سید جواد حسینی
توسّل به مقرّبان درگاه الهي از جمله مسائلي است كه با آغاز خلقت و هبوط حضرت آدم(علیه السلام) به زمين آغاز شده و در طول تاريخ نيز ادامه داشته است و در ميان مسلمانان كاملاً رايج بوده و از طريق قرآن و روايات مشروعيت آن مورد تأييد و تأكيد قرار گرفته است.
تنها در قرن هشتم از سوي «ابن تيميّه» مورد انكار قرار گرفت و پس از دو قرن بهوسيلة «محمّد بن عبد الوهاب» دستپروردة انگلستان تشديد و تأكيد شد و بعد از آن پيروان وي تلاش كردند كه آن را به صورت فرهنگي در جامعة اسلامي در آورند كه البته موفق نشدهاند و از اين نكته غافل ماندهاند كه بحث توسّل ريشه در تاريخ بشريت دارد و سرسلسلهجنبانان تاريخ بشريت؛ يعني انبيا(علیهم السلام) پيوسته به پنج تن آل عبا توسل داشتهاند. آنچه پيش رو داريد، نگاهي اجمالي است به توسّل برخي انبيا(علیهم السلام) به پنج تن آل عبا و خصوصاً شخص حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) اميد كه مورد رضايت حضرت حق واقع شود.
معناي توسّل و انواع آن
خداوند در قرآن ميفرمايد: ((وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةِ))؛[1] «وسيلهاي براي تقرّب به او بجوييد!»
«راغب» ميگويد: «الْوَسِيلَةُ التَّوَصُّلُ اِلَي الشَّيْءِ بِرَغْبَةٍ وَهِيَ اَخَصَّ مِنَ الْوَصِيلَةِ لَتَضَمُّنِهَا لَمَعْنَي الرَّغَبَةِ؛[2] وسيله رسيدن به چيزي با ميل و رغبت است و اين وسيله (با سين) از وصيله (با صاد) اخص است؛ چون در وسيله معناي رغبت و اشتياق وجود دارد (ولي در وصيله مطلق رسيدن مراد است).»
و حقيقت ابتغاي وسيله به سوي خدا، مراعات راه خدا از سر آگاهي و عبادت و بندگي او است، و متوسّل كسي است كه مشتاق رفتن به سوي خداوند است.[3]
در «التحقيق» ميخوانيم: «وسيله ـ بر وزن فعيله ـ متصف به دو امر است: يكي رغبت و اشتياق و ديگري تقرب و نزديك شدن. ميل و رغبت، گاهي ارادي است؛ مثل توسّل به انبيا و ائمه(علیهم السلام) و اوليا و مقرّبان درگاه خداوند و گاهي طبيعي است؛ مثل درجات ايمان، درجات معرفت، صفات پاكيزة دروني، اعمال خالص براي خداوند. و توسّل ـ بر وزن تفعُّل ـ دلالت بر مطاوعه و پذيرفتن اختياري ميكند. وقتي گفته ميشود: «وَسَّلْتُ لَهُ إِلَي الله وَسِيلَةً فَتَوَسَّل بِهَا؛ يعني آن چيز را در رفتن به سوي خدا و درخواست ـ قرب و خشنودي او وسيله قرار دادم، پس با اختيار خود آن وسيله را انتخاب و به آن تمسّك جسته است.»[4]
توسل به اولياي الهي به دو صورت انجام ميپذيرد:
1. توسّل به ذات آنان: مثل اينكه بگوييم: «اللَّهُمَّ اِنِّي اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) اَنْ تَقْضِيَ حَاجَتِي؛ بار الها! من به پيامبرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) توسل ميجويم كه حاجت مرا روا فرما!»
2. توسل به مقام و قرب آنان در درگاه الهي و حقوق آنها: مثل اينكه بگوييم: «اللَّهُمَّ اِنِّي اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ حُرْمَتِهِ وَ حَقِّهِ اَنْ تَقْضِيَ حَاجَتِي؛ بار الها! من مقام و احترام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را نزد تو وسيلة خود قرار ميدهم كه حاجت مرا ادا فرمايي!»
از طرف وهابيها هر دو نوع توسّل ممنوع اعلام شده است.[5]
در حالي كه حالات انبيا و آيات و احاديث اسلامي و سيرة مسلمانان برخلاف نظرية آنان گواهي ميدهند و توسّل به اوليا به هر دو صورت را تجويز ميكنند.
توسّل تمامي انبيا به پنج تن آل عبا(علیهم السلام)
«معمر بن راشد» ميگويد: «از امام صادق(علیه السلام) شنيدم كه فرمود: روزي يك يهودي نزد پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و پرسيد: آيا شما افضل هستيد يا موسي، در حاليكه او "كليم الله" است و خداوند بر او تورات را نازل فرمود و عصايي به او داد كه به وسيلة آن دريا شكافته شد و ابر بر سر او سايه افكند؟ «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود:«اِنَّهُ يَكْرَهُ لِلْعَبْدِ اَنْ يُزَكِّيَ نَفْسَهُ وَلَكِنِّي اَقُولُ: اِنَّ آدَمَ(علیه السلام) لَمّا أصَابَ الْخَطِيئَةَ كَانَتْ تَوْبَتَهُ إِلَى أنْ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أسْألُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا غَفَرْتَ لِي فَغَفَرَهَا اللهَ لَهُ؛ دوست ندارم بندهاي از خود تعريف كند؛ ولي (چاره نيست جز اينكه) ميگويم: وقتي آدم(علیه السلام) مرتكب خطا (و ترك اولي) گرديد، با اين جملات توبه نمود: خدايا! به حقّ محمد و آل محمّد از تو ميخواهم كه مرا بيامرزي! و خدا نيز او را آمرزيد.»
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در ادامه این روایت چنین فرمود: «وقتي نوح(علیه السلام) بر كشتي نشست و از غرق شدن ترسيد، به خدا عرض كرد: خداوندا! من از تو ميخواهم كه به حق محمد و آل محمد(علیهم السلام) مرا از غرق شدن نجات دهي! خدا نيز او را نجات داد. ابراهيم(علیه السلام) نيز آنگاه كه در آتش انداخته شد، چنين گفت: خداوندا! به حق محمد و آل محمد(علیهم السلام) از تو ميخواهم كه مرا از اين آتش نجات دهي! و خداوند نيز آتش را براي او سرد و بيضرر قرار داد. موسي(علیه السلام) نيز زماني كه عصاي خويش را انداخت، ترس، قلب او را فرا گرفت و گفت: خداوندا! به حقّ محمد و آل محمد(علیهم السلام) مرا (از اين اژدها) در امان دار! خدا نيز به او فرمود: نترس! تو بر آن مسلّط خواهي بود.»
سپس پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آن يهودي فرمودند: «اگر موسي در اين زمان بود و به من و نبوّت من ايمان نميآورد، ايمان و نبوّتش هيچ نفعي براي او نداشت. اي يهودي! مهدي از ذرّيّة من است و آنگاه كه خروج نمايد، عيسي بن مريم(علیه السلام) براي نصرت او خواهد آمد و مهدي را مقدّم خواهد داشت و پشت سر او نماز (جماعت) خواهد گزارد.»[6]
در اين حديث، هر چند تنها چند نفر از انبياء نام برده شده است؛ ولي از صدر و ذيل آن استشمام ميشود كه تمام انبيا در سختيها و گرفتاريها به پنج تن آل عبا متوسّل شدهاند؛ چرا كه وقتي اعظم انبيا و پيامبران اولو العزم چنين سنّت و روشي داشتهاند، مابقي به طريق اولي و به تبع آن بزرگواران قطعاً اين رويه را داشتهاند.
با توجه به اين روايت و روايات ديگر كه بعداً اشاره ميشود، علامه اميني(رحمه الله) ميفرمايد: «منقبت ششم [فاطمه(علیها السلام)]: تَوَسُّلُ الْاَنْبِياءِ بِهَا وَ بِاَسْمَائِهَا شَأنَ اَبِيهَا وَ بَعْلَهَا وَ بَنِيهَا؛ انبيا(علیهم السلام) به حضرت فاطمه(علیها السلام) و نامهاي او توسّل كردهاند، همانگونه كه به وجود و نام پدر و همسر و فرزندان زهراء(علیها السلام) توسّل نموده و تمسّك به او است كه وسيلة نجات انبيا و اوصيا و ساير افراد بشر از مشكلات بوده است.»[7]
شرف و جلال پيغمبران بود از جلال محمدي
سبب وجود جهانيان همه از كمال محمدي
شعف و صفاي بهشتيان همه از جمال محمدي
شرف و يقين و رضا نمي از خصال محمّدي
توسل حضرت آدم(علیه السلام) به پنج تن(علیهم السلام)
در ذيل آية ((فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه))؛[8] «پس حضرت آدم(علیه السلام) از حضرت حق كلماتي را دريافت كرد [و آن را وسيلة قبول توبة خويش قرار داد] پس خداوند توبة او را پذيرفت.» رواياتي در منابع فريقين نقل شده است كه ما به چند نمونه از منابع اهل سنّت اشاره ميكنيم:
1. جمعي از حفّاظ اهل سنّت از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) نقل كردهاند كه آن حضرت فرمود: «سَاَلْتُ النَّبِيَّ(صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْ قَوْلِ الله: ((فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه)) فقال: اِنَّ اللهَ اَهْبَطَ آدَمَ بِالْهِنْدِ وَ حَوَّاءَ بِجُدَّةَ... حَتَّي بَعَثَ اللهُ اِلَيْهِ جِبْرِيْلَ، وَ قَالَ: يَا آدَمُ اَلَم اَخْلُقُكَ بِيَدِي؟ اَلَمْ اَنْفَخُ فِيْكَ مِنْ رُوحِي؟ اَلَمْ اُسْجِدُ لَكَ مَلَائِكَتِي؟ اَلَمْ اُزَوِّجْكَ حَوَاءَ اَمَتِي؟ قَالَ: بَلَي؛ از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معناي آيه را پرسيدم، حضرت فرمود: هنگامي كه خدا آدم را در هند و حوا را در جدّه فرود آورد (حضرت آدم مدّتها گريه كرد) تا اينكه خداي متعال جبرئيل را بر او نازل كرد و فرمود: اي آدم! آيا من تو را به دستِ (قدرتِ) خويش نيافريدم؟ آيا از روح خود در تو ندميدم؟ و آيا ملائكه را به سجده كردن تو فرمان ندادم؟ آيا حوّا، كنيز خود را به تزويج تو در نياوردم؟ حضرت آدم(علیه السلام) عرض كرد: بله. خطاب آمد: «فَمَا هَذَا البُكَاءُ؟ قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي مِنَ الْبُكَاءِ؟ وَ قَدْ اُخْرِجْتُ مِنْ جَوَارِ الرَّحْمَانِ، قَالَ: فَعَلَيْكَ بِهَؤُلَاءِ الْكَلِمَاتِ، فَاِنَّ اللهَ قَابِلُ تَوْبَتَکَ وَ غَافَرُ ذَنْبِكَ؛ قُلْ: «اللَّهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، سُبْحَانَكَ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنْتَ، عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْلِي اِنَّكَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» فَهَؤُلَاءِ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّي آدَمُ؛[9] اين گرية مداوم تو چيست؟ عرض كرد: خدايا! چرا گريه نكنم، در حالي كه از جوار رحمت تو رانده شدهام؟ خداوند فرمود: اين كلمات را فرا گير كه به وسيلة آن، خدا توبة تو را قبول ميكند و گناهت را ميبخشد. بگو: به راستي تو را به حق محمد و آل محمد(علیهم السلام) ميخوانم، پاك و منزهي تو، نيست خدايي جز تو، بد كردم و به خود ستم روا داشتم، پس مرا ببخش كه تو بسيار بخشنده و مهربان هستي.»
در اينجا حضرت آدم(علیه السلام) به محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) متوسل شد، آنگاه خداوند او را بخشيد. جالب اين است كه خود پروردگار به آدم دستور ميدهد كه به محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) متوسّل شود.
2. در اين روايت صريحاً اسم پنج تن آل عبا(علیهم السلام) برده شده است: ابن عباس نقل كرده است كه: وقتي خداوند حضرت آدم(علیه السلام) را آفريد او عطسه كرد. خدا به او الهام كرد كه بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَميِنَ» و خدا در جواب او فرمود: «يَرْحَمُكَ رَبُّكَ»، سپس هنگامي كه ملائكه بر آدم سجده كردند، عُجب در (ذهن) او راه يافت. پس عرض كرد: پروردگارا! آيا مخلوقي محبوبتر از من نزد خودت آفريدهاي؟ جواب داده نشد. اين سؤال را سه بار تكرار كرد و در هر نوبت بيجواب ماند. آنگاه از جانب خداي عزيز و جليل خطاب آمد: بلي اي آدم! (مخلوقاتي از تو محبوبتر دارم كه) اگر آنان نبودند، تو را نيز نميآفريدم. عرض كرد: پروردگارا! آنان را به من نشان بده. در آن هنگام خدا به فرشتگان حاجب (درگاه الهي) وحي كرد كه پردهها را كنار بزنيد! چون حجابها برداشته شد، از پشت پردة غيب پنج شبح ظاهر شد كه در پيشگاه عرش ايستاده بودند، پس آدم عرض كرد: پروردگارا! اينان كيستند؟
«قال: يَا آدَمُ! هَذَا مُحَمَّدٌ نَبِيِّي، وَ هَذَا عَلِيٌّ اَمِيْرَ الْمُؤْمِنِين ابنُ عَمِّ نَبِيّي وَ وَصِيُّهُ، وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ اِبْنَةُ نَبِيِّي وَ هَذَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِبْنَا عَلِيٍّ وَ وُلدا نَبِيّي، ثُمَّ قَالَ: يَا آدَمُ، هُمْ وُلْدُكَ، فَفَرِحَ بِذَلِكَ، فَلَمَّا اقْتَرَفَ الْخَطِيئَةَ، قَالَ: يَا رَبِّ اَسْألُكَ بِحَقِّ مُحَمِّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لَمَّا غَفَرْتَ لِي، فَغَفَرَ اللهُ لَهُ بِهَذَا؛ خطاب آمد: اي آدم! اين محمد پيامبر من، و اين علي اميرالمؤمنين پسر عم او و وصي او است. اين فاطمه دختر نبي من، و اين دو حسن و حسين پسران علي و فرزندان پيامبر من هستند. اي آدم! اينها فرزندان تو (در عالم دنيا) هستند. آدم از اين خبر خوشحال شد و هنگامي كه مرتكب خطا شد، عرض كرد: پروردگارا! از تو مسئلت دارم كه به حقّ محمّد و علي و فاطمه و حسن و حسين از خطای من درگذر! پس دعايش مستجاب شد.»
در ادامه این روایت این چنینن آمده: «فَهَذَا الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ((فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ)) فَلَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ، صَاغَ خَاتَماً فَنَقَشَ عَلَيْهِ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ» وَ يُكَنَّى آدَمُ بِأَبِي مُحَمَّدٍ؛[10] و اين است معناي آية شريفه كه خدا ميفرمايد: پس آدم كلماتي را از پروردگارش دريافت كرد كه به وسيلة آن كلمات، توبة او قبول شد. وقتي آدم هبوط كرد، انگشتري براي خود ساخت كه نقش آن "محمد رسول الله و عليٌ اميرالمؤمنين" بود. و كنية آدم "ابو محمد" شد.»
تمام روايت را نقل كرديم؛ چون؛ اولاً: از منابع اهل سنّت است و منكرين نميتوانند آن را قبول نكنند. ثانياً: نكات دقيقي دارد كه بايد به آن توجّه شود: مثل توسّل آدم به پنج تن، وصي و اميرمؤمنين بودن علي(علیه السلام) ... ثالثاً: حضرت آدم به اشباح پنج تن تمسّك و توسّل كرده است، قبل از اينكه آنان به دنيا آمده باشند، لذا جاي اين بهانه اصلاً باقي نميماند كه به پنج تن تا وقتي زنده هستند ميشود تمسّك كرد؛ زيرا آدم به اشباح آنان تمسّك كرد، پس در حال زنده بودن و يا بعد از رحلت و شهادت به ارواح آنان به طريق اولي ميتوان تمسك و توسّل جست.
3. «حافظ نجّار» از ابن عباس روايت ميكند: «سَاَلْتُ رَسُولَ الله عَنِ الْكَلِمَات الَّتِي تَلقِّيهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتَابَ عَلَيْهِ قَالَ: سَاَلَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ اِلَّا تُبْتُ عَلَيَّ فَتَابَ عَلَيْهِ؛[11] دربارة كلماتي كه آدم(علیه السلام) از پروردگارش دريافت كرد و به وسيلة آن توبة او قبول شد، سؤال كردم، حضرت فرمود: آدم با اين كلمات از خدا درخواست كرد كه توبة او را بپذيرد: به حقّ محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين توبة مرا قبول كن! پس توبة او پذيرفته شد.»
اين روايت نيز ميرساند كه حضرت آدم(علیه السلام) اشباح پنج تن آل عبا(علیهم السلام) را واسطه قرار داده و به وسيلة آنها از خداي متعال خواسته است كه توبة او را بپذيرد.
مرحوم علامه اميني حديث اشباح و توبه حضرت آدم(علیه السلام) را به طرق مختلف از اهل سنّت نقل كرده است. از جمله از «انس بن مالك» نقل نموده، منتهي كساني در روايت اضافه شدهاند كه قابل قبول نيستند، و همين طور از ديلمي در «مسند الفردوس» و از سيوطي در «الدر المنثور» ج 1، ص 60 و از نجّار و ابن مغازلي در «مناقب» و «ينابيع الموده» ص 239 و ابو الفتح محمد بن علي نطنزي در «خصائص» و... نقل نموده است.[12]
4. ابو هريره با همة تعصّبي كه دارد، روايت ذيل را نقل كرده است كه حاوي نكات مهمّي ميباشد: «قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا خَلَقَ اللهُ تَعَالَي آدَمَ اَبَا الْبَشَرِ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ، اِلْتَفَتَ آدَمَ يَمْنَةَ الْعَرْشِ فَاِذَا فِي النُّورِ خَمْسَةَ اَشْبَاحٍ سُجَّداً وَ رُكَّعاً. قَالَ آدَمُ: هَلْ خَلَقْتَ اَحَداً مِنْ طِينٍ قَبْلِي؟ قَالَ: لَا يَا آدَمُ. قَالَ: فَمَنْ هَؤُلَاءُ الْخَمْسَةُ الْاَشْبَاحُ الَّذِي اَرَاهُمْ فِي هِيْئَتِي وَ صُورَتِي؟ قَالَ: هَؤُلَاءِ خَمْسَةٌ مِنْ وُلْدِكَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ هَؤُلَاءِ خَمْسَةٌ شَقَقْتُ لَهُمْ خَمْسَةَ اَسْماءٍ مِنْ اَسْمَائِي، لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ، وَ لَا الْعَرْشَ وَ لَا الْكُرْسِيَّ، وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْاَرْضَ، وَ لَا الْمَلَائِكَةَ وَ لَا الْاِنْسَ وَ لَا الْجِنَّ؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هنگامي كه خداي متعال آدم ابو البشر را آفريد و از روح خود در او دميد. آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا! قبل از آفريدن من كسي را از خاك خلق كردهاي؟ خطاب آمد: نه، نيافريدهام. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود ميبينم، چه كساني هستند؟ خداي تعالي فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنان نبودند، تو را نميآفريدم، نامهاي آنان را از اسامي خود مشتق كردهام (و خود آنان را نام نهادهام) اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را ميآفريدم و نه عرش و كرسي، نه آسمان و زمين و نه فرشتگان و انس و جن را.»
«فَاَنَا الْمَحَمُودُ وَ هَذَا مُحَمَّدٌ، وَ اَنَا الْعَالِي وَ هَذَا عَلِيٌّ، وَ اَنَا الفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ، وَ اَنَا الْاِحْسَانُ، وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَ اَنَا الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَيْنُ. آلَيْتُ بِعِزَّتِي اَنْ لَا يَأتِينِي اَحَدٌ بِمِثْقَالِ ذَرَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ بُغْضِ اَحَدِهِمْ اِلَّا اَدْخَلُهُ نَارِي وَ لَا اُبَالِي يَا آدَم. هَؤُلَاءِ صَفْوَتِي بِهِمْ اَنَجِّيْهِمْ وَ بِهِمْ اُهْلِكُهُمْ فَاِذَا كَانَ لَكَ اِلَيَّ حَاجَةً فَبِهَؤُلَاءِ تَوَسَّلْ. فَقَالَ النَّبِيُّ: نَحْنُ سَفِينَةُ النَّجَاةِ، مَنْ تَعَلَّقَ بِهَا نَجَي وَ مَنْ حَادَ عَنْهَا هَلَكَ فَمَنْ كَانَ اِلَي اللهِ حَاجَةَ فَلْيَسْاَلْ بِنَا اَهْلَ الْبَيْتِ؛ من محمودم و اين محمد است. من عاليام و اين علي است. من فاطرم و اين فاطمه است. من (قديم) الاحسانم، و اين حسن است. و من محسنم و اين حسين است. به عزّتم سوگند! هر بشري به مقدار ذرّة بسيار كوچكي كينه و دشمني هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ ميافكنم و باكي ندارم. يا آدم! اين پنج تن برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هر كس وابسته به (حُبّ و بغض) آنها است. اي آدم! هر وقت از من حاجتي داشتي، به آنان متوسل شو! (ابو هريره) ميگويد: پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در ادامه فرمود: ما پنج تن كشتي نجاتيم، هر كس با ما باشد نجات يابد، و هر كس كه از ما روگردان شود هلاك گردد، پس هر كس حاجتي از خدا ميخواهد، به وسيلة ما اهلبيت از خدا درخواست كند.»[13]
اين روايت را شيخ الاسلام حمويني در «فرائد» نقل كرده است.[14]
مرحوم علامه اميني در «الغدير» اين حديث را از ابو هريره و شيخ الاسلام حمويني و خطيب خوارزمي در «مناقب» ص 252 و... نقل نموده است.[15]
در اين حديث نكات مهمّي آمده است از جمله:
1- به حضرت آدم(علیه السلام) دستور داده ميشود كه هر گاه حاجتي دارد، به اين افراد متوسل شود، نه تنها در داستان توبه؛ بلكه در هر حاجتي؛
2- پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور ميدهد كه هر كسي حاجتي دارد، بايد به اهل بيت(علیهم السلام) متوسّل شود. وهابيّون و تكفيريها اين حديث را بخوانند و اين همه شيعه را به ناحق متهم به شرك نكنند؟
كرده خدا بهشت را خلق براي فاطمه
بوي بهشت نشنوي، جز به رضاي فاطمه
باعث خِلْقَت وجود پنج نفر كه علّتند
كرده خدا معرّفي جمله به نام فاطمه
فاطمه هست و باب او، فاطمه هست و شوهرش
فاطمه هست و آل او، آل عباي فاطمه
5. «شيخ عبد الرحمن صفُوري» و «مولي محمد مبين» از امام صادق(علیه السلام) نقل كردهاند كه آن حضرت فرمود: «آدم و حوّا در كنار هم نشسته بودند كه جبرئيل به نزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصري از طلا برد، در آنجا تختي از ياقوت قرمز بود كه با روي آن قبّهاي از نور قرار داشت و در ميان آن، چهرهاي غرق در نور بود كه تاجي بر سر نهاده و دو گوشواره از لؤلؤ درگوشش، و گردنبندي از نور بر گردنش آويخته بود. هر دو از نورانيت حيرتانگيز آن تمثال در شگفت شدند، به حدّي كه حضرت آدم(علیه السلام) زيبايي همسرش حوا را فراموش كرد، لذا از جبرئيل پرسيد: اين صورت كيست؟ جبرئيل گفت: اين فاطمه(علیها السلام) است و تاج پدرش [و نمادي از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)] و گردنبند [نمادي] از شوهرش، و دو گوشواره [نشانگر] حسن و حسين او است، پس آدم سر خويش را به سوي قبّة نور بلند كرد: «فَوَجَدَ خَمْسَةَ اَسْمَاءٍ مَكْتُوبَةٍ مِنْ النُّورِ: اَنَا مَحْمُودٌ وَ هَذَا مُحَمَّدٌ، وَ اَنَا الْاَعْلَي وَ هَذَا عَلِيٌّ، وَ اَنَا الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةَ، وَ اَنَا الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَ مِنِّي الْاِحْسَانُ وَ هَذَا الْحُسَيْنُ، فَقَالَ جَبْرِئِيلُ: يَا آدَمُ اُحْفَظْ هَذِهِ الْاَسْمَاءَ فَاِنَّكَ تَحَتَاجُ اِلَيْهَا، فَلَمَّا هَبَطَ آدَمَ بَكَي ثَلَاثْمِائةَ عَامٍ ثُمَّ دَعَا بِهَذِهِ الْاَسْمَاءِ وَ قَالَ: يَا رَبِّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةً وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ يَا مَحْمُود، يَا اَعْلَي، يَا مُحْسِنُ، يَا فَاطِرُ، اِغْفِرْ لِي وَ تَقَبَّلْ تَوْبَتِي، فَاَوْحَي اللهُ اِلَيْهِ يَا آدَمُ لَوْ سَاَلْتَنِي فِي جَمِيعِ ذُرِّيَتِكَ لَغَفَرْتُ لَهُمْ؛ و در آنجا پنج اسم را با خط نوري نوشته ديد: من محمود و اين محمد است، من اعلي هستم و اين علي است، من فاطرم و اين فاطمه است، من محسنم، و اين حسن است، و احسان از من است و اين حسين است، پس جبرئيل گفت: اي آدم! اين نامها را بخاطر بسپار كه بعدها يقيناً به آنها نيازمند ميشوي، (و آن اسماء مشكلگشاي تو خواهند بود.) بعد از آنكه آدم(علیه السلام) به زمين فرود آمد، بعد از 300 سال اشك ريختن (به ياد آن نامهاي مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارك دعايي ترتيب داد و به پيشگاه خداي متعال عرضه داشت: پروردگارا! به حق محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين، اي محمود! اي علي! اي محسن! اي فاطر! از خطاي من درگذر و توبة مرا قبول فرما! در آن هنگام از جانب خدا به آدم(علیه السلام) وحي شد: [من تو را بخشيدم، و اگر] درخواست ميكردي كه گناهان تمام فرزندانت را بيامرزم، به راستي آنان را ميبخشيدم.»[16]
در اين حديث نيز براي توسّل نكاتي وجود دارد، از جمله:
1- به آدم تذكر داده شد كه اين اسماء را به ياد داشته باشد؛ چرا كه شديداً براي توسل به آنها نياز پيدا ميكند: «فَإِنَّكَ تَحْتَاجُ إِلَيْهَا»؛
2- پنج تن آنقدر مقام دارند كه اگر واسطه و وسيله قرار گيرند، براي عفو تمام گناهكاران كافي هستند؛
3- تمام پنج تن آل عبا به صورت نمادين در چهرة حضرت زهرا(علیها السلام) ظاهر گشتند. «اقبال لاهوري» زيبا سروده است:
مريم از يك نسبت عيسي عزيز
از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
نور چشم رحمةً للعالمين
آن امام اوّلين و آخرين
بانوي آن تاجدار «هل أتي»
مرتضي، مشكلگشا، شير خدا
مادر آن مركز پرگار عشق
مادر آن كاروانسالار عشق
آن يكي شمع شبستان حرم
حافظ جمعيّت خير الامم
وان دگر مولاي ابرار جهان
قوّت بازوي احرار جهان
در نواي زندگي سوز از حسين
اهل حق حرّيت آموز از حسين[17]
توسل حضرت ابراهيم(علیه السلام) به پنج تن
«مُفضّل بن عمر» ميگويد: از حضرت صادق(علیه السلام) دربارة سخن خدا كه ميفرمايد: ((وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ))؛[18] «[(به ياد آوريد) هنگامي كه پروردگار ابراهيم، او را (با دستوراتي) آزمود او به طور كامل از عهدة آنها برآمد.]» پرسیدم که مقصود خدا از این کلمات چیست؟ آن حضرت فرمود: هِيَ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَيْهِ، وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ: «أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ» فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ، إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ قُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا يَعْنِي عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ: ((فَأَتَمَّهُنَّ)) قَالَ: يَعْنِي أَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ(علیه السلام) عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن؛[19] اين كلمات همان كلماتي است كه حضرت آدم(علیه السلام) از خداي متعال فرا گرفت و چنين عرض كرد: پروردگارا! به حق محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين از تو درخواست ميكنم كه توبة مرا بپذيري! پس توبهاش مورد قبول واقع گرديد، به راستي كه خدا، بسيار توبهپذير و مهربان است. [مفضل ميگويد:] به امام صادق(علیه السلام) گفتم: يا ابن رسول الله! مقصود خدا از «فَاَتَمَّهُنَّ» در اين آيه چيست؟ فرمود: يعني نام ده امام ديگر را كه نه نفر آن از اولاد حسين هستند، به پنج تن ملحق نمود.»
در اين روايت علاوه بر پنج تن، 10 امام ديگر نيز وسيلة توسل به خداوند ميباشند و حضرت ابراهيم(علیه السلام) اين امتياز را داشت كه آنها را نيز همراه پنج تن واسطه قرار دهد.
به همين جهت ائمه(علیهم السلام) از جمله امام هادي(علیه السلام) فرمودند: « نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى؛[20] ماييم كلماتي كه فضايل آن درك نشود و به كنه فهم آنها راهي نيست.»
علامه اميني(رحمه الله) ميفرمايد: «چهارده معصوم(علیهم السلام) را از اين جهت «كلمه» ناميدهاند كه نامهاي آنان در عرش نوشته شده است، و همچنين به ملاحظة آن كلمهاي است كه دوبار بر شانة آنان نقش بسته است؛ يك بار در رحم مادر، و بار دوم بعد از ولادت. هنگامي كه نطفة امام منعقد ميشود ـ بعد از دميدن روح ـ بر دوش او نوشته ميشود: ((وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم))؛[21] «[از روي راستي و عدالت كلمه پروردگارت به اتمام رسيد، تبديل و تغيير در كلمات خداوند راهي ندارد]» وقتي كه امام(علیه السلام) از مادر متولد ميشود، آنگاه نيز بر شانة راستش آية مذكور نقش ميبندد.»[22]
توسّل حضرت نوح(علیه السلام)
علامه مجلسی(رحمه الله) در اینباره این روایت را نقل میکند: «وَ إِنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ السَّفِينَةَ وَ خَافَ الْغَرَقَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنَ الْغَرَقِ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنْه؛[23] و نوح وقتي كه بر كشتي سوار شد و از غرق شدن ترسيد، به خدا عرض كرد: خداوندا! من از تو ميخواهم كه به حق محمد و آل محمد مرا از غرق شدن نجات دهي! خدا نيز او را نجات داد.»
توسّل حضرت موسي(علیه السلام)
صاحب کتاب شریف «بحار الانوار» روایت دیگری را چنین نقل میکند:
«وَ إِنَّ مُوسَى لَمَّا أَلْقَى عَصَاهُ وَ أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِي فَقَالَ لَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى؛[24] و بهراستي موسي وقتي كه عصاي خويش را انداخت، ترس قلب او را فرا گرفت و در آن حال گفت: خداوندا! به حق محمد و آل محمد مرا (از اين اژدها) دار! خدا نيز به موسي فرمود: نترس! تو بر آن مسلّط خواهي بود.»
توسل حضرت يوسف (علیه السلام) به پنج تن
امام صادق(علیه السلام) فرموده است: وقتي يوسف(علیه السلام) توسط برادرانش در چاه انداخته شد، جبرئيل نزد او آمد و به وي گفت: خداوند امر نموده كه (براي نجات از چاه) اين جملات را بگويي: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ (فَإِنَّ) لَكَ الْحَمْدَ كُلَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ فَدَعَا رَبَّهُ فَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْجُبِّ فَرَجاً وَ مِنْ كَيْدِ المَرْأَةِ مَخْرَجاً وَ أَعْطَاهُ مُلْكَ مِصْرَ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبْ؛[25] خدايا! تو را ميخوانم، پس به راستي ستايش از آن تو است، خدايي غير تو نيست آفرينندة آسمانها و زمين، صاحب جلالت و بزرگي، و درود بفرست بر محمد و آل محمد (و به حق آنها) در گرفتاريم گشايشي و راه فراري قرار ده! و رزق من گردان از جايي كه گمان دارم و از جايي كه گمان ندارم. پس پروردگار را خواند و خدا نيز براي او از چاه راه نجات قرار داد، و از حيلة زنان (مصر) راه فرار مقرّر فرمود و سلطنت مصر را از جايي كه گمان نميبرد، به او داد.»
جمعبندي
از آنچه گفتيم به خوبي به دست ميآيد كه تمام انبيا در خطرها از پنج تن آل عبا(علیهم السلام) به عنوان وسيلة تقرّب به پروردگار و درخواست حاجات خويش استفاده ميكردند و براي نجات خويش به محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) متوسّل ميشدند.
_____________________________________________________________________________________
[1]. مائده / 35.
[2]. مفردات، راغب اصفهانی، نشر دار القلم، بیروت، 1412 ق، ص871
[3]. همان.
[4]. التحقيق، علّامه مصطفوي، مركز نشر آثار العلامة المصطفوي، تهران، اوّل، 1385 ش.، ج13، ص118.
[5]. آيين وهابيت، استاد جعفر سبحاني، دفتر انتشارات اسلامي، قم، پنجم، 1372 ش، ص145 ـ 146.
[6]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسة الوفاء، بيروت، چهارم، 1403ق / 1983م، ج26، ص319 ـ 320؛ ادامه حديث: «وَ إِنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ هِیَ السَّفِينَةَ وَ خَافَ الْغَرَقَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنَ الْغَرَقِ فَنْجَاهُ اللَّهُ عَنْهُ وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَمَّا أُلْقِيَ فِي النَّارِ قَالَ: اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنْهَا فَجَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ إِنَّ مُوسَى لَمَّا أَلْقَى عَصَاهُ وَ أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِي فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى يَا يَهُودِيُّ إِنَّ مُوسَى لَوْ أَدْرَكَنِي ثُمَّ لَمْ يُؤْمِنْ بِي وَ بِنُبُوَّتِي مَا نَفَعَهُ إِيمَانُهُ شَيْئاً وَ لَا نَفَعَتْهُ النُّبُوَّةُ يَا يَهُودِيُّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي الْمَهْدِيُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ(علیه السلام) لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّى خَلْفَهُ.»
[7]. فاطمه زهرا(علیها السلام)، علامه اميني، با تعليقات محمد اميني، انتشارات استقلال، تهران، اوّل، 1376 ش، ص339.
[8]. بقره / 37.
[9]. الدرّ المنثور، جلال الدين سيوطي، المطبعة الميمنة، مصر، اوّل، 1314 ق، ج1، ص60؛ كنز العمّال، علاء الدين متقي هندي، مؤسسة الرسالة، بيروت، اوّل، 1409 ق، ج2، ص358، ح 4237.
[10]. ارجحُ المطالب، عبيد الله الامر تسري، بی تا، لاهور، چاپ اوّل، بي تا، ص320؛ بحار الانوار، ج11، ص175.
[11]. الدرّ المنثور، سيوطي، ج1، ص60 ـ 61؛ مناقب ابن مغازلي شافعي، تحقيق: محمد باقر بهبودي، المطبعة الاسلامية، تهران، 1394 ق، ص63؛ ينابيع المودة، سليمان قندوزي حنفي، بی تا، اسلامبول، چاپ اول، 1302 ق.، ص97، 238و 239.
[12]. الغدير، عبدالحسین امینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1366 ش، ج7، ص299 ـ 301.
[13]. ارجح المطالب، ص461.
[14]. فرائد السمطين، ابو اسحاق ابراهيم حَمَويني جُويني، مؤسسة المحمودي، بيروت، اول، 1398 ق، (2 جلد)، ج1، ص36 ـ 37، ح 1.
[15]. الغدير، عبد الحسين اميني، ج2، ص300 ـ 301.
[16]. نزهة المجالس، عبد الرحمن صفوري بغدادي، مصطفي البابي الحلبي، مصر، 1372 ق.، دو جزء در يك جلد، ج2، ص230.
[17]. ديوان اشعار، محمد اقبال لاهوري، نشر داریوش، مشهد، 1390 ش، ص103.
[18]. بقره / 124.
[19]. ينابيع المودّة، ص97؛ بحار الانوار، ج11، ص176؛ معاني الاخبار، صدوق، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1361 ش، اول، ص126.
[20]. بحار الانوار، ج4، ص151؛ ج24، ص174، و ج50، ص166؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص404.
[21]. انعام / 115.
[22]. فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص87.
[23]. بحار الانوار، ج26، ص319.
[24]. همان، ص320.
[25]. همان، ج12، ص247 ـ248؛ تفسير قمي، ابوالحسن علي بن ابراهيم قمي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، اول، 1412 ق، ج1، ص355.