عالم ذرّ كجاست

12:11 - 1392/09/20

عالم ذرّ كجاست

يكى از آيات مهمّ خداوند كه نشان از خالقيّت تمام و كمال اوست، انسان است. اگر انسان از نظر ظاهرى در واقع كوچك و كم جثّه مى باشد، ولى تمام اسرار و رازهاى آفرينش در نهادش نهفته شده است. بنابراين انسان با تمام اين همه كمالات موجودى است ناشناخته. دانشمندان، علما و صاحب نظران علوم انسانشناسى در اين زمينه كتابها نوشتند و در پردازش اين مقوله از هيچ كوششى دريغ نكردند. ولى هيچ كدام به قاطعيت و صراحت قرآن، پيامبران و ائمّه معصومين (عليهم السلام) با اله ام گرفتن از علوم الهى اين موجود ناشناخته را به ما نشناساندن؛ و از چگونگى عوالم او آگاه نكردند. به طورى كه راه كمال و تعالى را در آسانترين مسير در اختيار جويندگان معرفت قرار دادند. تا كمالات معنوى و انسانى را به نحو مطلوب كه : «ايصال الى المطلوب» باشد كسب كنند.
روزها فكر من اين است همه شب سخنم *** كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ز كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود *** به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم
طبق آيات و روايات مى توان ادعا كرد، كه عالم ذرّ يك زمان محدودى بود كه خداوند از ذرّ انسانها، كه از پشت آدم يا از خاك اضافى او بر وحدانيّت خود و پيامبران و اوصياى آنها پيمان گرفت. و همه انسانها از آدم تا قيام قيامت در مقابل و حضور ملائك كه شاهد و ناظر بودند، اقرار به وحدانيّت خداوند كردند. كه ديگر در روز قيامت نگويند كه ما از اين پيمان غافل بوديم. و خداوند مى فرمايد :
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّـتَـهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِـيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هـذا غافِلِـينَ ؛ (49)
اى رسول ما! به ياد آر ـو خلق را متذكر سازـ هنگامى كه خداى تو از پشت فرزندان آدم ذرّيّه آن را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت كه من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند، بلى . ما به خدايى تو گواهيم، كه ديگر در روز قيامت نگويند ما از اين ـواقعه قيامت يا يكتايى خداوندـ غافل بوديم.
عارف وارسته حضرت علامه حسنزاده مى گويد :
همه ما در عالم ذرّ بوديم و معرفت به خدا پيدا كرديم و تصديق نموديم كه تويى پروردگار، ما چرا امروز يادمان نيست؟
براى اين كه آن وقت خودى خود را فراموش كرده بوديم، با اين كه اقرار نموديم كه تويى خداى ما و از روى شعور بود، مع ذلك شعورمان هم مستهلك و اقرارمان مستهلك و معرفت مستهلك، به طورى كه در مرتبه حقاليقين گفته اند : «العبوديه جوهرة كُنه ها الربوبية» .
اى خوش آرزوى كه قبل از روز و شب *** فارغ از اندوه و خالى از تعب
متحد بوديم با شاه وجود *** نقش غيرت بكلى محو بود (50)
زرارة بن اعين روايت كرد، كه :
من از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) تفسير قول خداى تعالى كه فرموده : «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنى ِآدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبَّكُمْ قالُوا بَلى» پرسيدم، حضرت فرمود : «اخرج من ظهر آدم ذَرّيته الى يوم القيامة فخرجوا كالذرّ فعرفهم و اراهم صنعه و لولا ذلك لم يعرف احد ربه ؛ حق تعالى از اين قول اراده كرد كه؛ اخذ كرده پروردگار تو از اصلاب بنى آدمذرّيّه ايشانرا به اين معنى كه بيرون آورد از صلب آدم ذرّيّه آدم را كه قدم به صحراى وجود مى گذارند تا روز قيامت، پس ايشان بيرون آمدند؛ مانند مورچگان. پس به ايشان صنايع و بدايع وحدانيّت و ربوبيّت خود را شناسانيد تا آن كه ايشان اقرار به ربوبيت اوكردند. همانا اگر اين اخذ و ميثاق نمى بود هيچ فردى از افراد بنى آدم پروردگار خود رانمى شناخت. (51)
و همچنين در تفسير اثنى عشرى آورده است :
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنى ِآدَمَ ؛ اى پيغمبر ياد بياور، زمانى را كه اخذ و ميثاق گرفت پروردگار تو از فرزندان آدم : «مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّيَّتَهُمْ ؛ از پشتهاى ايشان نسل ايشان را» ، يعنى بيرون آورد از اصلاب آنها نسل ايشان را قرنى بعد از قرنى و نسلى بعد نسلى ، «وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ ؛ و شاهد گردانيد ايشان را بر نفوسشان» ، يعنى براى ايشان نصب دلايل ربوبيّت خود فرمود و در عقول آنها مركوز ساخت، چيزى را كه داعى ايشان بود به اقرار ربوبيّت، تا آن كه به منزله كسانى گشته كه ايشان را فرموده :
«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ؛ آيا من پروردگار شما نيستم» . «قالُوا بَلى ؛ در جواب گفتند : آرى ! تو پروردگار مايى» . پس حق تعالى تنزيل تمكين ايشان فرموده از علم به ربوبّيت به منزله اشهاد و اعتراف بر طريقه تمثيل و دال بر قوله «شَهِدْنا ؛ ما شاهديم بر اقرار خود و اخذ ميثاق كرديم» . «أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِـيامَةِ ؛ و اين اخذ به جهت كراهت كه گويند : روز قيامت» ، «إِنّا كُنّا عَنْ هـذا غافِلِـينَ ؛ به درستى كه ما از اين اقرار بى خبران بوديم.» (52)
سؤال : اگر خداوند از همه مسلمانان و كافران بر وحدانيّت خود بيعت گرفته، چرا كافر وجود دارد؟ جواب اين سؤال دو مسأله بسيار حايز اهميت را مى طلبد.

 

دو مسأله حايز اهميّت

اوّل، خانواده : همانطور كه بشريّت به سوى مسائل اقتصادى و رفاهطلبى هجوم آورده و تمام جسم و جانشان در چارچوب كسب امكانات بيشتر مشغول است. و على رغم ميل باطنى شان مسائل و نهاد خانواده كه اساس ترقّى و هويّت هر فرد در جامعه مى باشد، از ياد برده اند، يا كمتر به آن اهميّت مى نهند. و عدم تربيت صحيح و بدون در نظر گرفتن معيارهاى اساسى چه بسا بنياد خانواده را از هم پاشيده مى بينند. در حالى كه فقط كانون خانواده به عهده والدين مى باشد و خداوند نيز تأكيد به اين مطلب مى فرمايد :
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر أَوْ أُنـْثى وَهُـوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِـيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً؛ (53)
زن و مردى كه كردارى شايسته به جا مى آورند در حالى كه مؤمناند، مسلماً آنها را در دنيا زندگانى خوش و مرفّه عنايت كنيم.
بايدتوجهداشتكهبار مسؤوليت كودك بر دوش پدر و مادر گذاشته شده است.زيراآندو،آموزگار اوّل كودك مى باشند. و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد :
كل مُولود يُولَدُ عَلَى الفطرة حتى يكون ابواهُ يهوّدانه و ينصرانه؛ (54)
هر فرزندى كه از مادر متولّد مى شود، ذاتاً و فطرتاً پاك مى باشد. حتى پدر و مادر آن كودك يهود و يا نصرانى باشد ـ بعد تحت تأثير افكار پدر و مادر قرار مى گيرد و كافر مى گردد.
تربيت گفتارى كه والدين براى كودك در نظر مى گيرند، اگر همراه با رفتار و عمل نباشد غالباً بچه ها نتيجه معكوس مى گيرند. وقتى مى بيند پدر و مادر او را به كارى وادار مى كنند كه خود خلاف آن را انجام مى دهند آن را به عنوان آموزه حفظ مى كنند، چون كودك قدرت تشخيص خوب و بد را ندارد يا در او كم است، خيال مى كند كار خوب همان است كه والديناش انجام مى دهد.
بچهاى آوردند خدمت حضرت رسولاللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) كه خرما زياد مى خورد و تقاضا كردند، به او بفرمايد خرما نخورد. آن حضرت ـبعد از شنيدنـ موكول به فردا كردند. و فردا كه بچه را آوردند، او را از خوردن خرماى زياد بر حذر داشتند.
اصحاب عرض كردند : يا رسولاللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) چرا ديروز منع نفرمودى ؟
جواب فرمود : ديروز خودم خرما خورده بودم. نخواستم كارى را كه خود كرده ام از ديگرى منع نمايم. «رطب خورده منع رطب چون كند.» (55)
كودك افكار و اعمال والدين را بهترين و محفوظترين پناهگاه براى رسيدن به مقصود خويش قرار مى دهد، با اين كه شايد به نابودى و ضلالت او تمام شود. همان طور كه خداوند مى فرمايد :
أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَكُنّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِمْ ؛ (56)
نگوييد پدران ما قبل از ما بتپرستى را اختيار كردند. و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم و چارهاى جز پيروى از آنان نداشتيم.
دوّم، اجتماع : كودك در اجتماعاى كه ضعف معنوى دارد و از جهت معنويّت و اعتلاى روح هيچگونه الگوه و اسوهاى نداشته باشد و يا به آنها معرفى نگردد، به ناچار تمسّك و متوسّل به حربه هاى مادى مى شود. و تمام نيازهاى روحى و جسمى خود را از طريق مادى و ماديّتگرايى و وسايل رفاهى كه والدين براى شان فراهم مى كنند، خود را بى نياز مى سازد. دلبستگى كودكان نسبت به مادّيت يك امر طبيعى است؛ چون كودك هنوز آن قدر رشد فكرى ـعقلى نكرده كه بتواند به مسائل دين و مذهب يا معنويّت پى ببرد. ولى همين كه كودك از لحاظ جسمى و روحى به رشد و تكامل رسيد، تأثير ايمان در افكار و اعمال او زياد مى شود. اگر اين تأثيرات ايمانى ـمعنوى را در اجتماع پيدا نكند و خود را سيرآب نسازد، مسلماً به طرف ماديّت كشانده مى شوند. و در اين صورت حالات نوجوانى و جوانى او در عشق به ماديّت ذوب مى شود. و ذهن او فقط در كسب خوشى و رفاى بيشتر محدود مى شود و فرصت ديگرى پيش نمى آيد تا به فكر ايمان، مذهب و معنويّت داشته باشد.
موقعى كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در مكه قيام كرد و دعوت خود را بين مردم آشكار نمود، شور و هيجان عظيمى در نسل جوان به وجود آمد. آنان روى تمايل فطرى دينطلبى و مذهب جويى ، در اطراف رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) اجتماع كردند و به شدّت تحت تأثير گفتارش قرار گرفتند. و اين امر سبب بروز اختلاف شديدى در خانواده ها، بين جوانان و بزرگسالان گرديد، و مشركين آن را در صدر اعتراضات خود به رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار دادند.
قريش گرد حضرت ابوطالب جمع مى شدند و مى گفتند : برادرزادهات خدايان ما را به بدى ياد مى كند و جوانان ما را فاسد نموده و مايه اختلافات و تفرقه ما شده است.
و يا در انقلاب شكوهمند ملت غيور ايران اسلامى نيز، اين جوانان بودند كه بيش از هر قشرى احساس مسؤوليت و خطر كرده و در كوچه و خيابانها به راه افتادند. و با ريختن خون خويش ريشه انقلاب را آبيارى نمودند، تا آن را به ثمر رساندند. و حضرت امام خمينى (قدس سره) در اين خصوص مى فرمايد :
اين ملت به خواست خداى تبارك و تعالى و با عنايت خاصّه او اوّل منقلب شد در معنويات، جوانها از آن حال سابق برگشتند به يك حال اسلامى و فهميدند كه اسلام چه بايد باشد و چه بايد بكند، دنبال او اين انقلاب حاصل شد، اگر اين مسأله حاصل شده بود انقلاب اين جا هم مثل يكى از انقلابهاى ديگرى بود كه حال شان را مى بينيد و ديدند. آن چيزى كه در اين حاصل شد و بايد او را جزء معجزات ما حساب بكنيم، همان انقلاب درونى اين ملت بود. انقلاب درونى اين ملت موجب شد كه اين انقلاب پيدا شد. (57)
و همچنين مى فرمايد :
رمز پيروزى اتكاى به خداوند بود كه تحوّلى را در ملت ما ايجاد كرد. تحوّل بى سابقهاى كه شهادت را براى خود سعادتى دانستند. (58)
رفتار و كنشهاى ـمنفى و مثبتـ افراد يك جامعه كه بر روى كودك و جوان اثر مى گذارد، شايد اثرش بيشتر از خانواده نباشد، ولى به مراتب كمتر از آن نيست. چون كودك زمانى كه از كانون خانواده خارج مى گردد و پا به عرصه پر طمطراق اجتماع مى گذارد، بيشترين سنين جوانى كه رشد و تعالى اوست بدون در نظر گرفتن هدف صحيحى سپرى مى شود. اگر اجتماع تغذيه صحيح معنوى او را فراهم نكند، چه بسا گمراه خواهد شد. و در زندگى جوانى اش چارهاى جز تقليد كوركورانه و اكتساب ارزشهاى منفى از همنوعان ندارد، كه اين امر يك تاخت و تازى است بر پيكر فرهنگ و اجتماع.
در ميان جوامع غربى ـ اروپايى ، جوانان و نوجوانان با حمايت خانواده در چارچوب غرايز جنسى ـمادى گم شده اند. و هويّت اصلى خودشان را به فراموشى سپرده اند، لذا كمبود معنوى شان را خانواده ها و برنامهريزان مسائل جوانان و سردمداران حكومتى با برنامهاى التقاطى و شب بيدارى در مجالس رقص، قمار و ميتينگهاى كذايى پر كردند. تا نوجوانان و جوانان لحظهاى آرامش خاطر و طمأنينه فكرى نداشته باشند، تا بتوانند در رابطه با مسائل مذهب تفحص و تحقيق كنند. در حالى كه انسان فطرت خدايى و خداجويى دارد؛ و هيچ چيزى نمى تواند اين كمبود معنوى ـروحانى را جبران كند، مگر فطرت خداجويى كه ذاتاً خداوند در سرشت همه انسانها به وجود آورده است؛ «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها؛ (59) اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريد.»
راوى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه : «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» سؤال نمود، كه فطرت چيست؟ امام فرمود :
فطرت، عبارت از اسلام و اقرار به وحدانيّت پروردگار است. كه از هر يك افراد بشر عهد و پيمان گرفت، كه به توحيد و يگانگى آفريدگار اقرار نماييد، در آن عالم به آنان خطاب فرمود : «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ» هنگامى بود كه همه افراد بشر از اوّلين و آخرين حضور داشتند. (60)
--------------------------------------------

پي نوشت ها :
1) آركدى لئوكوم، دايرةالمعارف، به من بگو چرا .
2) چنانكه در معارف اسلامى و تعاليم شيعى بر خلاف نظريات دانشمندان غربى خواب يا رؤياى صادقانهاى داريم كه بسيارى از وقايع در خواب پديد مى آيد كه بعد از مدتى عين همان وقايع بدون هيچ كم و كاستى به وقوع مى پيوندد. و قرآن كريم صراحتاً به آن اشاره فرموده است.
3) مجلسى ، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج61، ص190.
4) كلينى ، محمدبن يعقوب، اصول كافى ، ج1، ص 358.
5) مجلسى ، محمدباقر، حلية اليقين ، ص 127.
6) زمر (39) آيه 42.
7) حسن زاده آملى ، حسن، هزار و يك كلمه ، ج 5، كلمه 485.
8) مجلسى ، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 87، ص 173، روايت 3؛ كلينى ، محمدبن يعقوب، اصول كافى .
9) تين (95) آيه 4.
10) مولانا مولوى گويد :
از جمادى مردم نامى شدم *** وز نما مردم به حيوان سر زدم
مردم از حيوانى و آدم شدم *** پس چه ترسم كى زمردن كم شدم
11) «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى ؛ پس چون آن را آراسته كردم، دمانيدم در آن روحام را» حجر (15) آيه 29.
12) «...مِنْ بَنى ِآدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّيَّتَهُمْ...؛ از پشت فرزندان آدم ذريّه آن را برگرفت» . اعراف (7) آيه172.
13) انعام (6) آيه 165.
14) خزاعى رازى ، جمالالدين حسنبن على بن محمد، تفسير ابوالفتوح رازى ، ذيل آيه 171، سوره اعراف.
15) سبأ (34) آيه 31.
16) «وَإِذ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِـى الاَْرضِ خَلِـيفَةً» بقره (2) آيه 30.
17) «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّـيِّباتِ وَفَـضَّلْناهُمْ عَلى كَثِـير مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِـيلاً» اسرا (17) آيه 70.
18) «إِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَى السَّمـواتِ وَالأَرْضِ وَالجِبالِ... » احزاب (33) آيه 72.
19) شيخ صدوق، ابى جعفر، معانى الأخبار ، ج 1، ص 261.
20) همان .
21) «وَإِذ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِـى الاَْرضِ خَلِـيفَةً» بقره (2) آيه 30.
22) «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّـيِّباتِ وَفَـضَّلْناهُمْ عَلى كَثِـير مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِـيلاً» اسرا (17) آيه70.
23) ذاريات (51) آيه 56.
24) ذاريات (51) ، آيه 56.
25) تمام كسانى كه روى آن «زمين» هستند فانى مى شوند. و تنها ذات ذوالجلال و الاكرام پروردگارت باقى است. رحمن (55) آيات 26و27.
26) فاطر (35) آيه 15.
27) اعراف (7) آيه 149.
28) همان، 128.
29) بقره (2) آيه 30.
30) فرشتگان گفتند : ـپروردگارا!ـ كسى را در زمين قرار مى دهى كه فساد و خونريزى كند؟ ـزيرا موجودات زمينى ديگر كه قبل از اين آدم پا به عرصه وجود گذاشتند، به حكم طبع جهان ماده نيز آلوده فساد و خونريزى شدند، اگر هدف از آفرينش انسان عبادت استـ ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم، پروردگار فرمود : «إنّى اَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون ؛ من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد» .
31) نسناس، ميمون آدمنما (از قبيل گوريل، شامپانزه، اورانگوتان، ژيبون و غيره) در بين ميمونها آدمنما به نظر مى رسد كه «نسناس» غالباً به اورانگوتان (آدم جنگلى) اطلاق شده باشد. معنى ديگر آدم نفهم و بدجنس و بدنهاد اطلاق مى شود.
32) راوندى ، قصصالانبياء ، به نقل از بحارالأنوار و تفسير على بن ابراهيم قمى .
33) از اين كه ملائكه نسبت به خلقت آدم به درگاه خداوند بهانه جويى و اعتراض مى كردند، خداوند ملائك را در معرض امتحان قرار داد چنانچه در خبر است : ملائكه به خدا اعتراض كردند، كه ما نگفتيم بنى آدم را خلق نكن كه فساد و معصيت تو را مى نمايند و سابقه آنها بس ويرانگر و مفسدهانگيز است. آنها را خلق نمودى امّا فسادها كردند؟! خداوند فرمود : سكوت را اختيار كنيد؟. زيرا اگر آن دو قوّه شهويّه و غضبيّه را كه در وجود آنها خلق كردم، در وجود شما خلق مى شد؛ شما هم مثل آنها معصيت مى كرديد. ملائكه انكار كردند و نپذيرفتند، خود را مبرّا از هر پليدى دانستند.
خداوند جهت امتحان ملائكه فرمود : اختيار كنيد اعلم و افضل خود را، تا به صورت بشر كنم و قوّه شهوت و غضب در وجود آنها قرار دهم و به زمين فرستم.
از ميان خود ملائكى را انتخاب كردند، پس خداوند آنها را به صورت بشر گردانيد و شهوت و غضب در آنها قرار داد به سوى زمين فرستاد، و آنها را از چهار چيز كه گناه كبيره است منع كرده : شرك بهخدا، زنا، قتل نفس و شرب خمر. به زمين آمدند، و چندى در ميان مردم قضاوت كردند، تا وقتى زنى براى مرافعه به نزد يكى از آنها آمد، چون نظر كافى بر آن زن افتاد و حسن جمال او را مشاهده كرد، شيفته جمالاش شد. آن زن او را به خانه خود دعوت كرد.
آنگاه، نزد ديگرى آمد او هم او را ديد، فريفته جمالاش شد و وعده كرد به خانه آن زن در وقت مقرّر برود. اتفاقاً روز موعود هر دو در خانه آن زن يكديگر را ملاقات كردند. از همديگر خجل زده شدند، بعد گفتند : ما از اينكه هر دو به جهت يك امر آمديم، مطلبى نيست. داخل خانه آن ضعيفه شدند و خواستند كامى را روا كنند حاضر نشد، گفت : اين طور نمى شود؛ من بتپرستم؛ شما خدا پرستيد، تا بت مرا سجده نكنيد تن نمى دهم. گفتند : چطور مى شود ما اين كار را انجام دهيم؟ عاقبت به واسطه قوّه شهوت، كه در آنها غلبه كرده بود، بت را سجده كردند و مشرك شدند و مشرك را هم خدا نمى آمرزد؛ «اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» .
گفتند : حالا كام ما را بده، گفت : اين طور بدون مقدمه نخواهد شد؛ تا خمر نخوريد من تن نخواهم داده، شراب هم خوردند. در آن وقت سايلى آمد جلوى درِ خانه و آنها را ديد؛ آن ضعيفه گفت : اين فقير شما را ديد الآن مى رود مردم را خبر مى كند، و ما را رسوا خواهد كرد، گفتند : تكليف چيست؟ گفت : او را بكشيد و در زير خاك پنهان كنيد. آن فقير بيچاره را كشتند و زير خاك پنهان كردند. بعد از آن، زن ناپديد شد؛ وقتى كه به خود آمدند گفتند : ديدى چه كرديم بتپرستى كرديم، خمر خورديم، قتل نفس هم كرديم و اراده زنا هم نموديم. يعنى هر چهار عمل را كه خداوند منع كرده بود مرتكب شديم. آن وقت، خدا آنها را مخيّر گردانيد ميان عذاب دنيا و عذاب آخرت؛ چون مى دانستند عذاب آخرت سخت است، عذاب دنيا را اختيار كردند....
در بعضى از كتب حديثى و تاريخى داستان فوق را استناد دادند به دو ملك مقرّب «هاروت و ماروت» كه در اين خصوص بحثها زيادى در كتب تفسير ديده مى شود و نوشته اند : اين دو فرشته كه به سرزمين بابل آمدند ـ و در چاه آن سرزمين به مژه چشم آويخته شدند و تا روز قيامت به همين حال باقى مى مانند، تا باعث پند و تحيّر ملائك ديگر قرار گيرند ـ افسانه ها و اساطير عجيبى به وسيله داستان پردازان ساخته شده و به اين دو ملك بزرگ الهى نسبت داده اند، تا آنجا كه به آنها چهره خرافى داده اند، و حتى كار تحقيق و مطالعه پيرامون اين حادثه تاريخى ، را بر دانشمندان مشكل ساخته اند. به هر حال، آوردن آن در اين كتاب فقط جنبه اخلاقى دارد، چرا كه ميزان تهذيب نفس بندگان شايسته خداوند را مى توان برمبناى اين شاخصها قياس نمود و بايد باور كرد كه عظمت خلقت انسان فقط در راستاى بندگى معبود و حفظ نفس از گناهان مهلك تحقق مى يابد، كه در اين راستا بايد كوشيد. «ابوالمظفر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفراينى تفسير تاج التراجم ، ج 4؛ مجلسى ، محمدباقر، حياة القلوب ، ص 1359 به نقل از تفسير على بن ابراهيم و عياشى ؛ امامى اصفهانى ، سيدمحمود، ثمرات الحياة ، ج 2، ص 396.
34) «فَإِذا سَـوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِـيهِ مِنْ رُوحِى» حجر (15) آيه 29.
35) «خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ صَلْصال كَالْـفَخّارِ * وَخَلَقَ الْجانَّ مِـنْ مارِج مِـنْ نار» رحمن (55) آيه 14 و 15. يا گلى كه مخلوطى از خاك و آب است و حالت شكلپذيرى دارد.
صلصال و سلاله طينى از چه آفريده شده؟
خلقت آن در ضمن خلقت آسمانها و زمين است. قرآن مكرراً تصريح مى كند كه خداى آسمان و زمين را آفريده و مادهاى براى آنها تعيين نمى كند، بلكه از آياتى كه قرآن براى اثبات قدرت خدا بر معاد استدلال مى كند، استفاده مى شود كه خلقت آسمانها و زمين، مسبوق به عدم محض بوده و ذات مقدّس پروردگار، آنها را از نيستى به هستى آورده است.
36) رسولاللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) ؛ مجلسى ، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 63، ص 268، روايت 154.
37) اعراف (7) آيه 27.
38) عزيز شده خدا.
39) امامى اصفهانى ، سيدمحمود، ثمرات الحيات ، ج 2، ص 381؛ به نقل از معالم الزلفى .
40) حجر (15) آيه 29.
41) همان، آيات 30 و 31.
42) همان، آيه 32.
43) همان، آيه 33.
44) اعراف (7) آيه 12.
45) نمل (27) آيه 24.
46) امامى اصفهانى ، سيد محمود، ثمراتالحياة ، ج2، ص 293؛ به نقل از تذكرة المعارف .
47) بلد (90) آيه 10.
48) اشاره به آيه 20، سوره لقمان (31) .
49) اعراف (7) آيه 171.
50) حسنزاده آملى ، علامه حسن، هزار و يك كلمه ، ج4، ص 175.
51) لاهيجى ، شيخ محمدبن على ، تفسير شريف لاهيجى ، ج 2، ص 123، ذيل آيه.
52) الحسينى الشا عبدالعظيمى ، حسين بن احمد، تفسير اثنى عشرى ، ج 4، ص 233، ذيل آيه.
53) نحل (16) آيه 97.
54) ابشيهى ، شهابالدين، المستطرف .
55) فلسفى ، محمدتقى ، كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 1، ص 47.
56) اعراف (7) آيه 173.
57) امام خمينى ، روح اللّه، صحيفه نور ، ج19.
58) امام خمينى ، روح اللّه، در جستجوى راه از كلام امام ، ج4.
59) روم (30) آيه 30.
60) همدانى ، سيد محمدحسين، تفسير انوار درخشان ، ج 7، ص 110.