-با پررنگ شدن حیا در وجود انسان، انسان احساس کرامت و بزرگمنشی خواهد کرد و چون ارزش وجودی خود را شناخت، از خدای خویش حیا کرده مرتکب گناه و معصیت نمیشود.
حیا و کرامت انسانی
حیا و ایمان ملازم یکدیگرند و از جمله عواملی که باعث ظهور حیا در انسان میشود، طلوع ایمان است چرا که ایمان باعث میشود انسان حضور خدا را درک و در محضر او حیا کند، حیا از مقوله محبت است نه تکلیف و وظیفه، انسان از روی عشق و محبت حیا میکند و تا به مراحل بالای معرفت نرسد، این مفهوم را درک نخواهد کرد[1].
حیا تجلی جمال و جلال انسان است، هم هیبتی به انسان میدهد که دیگران جرأت نکنند هر حرفی را جلوی انسان مطرح کنند و هم جمال انسان
را به نحوی زیاد میکند که چوب حراج به آن نزند[2].
اگر حیا نزد انسان قوی باشد، کرامت و بزرگمنشی نزدش قوی خواهد شد و شرافتی را نزد خودش درک میکند که به موجب آن به گناه و پستی آغشته نمیشود حیا، آزادی را با کرامت پیوند میدهد، شروع حیا آزادی است و غایت آن کرامت است و البته حیا از منظری دیگر زمینهای را در جهت گسستن آزادی از کرامت فراهم میکند و گسیختن آن از این جهت است که انسان در نقطهای قرار میگیرد که آزادی را از خود سلب تا به کرامت دست یابد، او آزاد است که از فلان واژه در جمع استفاده کند؛ اما این آزادی را از خود میگیرد تا کرامت خود و دیگران را حفظ کند، محور ارزشها، در غرب آزادی است و در اسلام کرامت، در غرب به هیچ وجه آزادی خود را محدود نمیکنند اما اسلام در بعضی مواقع آزادی را به خاطر حفظ کرامت بشر محدود میکند[3].
نتیجه گیری:
حیا و ایمان ملازم یکدیگرند پس هرگاه یکی از آنان از بین برود دیگری نیز از بین خواهد رفت و با پررنگ شدن حیا در وجود انسان، انسان احساس کرامت و بزرگمنشی خواهد کرد و چون ارزش وجودی خود را شناخت، از خدای خویش حیا کرده مرتکب گناه و معصیت نمیشود،حیا همان گونه که آزادی را با کرامت پیوند میدهد گاه باعث گسستن آن دو نیز میشود و آن هنگامی است که آزادی در نقطه مقابل کرامت انسانی قرار گیرد در این صورت حیا آزادی را کنار
میگذارد تا کرامت خویش را حفظ کند و البته این امر زمانی محقق میشود که انسان حدودی برای آزادی قائل باشد و آن را مانند جوامع غرب افسارگسیخته و بدون مرز نشناسد.
[1]. بانکی پورفرد، امیرحسین، حیا، ص91.
[2]. همان، ص95.
[3]. همان، ص36.