فتواى مصلحتى!

21:03 - 1393/06/16

چنانكه اشاره شد يكى از قضات خود فروخته «قاضى ابو يوسف»بود كه از طرف هارون «قاضى القضات»[1] بود. او هميشه ملازم هارون بود و با قدرت استدلال و نيروى توجيهى عجيب خود، روى اعمال نارواى هارون سرپوش دينى گذاشته با يك سلسله توجيهات، آنها را منطبق با موازين دينى وانمود مى‏كرد. در اينجا به عنوان شاهد، به دو نمونه اشاره مى‏شود:
١- هارون در اوائل خلافت خود، عاشق يكى از كنيزان پدر خود (مهدى) شد. هنگامى كه به او اظهار عشق كرد، كنيز گفت: از اين كار صرف نظر كن، زيرا پدرت با من همبستر شده است(و من زن پدر تو محسوب مى‏شوم).
هارون كه شيفته او شده بود و نمى‏توانست دست از او بر دارد، ابو يوسف را احضار نموده جريان را با او در ميان گذاشت و از او چاره‏ جويى كرد.
ابو يوسف با خونسردى پاسخ داد: مگر هر ادعايى كه يك كنيز مى‏كند، بايد پذيرفته شود؟ گوش به حرف او نكن، زيرا او كنيز راستگويى نيست![2]
(در صورتى كه بر اساس موازين فقه اسلامى در اين گونه موارد، اعتراف خود زن مورد قبول و ملاك عمل است).

------------------------------------------------------------

[1] عبدالرحمن السيوطى، تاريخ الخلفأ، بغداد، مكتبةالمثنى‏، ص ٢٩١.
[2] ابن كثير البداية و النهاية، ط ٢، بيروت، مكتبة المعارف، ١٩٧٧ م، ج ١٠، ص ٢١٦.

 

سيره پيشوايان