سلام
ممنون از مطلب شما، خدا خیرتون بده
سوالی داشتم:
در مورد این جمله تون "فرقی نداره کجای این عالم نفس میکشی. دستفروشی میکنی یا مهندسی"
بنده دقیقا مردد موندم.
به شدت آدم آرمان گرایی هستم و خیلی دوست داشتم به اهل بیت خدمت کنم؛ اما هیچ وقت توفیق نداشتم. کاری به تازگی بهم پیشنهاد شده که یه کار معمولی و اداری هستش و اصلی مربوط به دغدغه ها و آرمان هام نمیشه.
هر روز باید یه سری کار تکراری رو انجام بدم.
نمیدونم آیا باید به همین کار اکتفا کنم و دغدغه هام رو از جای دیگری پیگیری کنم یا نه این کار رو قبول نکنم و در هر کاری که پیش رو هست ابتدا اونهارو پیگیری کنم؟
میترسم به روزمرگی عادت کنم و اونها برام کمرنگ بشن.
لطفا راهنمایی کنید
یا علی
سلام
ممنون از مطلب شما، خدا خیرتون بده
سوالی داشتم:
در مورد این جمله تون "فرقی نداره کجای این عالم نفس میکشی. دستفروشی میکنی یا مهندسی"
بنده دقیقا مردد موندم.
به شدت آدم آرمان گرایی هستم و خیلی دوست داشتم به اهل بیت خدمت کنم؛ اما هیچ وقت توفیق نداشتم. کاری به تازگی بهم پیشنهاد شده که یه کار معمولی و اداری هستش و اصلی مربوط به دغدغه ها و آرمان هام نمیشه.
هر روز باید یه سری کار تکراری رو انجام بدم.
نمیدونم آیا باید به همین کار اکتفا کنم و دغدغه هام رو از جای دیگری پیگیری کنم یا نه این کار رو قبول نکنم و در هر کاری که پیش رو هست ابتدا اونهارو پیگیری کنم؟
میترسم به روزمرگی عادت کنم و اونها برام کمرنگ بشن.
لطفا راهنمایی کنید
یا علی