چه کسی است مهربانتر از آنکه فرمود: «من از پروردگارم خجالت میکشم که در حال خوردن غذا، موجودی زنده به من نگاه کند و من از غذایم به او ندهم»؟!
میگوید امامتان مروج خشونت میان حیوانات است. وقتی پای سخنانش مینشینم روایتی از امام صادق علیهالسلام را میخواند که فرمودهاند: «جنگ دادن و به هم انداختن حيوانات مكروه و نارواست، جز ميان دو سگ».[1]
از او میخواهم تصورش درباره جنگ میان سگها را برایم بازگو کند. کلامش را از خشونتها، داروها و خوراکهای مخصوص برای وحشی شدن حیوانات شروع میکند و با اشاره به لذت و شرطبندی تماشاگران تمام میکند. باکمی صحبت بیشتر متوجه میشوم که در شبکههای مجازی کلیپی دراینباره دیده و از این میزان بیرحمی و خشونت منزجر شده است.
به اینجا که میرسد گوشیام را به او میدهم و از او میخواهم روایتی که آوردهام را بخواند. با احترام اجابت میکند و میخواند: «شخصی میگوید: روزی دیدم امام حسن علیهالسلام در حال میل نمودن غذا بوده و سگی در کنارش نشسته است. هر لقمهای که در دهان خود میگذارد، یکلقمه هم به سگ میداد. به او گفتم: میخواهی سگ را با سنگی بزنم تا با راحتی غذایت را میل کنی؟ در جوابم فرمود: من از پروردگارم خجالت میکشم که در حال خوردن غذا، موجودی زنده به من نگاه کند و من از غذایم به او ندهم».[2]
همزمان که میخواند تغییر را در چهرهاش متوجه میشوم؛ به انتهای متن که میرسد برمیگردد و با تعجب میپرسد چگونه ممکن است؟ مگر میشود این دو، آموزههای یک دین باشند؟
اکنونکه از موضع ابتدائیاش عقب نشسته و از اشکال به سؤال رسیده، به او میگویم که در گذشته وظیفه سگ با امروز تفاوت داشت. در آن روزگار سگها مسئول سرگرم کردن صاحبانشان نبودند. این حیوانات در آن دوران برای نگهبانی و شکار استفاده میشدند و به همین سبب نیاز بود که همیشه آماده و چابک باشند. امام صادق علیهالسلام نیز درباره آن شرایط سخن گفتهاند. ایشان نه به شرطبندی و قمار توصیه کردهاند و نه از تماشگرانی که برای تفریح حیوانات را به جان هم میاندازند دفاع نمودهاند. مراد تمرین و آماده نگهداشتن حیوان است و بس.[3]
آرامش را در چشمانش میبینم. خیالش راحت شده است که دینش جز مهربانی ندارد. دستم را میفشارد و با لبخندی بر لب دور میشود.
پینوشت:
[1]. كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، چاپ چهارم، دارالكتب الإسلامية، 1403ق، ج6، ص553.
[2]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، داراحیاء التراث العربی، 1403ق، ج43، ص352.
[3]. كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، چاپ چهارم، دارالكتب الإسلامية، 1403ق، ج6، ص554.