دانلود آهنگ آخرین ستاره شب - رمان شب ستاره - دانلود سریال آخرین ستاره شب
سریال آخرین ستاره شب قسمت اول - سریال آخرین ستاره شب قسمت چهارم
*** قصه شب برای کودکان دبستانی، قصه شب کودک و نوجوان، قصه شب کودکان جدید، قصه شب کودکانه قدیمی، قصه شب آموزنده، قصه کودکانه ۴سال، قصه کودکانه، قصه کودکانه
به نام خدا. خدای خوب و مهربون. خدای ماه و آسمون. ستاره و رنگین کمون. به نام خدایی که همهچیز رو او آفریده. سلام به بچههای گلم. قشنگهای توی خونه. بچهها سلام. حالتون چطور قشنگهای من. چقدر خدا مهربونه که شب رو آفرید تا ما راحت بخوابیم خستگیمون در بره. خدا چه مهربونه که تو آسمون تاریک، ستارههای خشکل و طلایی گذاشت. بله بچههای نازنین
آسمون شب پر از ستارههای قشنگ و طلایی بود. مهمونها همه رفته بودن و علی کوچولوی قصه ما کنار داداش بزرگش سعید، توی حیاط رختخابشون رو پهن کرده بودن و به پشت دراز کشیده بودن و داشتن ستارههای آسمون رو تماشا میکردن. دیدن بعضی ستارهها کوچولو و کمنور، بعضیاشونم بزرگ و پرنورن. انگار داشتن با هم حرف میزدن. مثلاینکه میخواستن یه چیزی بگن. یکی از ستارهها که یه کم بزرگتر بود، به ستاره کناریش گفت: سلام. چطوری؟ اونم با خوشرویی گفت: علیک سلام. من خوبم. شما در چه حالی؟ اونم جواب داد: خدا رو شکر. ستاره بزرگتر ادامه داد و گفت: راستی میدونستی آدمهایی که روی زمین زندگی میکنن، مثل ما ستارهها باهم فرق دارن؟ ستاره کوچیکتر جواب داد: نه نمیدونستم. چطور مگه.
یه جور دیگه میگم. الآن ما ستارهها هممون اندازه هم نور داریم؟ ستاره کوچیکتر گفت: نه. نور من کمتره نور شما بیشتره. ستاره بزرگتر ادامه داد: یکی از دلیلهای پرنور بودن ستارهها بزرگیشونه. آدمها هم همینجورن . بعضیاشون کارهای خوبشون و فایدشون برای بقیه زیاده. اما بعضیاشون بیشتر فکر خودشونن و خیلی به فکر اطرافیان نیستن. اما اونهایی که کوچیکترن، نورشونم کمتره. آدما هم همین شکلین. اونایی که بزرگوارترن و به خدا نزدیکترن، بدون منت و خیلی عالی به دیگران خدمت میکنن و سعی میکنن گره کار گرفتارها رو باز کنن. اما اونایی که فقط به فکر خودشونن، خیلی که هنر کنن با هزار تا منم منم یه کمک کوچیک میکنن. اونم سالی یه بار. اونایی که با آدم خوبا گشتن و ازشون چیز یاد گرفتن، بدیاشونو کنار گذاشتن و نورانی شدن. اگه قهر بودن، آشتی کردن.اگه دل کسی رو رنجوندن، با یه کادو یا یه مهمونی از دلشون در آوردن. اگه فردی میدیدن که گرفتار یه مشکل شده سریع چند نفر میشدن و از غصه نجاتش میدادن. اینجور آدما نورانی ان. تو دل خدا جا دارن. به همین خاطرم همه دوستشون دارن.
کوچکتر: چه جالب نمیدونستم.
ستاره بزرگتر: بله عزیزم.
علی و سعید که حسابی محو حرفای قشنگ دوتا ستاره شده بودن، به هم قول دادن که هر روز تلاش بیشتری کنن تا کارای خوبشون رو روز به روز بیشتر کنن تا مثل ستاره های بزرگ، نورانی تر و مفید تر بشن.. به همین خاطر تصمیم گرفتن که از فردا دل هیشکی و نرنجونن. هر چی که داشتن به نیازمندا هم بدن و تا میتونن با همه مهربون باشن. آفرین به علی و سعید و مرحبا به شما که مثل علی و سعید تصمیم گرفتین روز به روز خوبیهاتون و زیاد کنین. قربون شما بچههای پاک و با صفا که همیشه تصمیمهای خوب میگیرین و انجامش میدین. امیدوارم که شب خوب و آرومی داشته باشین. خوب. دیگه تا یه شب دیگه و یه داستان خشکل دیگه، خدا نگهدارتون.
نظرات
××××