نتیجه رعایت آموزههای دینی، آرامش و آسایش در دنیا و آخرت است و این آموزهها در حال حاضر توسط روحانیت به مردم ابلاغ میشود، بر همین اساس است که دشمنان و زیادهخواهان، به ترور شخصیت روحانیت پرداختهاند.
یکی از اهداف اصلی دشمنان در جامعه امروزی، هدف قرار دادن روحانیت و به طور عام مبلغان دین است، که این کار ابتدا با ترور اشخاص، شروع شد؛ ولی به دلیل کارگر نیفتادن آن، به ترور شخصیت آنها پرداختهاند.
دشمن به خوبی دریافته که تنها عاملی که از سویی باعث رشد معنویت و دین در بین مردم میشود و از طرفی با هر گونه ظلم و زیادهخواهی، مبارزه میکند، تعالیم دین است که توسط روحانیون دلسوز، به مردم ابلاغ میشود، به همین خاطر به این نتیجه رسیدهاند که با زمین زدن شخصیت روحانیت، اصل اسلام را نیز زمینگیر کنند. بنابراین دشمن با تمام قوا وارد میدان شده و از هر وسیلهای برای ضربه زدن به روحانیت، استفاده میکند.
آثار وجود روحانیت در جامعه
هر چند در بین روحانیت، افرادی وجود دارند که گاه بویی از اسلام به مشامشان نرسیده و دنیال مطامع دنیایند، هر روز رنگی عوض کرده و به منافع خود میاندیشند و گاه خود مهرهای برای سوء استفاده دشمنان واقع میشوند اما بیشتر روحانیت؛ علاوه بر دلسوزی برای اسلام و جامعه، از تقوی و معنویت نسبی نیز برخودارند و دارای آثار زیادی در جامعه هستند.
روحانیت مبلغ رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله
انتشار آموزههای اخلاقی و دینی در بین مردم جامعه، نخستین مرحلهای است که امنیت جامعه را تضمین میکند و این همان کاری است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله، انجام میدادند، آنجا که شخصی از حضرت درخواست موعظه کرد، حضرت سه مرتبه به او فرمود: «انطَلِقْ و لا تَغضَبْ»؛[1] «برو و غضب مکن» چه بسا رعایت همین آموزه، جلوی بسیاری از جنگها و کشتارها را گرفته است. امام صادق علیهالسلام، غضب را کلید و آغازگر هر شر و بدی معرفی کرده است، پس اگر امثال این آموزهها در بین مردم منتشر شود و مردم متخلِّق به آداب و آموزههای اسلامی شوند، بیتردید امنیت و آرامش در جامعه رشد میکند. نمونه روشن آن ماه مبارک رمضان است که بسیاری از تخلفات، با آمدن ماه رمضان کاهش پیدا میکند.
بنابراین در حال حاضر این آموزههای اخلاقی، اجتماعی و... توسط روحانیت به مردم، آموزش داده میشود و چون هوسبازان و زیادهخواهان ظالم، منافع خود را در خطر میبینند، باید از روحانیت عصبانی باشند.
پی نوشت:
[1]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، مصحح، غفاری، دارالکتب الاسلامیه، 1407، چاپ چهارم، ج2، ص303.