مینی سریال عاشورا به کارگردانی هادی حجازیفر یکی از شاخصترین تولیدات در موضوع دفاع مقدس است که به پخش شبکه اول رسانهی ملی رسیده است. در این متن به بررسی قسمت دوم این اثر میپردازیم.
مینی سریال عاشورا به کارگردانی هادی حجازیفر بعد از موفقیت و درو کردن جوایز توسط نسخه سینماییاش در هفت قسمت به پخش شبکه اول سیما رسیده است.
اولین ساخته هادی حجازیفر در مقام کارگردان در چهلمین جشنواره فیلم فجر برنده پنج جایزه، از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم شد و توانست در اکران عمومی، عنوان پرفروشترین فیلم دفاع مقدس تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند.
این اثر محصول مرکز سیما فیلم است که پخش خود را از جمعه ٢٧ مرداد ماه ساعت ٢٢ در شبکه یک سیما، به صورت هفتگی آغاز کرده است.
قسمت دوم از مینی سریال عاشورا به زندگی شهید جاوادنه انقلاب اسلامی آقا حمید باکری میپردازد. آقا حمیدی که سالهای سال یک جریان سیاسی خاص سعی در مصادره آن دارد. البته این مصادره نه به دلیل اشتراک فکری-رفتاری که به دلیل همسو شدن بعضی از اعضا و یادگاران آقا حمید با آنهاست.
حجازی فر در قسمت دوم عاشورا حمید باکری را به مخاطب خود معرفی میکند که قابل دسترسی و قابل الگوگیری است، او که در جای جای سریال سعی دارد از اسطورهسازی غیر واقعی پرهیز کند، در مورد حمید باکری نیز همین مسئله را پیاده میکند. هشت سال دفاع مقدس خود به اندازه کافی اسطورهای، فراموش نشدنی و با عظمت است که نیازی به اضافه کردن چیزی نداشته باشد و خوشبختانه حجازی فر سعی کرده است از فضای کلیشهای که برای شهدا ساخته شده است به دور باشد.
پرداخت شخصیت آنقدر درست است و در عین حالی که حمید باکری پایش روی زمین است، با بقیه متفاوت است. در واقع فیلمساز به ما نمایش میدهد آنچه که باکری و امثال باکری را با بقیه متفاوت میکند رفتار متفاوت آنها در مواجهه با همین مسائل و مشکلات زمینی است.
او که از یک سو مجبور به نوشتن توبهنامه است و از سویی دیگر فرمانده لشکرش نیاز مبرمی به او دارد، وظیفهشناس است و با نوشتن توبهنامهای کلی، به سراغ آن چیزی میرود که وظیفه خود میبیند.
تلاشهای بیوقفهی همسرش را میبیند و با تمام خستگی که دارد لباسهای کودک شیرخوارشان را میشوید. همین جزئیات بسیار کوچک است که امثال باکری را از ما جدا میکند.
او که خستهی جنگ است در عین حالی که برنامه دارد بعد از جنگ به سفر دور دنیا برود، دلبستگی ویژهای نیز به هور دارد و مدام برای همسرش از رفقایش در هور میگوید. مخاطب عشق حمید به هور را زمانی عمیقا میفهمد که آرزوی زمینی او یعنی سفر به دنیا را هم میبیند، لذاست که با او همزاد پنداری میکند.
حجازیفر در این قسمت همرزمان آقا حمید را نیز تماشایی نشان داده است، فضای بسیار دلنشینی از این بچهها در هورالعظیم به نمایش میگذارد وبرای نگارندهای که یک دهه و اندی پس از جنگ به دنیا آمده است، درک شدنی و صد البته حسرت برانگیز است.
فضای عاشقانه و عاطفی شهید و همسرش، بیرحمی جنگ و رنجهایی که خانواده شهید متحمل شده، دیگر مسائلی بود که حجازیفر در این قسمت به خوبی از عهده آن برآمد.
ما در این قسمت به شکلی با حمید باکری آشنا میشویم که به سادگی میتوانیم با او ارتباط برقرار کرده و او را دست یافتنی میبینیم. مسئلهای که برگ برنده سریال عاشورا و جداکننده او از سایر آثار دفاع مقدس است.
ادامه دارد...