-پلیدی و خباثت محمدرضا شاه به قدری بود که هر انسان منصف و مومنی او را تقبیح میکرد چه رسد به علمای دین!
یک حقیقت تلخی وجود دارد و آن این است که برخی تصور میکنند مخالفت و مبارزه با شاه خائن، منحصر در امام خمینی (اعلیاللهمقامهالشریف) بود و سایر علما چندان مخالفتی با پهلوی نداشتند؛ در حالی که اساسا رسالت علمای ربانی، مخالفت با ظلم و فساد است و هرکس غیر از این باشد قطعا در زمرهی علمای مورد تایید اسلام قرار ندارد.
شرح حال مرحوم آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) که در ایام مبارزات علیه شاه -مخصوصا در سال 1342- در نجف حضور داشت فصل جالب و جذابی در این خصوص به شمار میرود. «بحث بازداشت امام در ۱۵ خرداد [۱۳۴۲] و آن جریاناتی كه شكل گرفت در نجف هم یك حالت خاصی پیدا كرد. یكی از كسانی كه خیلی حركت امام را از نظر مقابله با شاه قبول داشت و تحتتأثیر این حركت امام قرار گرفت، آقای خویی بود.
آن زمان آقای خویی مرجع نبود و در حد یك مدرس بود، چون آقای حكیم زنده بود و ایشان در آن دوران در حد رساله داشت ولی مرجعیتی نداشت. او خودش تحتتأثیر این حركت امام قرار گرفت. تا جایی که نه در حد مبارزه بلكه در تكفیر شاه، یك رساله داد به نام تصریحات خطیره؛ یعنی پیامهای مهم و خطرناك.»[1]
مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی(رحمةاللهعلیه) میگوید: «ما نوجوان بودیم ۱۵ـ ۱۴ ساله بودیم [که] این [رساله تصریحات الخطیره] به دست ما هم رسید. در حقیقت [آیتالله خویی] با این تصریحات خطیره، شاه را محكوم به انحرافی در حد ارتداد میكرد و خیلی شدیدتر از بیانات خود امام بود؛ كه همان وقت گفته شد ایشان با این رساله، شاه را تكفیر كرده است.
یكی از كارهایی كه باز همان زمان انجام شد، این بود كه آقای خویی آمدند منزل آیتالله العظمی شاهرودی و ایشان را بردند كوفه پیش آقای حكیم، كه سریع آن نامه مرجعیت امام را بنویسند تا مصونیت امام حفظ بشود. آن وقت آقای خوئی نقش خوبی داشت، هیچ كس دوروبرش نبودند. فكر آقای خویی فكرهای جدیدی بود. بیرون از ایران هم بود راحت میتوانست این حرفها را بزند.»[2]
مرور این اتفاقات تاریخی از آن جهت اهمیت دارد که امروزه برخی دستهای ناپاک درصدد تحریف حقایق هستند تا نسل جوان را از وصول به واقعیت منع کنند.
پینوشت:
[1] خاطرات مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی که بین سالهای ۸۹ تا ۹۰ در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط شد.
[2] همان