اشعار میلاد حضرت ابوالفضل

09:19 - 1400/12/07

اشعار میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام

اشعار میلاد حضرت ابوالفضل

اشعار میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام

وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید

این حرفهای مانده به دل را زبان دهید

وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها

شعری به قلب این قلم از آسمان دهید

تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد

قدری درخت واژه تان را تکان دهید

ارزانی ستاره بود ماه آسمان

ماه مدینه را به من امشب نشان دهید

من از شما به غیر شما را نخواستم

هرچه ثواب هست به این و به آن دهید

امشب که ساقی آمده از مشک عشق او

یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید

در برکه نگاه علی خوش دمیده است

ماهی که ماه هم مثلش را ندیده است

حالا که ماه آمده پیدا ترین شده ست

یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست

منصوب گشته است به باب الحوائجی

پیغمبری ندیده مسیحاترین شده ست

ابروی او نیامده محراب عاشقی

گیسوی او نیامده یلداترین شده ست

بین قبیله ای که همه سرو قامتند

قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست

لیلا میان شهر مجانین نه... این پسر

در شهر لیلی آمده لیلا ترین شده ست

ساقی زیاد بوده در این خاندان

سردار کربلاست که سقا ترین شده ست

عباس روح جاری از نیل تا فرات

عباس راهِ رفتنِ در کشتی نجات

شعبان برای ماست گواراتر از رجب

شیرین تر از شهدِ لب یارم از رطب

امشب شب تولد روح دلاوری ست

امشب شب وفاست شب غیرت و ادب

باید به پیش ابروی او سجده آوریم

چون واجب است محضر او امر مستحب

امشب شب چهارم ماه است آمده

ماه شب چهارده از قلب نیمه شب

نامش پر از کنایه پر از استعاره است

شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است

عرض ارادتم به اباالفضل بارها

برده مرا به جرگه ی بی اختیارها

چون موج ،سر به سینه ی هر صخره میزنم

آثار عاشقی ست از گونه کارها

محدود ما یکی دو قبیله نمیشود

عشقش دوانده ریشه به ایل و تبارها

مانند او نیامده دیگر به روزگار

مانند من گدای نگاهش هزارها

دلداده اند در ره او صاحبان دل

سر داده اند در قدم او سوارها

از او ندیده ام به خدا دادرس تری

آقا تری کریم تری هم نفس تری

با این که با اصالت و ارباب زاده بود

یک عمر چون رعّیت این خانواده بود

بذر ارادتی که به دل کاشت مادرش

حالا چو سرو قامت او ایستاده بود

در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود

انگار این ارادت او بی اراده بود

در آخرین سجود نماز محبتش

در پیش پای فاطمه از زین فتاده بود

آنها که دیده اند نوشتند عاقبت

سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود

زهرا کنارش آه نفس گیر میکشد

با دست خود ز دیده ی او تیر میکشد

ما جز خدا به غیر توکل نمیکنیم

ما جز به اهل بیت توسل نمیکنیم

باید در این زمانه ولایت مدار بود

ورنه به هیچ جای جهان گُل نمیکنیم

ما ذاکریم؟ نه همه سرباز رهبریم

وقتی که امر کرد تأمل نمیکنیم

گوید اگر روید در آتش به سر رویم

سر هم اگر که خواست تعلل نمیکنیم

هرکس که در مقابل آقا بایستد

در هر لباس و پست، تحمل نمیکنیم

عباس ماند چون که مطیع امام بود

در او چرا به حرف امامش حرام بود

محسن عرب خالقی

اشعار میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام

بوسه زده ست، حضرت مولا به دست تو
پس آن کجا و بوسه‌ی ما‌ها به دست تو!
در این جهان برای علمداری آمدی
رحمت بر آنکه داد، علم را به دست تو

از روی صورت تو “قَمَر” آفریده شد
زیبا اگر که شد …! شده زیبا به دست تو

با ذکر “اَلدَّخیلُکَ عَبّاس”، آمدم
مُردم برات، تا شوم احیا به دست تو

بین دو راهی ام تو بگو که کدام یک …
بوسه زنم به بال و پرت … یا به دست تو؟

من نوکر حسین و اباالفضلیِ توام
من را سپرده حضرت زهرا به دست تو

بی دست کربلا تو و … بی دست و پا منم
تقدیر من عوض شده، اما به دست تو

افتاده ام به خاک و نگاهم به سوی توست
دارم امید، تا بشوم پا به دست تو

من غرق حاجتم … وَ تو باب الحوائجی
چشم امید من بُوَد آقا به دست تو

کلی گِره به زندگی ام هست، ساقیا!
میدانم عاقبت که شود وا به دست تو

این برگه‌ی برات حرم را بیا بگیر
دارم امید، تا شود امضا به دست تو

تا اینکه بعدِ مرگ، شویم عاقبت به خیر …
خود را سپرده ایم، همین جا به دست تو

رضا قاسمی

اشعار میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام

حیدری در خانه‌ی حیدر به دنیا آمده
یا که امشب حمزه‌ای دیگر به دنیا آمده
لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت
حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده‌
ای فدائیان دربار حسین و مجتبی
چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده
رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد
تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده
درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین
سر پناه سائل این در به دنیا آمده‌
ای پریشان،‌ای گرسنه،‌ای گرفتار،‌ای فقیر
آمده باب الحوائج، هر چه می‌خواهی بگیر

السلام‌ای زاده‌ی آزاده ام البنین‌
ای مسیح سفره‌های ساده‌ی ام البنین
چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب
آن دعا‌های سر سجاده‌های ام البنین
روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که
شد زمین و آسمان دلداه ام البنین
عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا
بس که گشتی مست مست از باده ام البنین
مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد
تا به تو گفتیم، آقازاده ام البنین

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت
هر چه خوبی می‌رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو
تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو
ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم
گفته وقتی که امامت، 《جان من قربان تو》
تو چه کردی مرز‌ها را عالم عشقت شکست
تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو‌
می‌زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر
دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو
بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند
تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو‌
ای ابالغوث،‌ای ابالقربه، امیر علقمه
من تو را دارم فقط، پس بی نیازم از همه‌
ای ستون کربلا،‌ای قرص مهتاب حسین
حضرت صاحب علم،‌ای یار نایاب حسین
آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی
از همه محبوب‌تر در بین اصحاب حسین‌
ای کسی که کاشف الکرب امامت می‌شوی
نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین
با نگاهی هر که را خواهی حسینی می‌کنی
بعد زینب نیست کس مثل تو بی تاب حسین‌
ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است
هر که نوشیده در عالم از می‌ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است
غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی‌تر است‌
ای که لب تشنه‌ترین سقای این دنیا شدی
با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی
تا قیامت داده‌ای درس ادب بر شیعیان
تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی‌
 
ای حلالت شیر مادر! پهلوان با وفا
آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی
بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را
از همه شرمنده‌تر در روز عاشورا شدی
فکر فردا‌های زینب عاقبت جانت گرفت
تو همانی که کفیل زینب کبری شدی

تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه‌ها
حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه‌ها

محمد حسین رحیمیان
 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 0 =
*****