قصه شب | «ببعی سُم‌کوتاه و شوخی دردسرساز»

08:28 - 1401/10/10

قصه «ببعی سُم‌کوتاه و شوخی دردسرساز»، داستان بره‌ای ناقلاست که با شوخی عجیب خود باعث اتفاقات عجیبی می‌شود. هدف از این قصه، آموزش شوخی خوب به کودکان و بیان تفاوت شوخی و تمسخر است.

قصه شب | «ببعی سم کوتاه و شوخی دردسر ساز»

به نام آفریننده گل‌های زیبا؛ خدای مهربون و بخشنده و توانا. سلام فسقلی‌های باوفا. حالتون چطوره؟ امیدوارم همیشه خوب و سرحال باشین .

باز یه بار دیگه با یه قصه دیگه به خونه‌های گرمتون اومدم تا مهمون دلای پاک و مهمون‌نوازتون بشم.

راستی بچه‌ها! شما اهل شوخی و خنده هستین؟ اصلاً با دوستاتون شوخی می‌کنین؟ ببینم! با شوخی‌هاتون کسی رو ناراحت نمی‌کنین؟  قبل از اینکه جواب بدین، بهتره این قصه رو خوب بشنوین:

توی یه روستای خوش آب‌وهوا، مرد چوپانی زندگی می‌کرد. اون یه مزرعه کوچولو داشت و گوشه‌ اون یه طویله ساخته بود؛ طویله‌ای که توی اون چندتا بره ناز و خوشگل زندگی می‌کردن.

چوپان هر روز صبح، وقتی که هنوز خورشیدخانم از پشت کوه‌های بلند بیرون نیومده بود، از خواب بیدار میشد، سفره نون خودش رو برمی‌داشت و سراغ ببعی‌ها می‌رفت تا اونا رو با خودش به طرف دشت ببره.

گوسفندا که حسابی علف‌های تر و تازه رو دوست داشتن، با سرعت به طرف دشت می‌دویدن.

میون همه اون‌ها، یه بَرِّه شیطون به نام «سُم‌کوتاه» بود که دوست داشت همیشه با بقیه شوخی کنه؛ ولی هیچ‌وقت به این فکر نمی‌کرد که ممکنه بعضی از شوخی‌هاش باعث ناراحتی بقیه بشه.

یه روز که مثل همیشه ببعی‌ها توی دشت در حال خوردن غذا بودن، سم‌کوتاه به دوستاش نگاهی کرد و گفت: آهای گوسفندا! شنیدین یه گرگ بدجنس به این دشت اومده؟ به نظرم ممکنه هر لحظه به ما حمله کنه.

گوسفندای دیگه که در حال خوردن علف بودن، به محض شنیدن این حرف سم‌کوتاه، سرشونو بالا آوردن. یکی از اونا گفت: توی این دشت هیچ گرگی زندگی نمی‌کنه. تازه چوپان همیشه حواسش به ما هست. اگه گرگی جرئت حمله به ما رو پیدا کنه، اون با چوب‌دستی‌ای که داره، گرگ رو فراری میده.

اونا دوباره به علف خوردن خودشون ادامه دادن.

چند روزی از این ماجرا گذشت. یه روز صبح زود وقتی چوپان و ببعی‌ها به دشت رسیدن، مرد چوپان سفره پارچه‌ای خودشو کنار درختی گذاشت، بعد نشست و به گوسفندای خودش خیره شد. همین‌طور که نشسته بود، کم‌کم چشماش خسته شد و خوابش برد.

چند دقیقه‌ بعد، بره‌هایی که حسابی سیر شده بودن، سر جای خودشون نشستن و خوابشون برد.

چیزی نگذشته بود که ناگهان یکی از گوسفندا به طرف بقیه دوید. اون با صدای بلند داد می‌زد: بع... بع... گرگ... گرگ!

همه گوسفندا که از شنیدن این حرف ترسیده بودن، بدون اینکه به اطراف خودشون توجه کنن، با تمام سرعت فرار کردن. اونا می‌خواستن هرطور شده جایی قایم بشن که گرگ اونا رو نبینه.

مرد چوپان بیچاره که صدای بع‌بع گوسفندا و دویدن اونا رو شنید، از خواب پرید؛ با تعجب به اطرافش نگاهی کرد و پرسید: چی شده؟! چی شده؟!

یکی از گوسفندا با صدای لرزونی جواب داد: گرگ اومده! گرگ اومده! زود باش یه کاری کن!

مرد چوپان خیلی سریع چوب‌دستی خودشو برداشت تا به سمت گرگ بره؛ ولی هرچقدر به اطراف دوید، خبری از گرگ نبود. اون از پیدا کردن گرگ ناامید شد و خسته و کوفته روی زمین نشست که ناگهان صدای خنده‌ای شنید. از جای خودش بلند شد و به طرف صدا رفت؛ ولی چیزی دید که حسابی ناراحتش کرد. سم‌کوتاه خودشو شبیه گرگ درست کرده بود و با این کارش باعث شده بود تا بقیه بترسن و هرکدوم به یه گوشه‌ای فرار کنن. 

چوپان که حالا فهمیده بود خبری از گرگ نیست، به بره‌کوچولو گفت: چرا این کار رو کردی؟ مگه نمی‌دونستی که دوستات می‌ترسن؟!

سم‌کوتاه: من می‌خواستم با اونا شوخی کنم و یه کمی سربه‌سرشون بذارم تا بخندم.

چوپان، ببعی‌های دیگه رو صدا زد. وقتی همه ببعی‌ها به طرفش اومدن، همه ماجرا رو برای اونا تعریف کرد. سم‌کوتاه که قیافه دوستاشو دید، فهمید که چه اشتباهی کرده؛ اما این آخر داستان نبود، آخه همه گله با هم تصمیم گرفتن تا کاری کنن که دیگه بره‌کوچولوی قصه ما از این کارها نکنه. اونا همگی دنبالش دویدن تا با شاخ‌های تیزشون ادبش کنن. سم‌کوتاه هم همین‌طور که در حال فرار بود، از همه عذرخواهی می‌کرد.

بله گلای من! شوخی کردن خیلی خوبه؛ ولی تا زمانی که کسی اذیت نشه؛ آخه گاهی ممکنه دوست‌هامون از شوخی ما خوششون نیاد.

همیشه یادتون باشه شوخی‌ای خوبه که باعث بشه همه با هم بخندن. اگه یه نفر به بقیه بخنده یا یه عده به یه نفر بخندن، دیگه شوخی نیست؛ مسخره کردنه. خدای مهربونم افرادی که دیگرانو مسخره می‌کنن رو دوست نداره.

امیدوارم از این قصه چیزای خوبی رو یاد گرفته باشین. تا یه شب دیگه و یه قصه دیگه خدانگهدار.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 0 =
*****