بارالها! عهدی را که با تو از ازل بسته ام، به آتش گناه شکسته ام. به گذشته که نگاه می کنم، از پروانه جانم، خاکستری بیش به جا نمانده است. اکنون که درهای آسمان، باز شده است حلاوت روزه را به اعضا و جوارحم بچشان؛ به چشمم که جز تو را نبیند و گوشم که جز تو را نشنود؛ که بوی زخم کهنه گناه، مرا ناامید از استشمام بوی تو کرده است. در بگشای که در میهمانی تو، هر آنچه هستم، باز آورده ام که تو خود دعوتم کرده ای، یا غفّار الذّنوب! سلام متشکرم از حضورتون استاد جالب بود و در خور تامل التماس دعا[گل] +0-0 پاسخ
بارالها! عهدی را که با تو از ازل بسته ام، به آتش گناه شکسته ام.
به گذشته که نگاه می کنم، از پروانه جانم، خاکستری بیش به جا نمانده است.
اکنون که درهای آسمان، باز شده است
حلاوت روزه را به اعضا و جوارحم بچشان؛
به چشمم که جز تو را نبیند و گوشم که جز تو را نشنود؛
که بوی زخم کهنه گناه، مرا ناامید از استشمام بوی تو کرده است.
در بگشای که در میهمانی تو، هر آنچه هستم، باز آورده ام
که تو خود دعوتم کرده ای، یا غفّار الذّنوب!
سلام متشکرم از حضورتون استاد
جالب بود و در خور تامل
التماس دعا[گل]