حکم ارتداد برای مرتد و آیه لااکراه

20:03 - 1391/10/05
آيا آيه شريفه لا اكراه في الدين، با حكم اعدام براي مرتد منافات ندارد؟

پرسش : آيا آيه شريفه لا اكراه في الدين، با حكم اعدام براي مرتد منافات ندارد؟

پاسخ : براي پاسخ، توجه به چند امر ضروري است:

1. مجازات در اسلام به انگيزه حمايت و پاسداري از فضائل و دور نگه داشتن جامعه از رذايل است، كه در جهت حفظ مصالح و منافع عمومي انجام مي‎گيرد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «ايها الناس انتم كالمرضي و رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضي فيما يعلمه الطبيب لا فيما يشتهيه المريض»[1] اي مردم! شما همانند بيماران و پروردگار عالميان همانند پزشك است. پس مصلحت بيمار در تشخيص پزشك است نه تمايلات و خواسته‎هاي بيمار. بهترين قانون، آن است كه وضع كننده آن ضمن شناخت مصالح فرد و جامعه، بدون آن كه خود از آن منتفع شود و رعايت تمام جوانب مصالح اقدام به قانونگذاري كنند. احكام اسلامي به دليلي كه واضع آن شارع مقدس است بهترين نوع ممكن است. و ملاك مجازات‎ها مصالح واقعي افراد و جامعه است.

 

2. اسلام آزادي عقيده را به رسميت شناخته، چرا كه خداوند انسان را مسؤول آفريده و لازمه مسؤوليت شعور و آزادي اراده است. انسان با اين دو نيرو كه خداوند در وي به وديعت نهاده، طبيعت را تسخير مي‎كند، فرهنگ مي‎آفريند، تمدن مي‎سازند، انتخاب يا اجتناب مي‎كند، او مسؤول است و مورد تشويق يا بازخواست قرار مي‎گيرد. لازمه اين دو نيروي تكويني آزادي تشريعي و اجتماعي است. انسان در پرتو آن سلوك اجتماعي خود را برمي‎گزيند. هيچ كسي حق ندارد اين اصل الهي را تحت سيطره و حاكميّت خود قرار دهد.

در فرهنگ دين ما قوام و ارزش انسان به چگونگي اعتقاد و ايمان او بستگي دارد با اين وجود ‎كه در زبان وحي اعتقاد به توحيد مطلوب خداوند است،[2] ولي پيامبر فقط مأمور ابلاغ آن است؛ «حق را بگو، و عقيده‎اي را بر كسي تحميل مكن.»[3] به همين خاطر اگر خداوند، عقيده اجباري را مطلوب مي‎دانست، آن را تحميل مي‎كرد، «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً أفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»[4] «و اگر خداوند اراده مي‎كرد، تمامي اهل زمين ايمان مي‎آوردند (ولي خداوند چنين ايماني را نمي‎خواهد) آيا تو مردم را به اكراه وامي‎داري كه مؤمن شوند؟»

در جاي ديگر نيز با صراحت اجبار در پذيرش دين را نفي مي‎كند: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»[5] در قبول دين، اكراهي نيست،‌راه درست از راه انحرافي روشن شده است. تعبير «قد تبين الرشد من الغيّ» گوياي اين حقيقت است كه بايد در پي حقايق بود، نه تحميل عقايد و اين فرهنگ الهي است كه سعي دارد با منطق و استدلال و جدال احسن،[6] بشر را به سوي حق فراخواند، تا آنان پس از تأمل و تفكر، بهترين را برگزينند «اي پيامبر بشارت به بندگاني ده كه پس از شنيدن سخنان، بهترين آنها را گزينش مي‎كنند.»[7] تشخيص و برگزيدن قول بهتر و عقيده برتر، زماني ميسر مي‎گردد كه زمينه ابراز عقايد گوناگون فراهم باشد، در غير اين صورت انتخاب احسن معنا ندارد. بر همين اساس وظيفه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تذكر دادن است، نه اجبار و اكراه در پذيرش دين.[8] اصولاً اسلام و هر دين حق از دو جهت نمي‎تواند جنبة تحميلي داشته باشد، يكي اين‎كه با وجود دلايل روشن، استدلال منطقي و معجزات آشكار نيازي به تحميل نيست؛ ديگر آنكه افكار و اعتقادات نمي‎تواند تحميلي باشد، ‌زور و اعمال فشار مي‎تواند در اعمال و حركات جسماني بشر مؤثر باشد، امّا در اعتقادات قلبي هرگز. امّا منطق باطل‎گرايان اين است كه به ديگران فرصت انديشه را نمي‎دهند، تلاش مي‎كنند، ضمن خودسانسوري حق انتخاب را از ديگران سلب كنند.[9]

3. مرتد به كسي گفته مي‎شود كه از اسلام خارج شده و كفر را برگزيند.[10] و حقيقت ارتداد كفر پس از ايمان است.[11] فقيهان عامه نيز در معناي اصطلاحي مرتد گفته‎اند: مرتد عبارت است از كافر شدن مسلماني كه اسلام او به شهادتين، از روي اختيار، و پس از آگاهي بر اركان اسلام و التزام به احكام آن باشد.[12] يك چنين كسي از نظر اسلام، احترامي ندارد، و مجازات شديدي حتي مرگ براي او در نظر گرفته شده است.[13]

4. امّا وجه جمع احكام مرتد با آياتي كه بر اصل آزادي عقيده تصريح دارند، اين است كه همه آنها در مقام پذيرش اصل دين‎اند. يعني در اسلام اصل پذيرش دين اجباري نيست. اسلام پيش از دعوت به حق سعي دارد تا جوّ اختناق را از بين ببرد، فرصت تفكر و تعقل را براي انسان فراهم سازد.[14] امّا پس از انتخاب دين، كسي حق ندارد، دين را به بازي بگيرد. به بيان ديگر، شخصي كه اقدام به پذيرش دين مي‎كند، بايد به اصل ارتداد و عواقب آن آگاهانه ملتزم شود. در حالي كه همان شخص قبل از پذيرش اسلام چنين تعهدي ندارد. مي‎خواهيم اين را بگوييم كه احكام ارتداد با آزادي عقيده تنافي ندارد، زيرا هر كسي در اصل پذيرش اسلام آزاد است، امّا بايد بداند كه با پذيرش اسلام، حق برگشت از او سلب مي‎شود. ديني كه اصل آزادي در انتخاب عقيده را اصل مي‎داند، اين را هم مي‎گويد كه بايد آگاهانه و با التزام به همة احكام دين آن را پذيرا شوي، و اگر پس از انتخاب انكار كني، احكام ارتداد دربارة تو جاري مي‎شود. همان‎گونه كه ارتكاب ديگر انحرافات اجتماعي مجازات دارد، به طور مثال كسي كه مسلمان شد نمي‎تواند شراب بنوشد و اگر مرتكب آن شود، ‌حدّ بر او جاري مي‎گردد و كسي كه در كمال آزادي دين را پذيرفته، نمي‎تواند احكام آن را با اصل آزادي در تضاد ببيند. اين يك حكم عقلاني است.

در امور اجتماعي نيز چنين است، انسان در رانندگي و عدم آن آزاد است. امّا اگر بخواهد رانندگي كند، ‌بايد به قوانين راهنمايي و رانندگي كردن نهد، يا اگر كسي به استخدام اداره‎اي درآمد بايد مقررات آن را بپذيرد. بدون شك هيچ يك از امور ذكر شده با آزادي او منافات ندارد.

 

اين امر در مورد دين اهميت بيشتري پيدا مي‎كند، چرا كه دين حق از ضروريات اوليه انسان بوده و با گوهر انسانيت مرتبط است. فقط در اعتقادات قلبي خلاصه نمي‎شود. طبعاً در بينش اسلام بين داشتن يا نداشتن دين تفاوت وجود دارد، چنانكه دين حقيقي با خرافي نيز يكسان نيست. در نتيجه پذيرش آزادي مطلق در اين زمينه مساوي با قبول هرج و مرج و تعارض اجتماعي است كه يقيناً چنين چيزي را هيچ عاقلي نمي‎پذيرد. به همين دليل ارتداد موجب عقوبت است، و حكم شديد مرتد از فروعات آزادي عقيده و حق تدين است، چون ارتداد نه تنها اهانت به مقدسات ديني است، بلكه مايه تزلزل در عقايد ديگران، و در واقع تجاوز به حقوق آنان است. قرآن كريم از گروهي ياد مي‎كند كه همواره به اسلام و مسلمانان عناد مي‎ورزيدند، از شيوه‎هايي كه آنان به منظور بدبين كردن مردم به اسلام در پيش گرفتند تظاهر به اسلام و پس از آن ارتداد از اسلام بود. اهل كتاب از گردانندگان اصلي اين جريان بودند، و خداوند از توطئه پليد آنان چنين پرده برمي‎دارد. «دسته‎اي از اهل كتاب گفتند: اوّل روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده، ايمان بياوريد، و در آخر روز انكارش كنيد شايد آنان از اعتقاد خويش برگردند.»[15]

 

واقع امر همين است، اگر پذيرش و انكار افراد به دين و مكتبي بدون ضابطه بوده و نظارتي در كار نباشد،‌آن دين تحقير شده و اقتدار خود را از دست خواهد داد. اسلام چنين چيزي را برنمي‎تابد. بحث را با گفتاري از رهبر معظم انقلاب به پايان مي‎بريم، ايشان مي‎فرمايد: «با توجه به آيات مربوط به ارتداد، اين گونه به نظر مي‎رسد كه اسلام با اين كار درصدد آن است كه حصار ايمان اسلامي را حفظ كند، در حقيقت بعد از اين‎كه مردم ايمان آوردند، نظام اسلامي را مكلف كرده است كه از ايمان مردم حفاظت و حراست كنند... علت خشم الهي بر مرتدين و كساني كه از دين خارج شده‎اند اين است كه اينها زندگي و عشرت دنيوي و هواي نفساني را بر خواست معنوي و قلبي و فطرت انساني خود و بر آخرت ترجيح داده‎اند. [16]بنابراين مسئله فقط عوض شدن يك اعتقاد نبوده است. مسئله اين بوده كه كساني به خاطر جاذبه‎هاي مادي و تأمين هواهاي نفساني حاضر شده‎اند به حيثيت نظام اسلامي لطمه بزنند، و به آن پشت كرده، ايمان اسلامي را رها كنند. اين مقوله ديگري است و سخت‎گيري اسلام در رابطه با اين مقوله است.»، لذا در يك جمع‎بندي، احكام ارتداد نه تنها با اصل آزادي عقيده تنافي ندارد، بلكه در راستاي تأمين آن بوده و ضامن امنيت اعتقادي پيروان دين مي‎باشد.

 

منابع جهت مطالعة بيشتر:

1. عيسي دلايي، ارتداد در اسلام، (تهران: نشر ني، 1380).

2. سيف الله صرامي، احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1376.

3. علي غلامي دهقي، جنگ‎هاي ارتداد، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1381.

4. محمد حسن قدردان ملكي، آزادي در فقه و حدود آن، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1382.

5. مقام معظم رهبري، آزادي از منظر اسلام و غرب، مجله انديشه حوزه، سال چهارم، شماره دوم.

پی‌نوشته‌ها:

[1]مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران: اسلاميه، 1406 ق، ج 4، ص 107.

[2]زمر/ 7؛ لا يرضي لعباده الكفر.

[3]كهف/28.

[4]يونس/99.

[5]بقره/256.

[6]نحل/135؛ عنكبوت/46.

[7]زمر/18؛ فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه.

[8]غاشيه/21، 22؛ انما انت مذكر ليست عليهم بمصيطر، سورة ق/45: نحل اعلم بما يقولون و ما انت عليهم بجّبار فذكر بالقرآن من يخاف وعيد.

[9]فصلت/26؛ قال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوافيه لعلكم تغلبون.

[10]امام خميني، تحريرالوسيله، قم: دفتر انتشارات اسلامي، بي‎تا، ج 2، ص 329،‌مسئلة 10 موانع الارث.

[11]علم الهدي، سيد مرتضي، در السلسلة‌ينابيع الفقهيه، بيروت: مؤسسة فقه الشيعه، 1413ق، ج 23، ص 22؛ قمي، ميرزا ابوالقاسم، جامع الشتات، چ سنگي، بي‎تا، ج 2، ص 742.

[12]‌الجزيري، عبدالرحمان، الفقه علي المذاهب الاربعة، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‎تا، ج 15، ص 422؛ ابن قدامة، موفق الدين، المغني، بيروت: دارالفكر، 1404 ق، ج 10، ص 72.

[13]صرامي، سيف الله، احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1376، ص 177 به بعد.

[14]اعراف/157.

[15]آل عمران/72.

[16]خامنه‎اي، سيد علي، آزادي از نظر اسلام و غرب، مجلة انديشه حوزه، سال چهارم، شمارة 2، ص 39.

منبع: سایت اندیشه قم
 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 0 =
*****