چنانكه اشاره شد يكى از قضات خود فروخته «قاضى ابو يوسف»بود كه از طرف هارون «قاضى القضات»[1] بود. او هميشه ملازم هارون بود و با قدرت استدلال و نيروى توجيهى عجيب خود، روى اعمال نارواى هارون سرپوش دينى گذاشته با يك سلسله توجيهات، آنها را منطبق با موازين دينى وانمود مىكرد. در اينجا به عنوان شاهد، به دو نمونه اشاره مىشود:
١- هارون در اوائل خلافت خود، عاشق يكى از كنيزان پدر خود (مهدى) شد. هنگامى كه به او اظهار عشق كرد، كنيز گفت: از اين كار صرف نظر كن، زيرا پدرت با من همبستر شده است(و من زن پدر تو محسوب مىشوم).
هارون كه شيفته او شده بود و نمىتوانست دست از او بر دارد، ابو يوسف را احضار نموده جريان را با او در ميان گذاشت و از او چاره جويى كرد.
ابو يوسف با خونسردى پاسخ داد: مگر هر ادعايى كه يك كنيز مىكند، بايد پذيرفته شود؟ گوش به حرف او نكن، زيرا او كنيز راستگويى نيست![2]
(در صورتى كه بر اساس موازين فقه اسلامى در اين گونه موارد، اعتراف خود زن مورد قبول و ملاك عمل است).
------------------------------------------------------------
[1] عبدالرحمن السيوطى، تاريخ الخلفأ، بغداد، مكتبةالمثنى، ص ٢٩١.
[2] ابن كثير البداية و النهاية، ط ٢، بيروت، مكتبة المعارف، ١٩٧٧ م، ج ١٠، ص ٢١٦.