاي پيامبر (ص) از چوب درخت سرو بود: ابن كثير دمشقي به نقل از حسن بصري مي نويسد: وكانت حجره من شعر مربوطة بخشب من عرعر قال وفي تاريخ البخاري أن بابه عليه السلام كان يقرع بالاظافير فدل علي أنه لم يكن لابوابه حلق. اتاق هاي رسول خدا (ص) از شاخه و چوب عَرعَر به وسيله مو بافته شده بود، و در تاريخ بخاري آمده است: دَرِ خانه پيامبر را با نُك انگشتان و ناخن ها مي زدند و اين دلالت بر اين دارد كه حلقه هايي براي كوبيدن بر در نداشته است. القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 221، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت. خانه عائشه از چوب درخت سرو بود: بخاري در ادب المفرد مي نويسد: عن محمد بن هلال أنه رأي حجر أزواج النبي صلي الله عليه وسلم من جريد مستورة بمسوح الشعر فسألته عن بيت عائشة فقال كان بابه من وجهة الشام فقلت مصراعا كان أو مصراعين قال كان بابا واحدا قلت من أي شيء كان قال من عرعر أو ساج. محمد بن هلال خانه هاي همسران پيامبر را ديده است كه پوششي بافته شده از مو بوده است. از وي در باره خانه عائشه پرسيدم، گفت: درِ خانه اش به طرف شام باز مي شد، پرسيدم: يك لنگه داشت يا دو لنگه؟ گفت: يك لنگه بيشتر نداشت، گفتم: جنسش از چه بود؟ گفت از چوب درخت عرعر يا ساج. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، الأدب المفرد، ج 1، ص 272، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، ناشر: دار البشائر الإسلامية - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ ـ 1989م عاصمي شافعي( متوفاي 1111) مي نويسد : كان باب عائشة مواجه الشام وكان بمصراع واحد من عرعر أو ساج. درِ خانه عائشه به طرف شام بود و يك لنگه داشت كه از چوب درخت عرعر يا ساج بود. العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 1، ص 367، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية. ابوالبقاء مكي حنفي (متوفاي 864) مي نويسد: وكان لبيت عائشة رضي الله عنها مصراع واحد من عرعر أوساج. تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريقة والقبر الشريف، ج 1، ص 268، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، 1424هـ، 2004م، الطبعة: الثانية، تحقيق: علاء إبراهيم، أيمن نصر براي خانه عائشه يك در بود كه يك لنگه داشت و از چوب عرعر يا ساج بود. المكي الحنفي، أبو البقاء محمد بن أحمد بن محمد ابن الضياء (متوفاي854هـ)، تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريفة والقبر الشريف، ج 1، ص 268، تحقيق: علاء إبراهيم، أيمن نصر، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1424هـ ـ 2004م. محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح خود مي نويسد: حدثنا محمد بن عبد اللَّهِ بن حَوْشَبٍ حدثنا عبد الْوَهَّابِ حدثنا يحيي بن سَعِيدٍ قال أَخْبَرَتْنِي عَمْرَةُ قالت سمعت عَائِشَةَ رضي الله عنها تَقُولُ لَمَّا جاء قَتْلُ زَيْدِ بن حَارِثَةَ وَجَعْفَرٍ وَعَبْدِ اللَّهِ بن رَوَاحَةَ جَلَسَ النبي صلي الله عليه وسلم يُعْرَفُ فيه الْحُزْنُ وأنا أَطَّلِعُ من شَقِّ الْبَابِ. از عائشه نقل است: هنگامي كه خبر شهادت جعفر بن ابو طالب و عبدالله بن رواحه را آوردند؛ پيامبر بر زمين نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش  نمايان شد، و من ازشكاف در (شق الباب) او را مي نگريستم. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 440، ح 1243، بَاب ما يُنْهَي عن النَّوْحِ وَالْبُكَاءِ وَالزَّجْرِ عن ذلك، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987. شكاف يا سوراخ دَر دليل بر مدعاي ما است كه خانه ها بدون دَر نبوده است؛ بلكه درهايي كه از «تخته » يا «سعف  نخل» ساخته مي شدند بر ورودي هاي منازل وخانه ها نصب مي كرده اند. خانه علي (ع) داراي دَر بود: همچينن در برخي از روايات شيعه و سني آمده است كه خانه حضرت علي عليه السلام داراي دَرِ چوبي از نوع: سَعَفٍ (شاخه درخت خرما) عرعر، (درخت سرو) ساج و... بوده است. در داستان ازدواج فاطمه زهرا و اميرمؤمنان عليهما السلام آمده است: ثُمَّ دَعَا عَلِيّاً عليه السلام فَصَنَعَ بِهِ كَمَا صَنَعَ بِهَا ثُمَّ دَعَا لَهُ كَمَا دَعَا لَهَا ثُمَّ قَالَ قُومَا إِلَي بَيْتِكُمَا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَكُمَا وَ بَارَكَ فِي نَسْلِكُمَا وَ أَصْلَحَ بَالَكُمَا ثُمَّ قَامَ فَأَغْلَقَ عَلَيْهِ بَابَه . رسول خدا (ص ) علي بن ابوطالب (ع) را احضار نمود و همان عملي را كه با فاطمه انجام داده بود با علي نيز انجام داد. آنگاه همان دعائي را براي علي خواند كه براي فاطمه خوانده بود. سپس به علي و فاطمه عليهما السّلام فرمود: برخيزيد بسوي خانه خود رويد، خدا شما را نسبت به يك ديگر مهربان كند! و به نسل شما بركت دهد! و عاقبت شما را بخير نمايد! رسول خدا (ص) پس از اين دعاها برخاست و دَرِ خانه را بست. الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 5 ص 489، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛ الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 22 ص 412، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م؛ التميمي المغربي، أبو حنيفة النعمان بن محمد (متوفاي363 هـ)، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج 2 ص 359، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الثانية، 1414 هـ؛ المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 43 ص 142، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. امام كاظم از پدرش امام صادق عليهما السلام نقل كرده است كه فرمود: جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَوَأَغْلَقَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ الْبَابَ وَقَالَ يَا أَهْلِي وَأَهْلَ اللَّه .... پيامبر اكرم؛ علي بن ابوطالب، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را جمع كرد و درب را بر روي آن ها بست و فرمود: اي خانواده من كه پيوستگان خدائيد، پروردگار به شما سلام مي رساند.... المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 24 ص 219، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. و در حديثي ديگر از پدرش امام صادق عليهما السلام نقل مي كند كه فرمود: لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه وآله وسلم) فِي صَبِيحَتِهَا دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (عليهم السلام) وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ الْبَابَ وَ قَالَ يَا فَاطِمَةُ وَأَدْنَاهَا مِنْهُ فَنَاجَاهَا مِنَ اللَّيْلِ طَوِيلًا فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ خَرَجَ عَلِيٌّ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ أَقَامُوا بِالْبَابِ وَ النَّاسُ خَلْفَ الْبَاب . شبي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله صبح آن از دنيا رفت، علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فراخواند و دَرِ خانه را بست و فرمود: فاطمه جانم! سپس او را نزديك خودش برد و با دخترش مدتي طولاني مشغول گفتگو شد و چون مدت طولاني شد، علي و دو فرزندش حسن و حسين عليهم السلام از خانه بيرون آمدند و پشت در همراه با مردم به انتظار ماندند. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22 ص 490، باب 1، وصيته ص عند قرب وفاته و فيه، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. بستن دَر دليل بر چه چيزي مي تواند باشد؟ محمد بن جرير طبري شيعي مي نويسد : قَالَ سَلْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَمَضَيْتُ إِلَيْهَا فَطَرَقْتُ الْبَابَ وَ اسْتَأْذَنْتُ فَأَذِنَتْ لِي بِالدُّخُولِ فَدَخَلْتُ فَإِذَا هِيَ  جَالِسَة. سلمان مي گويد: به خانه فاطمه رفتم، در را كوبيدم و اجازه ورود گرفتم، به من اجازه داد تا وارد شوم. هنگامي كه وارد شدم ديدم نشسته است. الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير بن رستم (قرن5هـ) ، دلائل الامامة ، ص 107 ، نشر و تحقيق : مؤسسة البعثة ـ قم ، الطبعة الأولي ، 1413هـ ؛ المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 91 ص 226، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. در اين حديث سلمان مي گويد: دَر را كوبيدم، آيا كوبيدن دَر مفهومي غير از معناي رايج آن دارد؟ شكستن در خانه حضرت زهرا در هجوم: در روايت هجوم به خانه فاطمه سلام الله عليها آمده است: قَالَ عُمَرُ قُومُوا بِنَا إِلَيْهِ فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ خَالِدُ بْنِ الْوَلِيدِ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَالِمٌ مَوْلَي أَبِي حُذَيْفَةَ وَ قُنْفُذٌ وَ قُمْتُ مَعَهُمْ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَي الْبَابِ فَرَأَتْهُمْ فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا أَغْلَقَتِ الْبَابَ فِي وُجُوهِهِمْ وَ هِيَ لا تَشُكُّ أَنْ لا يُدْخَلَ عَلَيْهَا إِلا بِإِذْنِهَا فَضَرَبَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَكَسَرَهُ وَ كَانَ مِنْ سَعَفٍ. عمر گفت: ما را نزد وي ببر، ابوبكر و عمر و عثمان و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه و ابوعبيده جراح و سالم مولي ابوحذيفه و قنفذ حركت كردند و من نيز با آنان به راه افتادم. هنگامي كه به خانه رسيديم، فاطمه آن ها را ديد، در را بر روي آنان بست، فاطمه شك نداشت كه آنان بدون اجازه وي داخل نخواهند شد؛ اما عمر با لگد در را كه از چوب درخت خرما بود، شكست. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 28 ص 227، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. در روايت ابن قتيبه آمده است: ثم قام عمر، فمشي معه جماعة، حتي أتوا باب فاطمة، فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلي صوتها: يا أبت يا رسول الله، ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب وابن أبي قحافة... عمر وگروهي همراه وي به خانه فاطمه رسيدند، دقّ الباب كردند، فاطمه هنگامي كه صداي آنان را شنيد، فرياد زد: اي پدر بزرگوارم، اي رسول خدا! پس از تو از دست پسر خطاب (عمر) و ابوقحافه ( ابوبكر) چه رنجها كه نديدم. الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، با تحقيق شيري، ج1، ص37، و با تحقيق، زيني، ج1، ص24.
Portrait de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 31 jan, 2018 امام علی (علیه‌السلام) در ماجرای قرطاس (دوات و قلم)
اصل حضور آن حضرت در قضيه قرطاس قطعي است؛ اما چرا آن حضرت در مقابل اهانت كنندگان به پيام آور خدا سكوت كرد و جواب آن ها را نداد؟ در جواب به سوال، به چند نكته بايد توجه كرد: حرمت پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله: طبق آيه اول سوره حجرات، پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله حرام است و مسلمانان حق ندارند در حضور آن حضرت بر ايشان پيشي بگيرند: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم . الحجرات/1. اي كساني كه ايمان آورده ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست . و اميرمؤمنان عليه السلام همواره تابع محض و دنباله رو رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پيامبر خدا پيشي نگرفته است؛ چنانچه خود آن حضرت در نهج البلاغه مي فرمايد: وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَي صَدْرِهِ وَيَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَلَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلي الله عليه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ وَلَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَيَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ. شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندي نزديك، در مقام و منزلت ويژه مي دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مي نشاند، در حالي كه كودك بودم مرا در آغوش خود مي گرفت، و در بستر مخصوص خود مي خوابانيد، بدنش را به بدن من مي چسباند، و بوي پاكيزه خود را به من مي بوياند، و گاهي غذايي را لقمه لقمه در دهانم مي گذارد، هرگز دروغي در گفتار من، و اشتباهي در كردارم نيافت. از همان لحظه اي كه پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را از شير گرفتند، خداوند بزرگ ترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راه هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،«» پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازه اي از اخلاق نيكو را برايم آشكار مي فرمود، و به من فرمان مي داد كه به او اقتداء نمايم. نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص300، خ192. و در خطبه 197 مي فرمايد: وَلَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه وآله) أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَي اللَّهِ وَلَا عَلَي رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَلَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَتَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا. اصحاب و ياران حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كه حافظان اسرار او مي باشند، مي دانند كه من حتي براي يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم، بلكه با جان خود پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را ياري كردم. در جاهايي كه شجاعان قدم هايشان مي لرزيد، و فرار مي كردند، آن دليري و مردانگي را خدا به من عطا فرمود. نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص311، خ197. حال چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام قبل از اين كه رسول خدا صلي الله عليه وآله سخني بگويد، شروع به سخن گفتن و با نص صريح آيه قرآن كريم مخالفت نمايد؟ طبق آيه اي كه ذكر شد، پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله حرام بوده است و اميرمؤمنان عليه السلام اگر پيش از رسول خدا سخن مي گفت در حقيقت با نص صريح اين آيه مخالفت مي كرد. بلي اگر رسول خدا دستور مي دادند كه دهان اهانت كنندگان را ببندد، قطعا اميرمؤمنان اطاعت و با تمام وجود از آن حضرت دافع مي كرد؛ اما زماني كه رسول خدا حضور دارد و ايشان هنوز اقدامي نكرده است، چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان بر آن حضرت پيشي بگيرد و اقدامي بر خلاف نص قرآن كريم نمايد؟ حرمت نزاع در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله: خداوند در آيه 46 سوره انفال هر نوع نزاع و درگيري؛ آن هم در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله را حرام اعلام كرده است: وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين . الأنفال/46. و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است! و در آيه ديگر مي فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون . الحجرات/2. اي كساني كه ايمان آورده ايد! صداي خود را فراتر از صداي پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضي از شما در برابر بعضي بلند صدا مي كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالي كه نمي دانيد! و در روايت بخاري نيز آمده است: فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ. دعوا كردند و سر و صدا بلند شد؛ پيامبر فرمودند: از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست در نزد پيامبري دعوا كنند! البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص54، ح114، كِتَاب الْعِلْمِ، بَاب كِتَابَةِ الْعِلْمِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987. و در روايت ديگر آمده است: فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ. دعوا كردند با اينكه سزاوار نيست در نزد پيامبران دعوا كنند! البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1111، ح2888، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ، ج3، ص1155، ح2997،أبواب الخمس، بَاب إِخْرَاجِ الْيَهُودِ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ؛ ج4، ص1612، ح4168، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987. اگر اميرمؤمنان عليه السلام جواب آن ها را مي داد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مي ورزيد، مجبور بود كه با آن ها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيري در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله شايسته نبود؛ از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله ماند و از نزاع و درگيري با اهانت كنندگان و بلند كردن صداي خود در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله خودداري كرد. يعني پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملي ناپسند بود و اميرمومنان قطعا چنين عمل ناپسندي را انجام نمي دادند. اين دو پاسخ، پاسخ هاي اصلي شيعيان به كساني است كه اين شبهه را مطرح مي كنند! گروهي از حاضران در خانه از موافقان نوشتن وصيت: در متن روايت قرطاس آمده است: منهم من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ النبي صلي الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ. گروهي مي گفتند كه (كاغذ را) پيش آوريد كه پيامبر (ص) براي شما كتابي بنويسد كه بعد از ايشان گمراه نشويد، عده اي نيز سخن عمر را تكرار مي كردند! البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1612، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي؛ ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب كَرَاهِيَةِ الاختلاف، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987. در صورتي كه اهل سنت ادعا دارند، پاسخ دادن به عمر، عملي نيك بوده است و عمر اشتباه كرده است، از ايشان مي پرسيم به چه دليل مي گوييد كه در اين فرض، اميرمومنان عليه السلام جزو پاسخ دهندگان نبوده است؟ با توجه به تبعيت بي چون و چراي اميرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه وآله و اصرار ايشان بر انجام كار نيك، قطعا يكي از كساني كه اصرار بر آوردن نامه داشتند آن حضرت بود. بنابراين اگر اهل سنت مي گويند كه بايد اميرمؤمنان عليه السلام جواب اهانت كنندگان را مي داد و اين كار، كار نيكويي بوده است، قطعا اميرمؤمنان عليه السلام جزء كساني بوده است كه با آوردن دوات و قلم موافق بوده و بر اين امر اصرار داشته است. افشاي چهره كساني كه ادعاي خلافت داشتند: احتمال ديگر اين است كه شايد هدف رسول خدا صلي الله عليه وآله از اين دستور، افشاي چهره كساني بود كه ادعاي جانشيني آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را براي به دست آوردن آن از مدت ها پيش آغاز كرده بودند. رسول خدا صلي الله عليه وآله مي خواست به مسلمانان بفهماند كساني كه به ايشان نسبت هذيان ـ نستجير بالله ـ مي دهند، صلاحيت و شايستگي اداره جامعه اسلامي را ندارند و نمي توانند مرجعيت علمي و سياسي جامعه اسلامي را به عهده بگيرند؛ به ويژه اين كه رسول خدا دستور داد كه مخالفت كنندگان با دستورش از خانه خارج شوند و فرمود «قوموا عني». با توجه به ارتباط نزديك اميرمؤمنان عليه السلام با رسول خدا صلي الله عليه وآله، قطعا از اين مسأله آگاه بوده و به همين خاطر منتظر سخن گفتن رسول خدا ماند و از هر اقدامي خودداري كرد. اتمام حجت با مسلمانان: هرچند كه رسول خدا جانشيني اميرمؤمنان عليه السلام را از نخستن روز بعثت تا آخرين لحظات عمر شريفشان بارها و بارها اعلام كرده بود؛ اما از آن جايي كه دوست نداشت كه ثمره زحمات بيست ساله اش برباد رود؛ براي اتمام حجت بارديگر تصميم گرفت كه وصيت نامه اش را به صورت مكتوب در اختيار مسلمانان قرار دهد تا اگر در آينده جامعه اسلامي دچار مشكلاتي شد، كسي نگويد كه چرا پيامبر خدا كوتاهي كرد و راه را به مردم نشان نداد؟ در حقيقت رسول خدا مي خواست عدم قابليت صحابه را به همه مردم نشان دهد كه آن ها بودند كه نگذاشتند اسلام مسيري را طي كند كه خدا و رسولش ترسيم كرده بودند؛ چنانچه ابن عباس با صراحت اين مطلب را بيان كرده است: قال قُومُوا عَنِّي قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ بن عَبَّاسٍ يقول إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ (ص) وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ. پيامبر (ص) فرمودند از نزد من برخيزيد؛ ابن عباس مي گفت: بيشترين مصيبت اين بود كه با اختلاف و سر و صدايشان، بين پيامبر و نوشتن اين نامه، مانع شدند. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.   منبع: سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر عج

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 1647