-برخی افراد خیال میکنند میتوانند بواسطه آشنایی با فردی، هر چند که این آشنایی طولانی شود، استحکام رابطه را افزایش دهند و هر زمان که دلشان خواست درخواست ازدواج رسمی داشته باشند و پاسخ مثبت بشنوند؛ غافل از آن که هر چه این روابط طولانیتر میشود احتمال عادی شدنش و منتهی گشتن آن به شکست افزایش پیدا میکند.
در جامعه ما هستند افراد زیادی که قصدشان از برقراری ارتباط پیش از ازدواج، حقیقتا منتهی شدن آن به ازدواج است ولی راهی را که برای این مهم برمیگزینند راه مطمئن و محکمی نیست؛ این که شخصی با دختری در ارتباط باشد و به قصد آشنایی این ارتباط را طولانی نماید هر آن ممکن است عوامل دورن رابطهای و حتی بیرون از این رابطه، آن را بر هم بزند و آه و حسرتی طولانی برجای بگذارند.
شکی در آن نیست که ازدواج امری بسیار خطیر است که گامهای ابتدایی ورود به آن را باید محکم برداشت و این مساله با دوستیهای متزلزل اساسا منافات دارد؛ هر چند که این دوستیها به قصد آشنایی برای ازدواج باشد، اما وقتی بحث دوستی پیش میآید در دل این دوستی، یک نوع مخفیکاری نیز وجود دارد و همین میشود که گاه بعد از افشای این ارتباطات برای خانوادههای دو طرف، معمولا افراد با مخالفت خانوادهها روبرو میشوند که اگر مسیر ازدواج را از مسیر متعارف خود دنبال مینمودند با این حجم از مخالفتها روبرو نمیشدند.
ما برای نمونه به سوال یکی از کاربران محترم انجمن رهروان ولایت با عنوان "میگه دوستت دارم ولی عاشقت نیستم" اشاره میکنیم که ایشان در سوال خود بیان داشتهاند: "من متولد 67 هستم. 14 ماه بود كه عاشق يک دختر خانم دوم دبيرستاني شده بودم. موقع مرخص شدن از مدرسه دنبالش ميرفتم تا اينكه يک روز از پسرعمو و دخترعموش كه هم محلهای ما هستند، خواستم كه زمينه ارتباط من و دخترعمویشان را برای ازدواج فراهم كنند. ـن دو نیز اين زحمت را برایم كشيدند و به انتظارات 14 ماه من پايان دادند و زمينه ارتباط تلفني بنده با او را فراهم كردند. تا چهارماه اول همه چيز عالي و با احترام و خوب خوب بود تا اينكه دايي من که مشروبخور هستند و من چندين بار به ایشان تذكر داده بودم كه دست از اين كار پليدش بردارد، به همراه همسرش نزد پدر آن دختر خانم رفت و درباره من دروغهای بسیاری را گفته بود. پدر آن دختر خانم هم فردایش به دخترش گفته بود كه اگر من پدر تو هستم، تو نبايد اين كارو بكني... این مسائل باعث سرد شدن آن دختر از من هم شد و من با انبوهی از علاقهها و وابستگیهایم ماندم چرا که او نیز ارتباطش را بعد از شش ماه با من به طور کامل قطع کرد. الام من گرفتار شده ام و از خواب و خوراک افتادهام و به دنبال راهی برای رهایی از این همه فشار هستم."
در پاسخ به سوال این کار بر محترم و در ادامه مطالب قبل باید بگوییم که ظرفیت ارتباطات دوستانه آن قدر کم است که خیلی نمیشود بر روی آن حساب باز کرد و از طریق آن پلی مطمئن به سوی ازدواج برقرار نمود. بسیار اتفاق افتاده که دو جوان که قصد ازدواج داشتهاند به دلیل طولانی شدن دوره آشنایی پیش از ازدواج، به دلیل فروکش کردن عواطف و عادی شدن روابط، تمایل چندانی به ازدواج نشان نداده اند و این آشنایی ها هیچ گاه به ازدواج ختم نشده است؛ چه رسد به این که این آشناییها به طریق دوستانه و خارج از اطلاع خانوادهها باشد؛ حال این که جای خود دارد، ما موارد متعددی را سراغ داریم که با وجود رسمی شدن وصلتشان و ثبت محضری آن، به دلیل طولانی شدن دوران عقد، و به همان دلیلی که گفته شد، یکی از دو طرف و یا هر دو خواهان جدایی بودهاند و چه بسیار از این موارد که مدتهای مدیدی برای طلاق در دادگاهها رفت و آمد کردهاند ولی حاضر به شروع زندگی مشترک با همسر خود در زیر یک سقف نبودهاند.
انسان از همان ابتدا باید سنگ بنای روابط را محکم بگذارد و جوری برنامهریزی کند که با کوچکترین حرف و حدیثی و حرکت احساسی تمام رشتههایش پنبه نشود.
در مساله شما از همان جلسات ابتدایی که خانوادهها و خود شما به این نتیجه رسیده بودید که مناسب همدیگر هستید باید با یک عقد رسمی این رابطه را محکمتر میکردید نه اینکه گام در مسیر دوستی با آن دختر خانم بردارید. به طور طبیعی شما باید باقی آشناییها و عادت کردن به خلق و خوی همدیگر را برای دوران عقد باقی میگذاشتید(آن هم باز نه برای مدت طولانی که آسیبهای خاص خود را دارد) و با پشتوانه یک قرارداد رسمی اجازه نمیدادید که به این راحتی احساسات شما به بازی گرفته شود و چند ماه از عمر گرانبهایتان در این مسیر از بین برود.
آن طور که ما متوجه شدیم الان چون کسی در این رابطه به شما تعهد خاصی نداده است و شما رأسا به ارتباط دوستانه با آن دختر خانم اقدام کردهاید و در این باره کسب اجازهای برای آشنایی با ایشان از خانوادهاش نکردهاید، معلوم است که کسی جوابگوی احساسات جریحهدار شده شما نیست.
تنها راه پیش روی شما این است که خودتان را معطل قهر و آشتیهای احساسی نکنید و به دنبال ارتباطگیری مستقیم با خود دخترخانم نباشید و یک بار دیگر به صورت رسمی مساله را بین خانواده ها مطرح کنید و مسیر را به سمت یک عقد رسمی به جریان بیندازید که هم رضای خدا در آن قرار دارد و هم عقل آن را پسندیده میداند و در صورتی که به آن سمت نرفت قاعدتا و منطقا جز رهایی این مورد و تحمل رنج فراموشی، راهی برای شما باقی نخواهد ماند.
اینگونه نیست که دو نفر مدتی را به قصد ازدواج با هم باشند حتما این آشنایی به ازدواج هم ختم خواهد شد.