کسی مادر بودن و مسئول بودن منو درقبال فرزندم نمی بینه

11:40 - 1402/06/22

سلام وقت بخیر

دخترم ۱ساله اس و بین همه اقوام و دوستان محبوب و دوست داشتنی،خدا بعد از ۴سال سختی کشیدن اونو به ما داد،
ولی الان موضوعی منو ناراحت کرده
اینکه کسی مادر بودن و مسئول بودن منو درقبال فرزندم نمی بینه
چون وقتی دخترم با منه اقوام همسرم‌ اونو ازم میگیرن و بدون اینکه ازم اجازه بگیرن با خودشون میبرن و اصلا وجود منو نادیده میگیرن
ما در یه روستا زندگی میکنیم که همسایه های ما همه عمو های همسرم‌هستند و بعداظهرتا آخرشب همه در خونه هاشون نشستن ولی من این کارو دوست ندارم و دوست ندارم دخترم هم زیاد عادت کنه بیرون از خونه و تو کوچه و دوراز من باشه،نگرانم بزرگترکه شد بدون اجازه من بره بیرون از خونه
ازتون راهنمایی میخوام،این موضوع بقدری منو ناراحت کرده که ذوقی برای مادر بودنم و فرزند بعدی آوردن رو ازمن گرفته

 

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/257639
تصویر روئین تن مهدی

سلام خدمت شما کاربر محترم

ضمن سپاس از ارتباطی که با مجموعه اندیشه برتر برقرار فرمودید

قبل از همه چیز بهتون تبریک می گم که خدا به شما روزی داده ، اون هم یک روزی ویژه ای که  شکر ویژه لازمه. خیلی ها از این روزی محرومند و ما از شما می خواهیم دعا کنید که خدا به اونهایی که در این دنیا غم حتی یک بچه هم رو دلشون مونده، اونا رو به مراد دلشون برسونه.
ان شاء الله این دختر گلی که نصیبتون شده در آینده مایه خوشبختی و چشم روشنی شما بشه که با تربیت صحیح ، اندوخته ای برای اخرت شما و مایه افتخار شما باشن.
دلنگرانی شما رو متوجه شدم. بعد از چندین سال تحمل سختی و صبر، خدا یه دختر گل بهتون داده و بعد از متولد شدنش طوری با دخترتون برخورد می کنن که گویا شما یک عضو فراموش شده ای بودید و هستید. غم و دلتنگی شما قابل لمس هستش.

اما سوالی که از شما دارم اینه به نظر شما اگر به امید خدا دختر شما وارد دانشگاه شد، عروسی کرد و به خونه بخت رفت، همین اقوام و خویشان نمیان به شخص شما تبریک بگن؟ قطعا بله.
اگر خدای ناکرده یک مریضی پیدا کردن، نمیان از شما دلجویی کنند و حالشو بپرسن؟ قطعا بله. پس همونطور که می بینید اقوام شما، برای شما جایگاهی قائل هستند و دختر شما رو بخشی از وجود شما می دونن و نه چیز جدایی از شما. و اینکه الان می بینید که دخترتون رو با خودشون میبرن، بخاطر عزیز بودن ایشون هستش که بعد از این همه سختی نصیبتون شده. و طبعا چیزی که به سختی گیر کسی بیاد قیمتی خواهد بود. باز هم می بینید که شما در این علاقه ای که نسبت به دخترتون دارن سهمی دارید. پس اینطور نیست که اهمیتی به شما ندن یا شما رو فراموش کرده باشن.

بله، این کار خطای اونا رو نمی خوام پاک کنم که بی اجازه دخترتون رو با خودشون می برن. و این شمایید که باید در اینجور مواقع قضیه رو مدیریت کنید. مثلا وقتی باز هم به دنبال دخترتون میان، شما مخالفت کنید و بگید در فلان زمان خودم میارمش . یا نه، امروز برنامه ای با دخترم دارم و میخوام فلان چیز رو یادش بدم، یا فلان بازی رو باهاش انجام بدم. سعی کنید قدرت «نه گفتن» و مخالفت رو در خودتون تقویت کنید. این مخالفت هم حتما و حتما در ابتداء باید به همراه یک دلیل باشه. و الا مخالفت صریح شما باعث دلخوری اونها خواهد شد.
در این بین حتما با شوهرتون مشورت کنید و از ناراحتی خودتون بگید. شکایت از دیگران رو پیش شوهرتون ابراز کنید و از اینکه دیگران بی اجازه دخترتون رو میبرن گله کنید. حتما و حتما از شوهرتون بخواهید با دخترتون صحبت کنه که هیچ وقت بدون اجازه مادرش بیرون نره. بالاخره دختر نیاز به عاطفه داره و باید بیشتر در بستر خونه باشه تا بیرون خونه.

نکته بعد این هست که سعی کنید فضای خونه رو اونقدر جذاب کنید که دختر شما خودش با رفتن بیرون از خونه مخالفت کنه. 
بازی کردن با دخترتون، خرید اسباب بازی مورد علاقه، سپردن مسئولیت های کوچیک که حس رضایتمندی دخترتون رو برانگیخته کنید و مهمتر اینکه اگر تک فرزند هستید حتما به فکر فرزند دوم باشید. چون تک فرزندی آسیبهایی داره که هم شامل حال والدین میشه و هم خود فرزند.

اما سوالی که از نگرانی خودتون در بزرگسالی دخترتون مطرح کردید شاید از شدت نگرانی و استرسی است که به شما رو آورده در این شرایط هجوم افکار منفی امر طبیعی است. اما لزومی به دلنگرانی نیست. چون دختر شما وقتی بزرگتر شد، اینطور نیست که دیگران بیان براش برنامه بچیننن. خیر، دختر شما در اون سن به سطح شناختی کافی و مستقلی رسیده که قدر مادرش رو می دونه و زحماتش رو هیچ وقت فراموش نخواهد کرد.

فرزند اوری رو به خاطر خوبی اصل فرزند آوری بخواهید نه عملکرد غلطی نزدیکان که می شه اون رو هم مدیریت کرد. این مسائل امور حاشیه ای است که نباید شما رو از اصل فضیلت فرزند اوری محروم کنه. به این چند روایت دقت بفرمایید

1-رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: كسي كه دختر بچه خود را شادمان كند مانند كسي است كه بنده‌اي را از فرزندان (حضرت) اسماعيل، آزاد كرده باشد، و آن كس كه پسر بچه خود را مسرور و ديده او را روشن كند مانند كسي است كه از خوف خدا گريسته باشد.

2- آیا واقعا دوست ندارید که رسول خدا ص به عنوان بهترین انسان کامل و آبروی خلقت به شما و فرزند شما افتخار کنه؟
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَكْثِرُوا الْوَلَدَ أُكَاثِرْ بِكُمُ الْأُمَمَ غَدا» (رسول خدا فرمود: بر تعداد فرزندان بیافزایید تا در روز قیامت به فزونی شما بر امت ها تفاخر کنم).

3- النَّبِيِّ(ص) فَقَالَ: إِنَّ خَيْرَ نِسَائِكُمُ الْوَلُودُ الْوَدُودُ الْعَفِيفَةُ الْعَزِيزَةُ فِي أَهْلِهَا الذَّلِيلَةُ مَعَ بَعْلِهَا الْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوْجِهَا الْحَصَانُ عَلَى غَيْرِه‏.. (نزد پیامبر بودیم که فرمود: بهترین زنان شما زن فرزندآور با محبت و با عفت، گرامی در میان خانواده، متواضع در مقابل شوهر، آرایش کننده برای شوهر و خودنگهدار در مقابل غیر اوست).

و خلاصه اینکه فرزند صالح برای شما ذخیره بسیار نیکویی خواهد بود برای دنیا و آخرت شما.

بهترین ها رو برای شما آرزومندم

پی نوشت:
1- مكارم الاخلاق، ص 114
2- الکافی، ج 6، ص 2.
3- الکافی، ج 5، ص 324.