یک صحرا فاصله

11:20 - 1400/12/21

گاهی یک نکته کوتاه و شیوا آن‌چنان انسان را به فکر فرومی‌برد که ساعت‌ها ذهن و دل را به خود مشغول می‌کند. آنچه در فیلم کوتاه شن‌های میان ما به نمایش درآمده از همین دست مفاهیم است.

ماسه های میان ما

شن‌های میان ما (The Sands Between) فیلمی است چهاردقیقه‌ای در تقبیح خشم، خودخواهی و خودبینی، و در ستایش عشق و زندگی. کارگردان همه این مفاهیم بلند را به‌خوبی به تصویر کشیده و به کام مخاطب می‌ریزد. درهم تنیدگی عواطف انسانی دقیقاً همان نقطه ایست که این ساخته ایدن تنر (Aidan Tanner) مبتنی بر آن شکل‌گرفته است و با استفاده از همان، هم داستان را پیش می‌برد و هم مفاهیم را منتقل می‌کند.

مسئله اصلی تنر در این فیلم توجه دادن مخاطب است به اینکه باید از موهبت الهی حیات و عشق به بهترین شکل بهره برد. انسان بسیط زاده می‌شود، ولی کم‌کم رنگ و لعاب دنیوی بر او اثر کرده و منیّت‌ها از نفس او سر برمی‌آورند. هرچند هدف از این خودخواهی کسب منفعت بیشتر و لذت بالاتر است، ولی انسان را از لذت برتر و والاتر که همان چیزی است که ابتدای خلقت خداوند به انسان بخشید،‌ یعنی عشق، بازمی‌دارد.

وقتی به دوران حیات انسانی از ابتدا تا انتها نگاه کنیم، آنچه همیشه دریافت کرده‌ایم و آنچه همیشه در کنارمان بوده است همین عشق و امید است، عشق مادر به فرزند، عشق میان اعضای یک خانواده، ‌‌امید پدر به آینده‌ای روشن برای خانواده‌اش، عشق میان زن و شوهر، و باز عشق به فرزند. انگار به دنیا آمده‌ایم تا همین عشق را دست‌به‌دست کنیم تا به آیندگان برسانیم.

مسئله اینجاست که با اینکه خداوند هیچ‌گاه این موهبت شگفت‌انگیزش را از انسان‌ها دریغ نکرده و هماره و همه‌جا عشق خود را قرین انسان و انسانیت کرده،‌ ولی این انسان است که با خودخواهی آن را نادیده می‌انگارد و از دیگری دریغ می‌کند.

و درست در همین نقطه که اوج سرکشی و خودبینی است دنیا انتقام عشق را از انسان می‌گیرد، انتقامی سخت و دردناک که در یک آن اتفاق می‌افتد ولی بینهایت ادامه دارد: «وقت تمام می‌شود و انسان رابطه‌ای که عشق بر آن سوار بوده است را قطع‌شده می‌یابد. به همین سادگی، یکی از طرفین به‌گونه‌ای از مدار رابطه خارج می‌شود که دیگر چیزی جز خاطراتی تلخ و شیرین برای دیگر باقی نمی‌ماند.» و اینجاست که با خالی شدن زیر پای فرد، تازه متوجه می‌شود چه چیزی را ازدست‌داده است. انگار تا آن لحظه کور و کر بوده و اصلاً متوجه حضور عشق در زندگی‌اش نبوده است.

این دقیقاً همان حس تلخ و دردناکی است که کارگردان در فیلمی چهاردقیقه‌ای به مخاطب منتقل می‌کند. شخصی که با خودخواهی از رابطه خارج‌شده و حال خود را گم‌گشته میابد و دیگری را غمگین، درد آنجا اوج می‌گیرد که مخاطب متوجه می‌شود دیگر راهی برای بازگشت وجود ندارد.

دیدن این فیلم باعث می‌شود انسان برای لحظاتی سر از نفسانیت بیرون بیاورد و با دیدی بازتر به خود و اطراف بنگرد. اینکه چه موهبت‌هایی دارد و چقدر قدردان آن‌هاست. اینکه خودپسندی چه ضربه‌ای به خود و دیگران میزند. و اینکه گاهی چقدر از خود دور شده‌ایم و متوجه نیستیم که ممکن است خیلی زود دیر بشود و جز حسرتی بی‌انتها دیگر چیزی برایمان باقی نماند.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 1 =
*****