09:33 - 1394/03/31
سلام/دوهفتس نامزد دارم خیلی ادم خوبیع چه از نظر خانواده چه از نظر فردی بهترین موقعیتم بوده هر کی میبیندش باورش نمیشه اما من دوسش ندارم الانم که باهاش ارتباط دارم فقط برای تفریح باهاش میحرفم(دوست بسر ندارم)الانم نمیدونم چیکار کنم از بس خستم میخام خودمو بکشم لطفا راهناییم کنیددوساله منو برادر عروسمون به هم علاقه داریم ولی خانوادم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیدن ...خواهش میکنم نمیخام بمیرم
انجمنها:
http://btid.org/node/67758
بیچاره نامزدتون که شما به بازیش گرفتی و زندگیشو داری تباه می کنی
مگه الان خوشی! که خوشی زیره دلت زده باشه هیچی بدتر از این نیست آدم انقد سرگردون باشه و انقد بد برا زندگیش تصمیم بگیره
نمیمیری عزیزم نمیخواد خواهش کنی چیزی نمیشه یواش یواش یاد میگیری زندگی چیه ولی گویا شما از اونایی که خیلی محتاط نیستی خیلی از روی فکر تصمیم نمیگیری با این روش احتمالش زیاده شکستای خیلی بزرگی رو تجربه کنی
آخه مگه تو دو هفته میشه علاقه مند بشی!!!!
یکم تحمل کن در صورتی که قبل از نامزدی سابقه رابطه دوستی نداشتی با کسی علاقه مند میشی بهش
وگرنه هر چقد ارتباطاتت زیادتر باشه احتمالش بیشتره نتونی دوس داشتنه واقعی و زیادو تجربه کنی باهاش
فقط در صورتی میتونی یه زندگی خوب داشته باشی که با فکری پاک از همه مردایی که تا حالا دیدی وارده زندگی مشترک بشی
جمع بندی مباحث:
مصلحت در این است که چون وارد زندگی شده اید به همین زندگی خودتان بچسبید،با دقت در خوبی ها و محاسن این نامزدتون،می توانید علاقه خودتان را بیشتر کنید،گذشته خودتان را فراموش کنید (رابطه با همان بردار عروستون)
اگر جدایی هم اتفاق بیافتد فردا شاید در ایشان هم مواردی را ببنید که خیلی پشیمان بشوید،پس بهترین راهکار در این است که شما به خصوصیات خوب این آقا فکر کنید،که باعث ایجاد علاقه و محبت خواهد شد،شما هنوز ایین اقا را نشناختهاید.پس صبر کنید.
و همچنین احساس پشیمانی و خیال پردازی نسبت به آن آقا پسر قبلی و صحبت و مکالمه با او نیز ترک شود،که باعث سستی شما در ادامه زندگی می شود.
بهترین فرد موقعیتم
واسه تفریح باهاش حرف میزنم
دوسش ندارم
دوس پسر ندارم ......
اونوقت تو و برادر عروستون چطور به هم علاقه دارین اگه اون ......
خوشی زده زیر دل اونم از چه نوعش .......
دلم واسه پسره میسوزه چقد گناه داره ..........
بله خوشی زده زیر دلت
سلام
دوست عزیز همین آقایی که الان نامزدشماست اگه با یکی از صمیمی ترین دوستاتون ازدواج میکرد روزی هزار بار آرزو میکردین ایکاش برادر عروستون مثل این آقابود و ناخود آگاه از برادر عروستون متنفر میشدید.
بعضی وقتا خدا به ما لطف میکنه و ما رو برمیگردونیم غافل ازاینکه اگه این لطف خدا شامل یکی دیگه میشد و ما شاهدش بودیم فقط حسرت نصیبمون میشد که مثلا من چی کم تر داشتم .
از شما خواهش میکنم از وساوس شیطانی رو برگردونین تا محبت واقعی در قلبتون جای بگیره
مطمئنم که تو زندگیتون کار خیری انجام دادین و دست مظلومی رو گرفتین که خداوند نظر رحمتش رو به شما انداخته
از صمیم قلب آرزو میکنم که انشاء الله خوشبخت بشید
بیشتر مواقع که میام سایت اعصابم میریزه بهم .
یا عکسهای دلخراش یا پست های حرص درار . مثل این پست و چندتای دیگه .
دیگه همه نصایح لازم رو کردن . خداروشکر همه هم در این مورد متفق النظرن .
فقط یه چیز بگم به این دختر خانم که نترکم
عزیزم دلبندم شما مشخصه اهل دوست پسربودی . اندازشو خودت میدونی . خیلی هم انگاری اهل پایبندی به ینفر نیستی . بازهم بازهم خدا اینقدرررررررررررر مهربونه که اومده یه کیس هلو گذاشته سر راهت ( من که میگم میخواسته بهت فرصت بده , یه زندگی خوب ) ما هم تبریک میگیم به تو بابت این روزی . خواهشا یا دیگه تغییر بده خودتو و اهل زندگی شو . یا اینکه این بنده خدا رو آزاد کن بره سراغ بخت و اقبال واقعی خودش .
برادر عروستون اگه واقعا قصدش ازدواج بود ،زودتر اقدام میکرد و نمیذاشت که شما ازدواج کنید . پس احتمالا قصدش چیز دیگه ای بوده .
شما باید فکر اون آقا رو از ذهنتون بیرون کنید ، به جاش به نامزدتون توجه کنید ، بهش محبت کنید میبینید که می تونید نامزدتون رو دوست داشته باشید .
عشق بعد از ازدواج هم میتونه شکل بگیره و پایه محکمتری داره نسبت به عشق قبل از ازدواج .
برو خدا رو شکر کن که یه آدم خوب گیرت اومده و بیخودی خودت رو تو دردسر ننداز . سعی کنید دیگه برادر عروستون رو نبینید تا بتونید فراموشش کنید
باسلام.. التماس دعا
ببین اگه جای اون بودی چه حالی میشدی
برو مشاوره حضوری کمک بگیر تا اشتباه نکنی
اگه جای او بودی چه کاری درست بود بنظرت؟
خوب فکر کن و زود تصمیم نهایی رو بگیر
بنده خدا پسره :) ...
خب ازدواج نکن، مجبور که نیستی، چون به کس دیگه ای علاقه داری همین باعث میشه خوبیهای نامزدتو نبینی.. اگر دوستش نداری هرچه سریع تر تکلیفو معلوم کن تا در حق این بنده خدا هم اجحاف نشه..!! در ضمن دلیل مخالف خانوادتو با برادر عروستون نگفتی شاید حق با اونها باشه.
ببین خانم وقتی به بک نفر علاقه نداری نمیشه بزور باهاش ازدواج کرد
پس وظیفت به نامزدت بگی که من به شما هیچ علاقه ای ندارم
به این امید هم نشین که بعدا علاقه ای پیدا کنی
پس بهتر که با اون کسی که دسوت داری ازدواج کنی دوران هم نامزدی هم فرصتی برای شناخت است پس اگر نتونستی بهش علاقه پیدا کنی به هیچ عقد نکن
خانم خیلی نامردیه یکسره کنید. من بودم جای شما طرف عقل میگرفتم.
مطمئن باشید اگر بخای خیانت کنید تو زندگیت حتی با فکر کردن به یکی دیگه عواقب خوبی دنبالت نیست.
به خاطر این دروغ بزرگی که داری به خودت و نامزدت می گی مطمئن باش یه جایی می خوری زمین
یا جرئت داشته باش حقیقت رو به همه بگو
یا هم فکر عاقلانه کن و از فکر برادر عروستون بیا بیرون و به نامزدت علاقه مند شو...
علاقه پیدا کردن راحت است اگر که علاقه ی قبلی رو کاملا از ذهنت بیرن کنی...
این کار شما یه خیانت بزرگ ست...
اصلا درست نیست راجب نامزدتون اینجوری حرف بزنید:
فقط برای تفریح باهاش میحرفم چون دوست پسر ندارم!!!!!
اگه نمیخواستیش نباید نامزد میکردید، الان دیگه نسبت به ایشون تعهد دارید
عشق نافرجام قبلی نمیذاره به نامزدتون دل ببندید، درستش این بوده که قبل از ازدواج، اولا فرد قبلی رو فراموش میکردید بعد نامزد میشدید، ولی حالا کاری که شده، سعی کنید رو خوبی های نامزدتون تمرکز کنید و دوستش داشته باشید، عشق قبلی روهم از ذهنتون پاک کنید، سخته ولی غیر ممکن نیست
موفق باشید
آره خوشی زده زیر دلت
دخترهای نجیب و همه چیز تموم که در طول زندگیشون با نامحرمی دوست نشدن و از خانمی هیچی کم ندارن رو برو نگاه کن . یا خواستگار ندارن یا اگه دارن دربو داغون پکیده اصلا نمیشه اسمشو بزاری خواستگار .
والله تو خوب بخت و اقبالی داری که خدا هچین موردی جلوی پات گذاشته
یه چیز بهت بگم و مطمئن باش
اگه با برادر عروستون ازدواج کنی قطعا هم زندگی خودت از هم میپاشه و هم زندگی داداشت رو میریزی بهم
در اصطلاح سنتی به ا ین نوع وصلت ها میگن گاو به گاو ( یکی بدی یکی بگیری )
و در تمام فرهنگها گاو به گاو 100% با شکست روبرو شده
توی فامیل و آشنا و غریبه ها من خیلی گاو به گاو دیدم و باید بهت بگم که همگی بلااستثنا با شکست روبرو شدن
با اجازت همه هم با عشق و علاقه فراوان زندگی رو شروع کردن . اما خیلی هاشون جدا شدن و بقیشونم بظاهر دارن زندگی میکنن اما زندگی جالبی ندارن .
چون بعد که پروسه عشق و علاقه کمرنگ شد و عقل اومد جلو , فرهنگ مقایسه ای ایجاد میشه
چرا برادر من فلان کار رو برا خواهر تو میکنه تو نمیکنی برای من ؟ خواهر من حقوق بگیره تو نیستی ؟ مادر من فلان کار رو برا عروس میکنه چرا مادر تو برای من نمیکنه ؟ و ...
این سوالات اینقد ادامه پیدا میکنه که زندگی برای هر دو جهنم میشه
و بخوای نخوای زندگی اونیکی خانواده رو هم بهم میریزه
دیگه خودت برو عاقلانه تصمیم بگیر که از بین نامزدت که به قول خودت همه چیز تمومه و برادر عروستون که جایی توی زندگیت نداره ( و قطعا ایراداتی داره ولی به دلیل علاقه ای که بهش داری به چشمت نمیاد ) , یکی رو انتخاب کن ؟
موفق باشی
منم با خانم ماهارا موافقم .این ازوداج هایی که سر به سر می کنن . باعث میشه اختلاف در زندگی یکیشون تو زندگی اون یکی تاثیر داشته باشه .ممکنه برادرت با خانمش بد رفتار کنه و رابطه اونها تو زندگی شما تاثیر داشته باشه و بالعکس .
ما جای گاو به گاو از معادل گاو استفاده میکنیم :) یاسین در جریانه
نمیشه تعمیم داد
ولی خب معمولا وجه خوبی ندارد
به جای گاو به گاو
بگو گل به گل
گاو به.گاو؟!!!
این دیگه چه اصطلاحیه:-)
اصلا نمیشه یه حکم کلی راجب این قضیه داد ربطی نداره
سلام
سوالای سایت رو میخونم یاد داستان های باورنکردنی میفتم ..... کلا شک دارم کدومش راسته کدوم ساخته ذهن خلاق نویسنده ...
از جملاتتون میشه فهمید کلا ادم مریضی هستید .... میگید بهترینه ولی من دوسش ندارم .... ولی باهاش حرف میزنم و لی دوست پسر ندارم .... ولی از بس خستم میخام خودمو بکشم ولی به برادر عروسمون علاقه دارم ولی خانوادم راضی نمیشن ولی خواهش میکنم نمیخام بمیرم ...
یعنی تناقض گویی تون در این سوال به قدری زیبا نوشته شده که میشه یک صنعت ادبی به نام تناقض گویی رو به فقط به نام خودتون ثبت کنید .....
یا اگر مسابقه ای تحت عنوان پرتناقض ترین متن برگزار بشه ... شما بدون شک میتونید مقام اول رو بیارید ... از این بابت بهتون تبریک میگم ...
حالا جدای از این تبریک و تهنیت حتما برید دکتر ..... روانشناس و شاید نیاز به روان پزشک باشه .... جدی بگیرید
انشاالله...
وهمینطور همه مریض ها ی اسلام رو:-)
خدا شفات بده ....
هرطور صلاح میدونید:-)
کامنتی بهتر لز این هم ازشما انتظار نمیرفت
البته درکمال احترام:-)
من نگفتم دنیا به اندازه عقل و شخصیتم هست ... نظرمو دادم و کاملا هم درست نظرمو دادم ... نیاز هم نیست شما از بنده ایراد بگیرید ...
صلاح بدونم تند و تیز کامنت میذارم
صلاح بدونم و سطح سوال متناسب باشه چند خط توضیح میدم....
صلاح بدونم مزاح میکنم ...
شما هم بهتره به چیزی که اصلا در حیطه شما نیست و ربطی نداره نظر ندی !!! البته در کمال احترام!!!!!
وهمچنین به اندازه عقل و شخصیت شماهم نیست....
پس فکرنکنید که هرچی میگید درسته و انقدر تند بابقیه حرف نزنید
پروانه خانم به ادبیات خودتون ننازید ..... دنیا تنها به وسعت عقل و شخصیت شما نیست و هر که خارجش بود بی ادب و خارج از اصول ..........
جناب یاسین من عصبانی نبودم و در صحت عقل این نظرو دادم ....
متاسفانه شما اسطوره قضاوت هستی و فیلم بازی کردن ...... حالا چه موقع گندش دربیاد خدا داند .....
من منطقی نظر دادم و هیچ اشتباهی ندارد ...... ما نیز نیاز به این چنین توصیه ها نداریم کاکو
کلا وقتی مخواهی نظر بذارید اگر عصبانی بودی در لپ تاپ ببند یک دور بزن بعد بیا نظرت بنویس
چون الان اگر نویسنده مطلب جلوت بود قطعا منفجرش می کردی
میخوای نظر بدی سعی کن سعی صدر داشته باشی
این داستان ها واقعیست
من هم به خاطر این ادبیات زیباتون و اهتمامی که در سرزنش کردن دیگران دارید بهتون تبریک میگم آقای عاشق
تو اومدی سوال بپرسی یا دخترای مجرد سایت رو بسوزونی؟
چرا باهاش نامزد کردین؟ زندگی خودت براتون ارزش نداره. زندگی جوون مردم رو چرا خراب می کنین؟
مسائل زندگیتون رو به سرنوشت و دیگران حواله نکنید بشین فکر کنید و حلش کنید
فرصت زندگی کردن یه بار بهتون داده شده قدرش رو بدونین
خعلی نامردین. برید پیش روانشناس. روانپزشک. چه میدونم.
با سلام
در چنین شرایطی آنچه مهم است:
دو تا راهکار برای این مشکل می توان بیان کرد: و هر کدام نیز اثرات خاصی دارد،اگر این فردی که شما بالاخره راضی شدید ،و خودتان هم می پذیرید که فرد خوبی است و خانواده خوبی هم دارد،و ایشان نسبت به شما علاقه مند هم هست، و خوب بودن آن را هم دیگران اقرار می کنند،اگر انتخاب کنید و از دل و روحتان بپذیرید، به نظر می رسد زندگی خوبی را برای شما ایجاد و فراهم می کند این وجه مثبتش که خودتان نیز به آن معترف هستید،اما اینکه او را دوست ندارید به صورت مطلق نیست( یعنی این طوری نیست که اصلا دوست نداشته باشید،یعنی با گفته خودتان تا حدودی او را قبول دارید،) منتها چون شما به فرد مورد نظرتان که بردار عروستان هست نرسیده اید و یا به هر شکلی خانواده مانع شده،این موضوع شما را اذیت می کند،و تصور و خیال شما با آن فردی که دوستش دارید درگیر و مشغول هست،و یک تعلق و وابستگی عاطفی بین ایشان و شما ایجاد شده،این وجه اصلی مشکل شماست،و می دانم که واقعا سخت است،اما به هر حال موضوع و قصه شما عوض شده،دیگر شما آن دختر قبلی نیستید،بلکه زن و عقد کرده فردی هستید که با توجه به شرایط حاکم بر خانواده مجبور به پذیرفتن شده اید،در این راه انتخاب مسیر جدایی و یا ادامه با هر دو فرد برای شما آسیب های جدی خواهد داشت.
اگر بر فرض با همین برادر عروستان هم ازدواج کنید،خوب طبیعی است که زندگی همیشه براساس مطلوب کامل ما نمی چرخد در بعضی از شرایط اختلاف سلیقه و یا حرف و حدیث های ناراحت کننده بین شما و همسرتان ایجاد می شود،اگر این فرد در این موقعیت به شما بگوید که خودتان طلاق گرفتید و من را انتخاب کردید و باید فلان کار انجام بدهید و... یا حرف های زشت تر و یا حرف هایی که دیگران با نگاه و تصور اشتباه با شما برخورد می کنند، و یا اصلا بعد از مدتی با همین فامیل نساختید،می دانید چه قدر شما ضرر خواهید کرد،چه قدر بین خانواده تحقیر خواهید شد،چه قدر بستگان و دیگران برایتان تهمت و یا حرف هایی که دوست ندارید بشنوید،خواهید شنید.
به طور کلی به مشکلات احتمالی و یا دلیل های عدم پذیرفتن خانواده را هم یک مروری بکنید،چه بسا دلیل مخالفتشان هم منطقی است و عکس العمل شما در قبال تصمیم پدر و مادرتان صرفا احساسی است!!
منتها با انتخاب همین فردی که بالا خره عقد ایشان هستید و مدت شناخت شما هم خیلی کم هست و در عین حال خیلی زود قضاوت میکنید، چه بسا یک مدتی بگذرد تصمیم و نگاهتان عوض شود، و او را بپذیرید ، و علاقه تان بیشتر شود.
اگر شما یک مدتی به خوبی ها و نکات مثبت همین فرد متمرکز شوید خیلی از مسائل حل خواهد شد،(البته در عین حال حتما باید با این بنده خدا بردار عروستان قطع رابطه کنید) و محبت و علاقه شما را به زندگی جدید زیادتر خواهد شد.
نکته آخر اینکه اگر تصمیم به انتخاب فردی را که قبلا رابطه دوستی و عاطفی داشتید (بردار عروستان) و خانواده هم تمایلی به آنها نداشتند، مشکلات سختی را حتما خواهید داشت،چه بسا بعد از مدتی پشیمان شوید،از این رو بهتر است شرایط معقول و منطقی را انتخاب کنید،و آسیب های احتمالی را پیش بینی و تصمیم منطقی بگیرید.