بسیاری از ما نگرانیم که آیا نهایت تلاشهای اقتصادی و شغلی ما آخرتمان را تباه نخواهد ساخت؟ اگر پاسخ امام صادق علیهالسلام به یک سؤال نقل شده در حدیث را داشته باشیم، این نگرانی برطرف میشود.
![](https://btid.org/sites/default/files/media/image/770157_266_0.jpg)
پیرمرد در حالی که لحظات آخر عمرش را سپری میکرد، فرزندانش همچون پروانه به دور شمع رو به خاموشی او میچرخیدند و تلاش میکردند تا آخرین توشهها را از وجود پدر مهربان و فداکار خویش برگیرند.
پیرمرد در نفسهای پایانی به این فکر فرو رفته بود که آیا به مسئولیتهای خود به عنوان یک پدر به خوبی عمل کرده است؟ آیا به نیازهای مادی و معنوی فرزندانش به خوبی پاسخ داده است؟ او طول عمر نود ساله خود را مرور میکرد و به یاد میآورد که برای رفاه و آسایش فرزندانش تلاش زیادی کرده است. هر چند که او نتوانسته بود ثروت زیادی را برای ورثه خود به جای بگذارد؛ اما میدانست که تلاشش به اندازهای بوده که شرمنده اهل و عیالش نباشد.
پیرمرد، شخص متدین و با خدایی بود. با خود میگفت، مبادا رفتار اقتصادی من به گونهای بوده که خَسِرَ الدنیا و الآخرة شده باشم!؟ من که مانند ثروتمندان، نتوانستهام ثروت زیادی جمع کنم و دنیای خود و فرزندانم را به بهترین شکل ممکن تأمین کنم و نتوانستهام وقت زیادی را برای بندگی خدا و آبادانی آخرتم اختصاص بدهم.
پیرمرد غرق در این نگرانی و دلهره بود که ناگاه احساس کرد شخصی با یک دست خود دستانش را به مهربانی میفشارد و با دست نوازشگر دیگرش عرق سرد از چهرهاش میزداید. چقدر این دستهای آرامشبخش، برایش آشنا و تجربهشده هستند. آری پیرمرد دستهای پسرش را خوب میشناخت! مهدی یکی از فرزندان خوب و صالح او بود که عمری برای تربیت و هدایتش تلاش کرده بود.
پسر با مهربانی پرسید: پدرجان چه چیزی تو را در این لحظات، نگران کرده است؟ پدر شرح نگرانی خود را برای پسر بازگو کرد. آنگاه این فرزند صالح، پدر پیرش را به یاد حدیثی از امام صادق علیه السلام انداخت که با یکدیگر از عالِم مسجد محله خودشان شنیده بودند. این فرزند میخواست با یادآوری این حدیث که به نوعی با حال و روز پدرش مشابهت داشت، خاطر پدر خویش را آسوده سازد و دلگرمش کند که او، هم از دنیا به اندازه لازم بهرهمند شده و هم آخرت خویش را آباد ساخته است.
روایت از این قرار است که مردى به امام صادق (ع) گفت: به خدا سوگند! هرآینه ما در طلب دنیاییم و دوست مىداریم که به آن دست یابیم. امام فرمود: میخواهى به آن دست یابى که چه کنى؟ گفت: مىخواهم خود و خانوادهام را تأمین کنم و با خویشانم پیوند برقرار نمایم و با آن صدقه دهم و حج و عمره گزارم. امام فرمود: این دنیاخواهى نیست؛ بلکه آخرتخواهى است.[۱]
پیرمرد حالا با یادآوری این حدیث نورانی، دلش آرام گرفته بود. او دریافته بود که تلاشهایش برای تأمین فرزندان، بیهوده نبوده است. پیرمرد به دلیل اینکه همراه با تلاش و کوشش برای بهرهمندی فرزندانش، به فکر آخرت آنها هم بوده است، تمام رفتارهای دنیاییش هم رنگ و بوی آخرت گرفته است.
او همچنین در این لحظات آخر عمر، طعم شیرین آخرتگرایی را نیز در وجود فرزندان صالحش با تمام وجود میچشید. فرزندانی که زحماتش را ارج مینهند و به پاداشهای أخروی بشارتش میدهند. بنابراین پیرمرد با خاطری جمع چشمانش را بست و به خدا پیوست!
پینوشت:
[۱]. الکافی، ج5، ص72.