شیعه، هرگز اهل سنت را بخاطر انکار امامت امامان شیعه، کافر نمیداند بلکه کفر را فقط شامل کسانی میداند که ضروریات دین را انکار نمایند و یا از دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام) باشند.
شیعیان، توحید و نوبت و معاد را جزء اصول دین دانسته و امامت را جزء اصول و ضروریات مذهب خود میدانند. حال، اگر کسی منکر اصل امامت شود آیا کافر محسوب میگردد؟ دشمنان، شیعه را متهم میکنند که آنها، اهل سنت را - که منکر اصل امامتند - کافر میشمارند.
شیعه، کسانی را کافر میشمارد که ناصبی و دشمن اهل بیتند نه هر کسی را که قائل به امامت امامان دوازدهگانه شیعه نباشد. در اینباره به فتوای سه تن از بزرگان شیعه اشاره میکنیم:
1- فتوای مرحوم سید کاظم یزدی(ره): «کافر کسی است که منکر خداوند یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود، البته انکار ضروری دین در صورتی موجب کفر میشود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونهای که انکار آن، به انکار رسالت بازگشت کند.»[1] پس ایشان فقط منکران اصول دین را کافر میشمارد، نه منکران اصول مذهب را.
2- نظر آیت الله خویی (ره): «جمعی از محققین معتقدند، انکار ضروری دین، زمانی باعث کفر میشود که منجر به تکذیب رسالت و نبوت شود.»[2] ایشان درباره منکرین ضروری دین میگوید: «منظور از مخالفین شیعه در روایات، که کافر حساب شدهاند، افراد ناصبی، و افرادی هستند که منکر توحیدند و ضروری دین، مانند محبت و حب اهل بیت را انکار میکنند.» «بعضی از مخالفین، خارج از ایمان هستند، اما خارج از اسلام نیستند و حکم مسلمان را دارند. چون ولایت و امامت اهل بیت، جزء ضروریات مذهب است، نه دین اسلام.»[3] ایشان بین ولایت به معنای حب اهل بیت و ولایت به معنای خلافت اهل بیت و نیز بین ایمان و اسلام فرق میگذارند. ایشان حب اهل بیت را از ضروریات اسلام و دین میشمارند که اهل سنت منکر آن نیستند؛ پس مسلمانند، اما منکر خلافت اهل بیت هستند که از ضروریات مذهب و ایمان به مذهب است، پس اهل سنت مومن به مذهب نیستند و کسی با انکار اصول مذهب، کافر نمیشود.
3- آیتالله مکارم شیرازی میفرماید: «تمامی فرقههای اسلامی پاکند، مگر آنها که با معصومین (علیهمالسلام) عداوت و دشمنی دارند، مانند خوارج و غلات.»[4]
بنابراین، شیعه حقیقی، هرگز اهل سنت را بهخاطر انکار امامت، کافر نمیدانند.
پینوشت:
[1]. سيد محمد كاظم طباطبايى، العروة الوثقى، ج1، ص67.
[2]. خويى، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج2، ص59.
[3]. همان، ج2، ص84، 85، 86.
[4]. مکارم شیرازی، رساله عملیه، ص۳۴، مسئله۱۲۲.