شیخ محمد کفعمی خراسانی)، مرزبان وحدت (2)

22:12 - 1395/07/04

حبیب الله سلمانی آرانی

اشاره: در شماره گذشته (مبلّغان 185) با نگاهی به زندگانی مرحوم شیخ محمد کفعمی خراسانی، به موضوعاتی همچون: ولادت و والدین، تحصیلات شیخ، استادان، بازگشت به وطن، هجرت به زابل و عزیمت به زاهدان اشاره شد؛ اکنون ادامۀ این مقاله ارائه می گردد.

فعالیتهای سیاسی شیخ

آقای کفعمی همچون پدرش عالمی با سیاست و اهل مبارزه و آگاه به مسائل روز و جهان اسلام بود. بعد از ملّی شدن صنعت نفت در سال 1329ش، با آیت الله کاشانی ارتباط برقرار کرد و این رابطه تا پایان عمرشان ادامه داشت؛ به خاطر این ارتباط و هم فکری بود که مرحوم کفعمی در انتخابات دورة هفدهم مجلس شورای ملّی، میزبان و همراه نمایندة ویژة آیت الله کاشانی در زاهدان بود.

در آغاز سال 1340ش شهر زاهدان به عنوان شهری جوان و نوپا به تدریج مهاجرانی از شهرها و روستاهای نزدیک و دور در خود جا داده و شهروندانی که هیچ نسبتی با هم نداشتند، بافت این شهر را تشکیل داده بودند. این شهر مأمن و جایگاهی برای گروه ها و دسته های مختلف سیاسی و مذهبی و غیر قابل پذیرش در شهرهای دیگر شده بود. بهائیان از جمله فرقه هایی بودند که از شهرها و بخشهای دیگر رانده شده بودند و زاهدان را برای زندگی و تبلیغات خود مکانی مناسب یافته و اسکان گزیده بودند.

برخی از متدیّنین و روشنفکران مذهبی که از حضور بهائیان اطلاع پیدا کرده بودند، درصدد برخورد برآمدند و از خود تحرکاتی نشان دادند که شیخ (مرحوم کفعمی) به محض اطلاع از جریان، با اینگونه برخوردهای تند و حساب نشده که موجب مظلوم نمایی، اتحاد و اتفاق بیش تر و بزرگ شدن آنان می شد، موافقت نکرد و خود وارد عمل شد. برای جوانان و اقشار مختلف و عده ای از کسانی که آسیب پذیر بودند، جلسات توجیهی تشکیل داد و شگردهای تبلیغاتی و پاسخ شبهاتی را که مبلّغان بهائی برای جذب و فریب دیگران به کار می بردند، گوشزد می کرد و برای شناخت بیش تر آنان، از مبلّغان و سخنرانانی که از مرام و مسلک این فرقه اطلاعات وسیع و شناخت کافی داشتند، دعوت می کرد تا در مسجد جامع و سخنرانیهای خود عموم مردم را مطلع سازند.

این حرکت فرهنگی شیخ درست در مقابل خواست و حمایت دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی از این فرقه بود. با آنکه رژیم شاه هر از چندگاهی برای شیخ و مبلّغان اعزامی علیه بهائیان، مزاحمتهایی ایجاد می کردند؛ امّا جوانان تندرو و انقلابی در بر هم زدن امنیت محافل تبلیغی و وارد کردن خسارات به آنان، تبلیغشان را دشوار می ساختند. با ادامة برنامه های شیخ، بسیاری از فریب خوردگان، به اسلام بازگشتند. به دستور ایشان فروشگاه های زمزم که در سطح شهر مبادرت به توزیع و فروش نوشابه های پپسی و غیره - که متعلق به بهائیان بود - تعطیل گردید.

در سال 1338ش شیخ به عنوان رئیس روحانیان شهر زاهدان، در مسجد جامع دربارة منع رفتن ایرانیان به عتبات عالیات از سوی دولت، مراتب اعتراض و انزجار خود از این حکم را اعلام کرد و گفت: «آنچه برای پشتیبانی دولت دکتر اقبال بگویند و بنویسند، دروغ است.»[1]

از آغاز نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی! آقای کفعمی در شمار عالمان و روحانیان پیشگام بود و در جهت پیشبرد اهداف و همفکری با امام، در منطقة جنوب شرقی کشور فعالیتهای مخفی و علنی داشت. در سال 1341ش طی تلگرافی مخالفت و اعتراض خود را با لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی به نخست وزیر اعلام نمود.[2]

از این سال به بعد، هرگاه امام خمینی! پیرامون مسائل کشور بیانیه یا اعلامیه ای می داد و یا سخنرانی می کرد، شیخ نسبت به تکثیر و توزیع اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی اقدام می نمود و حتی آنها را در دسترس علاقمندان به امام در شهرهای دیگر استان و کشورهای پاکستان و افغانستان قرار می داد. در اواخر سال 1341ش از سوی امام نامه ای به تمام علمای شهرهای دور و مرزی کشور ارسال شد. آقای کفعمی این نامه را در خطبة دوم نماز جمعه برای نمازگزاران خواند و پس از آن دستور داد طوماری تهیه کردند و در آن، مردم منطقه حمایت خود را از امام اعلام نمودند، سپس آن طومار را به قم برد و تسلیم امام کرد.[3]

در خرداد 1342ش وقتی امام خمینی! توسط عوامل رژیم پهلوی دستگیر و به تهران منتقل گردید، آقای کفعمی از زاهدان به کرمان رفت و از آنجا با برخی یاران امام از جمله مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی عازم یزد شدند و به اتفاق شهید محراب آیت الله صدوقی و دیگر عالمان شهرهای بین راه روانة قم گشته، سپس به تهران رفتند و به جمع بزرگ عالمان مهاجر و بزرگانی که از دیگر مراکز استانها و شهرستانها متحصن شده و خواهان آزادی امام بودند، پیوستند. در این جمع که برخی مراجع طراز اول کشور نیز حضور داشتند، همگی با نوشتن اعلامیه ای با امضای خود، اقدامات رژیم پهلوی از جمله دستگیری امام و جمعی از یاران و همفکران ایشان، خواستار آزادی تمام بازداشت شدگان شدند.[4]

این اجتماع و گردهمایی مراجع، عالمان و مدرسان جرأت و جسارت محمدرضا شاه را نسبت به امام از بین برد و طولی نکشید که امام آزاد گردید. آقای کفعمی در این سفر به مدت دو ماه، تا آزادی امام در تهران ماند.

در بهمن 1342ش مصادف با ماه مبارک رمضان، آقای کفعمی از مقام معظم رهبری> که در آن سالها از مدرسان و سخنرانان مبارز و خطبای انقلابی و سرشناس مشهد بود، دعوت کرد تا در مسجد جامع زاهدان سخنرانی کند. ایشان با پذیرفتن این دعوت به زاهدان رفت و میهمان شیخ شد. عوامل رژیم همزمان روحانی وابسته ای را به زاهدان دعوت کردند تا یک روز در میان سخنرانی کند. آیت الله خامنه ای> در سخنرانی خویش به مباحثی پیرامون حکومت در اسلام پرداخت و تا روز 18 ماه مبارک رمضان ادامه داد و حکومت پهلوی را غاصب و مخالف اسلام معرفی کرد. در روز یاد شده روحانی ساواکی منبر رفت و عالمان دینی مبارز و حرکت امام را زیر سؤال برد و به آنان توهین کرد که در پایان منبرش با اعتراض شدید آقای کفعمی روبه رو شد.

شب نوزدهم، در اولین شب احیا آقای کفعمی سخنرانی کرد و پس از آن قرآن به سر گرفت. در این بین مأموران رژیم، مقام معظم رهبری> را دستگیر کردند و با خود بردند. پس از اتمام مراسم احیا، جمعیت حاضر از مسجد خارج شده و به سمت ادارة ساواک رفتند و در مقابل اداره یک صدا آزادی ایشان را خواستار شدند. مأموران رژیم مجبور شدند معظم له را آزاد کنند و سخنرانیهای ایشان تا پایان ماه مبارک ادامه یافت. آقای کفعمی پس از این جریان مورد تهدید نیروهای امنیتی منطقه قرار گرفت.[5]

در اردیبهشت 1343ش آقای کفعمی جهت دیدار با امام خمینی! به قم رفت و پس از بازگشت به زاهدان، در سخنرانیهایش از ظلم و ستمهای رژیم جبّار پهلوی سخن گفت و از وضع زندانهای خراب کشور و قرار دادن زندانیان بی گناه انقلابی در کنار زندانیان مجرم و خطاکار به شدّت انتقاد کرد.[6]

آقای کفعمی با آیت الله پسندیده که در قم، بیت امام را اداره می کرد و فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی را به طور مخفی هدایت می نمود، ارتباط داشت و نیز با دیگر عالمان و استادان مبارز و انقلابی در سایر شهرستانها در رابطه بود و اعلامیه و بیانیه هایی که از سوی آنان صادر می شد، تأیید و امضا می کرد. هرگاه یکی از مسئولان دولتی کشور به زاهدان می آمد، شیخ به بهانه ای از شهر خارج می شد تا در مراسم استقبال از او شرکت نکند. همچنین در مراسم و جلساتی که مسئولان استان برگزار می کردند و تأکید داشتند که باید ایشان حضور داشته باشد، شیخ از قبل به سفر می رفت.

اگر مسئولی از ایشان می خواست تا برای کاری نزد او برود، از حضور خودداری می کرد و پیغام می داد که هر کس با من کاری دارد، به خانه ام یا مسجد مراجعه کند.

در خدمت مبارزان و تبعیدیها

از جمله برنامه های رژیم پهلوی برای جلوگیری از فعالیتهای روحانیان مبارز و انقلابی، غیر از حبس و بازداشت، تبعید آنان به مناطق دور و بد آب و هوا بود. رژیم شاه استان سیستان و بلوچستان را به خاطر شرایط اقلیمی و بدی آب و هوا و دور بودن از مرکز و حضور اقوام مختلف، از مناطق مناسب برای تبعید می دانست تا بتواند آنها را از راهی که در پیش گرفته اند، پشیمان و منصرف گرداند. ساواک مأمورانی را در لباسهای مختلف به صورت مرید و مراجعه کننده و غیره به کار گماشته بود تا فعالیتهای آقای کفعمی و تبعیدیان و کسانی را که می خواستند از مرز شرقی کشور به عراق یا جاهای دیگر مهاجرت کنند، زیر نظر داشته باشند و اخبار آن را به اطلاع دستگاه امنیتی مرکز برسانند.

این برنامة ساواک کار و مسئولیت شیخ را دو چندان کرده بود؛ زیرا هم می بایست برای تبعیدیان و خانواده های آنان امکاناتی فراهم سازد و هم برای کسانی که می خواستند از مرز خارج شوند، تدابیر لازم را بیندیشد؛ لذا این عالم تیزبین، با رعایت اصول و موازین شرعی و اخلاقی، بدون آنکه کسی از کارش سر درآورد، مأموریت و مسئولیتهایش را به خوبی انجام داد و کوچک ترین نقطه ضعف و بهانه ای به دست عوامل رژیم نداد.

آقای کفعمی، مرحوم آیت الله طالقانی را که از نخستین تبعیدیان به زابل بود، هنگام ورود به زاهدان با احترام تمام در منزلش پذیرفت، سپس ایشان را به همراه یکی از معتمدان راهی زابل کرد و به مؤمنین و متدینین سفارش کرد تا واپسین روزهای تبعید از ایشان در آنجا مراقبت کنند. برای دیگر تبعیدیان همچون مقام معظم رهبری> و راشد یزدی در ایرانشهر و آیت الله ناصر مکارم شیرازی و آقا مجد الدین محلاتی در چابهار و آیت الله حاج آقا حسین قمی در خاش و حجج اسلام: جعفری گیلانی، سیدعلی اصغر دستغیب، شیخ ابوالقاسم خزعلی، سید صادق روحانی، شیخ غلامرضا صلواتی، سید اسدالله مدنی تبریزی، سید احمد کلانتر، شیخ عباس ایزدی نجف آبادی، شیخ عباس پور محمدی، شیخ علی اصغر مروارید، محمد محمدی ری شهری، محمدمهدی روشنی خرّم آبادی و... نیز امکانات لازم را فراهم ساخت و بخشی از اوقات خود را وقف خدمت به نامبردگان نمود و زمینة دیدار خانواده های تبعیدیان با آنان و هماهنگی لازم را فراهم ساخت و هر از چندگاه خود به تنهایی یا به صورت کاروانی متشکل از مؤمنان و معتمدان به ملاقات آنان رفت.

آقایان شهید مصطفی خمینی، شهید محمد منتظری، عالی، خلیق، ابوشریف، از جمله کسانی بودند که پس از چند روز اقامت در منزل آقای کفعمی، با راهنمایی و حمایت ایشان از مرز ایران خارج شده، به پاکستان رفتند و از آنجا خود را به عتبات و سایر نقاط مورد نظرشان رساندند.[7]

شیخ در انقلاب اسلامی

به دنبال جرقة پیروزی انقلاب اسلامی در 19 دی 1356 که در قم زده شد و مردم انقلابی و مبارز این شهر خون و قیام با هدایت روحانیان متعهد و انقلابی حمایت بی دریغ خود را از امام و آرمانهای بلند ایشان ابراز و اظهار داشتند و برای این اهداف تا مرز شهادت و ایثار مقاومت نمودند، مردم شهرهای بزرگ و مراکز استانهای کشور نیز برخاستند و این راه را ادامه دادند. به مناسبت شهادت شهیدان انقلاب مراسم یادبودها و اربعینها برگزار کردند و در پایان آن به تظاهرات خیابانی پرداختند و بدین گونه حرکات و فعالیتها را تا پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 تداوم بخشیدند.

در زاهدان نیز شیخ با درایت و هوشیاری خود کوشید تا با تعامل با برادران اهل سنت، منطقه را از هرگونه تفرقه و دوگانگی حفظ کند؛ چراکه عوامل رژیم، سلطنت طلبان و غیره درصدد به هم زدن این اتحاد و همدلی بودند و با دسیسه هایی از حرکتهای خودجوش مردمی ممانعت می کردند.

مع الوصف، اعتراضات مردم گاه و بی گاه در برخی نقاط شهر، به ویژه در مساجد انجام می شد. بیش تر حرکات و فعالیتهای انقلابی مردمی از مسجد جامع شروع و به مساجد دیگر شهر کشانده شده، پایان آن با سخنرانیهای انقلابی خاتمه می یافت. در سال 56 راهپیمایی از دانشگاه سیستان و بلوچستان آغاز و در مسجد جامع پایان پذیرفت. شیخ نیز از جوانان پرشور و فداکار دانشگاهی که در راهپیماییها تا پیروزی انقلاب نقش مهمی را ایفا کردند و در این راه صدمات و آزار فراوان دیدند، تشکر و حمایت نمود.

به مناسبت شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی در آبان 1356 با وجود محدودیتهایی که دستگاه های امنیتی و انتظامی رژیم در زاهدان به وجود آورده بودند، آقای کفعمی روحانیان شهر و منطقه را جهت اتحاد و برنامه های پیش روی برای ادامة نهضت، به خانه اش دعوت کرد و بدین بهانه پس از مذاکرات لازم، مجلس را با جلسة یاد آن شهید خاتمه داد. در اربعینهایی که به مناسبت یادبود شهیدان قیام 19 دی قم در یزد، تبریز و سایر شهرها برگزار می شد، کسبة زاهدان نیز بازار و محل کسب شان را تعطیل کردند و امامان جماعت مساجد از رفتن به مسجد و اقامة نماز جماعت خودداری نمودند تا با دیگر مردم شهر ابراز همدردی کنند.

آقای کفعمی این اظهار همدردیها را به عالمان و روحانیان مبارز و انقلابی شهرهای یاد شده اعلام می نمود. به دنبال این تعطیلی بازار و مساجد آقای کفعمی از سوی کمیسیون امنیت اجتماعی و شورای هماهنگی استان مورد تهدید قرار می گرفت.

در تاریخ 29/11/1356 آقای کفعمی به دنبال حوادثی که منجر به سرکوبی مردم مبارز و قیام آنها توسط چماقداران و مأموران دولتی انجام شد، به شدّت اعتراض کرد و برای مدتی کوتاه از شرکت در نماز جماعت خودداری نمود.

آقای کفعمی در مورخ 11/1/57 در اعتراض به کشتار مردم شهرهای مختلف کشور در مسجد جامع سخنرانی شدید و تندی ایراد نمود و رژیم و عوامل آن را مورد انتقاد قرار داد.

برای چهلمین روز شهادت شهیدان شهرهای یزد و جهرم در تاریخ 19/2/57 از مردم شهر برای شرکت در مجلس یادبود آن شهیدان دعوت کرد و سخنرانان در آن مجالس به ایراد سخن پیرامون نهضت پرداختند.

در روز 16/6/57 به دستور آقای کفعمی مردم زاهدان تظاهرات برپا کردند و در خیابانهای اصلی راهپیمایی نمودند. در این راهپیمایی که با درگیری مختصری همراه بود، تظاهرکنندگان شعارهایشان را کوبنده تر و رساتر از همیشه سر دادند.

پس از واقعة 17 شهریور میدان شهدای تهران (ژالة سابق) از سوی آقای کفعمی مجلس یابودی به یاد آن شهیدان برگزار شد و پایان آن به دادن شعارهای تند علیه رژیم انجامید.

به مناسبت شهادت امام صادق(ع) در تاریخ 6/7/57 مجلسی از سوی آقای کفعمی در مسجد جامع منعقد گردید. سخنرانان در این مجلس، رژیم و عوامل او را مورد انتقاد شدید قرار دادند و روز بعد آن آقای کفعمی به مناسبت محاصرة بیت امام خمینی! در نجف اشرف توسط رژیم بعثی عراق از روحانیان شهر، دعوت کرد تا در مسجد جامع حضور یابند. ساعتی طول نکشید که شهر به صورت تعطیل درآمد و مردم نیز در مسجد گرد او جمع شدند. آقای کفعمی در این اجتماع ضمن بر شمردن جنایات رژیم شاه از سردمداران حکومت بعثی خواست تا از بیت امام رفع حصر و ممانعت نمایند که این خواسته با تکبیر حاضران تأیید شد و مراسم پایان یافت.[8]

در روزهای 21 و 24 مهرماه 1357 مردم زاهدان در اعتراض به رژیم، شهر را به صورت تعطیل در آوردند و در مسجد جامع حاضر شدند و به سخنرانی روحانیان مبارز شهر گوش فرا دادند و در پایان به تظاهرات و راهپیمایی خیابانی پرداختند. تظاهرکنندگان با دخالت نیروهای امنیتی و انتظامی پراکنده شدند؛ ولی در گوشه و کنار شهر تظاهرات را ادامه دادند.

با شروع ماه محرم و انعقاد مجالس سوگواری و عزاداری، پایان مجالس به دادن شعار و تظاهرات علیه رژیم ختم می شد. در روزهای تاسوعا و عاشورای سال 1357 مقامات امنیتی استان، مردم شهر را از برگزاری عزاداری به صورت راهپیمای منع کردند؛ امّا عزاداری و تظاهرات این دو روز تحت نظر و حضور آقای کفعمی برگزار شد.

در پایان مراسم این دو روز، داماد ایشان، حجت الاسلام و المسلمین شهید علی مزاری سخنرانی مهیچ و پر شوری ایراد کرد و مردم عزادار را علیه رژیم برانگیخت که ایشان بعد از آن دستگیر و مدتی بازداشت شد؛ اما تظاهرات به صورت دسته جات عزاداری کماکمان در گوشه و کنار شهر ادامه داشت. در دو روز یاد شده، عده ای از افراد فریب خورده توسط عوامل رژیم با همکاری چماقداران به تظاهرکنندگان و بیت آقای کفعمی حمله کردند و شیشه ها و در و پنجره های خانة ایشان را شکستند.

درایت و مدیریت شیخ بر جریانات این دوره موجب شد تا کم ترین خسارتها به بار آید و در عین حال این شهر همانند دیگر شهرها و مراکز کشور از قافلة انقلاب عقب نماند.

شیخ در اغلب راهپیماییها، تظاهراتها، مجالس سخنرانی و یادبودها شرکت نموده، پیشاپیش جمعیت حرکت می کرد. وقتی مأموران امنیتی و انتظامی برای جلوگیری از برگزاری تظاهرات و راهپیماییها به ایشان می گفتند: ما مأمور جلوگیری و ممانعت هستیم، شیخ در جواب آنان اظهار می کرد: ما نیز از سوی امام زمان(عج) مأمور به حرکت و رفع موانع هستیم و به حرکت خویش ادامه می داد.

به هنگام ورود امام خمینی! به کشور، آقای کفعمی برای شرکت در مراسم استقبال از امام با هیئتی از اهالی زاهدان عازم تهران گردید و به جمع عالمان و روحانیانی که در مسجد دانشگاه تهران به جهت دیرکرد امام تحصن کرده بودند، پیوست. وقتی امام وارد کشور شد، آقای کفعمی در جمع مستقبلین بود و در فرودگاه با امام ملاقات کرد و پس از چند روز توقف در تهران، به زاهدان بازگشت.

وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، سازمانها و ادارات دولتی یکی پس از دیگری سقوط کردند و ادارة کشور به دست مردم و نیروهای انقلابی و مبارز و در رأس آنها روحانیان افتاد. در زاهدان آقای کفعمی و نیروهای انقلابی با هدایت ایشان، امور شهر را بر عهده گرفتند. ایشان به رتق و فتق کارها پرداخت و جوانان پرشور به جای نیروهای انتظامی و نظامی، امنیت شهر را برقرار ساختند. در این میان، افراد ضد انقلاب، ساواکیها، سلطنت طلبها و گروه های ملحد و منافق در منطقه آرام ننشسته، هر از چند گاهی دنبال ایجاد ماجراهایی برآمدند.

برخی بستگان رژیم که در ادارات یا نیروهای نظامی و انتظامی پست و مقامی داشتند، احساس خطر کردند و با تمام توان خود در بر هم زدن امنیت شهر و منطقه و اختلاف افکنی کوشیدند. در این موقعیت آقای کفعمی با همکاری و تعامل با روحانیان اهل سنّت - که در رأس آنها آقای مولوی عبدالعزیز[9] بود - به خنثی کردن این توطئه ها پرداخت و با زیر نظر گرفتن حرکات و تحرکات آنان و دیگر طرفهای مقابل انقلاب، جلوی هرگونه تنش و آسیبهای احتمالی به انقلاب را گرفتند و این وحدت و هماهنگی را تا استقرار نظام جمهوری حفظ کردند و بر استحکام و دوام آن پای فشرده، از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزیدند.

نکتة شایان ذکر اینکه اخوّت و ارتباط تنگاتنگ و احترام متقابل این دو پیشوای دینی با یکدیگر توانست اهرمهای قوی رژیم طاغوت و عوامل استکبار جهانی که یکی از آنها جلوگیری از پیشرفت و آگاهی مردم در مناطق سنی نشین و دیگری ایجاد تفرقه و اختلاف به سبک استادان انگلیسی شان در بین پیروان دو مذهب بزرگ اسلامی بود، خنثی سازد.

ادامه دارد... .

___________________________________________________________

[1]. اسناد مرکز اسناد مرکز انقلاب اسلامی، سند شماره 1160، مورخه 10/1/1338.

[2]. سند شماره 8451/7/ الف 3/ مورخه 13/9/1341.

[3]. فضیلتهای ماندگار، شرح زندگی و خدمات مرحوم آیت الله کفعمی خراسانی، قاسم کفعمی خراسانی، نشر مطیع، قم، چاپ اول:1382 و چاپ دوم با توضیحات بیش‏تر در 1392 ش، ص‏150.

[4]. یاران امام به روایت اسناد ساواک (49) آیت الله کفعمی خراسانی، وزارت اطلاعات، تهران، 1377 ش، ص67 – 66.

[5]. رجوع شود به: متن صورت جلسه کمیسیون امنیت استان، مورخ 12/11/1342. (فضیلتهای ماندگار، ص145 و یاران امام به روایت اسناد ساواک (49)، ص‏87).

[6]. یاران امام به روایت اسناد و ساواک (49)، ص‏91، سند شماره 117 مورخ 5/2/1343.

[7]. فضیلتهای ماندگار، ص‏153.

[8]. یاران امام به روایت اسناد ساواک (49)، ص‏420، سند شماره 188/4/66/401، مورخ 12/7/1357.

[9]. آقای مولوی عبدالعزیز ملّازاده (1295 ـ 1359 ش) در منطقه سرباز (بلوچستان) متولد شد، سپس در مدارس کراچی، دهلی و دارالعلوم دیوبند تحصیل کرد و گواهی اجتهاد خود را از مدارس یاد شده دریافت نمود و به ایران بازگشت. قبل از پیروزی انقلاب به عنوان آموزگار در اداره فرهنگ زاهدان مشغول تدریس شد و امامت جمعه اهل سنت زاهدان را بر عهده گرفت و به طور رسمی پیشوای مذهبی و مسئول اداره حوزه علمیه اهل سنت گردید.