چند وقت پیش دوستی از قول یکی از فرماندهان جنگ تعریف میکرد و میگفت: در عملیاتی زمینگیر شدیم، درمقابلمان معبر و مواضع دشمن بعثی بود و نیروهای ما هم در موضعی پناه گرفته بودند. باید به خط می زدیم و مواضع عراق را میگرفتیم، بلند شدم و دستور حمله دادم ولی خبری نشد، دربین نیروها ترس عجیبی غالب شده بود، به هر طریقی که به ذهنم میرسید متوسل شدم ولی بدون جواب ماند، تا آنکه دیدم روحانی گردان کولهاش را از دوشش پایین آورد، قطعه پارچهای را از داخلش بیرون کشید، عمامهاش بود، بر سر گذاشت و بلند شد، چند کلمه حرف زد نمیدانم که چه شد ولی باصحبت و حرکت او تمام گردان بلند شد، به خط زد و مواضع را بهدست گرفتند. بله این واقعه و جریانهای مشابه آن، افشاگر سری است که در لباس نبوی نهفته هست و به دل مجاهدین قوت میدهد. یکی از این اتفاقها بهدست ابوالفضل شمس رقم میخورد؛ به گفته دوستانش او بمب روحیه بود، موجب دلگرمی رزمندگان بود. برایش فرقی نمیکرد که پشت خط هست یا در صحنه نبرد، اوضاع آرام هست یا درگیری شدید بهپاست، او به رسالت خود که حفظ روحیه مجاهدین بود عمل میکرد. خدا رحمتش کند در صحنه نبرد بسیار دلیر بود و همین دلیری او سبب بالارفتن روحیه جهادی رزمندهها میشد واقعا مصداق آیه کریمه (وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم-فتح/29) بود. هیچ گاه فراموش نمیکنم در عملیات الیبیتالمقدس وقتی درگیری شدت گرفت رزمندهها از حرکت ایستادند، هرچه فرمانده گردان حرف زد انگارنهانگار اصلا تأثیر نداشت تا آنکه ابوالفضل بلند شد چند کلمهای حرف زد وبا فریاد الله اکبر به سمت دشمن دوید؛ گردان با دیدن او از جا کنده شد، به خط زد و خط را تثبیت کرد؛ بعد ها متوجه شدیم که در آن شب بیش از حدی که ستاد فرماندهی از ما توقع داشت پیشروی کرده بودیم؛ این نتیجه، فقط با همان کار ابوالفضل شمس بود که حاصل شد.[1]
[1]اقتباس از اسناد ستاد کنگره شهدای روحانی سراسر کشور-سندشماره91-استان سمنان.شهرستان دامغان -ردیف14/نقل خاطره از سید امیر هاشمی
نظرات
رضوان خداوند بر آنان که علم را آموختند برای عمل!