هنر یک بی‌خدا

08:29 - 1397/01/18

-تنها هنر یک شخص بی‌خدا این است که از خود و از تفکر و تعقل و جستجو فرار کند و از سوالات ذهن خود دوری گزیند، و خود را مترقی بنامد.

آتئیست

امروزه برخی در فضای مجازی ادعای روشن‌فکری کرده و خود را آزاد و متمدن نامیده و به بی‌خدا بودن و بی‌دین بودن افتخار کرده و دیگر مومنان و دین‌داران را به نفهمی و دست و پا بسته بودن و کوتاه فکری متهم می‌کنند.

در پاسخ می‌گوییم: بی‌خدا بودن چه هنری است که شما به آن افتحار می‌کنید؟ کدام مساله و مشکل را حل کرده‌اید که خود را هنرمند می‌نامید و به آن می‌بالید؟ کدام سوالات اساسی بشر را پاسخ گفته‌اید و چه مشکل فکری از انسان را حل کرده‌اید که به خود می‌بالید و خود را متمدن و صاحب عقل و درایت می‌نامید و دیگران را به توحش و عدم تعقل متهم می‌کنید؟

انسان ذاتا موجودی متفکر است و جستجوگر، و با دیدن اطراف خود به تفکر کردن و سوال و تعقل می‌پردازد. با دیدن خود و جهان پیرامون خود، بدون شک سوال می‌کند که این جهان مادی آیا آفریننده‌ای دارد یا خیر؟ این نظم و این زیبایی های حاکم بر عالم مادی از چه ناشی شده است، اگر آفریننده‌ای هست او خود کجاست و چگونه موجودی است، اگر آفریننده‌ای ندارد، پس انسان از کجا آمده است و این عالم مادی چگونه تکوّن یافته و این نظم حاکم بر طبیعت از کجا آمده است؟

بدون شک نظریه تصادف و اینکه از انفجاری بزرگ حاصل شده است، نمی‌تواند نفس و ذهن جستجوگر انسان را سیراب کند، چون سوال را ادامه داده و می‌پرسد آن انفجار از کجا ناشی شد، آن موجوداتی که منفجر شدند، چه بودند و از کجا آمدند؟ این نظم به هیچ عنوان نمی‌توان حاصل تصادف و یک انفجار بزرگ باشد.

تنها هنر یک شخص بی‌خدا این است که از تفکر و تعقل و جستجو فرار کند و از سوالات ذهن خود دوری گزیند، و خود را مترقی بنامد. او چگونه با این پاسخ های سخیف نفس خود را راضی می‌کند، از کجا آمده‌ام، از هیچ؛ بحر چه آمده‌ام، برای هیچ؛ به کجا می‌روم، به هیج؟ مگر انسان با این پاسخ مضحک آرام می‌گیرد و به آرامش می‌رسد؟ فرار از سوال نشانه ضعف و سستی و درماندگی و عقب ماندگی است. چطور چنین شخصی خود را متمدن و صاحب عقل و هوش می‌داند و از پاسخ مناسب به این سوالات طرفه می‌رود و مانند برخی پرندگان سر خود را در برف کرده و خیال خود را راحت می‌کند.

فلسفه و کلام اسلامی به روشنی به تمام این سوالات پاسخ مناسب داده و انسان با شنیدن آنها و تفکر در مورد آنها به آرامش رسیده و دیگر مجهولی برای او نمی‌ماند. اما انسان بی‌خدا چه به ارمغان آورده است؟ جز پوچی و بی‌ارزشی؟ هدف از زندگی چیست؟ نمی‌دانم، برای چه باید تلاش کرد، برای هیچ؛ زندگی‌ای که پایان آن نیستی و مرگ است، همان نبود آن بهتر است. چرا آدمی 70 سال زحمت بکشد و تلاش کند و آخر نیست شود؟ با چه انگیزه ای باید ادامه حیات داد؟ واقعا تفکر بی‌خدایی برای بشر چه چیز مفیدی به ارمغان می‌آورد؟

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 0 =
*****