اشعار اربعین حسینی

11:24 - 1400/06/14

-اشعار ویژه اربعین حسینی علیه السلام کاری از پایگاه جامع اندیشه برتر


 
شعر علی اکبر لطیفیان ویژه اربعین حسینی

نگاه گریه داری داشت زینب
چه گام استواری داشت زینب

دل با اقتداری داشت زینب
مگر چه اعتباری داشت زینب

چهل منزل حسین منجلی شد
گَهی زهرا شد و گاهی علی شد

ندیدم زینب کبری‌تر از این
ندیدم زینت باباتر از این

ندیدم دختر زهراتر از این
حسینی مذهبی غوغاتر از این

به پیش پای ما راهی گذارید
بنای زینب اللهی گذارید

اگر چه غصه دارد آه دارد
به پایش خستگیِ راه دارد

به گِردش آفتاب و ماه دارد
به والله که ایوالله دارد

همین که با جلالت سر نداده
به دست هیچ کس معجر نداده

پس از آن که زمین را زیر و رو کرد
سپاه کوفه را بی آبرو کرد

به سمت کربلا خوشحال رو کرد
کمی از خاک را برداشت بو کرد

رسیدم کربلا‌ای داد بی داد!
حسین سر جدا،‌ای داد بی داد!

چهل روز است گریانم حسین جان!
چو موی تو پریشانم حسین جان!

چهل روز است می‌خوانم حسین جان!
حسین جانم حسین جانم حسین جان!

تویی ذکر لبم الحمدلله
حسینی مذهبم الحمدلله

همین جا شیرخواره گریه می‌کرد
رباب بی ستاره گریه می‌کرد

گَهی بر گاهواره گریه می‌کرد
گَهی بر مشک پاره گریه می‌کرد

خدایا از چه طفلم دیر کرده؟
مرا بیچاره کرده، پیر کرده

همین جا دور اکبر را گرفتند
ز ما شبه پیغمبر ما را گرفتند.

ولی از من دو دلبر را گرفتند
هم اکبر هم برادر را گرفتند

"به تو گفتم که‌ای افتاده از پا
ز جا بر خیز ور نه معجرم را... "

همین جا بود که سقای ما رفت
به سمت علقمه دریای ما رفت

پناه عصمت کبرای ما رفت
پی او گوشواره‌های ما رفت

فقط از علقمه یک مشک برگشت
حسین بن علی با اشک برگشت

همین جا بود که دل‌ها گرفت و ...
کسی روی تن تو جا گرفت و ...

سرت را یک کمی بالا گرفت و...
و از پشت سرت سر را گرفت و...

همین که بر گلویت خنجر آمد
صدای ناله‌ی زهرا در آمد

همین جا بود الف. را دال کردند
تنت را بار‌ها پامال کردند

ته گودال را گودال کردند
تو را با سم مرکب چال کردند

اگر خواندم قلیلت علت این بود
که یک تصویری از تو بر زمین بود

تو ماندی و کبوتر رفت کوفه
تو را کشتند و خواهر رفت کوفه

خودم در راه و معجر رفت کوفه
چه بهتر زودتر سر رفت کوفه

و گر نه درد‌ها می‌کشت ما را
نگاه مرد‌ها می‌کشت ما را

بهاری داشتم، اما خزان شد
قدی که داشتم بی تو کمان شد

عقیق تو به دست ساربان شد
طلای من نصیب کوفیان شد

خبر داری مرا بازار بردند
میان مجلس اغیار بردند

همین جا بود افتادند تن‌ها
همین جا بود غارت شد بدن‌ها

تمامی کفن ها، پیرهن‌ها
بدون تو کتک خوردند زن‌ها

همین جا بود گیسو می‌کشیدند
به هر سو دخترانت می‌دویدند

همین جا بود تازیانه باب گردید
رخ ما در کبودی قاب گردید

ز خجلت خواهر تو آب گردید
که معجر بعد تو نایاب گردید

سکینه معجر از من خواست، 
اما خودم هم بودم آن جا مثل آن ها...

ز جا برخیز غم خواری کن عباس!
دوباره خیمه را یاری کن عباس!

برای عزتم کاری کن عباس!
علم بردار علم داری کن عباس!

سکینه می‌کند زاری ابالفضل!
چه قبر کوچکی داری ابالفضل!
 
۩۩۩۩۩۩۩اشعار ویژه اربعین۩۩۩۩۩۩۩
 
شعر آیت الله صافی گلپایگانی ویژه اربعین حسینی

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است
هر که را می‌نگرم غمزده و محزون است

زینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب
کز غم اصغر بی‌شیر، دلش پرخون است

یا که لیلی به سر قبر پسر آمده است
کاشکش از دیده روان همچو شط جیحون است

مادر قاسم ناکام که می‌نالد زار
بهر آن طلعت زیبا و قد موزون است

در ره کوفه و در شام و سرا ظلم یزید
کس نپرسید ز سجّاد که حالت، چون است

دختر شیر خدا ناطقة آل رسول
کز نهیب سخنش کفر و ستم موهون است

کرد ایراد چنان خطبه و ثابت بنمود
که یزید شقی از دین خدا بیرون است

زنده دین مانده ز تصمیم و ز ایثار حسین
حق و حرّیت و اسلام به او مدیون است

هان بیایید و ببینید که در راه خدا
صحنة رزم ز خون شهدا گلگون است

آه و افسوس که کشتند لب تشنه امام
زخم بر پیکر پاکش ز عدد افزون است

قصة کرب و بلا قصة صبر است و قیام
به فداکاری و جانبازی و دین مشحون است

تا ابد نام حسین بن علی در تاریخ
با ثبات قدم و نصرت حق، مقرون است

جاودان عزت حزب الله و انصار خدا است
خیمة باطل و احزاب دگر وارون است

هر که در حصن ولایت رود از روی خلوص
ز آتش دوزخ و آن هول و خطر، مأمون است

«لطفی» از عاقبت کار مکن قطع امید
که به الطاف حسین بن علی میمون است

۩۩۩۩۩۩۩اشعار ویژه اربعین۩۩۩۩۩۩۩
 
شعر سید حمید رضا برقعی  ویژه اربعین حسینی 

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید
نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری؟

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می‌خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت نکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می‌رفتی و می‌دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا می‌زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می‌زد

حدود ساعت سه جان من می‌رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می‌رفت آهسته

بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع‌ای دریای غیرت خیمه‌ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود.
ولی از پا نیفتادم، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید
نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید

۩۩۩۩۩۩۩اشعار ویژه اربعین۩۩۩۩۩۩۩
 
شعر محمد حسین انصاری نژاد ویژه اربعین حسینی

کدام چله‌نشین است این‌چنین که منم
علم به دوش دراین ظهراربعین که منم

اویس، دست تکان می‌دهد براهل یمن
چهل عمود بیایید از یمین که منم

چهل عمود نرفتم که دست حرمله‌ای
کمان به دست فرود آمد ازکمین که منم

ببین درآینه‌ی شط شکوه ساقی را
خدا که دست برآرد ازآستین که منم

چهل عمود، شبی از فرات رد شده‌ام
به روی دست، ورق‌های یاسمین که منم!

سکوت تشنه‌لبانیم ساقیا مددی
أَدِر، و ناوِلُنی مثلَ ساتکین که منم

امام خوانده تو را «نافذالبصیره» و بس
برآر دست ازآن چشمه‌ی یقین که منم

علم به دوش، شهیدان کیستند به دشت؟
به لاله‌پوش‌ترین قسمت زمین که منم

کجاست سوره‌ی یاسین سربریده به طف
به نیزه می‌شنوم شرح یاء و سین که منم

میان معرکه «هل من معین» کیست به دشت؟
به نیزه، شعشعه‌ی ماه بی‌معین که منم

نشسته جلوه‌ی ثاراللهی به پیرهنش
نشسته نقش هوالله برنگین که منم

خموش ردشدی ازخیمه‌گاه سوخته‌ای
شکسته بشنو ازاین تار بی‌طنین که منم

کنار علقمه ساعت به وقت مرثیه است
در این قصیده ببین داغ بر جبین که منم

۩۩۩۩۩۩۩اشعار ویژه اربعین۩۩۩۩۩۩۩

شعر یوسف رحیمی ویژه اربعین

غریبی، بی‌کسی، منزل به منزل
خبر دارد ز حالم چوب محمل

چهل روز است در سوز و گدازم
فقط خاکستری جا مانده از دل

چه بارانی دو چشم آسمان است
چه طوفانی دل این کاروان است

کنار قبر سالار شهیدان
همه جمعند و زینب روضه خوان است

شبیه آتش است این اشک خاموش
که می‌بارد ز چشمان عزاپوش

رباب است این که با لالایی خود
کنار خیمه‌ها رفته ست از هوش

اشعار ویژه اربعین حسینی علیه السلام کاری از پایگاه جامع اندیشه برتر

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 0 =
*****