وقتی که قلعه خیبر در محاصره مسلمین قرار گرفت، برخی از اصحاب، برای فتح خیبر پیش قدم شدند، ولی در نهایت هیچ کدام نتوانستند قلعه را فتح کنند. رسول خدا (ص) فرمود: «فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او فتح خواهد کرد. او فردی است که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند».
مناقب امام علی در کتب اهل سنت
علی (علیه السلام) اعجوبهی تاریخ خلقت است. فضایل و مناقب امیرالؤمنین به حدی است که هیچکس را یارای انکار آن نیست. دوست و دشمن در رابطه با عظمت و بزرگی علی (علیه السلام) سر تعظیم فرود آوردهاند. بنابر نقل بزرگان اهل سنت، در رابطه با هیچیک از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) اینقدر فضیلت و منقبت نقل نشده است.[1]
ابن ابیالحدید دراینباره مینویسد: «فضایل و مناقب علی (علیه السلام) آنقدر روشن و مشهور است، که سخن گفتن از آن عیب محسوب میشود».[2]
در این نوشتار به فضایل و مناقب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به نقل از کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم اشاره میشود که بعد از قرآن، مهمترین کتب در نزد اهل سنت محسوب میشود.
مولف کتاب صحیح بخاری، بخشی از کتابش را به فضایل علی (علیه السلام) اختصاص داده و نام آن را «بَابُ مَنَاقِبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ القُرَشِيِّ الهَاشِمِيِّ أَبِي الحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» قرار داده است. بخاری در این بخش از کتاب، به 8 روایت در فضیلت و منقبت علی (علیه السلام) اشاره میکند.[3] مولف کتاب صحیح مسلم نیز بخشی از کتابش را با نام «باب مِنْ فَضَائِلِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ رضى الله عنه» اختصاص به فضایل و مناقب امام علی داده و 13 روایت در منقبت علی (علیه السلام) نقل کرده است.[4]
البته ناگفته پیداست که این روایات بخشی از فضایل حضرت است که در ذیل موضوع «باب فضایل و مناقب» نقل شده است و الا در دیگر ابواب این دو کتاب، روایات دیگری در فضیلت حضرت نقل شده است. چنانچه در ابواب ایمان، ادب، جهاد، صلاه و ... روایاتی در فضیلت امام امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده است.
اکنون؛ چند روایت در منقبت علی (علیه السلام) از کتب صحیحین:
1- حدیث منزلت؛
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در شان و منزلت علی (علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِىَّ بَعْدِى.[5] تو در نزد من مانند هارون برای موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست». این روایت تصریح دارد که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مقام خلافت برای علی (علیه السلام) است، زیرا در این روایت علی (علیه السلام) به هارون تشبیه شده است و همه میدانند که هارون دارای مقام نبوت و خلافت بود.
2- حدیث همسانی با پیامبر؛
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ.[6] تو از من هستی و من از تو هستم». این روایت پیامبر و علی را جان یکدیگر معرفی میکند، زیرا فقط علی (علیه السلام) همشأن و همردیف پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و به فرموده حضرت: «يَا عَلِيُّ مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرِي وَ غَيْرُكَ وَ مَا عَرَفَكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ غَيْرُ اللَّهِ وَ غَيْرِي.[7] ای علی! کسی خداوند متعال را غیر از من و تو به حقیت ذاتش نشناخت، و تو را غیر از خدا و من آنگونه که شایسته توست، نشناخت.»
3- حدیث رأیت؛
این حدیث را پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غزوه خیبر بیان فرمودند، وقتی که قلعه خیبر در محاصره مسلمین قرار گرفت، برخی از اصحاب بزرگ به همراه سربازانی برای فتح خیبر پیشقدم شدند، ولی در نهایت هیچکدام نتوانستند از دیوارهای بزرگ خیبر عبور و قلعه را فتح کنند. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این صحنه را مشاهده کرد، فرمود: «لأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلاً يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُه.[8] فردا پرچم را بهدست مردی خواهم داد که خداوند خیبر را بهدست او فتح خواهد کرد. او فردی است که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند». فردای آن روز همه منتظر بودند تا ببینند پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرچم را بهدست چه کسی خواهد داد، حضرت فرمود: علی را بگویید بیاید، عرض کردند: یا رسول الله! علی (علیه السلام) مریض است، چشمهایش درد میکند، حضرت مقداری از آب دهان مبارک را به چشم علی (علیه السلام) مالیدند و حضرت شفا پیدا کرد. سپس پرچم را به او دادند، حضرت علی (علیه السلام) به سمت خیبر رفتند و درب خیبر را از جا کنده و قلعه را فتح کردند.
این گوشهای بود از فضایل و مناقب علی (علیه السلام) بنابر نقل کتب معتبر در نزد اهل سنت، به امید آن روز که بشریت مقام و جایگاه علی (علیه السلام) را بشناسد، زیرا شناخت خدا، بدون شناخت علی (علیه السلام) میسّر نیست.
پینوشت:
[1]. «برتری فضائل امام علی بر دیگران»
[2]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة: ج۱ ص۱۶، دار إحیاء الكتب العربیة، ۱۳۷۸ ه.ق.
[3]. محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ریاض، دارالسلام للنشر و التوزیع، الطبعه الثانیه، 1999م،کتاب فضائل اصحاب النبی، ص624. برای مشاهده تصویر کلیک کنید.
[4]. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دارالجیل، بیروت، بی تا، ج7، ص119-123
[5]. صحیح مسلم، دارالجیل، بیروت، بی تا، ج7، ص119،120؛ محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ریاض، دارالسلام للنشر و التوزیع، الطبعه الثانیه، 1999م،کتاب فضائل اصحاب النبی، ص624.
[6]. محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ریاض، دارالسلام للنشر و التوزیع، الطبعه الثانیه، 1999م،کتاب فضائل اصحاب النبی، ص624. برای مشاهده تصویر کلیک کنید.
[7]. مجلسی، روضه المتقین، موسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، قم:1406،ج11، ص38، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج3،ص267
[8]. صحیح مسلم، دارالجیل، بیروت، بی تا ،ج7، ص121؛ محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ریاض، دارالسلام للنشر و التوزیع، الطبعه الثانیه، 1999م،کتاب فضائل اصحاب النبی، ص624.
مکاتب اهل سنت
مباحث روایی
نظرات
عرض ادب و احترام
چرا این همه قاری برجسته اهل سنت، شیعه نشدند؟ واقعا متعجم چرا اشخاصی مثل ابن ابی الحدید که شارح برجسته نهج البلاغه است، یا افرادی مثل جرج جرداق، جبران خلیل جبران و ... اینها شیعه نشدند؟!
اخه یکی به حقیقت نمیرسد ؛ دو تا نمیرسد ؛ ولی تعداد این افراد علی شناس زیاد هست!
البته معاویه هم علی شناس بود. ولی حب حکومت مانعش میشد.
البته افراد سنی و مسیحی هم بودند که شیعه شدند؛ ولی بازم هم رفع شبهه نمیکنه از اینکه چرا این افراد برجسته ره نیافتند؟
خواهشمندم به این شبهه پاسخ بدید.
برای کارشناس ارسال شد.
بنی اسرائیل در مصر چندین معجزه را با چشم خود دیدن-دریا جلو چشمانشان شکافته شد و از دریا گذشتن- از سنگ آب گوارا میجوشید-روزانه غذا براشون از آسمان می بارید اما بخاطر اختلاف 10 روز، همه گوساله پرست شدن بجز هارون و چند نفر دیگه کلا مرتد شدن.متاسفانه بسیاری از صحابه تحت تاثیر افکار یهودیت قرار گرفتن و از احبار یهود خط میگرفتن. حتی انصار میدانستن که مهاجرین هرگز خلافت را به علی جوان نمیدن بخاطر سنت جاهلی شیخوخیت،بنای سقیفه را انصار گذاشتن تا خلافت را از آن خود کنند.تاحالا از خودت پرسیدی چرا ابتدا انصار در سقیفه به شور نشستند تا اینکه ابوبکر و عمر خبردار شدن؟ شماها برادران اهل سنت محاله داستان صحیفه ملعونه را باور کنید.باور نمیکنید که ابوبکر و عمر و معاویه و عمروعاص و چندنفر دیگر واقعا خواستن پیامبر را ترور بکنن.از خود پرسیدی چرا بعد از قتل عثمان جماعت مردم رفتن سراغ علی؟مگر علی کی بود و چی داشت؟چرا بعد از رحلت پیامبر سراغ علی نرفتن؟البته مردم نه سراغ ابوبکر رفتن نه عمر نه عثمان.و اما شما اهل سنت چرا شبهات ما را جواب نداده خود شبهه درست میکنید؟ مگر شما نمیگید که پیامبر گفته ائمه همه از قریش هستن؟ مگه نمیگید پیامبر فرموده هرکس بمیرد و بیعت امامی برگردنش نباشد به مرگ جاهلیت مرده؟ پس بر این اساس هر مسلمانی باید بیعت امامی که از قریش است برگردنش باشد.حالا بگو امام زمان اهل سنت کیست؟
آیا حضرت فاطمه امام زمان خود را شناخت یا زبانم لال به مرگ جاهلیت مرد؟
همان فاطمه که پاره تن رسول الله بود و آزارش آزار پیامبر بود و آزار پیامبر هم آزار خدا بود-همان فاطمه که سرور زنان اهل بهشت است - همان فاطمه که پشت دری بود که پیامبر بدون اجازه وارد نمیشد اما عمر آن را به آتش کشید.
بزرگوار فقط سوال پرسیدم. حتی شبهه هم ندارم. نام کاربری ام شاید غلط انداز است؛ ولی شیعه ام.
حقّا كه حقيقتاً علي حق باشد
حق است علي ز حق كه بر حق باشد
ديديم خطي به دفتر لم يزلي
حق با علي و علي مع الحق باشد
و البته وقتی مالک بن انس ها و ابوحنیفه ها در محضر ائمه و از کلاس درس ایشان بهره میبردند و میشدند امام مذهبی مالکی و حنفی و ... دیگر چه انتظاریست از فرد مسیحی و ... که وجود مبارک امام را درک نکرده....
افسوس.... و صد افسوس....
بهطورکلی تغییر عقیده و مذهب (ودین)، به دلایل مختلف، کم صورت میگیرد.
بسیاری از اهل سنت، واقعیت را به خوبی میدانند، و یا علمای سابق آنان از حقیقت باخبر بودند، ولی به همان دلایلی که اصحاب، پس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، فرمایشات آن حضرت را نادیده گرفته و برخی از آنان حقایق را کتمان کردند، اینان نیز همان عمل را انجام میدهند.
با اینکه وجود مقدس پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، بارها و بارها به امامت و خلافت امیرالمومنین تاکید کرده بود، ولی آنان با وجود اینکه این امر را مکرراً و با چشم و گوش خود از پیامبر دیده و شنیده بودند، به فرمایشات آن حضرت پشت کردند؛ دیگر چه انتظاری میتوان از پیروان آنها داشت.
افرادی که نام برده شدهاند، اگر خودشان مدنظر باشند وبخواهیم بگوییم چرا فلانی شیعه نشد و که انتظار میرفت او شیعه شود، یک جوابش این است که فردی که به عنوان عالم یک دین و یا یک مذهب معروف میشود، به راحتی، به دلیل موقعیت اجتماعی نمیتواند از مناصب و تعلقات دل بکند.
افکار عمومی و سخن دیگران، میتواند در عوض نشدن مذهب و دین مؤثر باشد؛ باید برای هر فردی به خصوص بررسی شود که علت چیست.
ولی اگر به عنوان نمونه ذکر شدهاند و منظور از سؤال این است که چرا کسی که به حقیقت میرسد، تغییر مذهب نمیدهد؛ اینطور نیست، بلکه افراد زیادی تغییر مذهب و دین دادهاند و به عنوان مستبصر شناخته میشوند.
البته تعداد و درصد این افراد بسیار بسیار کم است.
از دقت نظرتون سپاسگزارم.
ولی برادر اخه سخنان این افراد در بیان فضیلت مولا علی (ع) نشان میده که اگر به فکر منصب و موقعیت اجتماعیشون بودند اون سخنان رو بیان هم نمی کردند و نمی نوشتند.
جرج جرداق چگونه میتونه هم مسیحی بمانه هم بگه :
"ای علی!
اگر بگویم تو از مسیح بالاتری، دینم نمی پذیرد!
اگر بگویم او از تو بالاتر است،
وجدانم نمی پذیرد!
نمی گویم تو خدا هستی!...
پس خودت بگو به ما ای علی:
تو کیستی...!!!؟؟؟
این حرف کوچکی نیست که بگه اگه بگم مسیح از تو بالاتره وجدانم نمی پذیرد.
اخه این چه وجدان ضد و نقیض پذیری هست؟
جرج جرداق ، بر سر در خانه اش هم نوشته بود : لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.... اگه حب منصب و موقعیت داشت که این جمله را هم نمی نوشت.
یعنی یک آدم علَم حضرت علی (ع) رو بالا بگیره و بعد بگه من شیعه او نیستم؟ اصلا تصورش هم برام مشکل هست؛ چه رسد به تصدیق.
من باور ندارم که اینها قلبا شیعه علی (ع) نبودند. ولی چرا مثل دیگران شیعه نشدند را نمیتونم بفهمم!
خیلی سخته بپذیریم کسی که اینطور امیرالمؤمنین را شناخته، چگونه شیعه نشده؛
شاید هم دوست داشته باشیم مثل خیلیها بگیم جرج جرداق، ابن ابیالحدید، عبدالباسط، و دیگر کسانیکه دوستشون داریم و تحسینشون میکنیم، دم مرگ شیعه شدن
و به داستانهایی که در این زمینه شنیدیم (با سند و بیسند) معتقد بشیم و بگیم شاید صلاح ندونستند یا شاید همکیشان آنها نگذاشتند این قضیه (اعتقادشون به شیعه) پخش بشه!
اما باید بدانیم تغییر آیین بسیار سخته و کسانیکه موفق به این کار میشوند بسیار اندکند.
(ممکنه در ابتدای آمدن یک دین جدید، عده زیادی به آن بپیوندند، ولی وقتی همه ادیان در عرض هم وجود داره، آباء و اجداد ما دهها سال معتقد به آیینی بودند که من هم به همان آیین ایمان آوردم و مدتها برای حقانیت آن مطالبی شنیدم، به راحتی از دین آباء و اجدادیم دست برنمیدارم؛ یکی از مشکلات مشرکین زمان پیامبر هم همین بود.)
علل عدم تغییر دین و مذهب میتونه خیلی چیزها باشه؛
در مورد این افراد شاید بتونیم بگیم، علت عدم تغییر مذهب و آیینشان تعصب به مذهب یا دین سابقشان است.
فرمودید جرج جرداق میگه:
اگر بگویم تو از مسیح بالاتری، دینم نمی پذیرد!
این همون تعصبه که نمیگذاره دینش رو عوض کنه
دین اسلام رو نپذیرفته، یک مسلمان را بسیار تحسین میکنه و میگه خیلی انسان والایی است (شاید او هم در دلش بگوید کاش علی مسیحی بود)
ابن ابیالحدید هم توی شرح نهج البلاغه در مقدمه میگه «الحمد لله الذی قدّم المفضول علی الأفضل لمصلحة اقتضاها»
و با اینکه چند جا در همین کتابش آورده این کار قبیحه و هلاکت به دنبال داره
ولی به نظر میاد تعصب نمیگذاره او شیعه بشه!
از احمد بن حنبل کلامی معروفه «آن مقدار که روایتهای صحیح و درست در فضایل علی (علیهالسلام) داریم، در فضایل احدی از صحابه نداریم»
ولی تعصب نمیگذاره مذهبش را عوض کنه! و ایشان را بر سه خلیفه دیگر برتری بدهد!
شاید جواب شما در بین علل پافشاری بر آیین قبلی در مورد این افراد، «تعصب» باشه!
به نکته ای اشاره کردید که تابحال اینجوری به این قضیه فکر نکرده بودم. ممنونم که افقی جدیدی رو مقابل چشمانم باز نمودید. (شاید او هم در دلش بگوید کاش علی مسیحی بود)
جناب شما از کارشناسان سایت هستید؟
البته بر پاسخ بجا و سنجیده تان خرده نمی گیرم. بلکه از این جهت پرسیدم که بدانم برای گرفتن جواب کارشناس سایت به این صفحه مراجعه ای داشته باشم یا خیر؟
از پاسخگویی جنابعالی کمال تشکر رو دارم. جزاکم الله
برای اطلاع بیشتر از افراد مستبصر، میتوانید به سایتها و پیجهایی که در این زمینه فعالیت کردهاند، مراجعه فرمایید.
مرکز جهانی مستبصرین
پایگاه اطلاع رسانی استبصار
estebsarr