گفتم: سلام.
گفت: سلام.
گفتم: علی آقا شما که عیالوار هستید از کجا خرجیتون رو در می آورید؟
گفت: حسن آقا خدا روزی رسون هست.
شخصیت ممتازی داشت، قلم وکاغذ ازش جدا نمی شد، هرجا که می نشست و کلام نابی می شنید سریع می نوشت. تشنه معارف الهی بود. اگر خانه اهل علمی میرفت می گفت: تا روزیم رو نگیرم نمیروم؛ حدیثی، نکته اخلاقی بالاخره مطلبی برای افزایش معرفتش می گرفت و مینوشت؛ اهل عمل بود، می نوشت تا عمل کند. در حوزه علمیه بهشهر مشغول تحصیل علوم دینی بود اما به جهت اینکه بتواند خدمت پدر و مادرش باشد و خادمی آن ها را انجام دهد به دامغان نقل مکان کرد؛ میگفت:من حاضرم لقمه نانی که از دهن پدر و مادرم می افتد را بخورم، آن لقمه متبرک است. نقطه نظرش و تفکرش بسیار والا بود و هدف های بزرگی را دنبال میکرد هر وقت حرفی میشد که چه باید کرد یا چه باید شد میگفت: اگرکمتر از باهنر و بهشتی بشویم فایده ندارد. به همین دلیل با آنکه زندگی دشواری داشت وقتی دید حکومت تازه تاسیس اسلامی ایران نیاز به قاضی دارد به هر سختی که شد شرایط حضور خود را در دانشگاه علوم قضایی فراهم کرد تا به اندازه خودش هم که شده نقصی را از این نظام برطرف کند. یک بار به او گفتم شما عیالوار هستید زن و بچه دارید پدر و مادرتان هستند دانشکده هست بامشغله درسی که در حوزه دارید چه گونه زندگی می کنین؟ گفت: خدا روزی رسان است. آخر سرهم در راستای سیره عملی اش و در پی انجا وظیفه و تکلیف شرعی اش دعوت امام(ره) را لبیک گفت و در تاریخ 18/1/65 در منطقه مریوان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. او دقیقا مثل یک سرباز به وظیفه اش عمل می کرد فرمانده هم هوایش را داشت، او را برد پیش خودش تا همیشه جاودان باشد. روحش شاد.[1]
[1]اقتباس شده از خاطرات شهید حجت الاسلام علی بانی/اسناد ستاد کنگره شهدای روحانی سراسر کشور شماره 91/استان سمنان -دامغان
نظرات
مردم هر چه دارند به برکت شهداست. و زنده نگه داشتن یادونام شهدا فریضه و کمتر از خود شهادت نیست. دستتون درد نکنه .