شیوه دعوت و امر به معروف و نهی از منکر حضرت ابراهیم علیه السلام

07:43 - 1393/05/01
چکیده: حضرت ابراهیم علیه السلام ضمن آن که آزر را با سخنان مؤدّبانه و دلایل معقول به سوی توحید و یکتاپرستی دعوت کرد، از بین صفات الهی، صفت رحمانیت خداوند را برگزید تا موجب دل گرمی و امیدواری آزر گشته، راه توبه و بازگشت را به سوی او بگشاید.
امر به معروف و نهی از منکر

رهروان ولایت ـ مقدمه

بر اهل بصیرت و سالکان راه حقیقت روشن است که قرآن کریم کامل ترین و جامع ترین دستورات هدایتی را داراست و شامل انواع براهین و دلایل عقلی و منطقی در جهت هدایت بشر به سوی حق می باشد. از این رو، در آیات فراوانی، انسان ها را به «معروف» امر نموده و از «منکر» نهی کرده و نمونه های بارز و آشکاری را برای الگو و سرمشق قرار دادن به بشر شناسانده است که با گوش جان دادن به قصص آن، می توان صفات آمران و ناهیان و شیوه های دعوت آنان را شناخت و با پی روی از ایشان در جهت هدایت جامعه، گام های بلندی برداشت.

یکی از بهترین این آمران، که در قرآن کریم از او یاد شده، حضرت ابراهیم علیه السلام است. قیام به دینِ فطرت و نشر عقیده توحید و پاکی از شرک و دوگانگی همان هدف مقدّسی است که حضرت ابراهیم علیه السلام برای آن قیام نمود. در روزگاری که مردم سنّت توحید را که حضرت نوح و انبیای پس از او گوش زد کرده بودند از یاد برده و به بت پرستی روی آورده بودند.(۱)

پیش از ورود به بحثِ شیوه ها و طرق دعوت حضرت ابراهیم علیه السلام ، لازم است سخنی کوتاه درباره محیط دعوت ایشان و نیز مردم بابل و اعتقادات آنان گفته شود:

نگاهی به شرایط اجتماعی عصر حضرت ابراهیم علیه السلام

در زمان پادشاهی نمرود بن کنعان، در زمان ابراهیم علیه السلام (۲) مردم بابل به پرستش معبودهای باطل پرداخته و از خدای تعالی روی گردانده بودند.

در برخی از تواریخ آمده است : «نمرود اولین کسی بود که آتش می پرستید و بر آن سجده می کرد.»(۳) او از جهالت و سبک مغزی مردم زمان خود سوء استفاده نمود و حتی ادعای خدایی کرد و خود را رب الارباب خواند. مردم همچون بردگان و بندگان درگاه او بودند و آنچه فرمان می داد، بی چون و چرا انجام می دادند. بزرگ ترین سنگری که وی به دست آورده بود، جلب توجه گروهی از منجّمان و کاهنان بود که دانشمندان آن روز محسوب می شدند(۴) و بدین سان حوادث آینده را پیش گویی می کردند. از جمله این افراد، آزر، منجّم درگاه نمرود بود. او حوادث آینده را پیش گویی کرده، به نمرود خبر می داد و نمرود بدین طریق، خود را آگاه از تمام وقایع معرفی می کرد و براساس آن ها پادشاهی و حتی خدایی می نمود.

در یکی از شب ها که آزر برای پیش گویی به آسمان می نگریست، از طریق حساب نجوم، متوجه شد که در سرزمین نمرود، مولودی متولد می شود که هلاکت آیین نمرود به دست اوست. پس به نمرود گفت: در این سرزمین و در همین سال، فرزندی به دنیا خواهد آمد که زوال ملک تو به دست اوست.(۵) در این هنگام، که نمرود مست قدرت خود بود و حاضر نبود آن را به هیچ عنوان از دست بدهد، از انجام هر کاری دریغ نورزید. او، که دین و آیین و فرمان روایی خود را در خطر نابودی می دید، برای بقای حکومت خود، امر کرد تا مردان و زنان را از هم جدا نمایند و از احوال زنان جست وجو کرده، زنان باردار را محبوس نموده تا کودک خود را به دنیا آورند؛ اگر فرزند به دنیا آمده پسر بود او را بکشند. در چنین زمانی، خداوند متعال مقدّر نمود که با تمام دقت ها و سخت گیری های نمرود، حضرت ابراهیم علیه السلام به دنیا بیاید.

طبق شواهد روایی، حضرت ابراهیم علیه السلام از بدو ولادت تا سن سیزده سالگی،(۶) به دلیل ممانعت نمرود از ولادت فرزندان ذکور، به تنهایی در غار ماند؛ به عبارت دیگر، تا وقتی که به حد تمیز رسید در آن نهان گاه، دور از جامعه خود می زیست و پس از طی مدتی نسبتا طولانی، به سوی قوم و خانواده خود خارج گردید. وی در اولین برخورد، با مردمی بت پرست مواجه شد و چون دارای فطرتی پاک و دور از هرگونه آلودگی بود که بر توحید گواهی می داد این عمل را قبیح و زشت دانست. خداوند نیز به خاطر علم به استعدادها و قابلیت های درون وی قدرت رؤیت ملکوت را به او داده و به حضرت رشد عطا نمود. براساس این مقام، او فقط حق را می دید. از این رو، اعمال و رفتار قوم خود را مخالف حق یافته، آن را نپسندید و به هدایت آن ها پرداخت؛ راه هدایت و دعوت به حق را گشود و قوم خود را از زشتی های اعمالشان آگاه کرد. در این راستا، ادلّه و حجت هایی برای بیداری اذهان خفته بیان داشت. این ها دلیل هایی بود که خداوند به وی آموخته بود. وی پیوسته مردم را از بت پرستی نهی می کرد و به توحید امر می نمود و در این جهت، با توجه به شرایط موجود، دعوت های گوناگونی داشت. او آزر و قوم بت پرست و به دنبال آن، ستاره پرستان را به توحید و یکتا پرستی دعوت نمود.

۱ دعوت آزر

آنچه از آیات مربوط به داستان حضرت ابراهیم علیه السلام استفاده می شود، این است که ایشان در اولین برخورد با قوم خود، با فردی روبه رو شد که قرآن کریم آن شخص را «آزر» و اب(۷) او نامیده است. حیات آزر در ساختن بت و بت پرستی خلاصه می شد. حضرت ابراهیم علیه السلام با رعایت ادب و احترام قابل تحسین، با آزر به سخن پرداخت و او را به سوی خدای یکتا دعوت نمود. قرآن کریم سخنان مطرح شده بین حضرت ابراهیم علیه السلام و آزر را در آیات متعدد(۸) بیان می نماید. با توجه به این گفت وگوها، باید اعتراف نمود که حضرت ابراهیم علیه السلام بهترین آمر به معروف و ناهی از منکر در بین قوم خود بود.

در بررسی دعوت و سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام لطایف و شیوه هایی خاص و قابل تحسین دیده می شود که عبارتند از:

الف. ادب و احترام در امر به معروف

قرآن کریم بهترین گواه بر ادب و احترام آن بزرگوار است؛ آن جا که می فرماید:

«و اذکر فی الکتاب ابراهیم انّه کان صدّیقا نّبیّا اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئا یا ابت انّی قد جاءنی من العلم ما لم یأتک فاتّبعنی اهدک صراطا سویّا یا ابت لا تعبد الشّیطان انّ الشّیطان کان للرّحمن عصیّا یا ابت انّی اخاف ان یمسّک عذاب من الرّحمن فتکون للشّیطان ولیّا» (مریم: ۴۲۴۵)؛ در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راست گو و پیامبر (خدا) بود. هنگامی که به پدرش گفت: «ای پدر، چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود و نه می بیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل می کند؟! ای پدر، دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است. بنابراین، از من پی روی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم. ای پدر، شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیان گر بود. ای پدر، من از این می ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد. در نتیجه، از دوستان شیطان باشی.

با توجه به آیات یاد شده، باید گفت:

اولاً ذکر «یا ابت» در خطاب به آزر و تکرار نمودن آن در فواصل کوتاه، گواه بر فروتنی و خضوع حضرت ابراهیم علیه السلام و نهایت ادب و احترام ایشان در دعوت به سوی توحید است.

ثانیا به کار بردن جملات سؤالی به جای جملات امری نیز به نوعی ادب و احترام ایشان را می رساند. به عبارت، دیگر حضرت ابراهیم علیه السلام به آزر امر و تحکم نمی کند که این سنگ ها و چوب ها را نپرست، بلکه شیوه ایشان در ارتباط با آزر و سایر مردم، مهربانی و دلسوزی است.

ثالثا یکی دیگر از شیوه های حضرت ابراهیم علیه السلام در دعوت آزر، بیان علت دعوت به معروف می باشد. وی با فروتنی می فرماید: در نزد من، نوعی علم است که در نزد تو نیست. نمی گوید که من در علوم تبحّر دارم، و این از باب ادب در خطاب است.(۹) شاید می خواهد بیان دارد که وجود این علم خدادادی است که موجب دعوت من شده، و اگر این علم همراه تو بود، من نیز باید از تو پی روی می نمودم. از این رو، با ذکر سخنانی که حاکی از ادب و احترام است، دعوت خود را آغاز می کند. رعایت شیوه های ذکر شده بهترین درس برای شروع امر به معروف و نهی از منکر است.

در مرحله دوم دعوت آزر، به بیان علت نهی از منکر پرداخته، زشتی و قبح پرستش بت ها را بازگو می کند.

ب. بیان علت نهی از منکر برای رشد فکری

حضرت ابراهیم علیه السلام در تکمیل شیوه قبلی، به بیان علت نهی از پرستش بت ها پرداخت تا زمینه را برای رشد فکری مردم ایجاد نماید. در این مرحله از دعوت نیز اموری را رعایت می کند که عبارتند از:

اول ذکر علت نهی؛ چنان که می فرماید : چرا چیزی را که نه می شنود و نه می بیند و نه نیازی از تو برطرف می سازد، پرستش می کنی؟ و بدین سان، آزر را متوجه اشتباه خود یعنی لغو و باطل بودن و نیز قبح عبادتش می گرداند. به عبارت دیگر، صفات معبود را در جهت رفع نیازهای عابد بیان می دارد؛ زیرا این صفات است که موجب لیاقت و شایستگی معبود می شود.

دوم پرستش بت ها را امری قبیح می شمارد؛ بدین سان که پرستش آن ها را مساوی با پرستش شیطان عصیان گر اعلام می دارد.

ج. ایجاد امید در حین دعوت

حضرت ابراهیم علیه السلام ضمن آن که آزر را با سخنان مؤدّبانه و دلایل معقول به سوی توحید و یکتاپرستی دعوت کرد، از بین صفات الهی، صفت رحمانیت خداوند را برگزید تا موجب دل گرمی و امیدواری آزر گشته، راه توبه و بازگشت را به سوی او بگشاید.

وی در عین آن که آزر را به سوی یکتاپرستی دعوت نمود، مأمور هدایت و راه نمایی قوم خویش نیز گشت. قرآن کریم در آیات و سوره های متعدد، از احتجاج ها و مجاهدت های حضرت ابراهیم علیه السلام برای هدایت آزر و قوم بت پرست سخن به میان آورده است.

البته، لازم به یادآوری است که وظیفه پیامبر شناساندن راه حق است ، نه اجبار و تحکّم در رساندن به راه حق. از این رو، آمر به معروف با علم به این مطلب، به معروف دعوت نموده، از منکر نهی می نماید.

۲ دعوت بت پرستان

حضرت ابراهیم علیه السلام در مواجهه با قوم خود، به عده ای برخورد کرد که سرگرم عبادت بت هایی از سنگ و چوب بودند. او ابتدا به بیداری افکار آن ها پرداخت، سپس آن ها را به سوی توحید دعوت کرد.

الف.  بیداری اذهان خفته

او افکار و اذهان بت پرستان را خالی از دلایل حقیقی دانست و آن ها را دارای جمودی دید که جز پی روی از نظرات پدرانشان، قدرت بر تصمیم دیگری ندارند. بنابراین، تمام تلاش خود را متوجه آگاه کردن آن ها ساخت تا ابتدا افکار و عقاید باطل را از آن ها دور سازد، سپس صفحه ذهنشان را آماده ارائه توحید گرداند.

بدین منظور، پرسش هایی مطرح کرد تا بت پرستان در پاسخ به آن ها، متوجه اشتباهاتشان گردند. وی ابتدا از ماهیت و چگونگی بت ها سؤال کرد تا بدین طریق ماهیت آن ها را مخدوش سازد و سپس با استدلال هایی دیگر، بی فایده بودن بت ها را ثابت نمود:

۱ توجه به ماهیت بت ها: شیوه حضرت ابراهیم علیه السلام در این مرحله از دعوت برای نیل به هدف بیان سؤالاتی درباره کیفیت و ماهیت معبودهای دروغین بود البته نه بدین منظور که از ماهیت آن ها خبر نداشت؛ زیرا او می دانست و با چشم خود دیده بود که بت ها از سنگ و چوب ساخته شده اند، بلکه هدف او بیان مصنوع بودن و بی ارزش بودن بت ها بود.

قرآن در این باره می فرماید:«اذ قال لأبیه و قومه ما تعبدون» (شعراء:۷۰)؛ هنگامی که به پدر و قومش گفت: چه چیز را می پرستید؟

نیزآمده است:«اذقال لأبیه وقومه ما ذاتعبدون»(صافات: ۸۵) هنگامی که به پدر و قومش گفت: این ها چیست که می پرستید؟

سپس برای بطلان عقیده سوددهی بت ها از فواید آن ها سؤال می کرد.

۲ توجه به بی فایده بودن بت ها: پیش از ورود به این بحث لازم است سخنی کوتاه درباره برخی از علل معبود قرار گرفتن بت ها گفته شود. این علل عبارتند از:

اول بت پرستان احساس نیاز به وسیله ای می کردند تا اتصال آن ها را با معبود حقیقی برقرار گرداند. آن ها این وسیله ارتباطی را به دست خود ساختند، سپس با گذشت زمان، تحت تأثیر هوای نفس قرار گرفتند و معبود واقعی را گم کردند و در نهایت، رو به سوی معبودهای دروغین نهادند.

مجاهد و قتاده و ابو علی جبّائی روایت کرده اند: (بت پرست ها) به دست خود بت هایی می ساختند و خداوند بت های آنان را «افک» نامیده است؛ زیرا آن ها به دروغ ادعا می کردند که بت ها خدا می باشند.(۱۰) به عبارت دیگر، بتی را می تراشیدند و آن را الهه دروغی خود قرار می دادند.

دوم بت پرستان اعتقاد به تصرف بت ها در روزی داشتند و بت ها را مقرّب درگاه خداوند دانسته، رضایت آن ها را موجب سرازیر شدن نعمت ها و روزی می شمردند.

از این رو، حضرت ابراهیم علیه السلام در ردّ شبهات بت پرستان ابتدا با طرح سؤال درباره فواید بت ها، آن ها را متوجه این نکته مهم می کرد که این بت های مصنوع دست شما سودی نداشته، رفع احتیاجی نمی کنند. بدین دلیل، شایسته پرستش نیستند.

قرآن کریم از قول حضرت ابراهیم علیه السلام آورده است که ایشان فرمود: «قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرّون» (شعراء: ۷۲ و ۷۳)؛ گفت: آیا هنگامی که آن ها را می خوانید صدای شما را می شنوند؟ یا سود و زیانی به شما می رسانند؟

سپس در ردّ شبهه دوم حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: «انّما تعبدون من دونِ الله اوثانا و تخلقون افکا اِنّ الّذین تعبدون من دون الله لا یملکون لکم رزقا فابتغوا عندالله الرزق و اعبدوه و اشکروا له الیه ترجعون» (عنکبوت:۱۷)؛ شما غیر از خدا فقط بت هایی (از سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید. آن هایی را که غیر از خدا پرستش می کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند، روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که به سوی او بازگشت داده می شوید.

به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم علیه السلام خواست به بت پرستان بفهماند که اگر بت ها را به خاطر بسط و گسترش روزی می پرستید و آن ها را دخیل در رزق خود می دانید، بدانید که آن ها دخل و تصرفی در روزی ندارند، بلکه رزق را نزد خداوند جویا گردید که او مالک واقعی جهان است. در نتیجه، شکر و عبادت تنها مخصوص خداوندی است که به سوی او باز می گردید.

بدین سان، حضرت ابراهیم علیه السلام اذهان خفته مردم بت پرست را که سال ها از تفکر باز مانده بودند، به حرکت واداشت و آنان را متوجه حقارت معبودهایی که به دست خود ساخته بودند، نمود. گرچه در بیان، به این مسأله اعتراف ننمودند.

در مجموع، می توان گفت: حضرت ابراهیم علیه السلام از طرح سؤالات خود اهدافی مهم دنبال می کرد که عبارتند از:

اهداف حضرت ابراهیم علیه السلام در طرح سؤالات

حضرت ابراهیم علیه السلام با وجود آگاهی از ماهیت و فواید بت ها، به وسیله مطرح کردن این سؤالات، شاید چندین هدف را دنبال می کرد:

تحقیر بت ها: وی در مواضع گوناگون به تحقیر بت ها، که معبود قومش بود، پرداخت؛ از جمله: آن گاه که با آزر و قومش سخن می گوید و از ایشان می پرسد: «ما هذه التّماثیل الّتی انتم لها عاکفون» (انبیاء:۵۲)؛ این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آن ها را پرستش می کنید؟

در این جمله کوتاه، با تعبیر «ما هذه» و به دنبال آن، کلمه «تماثیل» حقارت و پستی بت ها را بیان می دارد.

نمایاندن جهالت مردم: حضرت ابراهیم علیه السلام با طرح این سؤالات می خواست قدرت تفکر و تعقل آن ها را به کار اندازد تا به دنبال آن، معترف به اشتباهشان گردند. برخی از مفسرّان گویند: «این خود یکی از طرق مناظره است و مخصوص موردی است که کسی بخواهد حقیقت و سایر شؤون مدعای خصم را به خود او بفهماند، تا وقتی اعترافی از او شنید، همان را سوژه و مدرک قرار داده، بطلان مدعایش را اثبات کند. علاوه براین، وجه دیگر این گونه پرسش از آن جناب این است که این محاجه مربوط به اولین روزی است که ابراهیم علیه السلام از پناهگاه خود در آمده و داخل در مجتمع پدر و قوم خود شده است و قبل از این چیزی در این باره ندیده بود و احتجاج او از یک فطرت ساده و پاک سرچشمه می گرفت.»(۱۱)

قوم بت پرست در مقابل سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام پاسخ قانع کننده ای نداشتند. از این رو، عمل خود را به نیاکانشان نسبت دادند، تا قدری از عیب سبک مغزی خود بکاهند.

قرآن کریم سخن آنان را چنین بیان می فرماید: «قالوا بل وجدنا آباءنا کذلک یفعلون» (شعراء: ۷۴)؛ گفتند: ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند.

حضرت ابراهیم علیه السلام نیز خط بطلانی بر عقاید آنان و پدرانشان می کشد و در یک جواب، به آن ها می فرماید: «قال لقد کنتم انتم و آباءکم فی ضلالٍ مبینٍ» (انبیاء:۵۴)؛ گفت: مسلّما، هم شما و هم پدرانتان در گم راهی آشکاری بوده اید.

حضرت ابراهیم علیه السلام آن ها را از این که تقلید نیاکان کرده اند، مذّمت کرد.(۱۲) وجه این که در ضلال مبین بوده اند، همان است که در محاجه با قوم و پس از شکستن بت ها، خاطرنشان می کند(۱۳) و می فرماید: «قال ا فتعبدون من دونِ اللهِ ما لا ینفعکُم شیئا و لا یضُرّکم» (انبیاء:۶۶)؛ آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کم ترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما می رساند (نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان)؟

این تعبیر که همراه با انواع تأکیدها و حاکی از قاطعیت تمام است، موجب شد که بت پرستان قدری به خود آمده، درصدد تحقیق برآیند؛ زیرا آن ها به پرستش بت ها عادت کرده بودند و آن را یک واقعیت قطعی می پنداشتند؛ باور نمی کردند کسی به طور جدّی با بت پرستی مخالفت کند. از این رو، از روی تعجب پرسیدند:(۱۴) «قالوا ا جئتنا بالحقّ ام انت من اللّاعبین» (انبیاء:۴۵)؛ گفتند: آیا مطلب حقی برای ما آورده ای یا شوخی می کنی؟

در این زمان، با مقدّمه چینی کاملاً منطقی، حضرت ابراهیم علیه السلام زمینه را برای گفتن حقیقت آماده دید و مرحله دوم دعوت قوم بت پرست را با معرفی ربّ حقیقی آغاز کرد.

ب. معرفی ربّ حقیقی و توجه بت پرستان به تقوای الهی

حضرت ابراهیم علیه السلام پس از بیان ماهیت بت ها و در نتیجه، بطلان عقیده بت پرستی آن ها را به سوی خداوند قادر و توانایی دعوت می کند که همه چیز در دست قدرت اوست؛ او خالق و روزی دهنده، میرنده، و زنده کننده تمام انسان هاست. اوست که نیازهای ما را تأمین کرده و به سوی خود هدایت نموده است.

حضرت ابراهیم علیه السلام به صراحت، پس از باطل خواندن خدایان قوم، پروردگار واقعی آن ها را معرفی نمود. قرآن کریم از قول او، ربّ حقیقی را چنین معرفی کرده است: «الّذی خلقنی فهو یهدین و الّذی هو یطعمنی و یسقین و اذا مرضت فهو یشفین و الّذی یمیتنی ثمّ یحیین» (شعراء: ۷۸۸۱)؛ همان کسی که مرا آفرید و پیوسته راه نمایی ام می کند و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند.

و نیز بنابر فرمایش قرآن «قال بل ربُّکم ربّ السّموات و الارض الّذی فطرهنَّ و اَنا علی ذلکم من الشّاهدین» (انبیاء: ۵۶) گفت: «پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آن ها را ایجاد کرده و من بر این امر، از گواهانم.

از این رو، پروردگار واقعی را همان خالق آسمان ها و زمین معرفی می نماید.

علت این که حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است، بدین دلیل است که عده ای اعتقاد بر خالقیت «اللّه» داشتند، ولی برای هر قسمتی خدایی قایل بودند: خدای آسمان، خدای زمین، خدای ابر، … و این چنین به خداوند شرک می ورزیدند. اما حضرت ابراهیم علیه السلام برای آن ها مشخص می کند که «رب» شما و «رب» آسمان ها و زمین است و وجودی جز ایجادکننده و خالق آن ها نیست. سپس با ذکر جمله «أنا علی ذلکم من الشّاهدین» خود را یکی از شاهدان و گواهان و آگاهان بیان می دارد که از تقلید کورکورانه بدورند.

در ادامه، برای تأکید بیش تر می فرماید: «أ افکا الهةً دون الله تریدون فما ظنّکم بربّ العالمین» (صافات: ۸۶۸۷)؛ آیا غیر از خدا به سراغ این معبودان دروغین می روید؟ شما درباره پروردگار عالمیان چه گمان می برید؟ و با این تعبیر، به قاطعیت، باطل بودن خدایان آن ها را بیان می دارد.

در برخی از تفاسیر آمده است که حضرت با سخن کوبنده خود می فرماید: شما درباره پروردگار عالمیان چه گمان می برید؟ روزی او را می خورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بی ارزش را هم ردیف او قرار داده اید. تعبیر «رب العالمین» اشاره به این است که تمام عالم در سایه ربوبیت او اداره می شوند. اما شما او را رها ساخته، به سراغ یک مشت پندارها و اوهامی که هیچ منشأ اثر نیست، رفته اید.(۱۵)

بدین روی حضرت ابراهیم علیه السلام پس از موعظه های فراوان، در اوقات و شرایط گوناگون سعی نمود تا ابتدا روح و قلب قوم بت پرست را از شرک پاک نماید تا شاید با کنار نهادن پرستش اجسام بی جان و حقیر، در افکار و اعمال خود تجدیدنظر نمایند – و سپس به پرستش خدا و تقوای الهی دعوت نمود؛ چنان که قرآن کریم می فرماید: «و ابراهیم اذ قال لقومه اعبدوا الله و اتّقوه ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون» (عنکبوت: ۱۶) ما ابراهیم را (نیز) فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از (عذاب) او بپرهیزید که این برای شما بهتر است، اگر بدانید.

در این آیه، دو برنامه مهم اعتقادی و عملی انبیا علیهم السلام را، که دعوت به توحید و تقوا بوده است، یک جا بیان می کند.(۱۶)

تقوا و روح پرهیزگاری و احساس مسؤولیت در برابر فرمان های الهی چیزی است که کانون آن قلب و روح آدمی است و از آن جا به جسم سرایت می کند.(۱۷) از این رو، آمر به معروف باید ابتدا کانون و مهبط وحی را در آدمی پاک و خالی از هرگونه آلایشی ساخته، فطرت افراد را زنده سازد؛ سپس به بیان حقایق وواقعیت های هستی پرداخته،وحدانیت خدارابه اثبات رساند.

۳ دعوت ستاره پرستان

پیش از ورود به این بحث، لازم است سخنی کوتاه درباره ستاره پرستی مردم بابل گفته شود: مردم بابل اعتقاد داشتند که حرکت سیارات در آسمان، برای به وجود آمدن حادثه ای در روی زمین است. از این رو، برای پیش گویی حوادث، دقت فراوانی به اجرام آسمانی داشتند. این توجه بیش از حد، گاه آن ها را به پرستش این اجرام می کشاند.

حتی برای رفع حوایج خود، روی نیاز به درگاه ستارگان داشتند و چون ستارگان همیشه در دست رس آن ها نبودند، مجسمه های به نام آن ها می ساختند و به پرستش آن ها مشغول می شدند.

دین بابلی ها اساسا ستاره پرستی بود. تندیس پرستی نیز یک جنبه ویژه دین بابلی بود. تندیس خدایان را می ساختند و چنین تصور می کردند که نمودار وجود خود آن هاست. در شهر بابل، مذهب ستاره پرستی مانند مذهب بت پرستی رایج بود و معتقدان به این آیین دارای معابدی بودند که مجسمه ای از آن ستاره را در معبد خود قرار داده، به پرستش آن می پرداختند.

یکی از موّرخان درباره جامعه بابل نوشته است: «به عقیده بابلی ها، میان اجرام آسمانی و زمینی روابط کلی وجود دارد. بابلی ها معتقد بودند که هر خدایی خانه یا ستاره مخصوصی در آسمان، علاوه بر معبدش بر روی زمین دارد. برای بابلی ها، سیارات تنها علایمی نبودند که غیب گویان برای تعبیرهای خود از آن استفاده می کردند، حرکت آن ها علت واقعی حوادث روی زمین به شمار می رفت.»(۱۸)

همو می نویسد: «در این که ستاره شناسی بخشی از نظام دینی بابلی ها را از دوره کهن تشکیل می داد، تردیدی نیست.»(۱۹)

بابلی ها به قصد آن که از برکات و نعمت های زندگی بهره ور شوند، به کاهنان دینی خود متوسّل شده، در اموری مانند نمازها و افسون ها و دعاها و مطالعه کواکب از آن ها یاری می جستند.(۲۰)

در مجموع، می توان گفت: مردم بابل به پرستش ستارگان پرداخته، آن ها را دخیل در حوادث زندگی خود می پنداشتند. در ضمن، بدین دلیل که ستارگان همیشه قابل دست رسی نبودند، نمادهایی از آن ها را ساخته و معبود خود قرار دادند.

حضرت ابراهیم علیه السلام در مواجه با گروه ستاره پرستان، شیوه جدیدی در پیش گرفت که عبارت بود از:

الف. همراهی با خصم تا سقوط او

حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در مرحله ارشاد و راه نمایی ستاره پرستان، در اجتماع آنان حضور یافت و خود را هم عقیده با ایشان نشان داد. سپس با دلایل منطقی و نیز استدلال به باورهایشان، بطلان عقیده آنان را ثابت نمود.

یکی از طرق مناظره این است که در احتجاج ها، گاه فرد محاجّه کننده برای اثبات باطل بودن نظر طرف مقابل، به برخی از اعتقادات او گردن می نهد و مقدّماتی از او را به ظاهر قبول می کند تا به کمک آن ها عقاید وی را محکوم نماید.

قرآن کریم دعوت ستاره پرستان را چنین بیان می دارد: «فلمّا جنّ علیه اللّیل رءا کوکبا قال هذا ربّی فلمّا افل قال لا احبّ الافلین»؛ (انعام:۷۶) هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشاند، ستاره ای مشاهده کرد و گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم.»

بدین سان حضرت ابراهیم علیه السلام به دو نتیجه کلی دست یافت:

۱ افول؛ دلیلی بر حدوث: حضرت ابراهیم علیه السلام مسأله ربوبیت ستارگان را از این نظر که دارای غروب هستند، باطل می داند؛ زیرا افول یعنی: غیبت و پنهان شدن شی ء بعد از ظهورش. پس افول دلالت بر حرکت و حادث بودن دارد و حادث نیاز به محدث؛ چنانچه شیخ حرّ عاملی نیز همین مطلب را بیان می دارد.(۲۱) جالب توجه این که حضرت ابراهیم علیه السلام از استدلالی در بطلان پرستش ستارگان استفاده کرد که در ردّ پرستش ماه و خورشید نیز به کار آید تا به تدریج، زمینه را برای ردّ نظر خورشیدپرستان و ماه پرستان نیز آماده سازد. از این رو، در اولین مرحله دعوت، مسأله افول را مطرح کرد و آن را بسط داد و فرمود: آفلین را دوست ندارم.

۲ عدم هدایت آفل: حضرت ابراهیم علیه السلام افول ستارگان را دلیلی برای گمراهی عبادت کننده می شمارد؛ چنان که شیخ صدوق در روایتی از علی بن محمد بن الجهم آورده است که گفت: به مجلس مأمون وارد شدم. حضرت رضا علیه السلام نیز آن جا بودند، مأمون از حضرت سؤال کرد: یاابن رسول الله، آیا شما نمی گویید که انبیا معصوم هستند؟ حضرت فرمود: آری. گفت: پس این آیه را توضیح دهید: «فلّما جنّ علیه الّلیل رأی کوکباً قال هذا ربّی …» (انعام: ۷۶) وقتی شب او را فرا گرفت، ستاره ای دید، گفت: این پروردگار من است.

حضرت فرمود: ابراهیم علیه السلام در میان سه گروه واقع شده بود: گروهی که (ستاره) زهره را می پرستیدند، گروهی که ماه را ستایش می کردند و گروهی نیز خورشید را، و این در زمانی بود که از مخفی گاهش، که او را نهان داشته بودند، خارج شد. وقتی شب او را فرا گرفت و زهره را دید، از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کننده ها را دوست ندارم؛ زیرا افول و غروب از صفات پدیده هاست، نه از صفات موجود قدیم و ازلی. و وقتی ماه را در آسمان دید، با حالت انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، گم راه خواهم شد. منظورش این بود که اگر پروردگارم هدایتم نمی کرد، گم راه شده بودم. فردا صبح خورشید را دید و باز از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ این از ماه و زهره بزرگ تر است، وقتی خورشید هم غروب کرد، به آن سه گروه رو کرده و فرمود: «یا قوم انّی بری ءٌ ممّا تشرکون انّی وجَّهتُ وجهی للّذی فطر السّموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین» (انعام: ۷۸و۷۹)؛ ای مردم، من از آنچه شما آن ها را شریک خدا قرار می دهید، بر کنار هستم. من روی خود را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفریده، برمی گردانم؛ از باطل به سوی حق می روم و مشرک نیستم.

مؤید این مطلب آیات قرآن کریم است که در ادامه بیان شیوه حضرت ابراهیم علیه السلام در دعوت ستاره پرستان، می فرماید: «فلّما رأ القمر بازغاً قال هذا ربّی فلمّا افل قال لئن لم یهدنی ربّی لاکوننّ من القوم الضّالّین» (انعام: ۷۷)؛ پس هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می شکافد، گفت: «این خدای من است؟» اما هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راه نمایی نکند، مسلّما از گروه گم راهان خواهم بود.

با توجه به ظرافت خاصی که در این کلام نهفته است، حضرت ابراهیم علیه السلام ابتدا با بت پرستان همراهی نمود و خود را هم عقیده با آن ها معرفی کرد، سپس در ردّ عقیده ایشان عدم هدایت ماه را عنوان نمود که با غروب خود از دیدها پنهان شده، در لحظه غیبتش هدایت گر نمی باشد. بدین دلیل، موجب گم راهی عبادت کنندگان خواهد بود.

ابو عبیده از ابو جعفر علیه السلام درباره قول حضرت ابراهیم علیه السلام که گفت «لئن لم یهدنی ربّی لاکوننّ من القوم الضّالّین» نقل می کند که فرمود: «ای ناسیا للمیثاق» یعنی: (اگر پروردگار مرا هدایت نکند، جزو ضالین می شوم؛ کسانی که) میثاق الهی را فراموش کرده اند.(۲۲)

ماننداین روایت رامسعده ازاباعبدالله علیه السلام نیزنقل نموده است.(۲۳)

حضرت ابراهیم علیه السلام در برخورد با خورشید پرستان نیز همین شیوه را به کار گرفت. در قرآن کریم آمده است: حضرت می فرماید: «فلمّا رأی الشّمس بازغةً قال هذا ربّی هذا اکبر فلمّا افلت قال یا قوم انّی بری ءٌ ممّا تشرکون» (انعام: ۷۸)؛ و هنگامی که خورشید را دید (که سینه افق را) می شکافت، گفت: «این خدای من است، این (که از همه) بزرگ تر است، اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من، از شریک هایی که شما (برای خدا) می سازید، بی زارم.

وی تنها امتیاز خورشید را بر سایر ستارگان و یا ماه در نظر مردم، بر بزرگی اندازه و فروزندگی آن دانست. همو با صبوری منتظر غروب خورشید شد تا قدم به قدم با مردم پیش آید و با محسوسات آن ها هدف خود را پیاده کند. سپس با افول خورشید، بی زاری خود را از معبودهای دروغین آن ها، که حادث بودند و موجب هدایت عبادت کنندگان نمی شدند، بیان می داشت و با این مقدّمه، به اثبات پروردگار پرداخت.

ب. جست وجو و استدلال بر وجود پروردگار متعال

حضرت ابراهیم علیه السلام پس از اثبات حادث بودن ستارگان و نیز این که افول کننده، خود نمی تواند هادی و روشن کننده راه باشد، به جست وجو و استدلال بر وجود پروردگار عالم می پردازد؛ چنانچه در روایات ذیل آمده است:

۱ محمد بن مسلم از امام صادق و یا امام باقر علیهماالسلام روایت کرده است که فرمود: “این که ابراهیم علیه السلام پس از دیدن ستاره گفت: این پروردگار من است، از باب جست وجو و استدلال بر وجود پروردگار متعال بود، نه این که واقعا کوکب را پروردگار خود دانسته، در نتیجه کفر ورزیده باشد. پیداست که هر کس در این مقام این طور فکر کند و از این باب چیزی بر زبان آورد، مانند ابراهیم است که گفتارش موجب کفر نیست.»(۲۴)

۲ شخصی از امام صادق علیه السلام از معنای کلام حضرت ابراهیم علیه السلام که گفت: «هذا ربی» سؤال کرد و پرسید: آیا ابراهیم با گفتن این حرف مشرک شد؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر امروز کسی چنین حرفی بزند، مشرک می شود، اما ابراهیم با گفتن آن مشرک نشد؛ زیرا او در مقام جست وجو از پروردگار خود چنین حرفی زد و دیگران موقفی را که او داشت، ندارند و از این رو، بر زبان راندن آن برای دیگران شرک است.»(۲۵)

۳ علاء بن سیابه کسی را خدمت حضرت امام صادق علیه السلام فرستاده، از آن جناب از گفتار حضرت ابراهیم علیه السلام که فرمود: «هذا ربی» سؤال کرد که چه طور حضرت ابراهیم علیه السلام چنین حرفی بر زبان راند و حال آن که ما امروز کسی را که چنین بگوید، مشرک می دانیم؟ امام علیه السلام در جوابش فرمود: «این حرف از ابراهیم شرک نیست؛ چون او در مقام جست وجوی از پروردگارش بوده، اما از غیر ابراهیم شرک است.»(۲۶)

۴ محمد بن حمران روایت کرده است که گفت: از امام صادق علیه السلام از جمله «هذا ربّی»، که حکایت قول ابراهیم است، پرسیدم، امام علیه السلام فرمود: ابراهیم با گفتن این حرف به چیزی نرسید؛ زیرا مقصودش غیر از آن چیزی بود که گفت.(۲۷)

منظور از (به چیزی نرسید) در این جا شرک است؛ یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام با گفتن «هذا ربی» مشرک نشد؛ زیرا مقصود ایشان هدایت جامعه از طریق استدلالات خودشان بود، نه شرک ورزیدن.

بدین سان حضرت ابراهیم علیه السلام با استعانت از حجت ها و دلایلی که خداوند به او الهام نموده بود، خط بطلانی بر عقیده بت پرستان کشید و عبادت را تنها شایسته خالق و پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه مابین آن است ، دانست. قرآن کریم در این باره می فرماید: «و تلک حجّتنا آتیناها ابراهیم علی قومه» (انعام: ۸۳)؛ و آن ها ادلّه و حجت های ما بودند که به ابراهیم دادیم تا در مقابل قوم خود، به آن ها استدلال کند.(۲۸)

با توجه به روایات ذکر شده، حضرت ابراهیم علیه السلام با ابراز جمله «هذا ربّی» کفر نورزید، بلکه وی با توجه به شرایط و عقاید جامعه، به سبب استدلال به معتقدات ستاره پرستان و در نهایت، ردّ نظریه ایشان این چنین با آن ها همراهی نمود.

خداوند متعال درباره ایشان می فرماید: «اذ جاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ» (صافات: ۸۴)؛ هنگامی که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد. مراد از «قلب سلیم»، قلبی است که از شرک سالم است.(۲۹)

ج. دعوت به توحید

حضرت ابراهیم علیه السلام در شیوه جدید خود در هدایت ستاره پرستان، آنان را به سوی توحید دعوت کرد. قرآن کریم از قول ایشان آورده است: «یا قوم انّی بری ءٌ مما تشرکون انّی وجّهت وجهی للّذی فطر السّماوات و الارض حنیفا و ما أنا من المشرکین» (انعام: ۷۸ و ۷۹)؛ ای قوم من ، از شریک هایی که شما (برای خدا) می سازید، بی زارم. من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان ها و زمین را آفریده. من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.

در این جملات، حضرت ربوبیت و الوهیت را مخصوص کسی می داند که فاطر و خالق آسمان ها و زمین است و اداره امور را خود به عهده گرفته است.

اگر در میان الفاظی که دلالت بر خلقت دارند مانند «باری»، «خالق»، «بدیع»… فقط «فاطر» را برگزیده، اشاره است به این که آن دینی که ابراهیم علیه السلام از میان ادیان انتخابش کرده، دین فطرت است. از این رو، در قرآن کریم مکرّرا دین توحید را به دین ابراهیم و دین حنیف و دین فطرت وصف کرده است؛ چون دین توحید دینی است که معارف و شرایع آن، همه بر طبق خلقت انسان و وجودش، و بر وفق خصوصیاتی که در ذات اوست و به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست، بنا نهاده شده است. باید همین طور هم باشد؛ چون به طور کلی، دین عبارت است از: طریقه ای که پیمودنش آدمی را به سعادت حقیقی و واقعیش برساند.(۳۰)

وی در معرفی ربّ حقیقی، وجودی را شایسته پرستش می داند که هدایت گر بشر باشد و او را به حال خود وانگذارد. از این رو، همان گونه که در قرآن کریم آمده است، می فرماید: «و حاجّه قومه قال اتحاجّونی فی الله و قد هدان»؛ قوم او (ابراهیم) با وی به گفت وگو و ستیز پرداختند، گفت: آیا درباره خدا با من گفت وگو و ستیز می کنید، در حالی که خداوند مرا (با دلایل روشن) هدایت کرده است؟

روشن است که قوم حضرت ابراهیم علیه السلام خدا را می شناختند، اما برای او در ربوبیت شریک قایل بودند، و در این مسأله است که حضرت ابراهیم با آن ها درگیر شد و به بحث و استدلال پرداخت.(۳۱) در مجموع، می توان گفت: شیوه دعوت و هدایت حضرت ابراهیم علیه السلام با ادب و احترام کامل و امید به رحمت و عفو الهی همراه بود. ایشان ابتدا به پاک نمودن صفحه عقل و قلب مردم اقدام نمود و با استدلالاتی محکم و متقن، به معرفی ربّ حقیقی پرداخت. اما متأسفانه سخنان و استدلالات حضرت ابراهیم علیه السلام نتوانست اذهان خفته و جمود تمامی آن ها را بیدار کند. از این رو، به محاجّه با حضرت پرداختند.

پی نوشت ها

۱ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۸، ص ۱۶۰

۲ ابن خلدون، مقدمه،بیروت، دارالکتاب،ص۱۳۳/ابن کثیر الدمشقی،البدایه والنهایه، بیروت،دارالکتب العلمیه، ج ۱، ص ۱۳۹

۳ تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارالعراق، ج ۱، ص ۲۶

۴ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، ج ۱، ص ۹۱

۵ محمدباقر مجلسی، بحالانوار، بیروت، الوفاء، ج ۱۲، ص ۱۴؛ گروهی این پیش گویی را به علم نجوم نسبت می دهند و گروهی می گویند: آن در کتب انبیای گذشته نوشته شده بود و گروهی دیگر آن را خواب نمرود می دانند که این نظر السدیّ است.

۶ در حدیثی ابن مسکان از ابا عبد الله علیه السلام آورده است که حضرت فرمود: «… حتی اتی له فی الغار ثلاثه عشر سنه …» سیزده سال در غار ماند. (تفسیر القمی، ج ۱، ص ۲۰۷

۷ «اب» در لغت، معانی متعددی به کار می رود که عبارتند از: پدر صلبی و جدّ مادری و نیز عمو. (ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۸ / فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۱۵/ شاهد مثال روایتی است که علی بن فضال از امام رضا علیه السلام آورده که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «انا و علی ابوا هذه الامه» (شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۲۷/ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۵) البته با توجه به آیات قرآن و روایات وارده، در مورد پدر ابراهیم باید گفت: آزر پدر صلبی حضرت ابراهیم علیه السلام نیست،بلکه چنین برمی آید که وی عموی حضرت بود که شاید با مادر او پس از درگذشت پدرش، ازدواج کرده باشد.

۸و۹ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷۰

۱۰ مفصل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۹، ص ۲۹ / شیخ طوسی، التبیان، ج ۸، ص ۱۹۴

۱۱ المیزان، ج ۱۵، ص ۳۰۴

۱۲ مجمع البیان، ج ۱۶، ص ۱۳۴

۱۳ المیزان، ج ۱۴، ص ۴۱۹

۱۴ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۴۳۰

۱۵ تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۸۹

۱۶ تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۳۱

۱۷ همان، ج ۱۴، ص ۹۶

۱۸و۱۹ لئوناردو کینگ، تاریخ بابل، ص ۲۸۱ / ص ۳۰۳

۲۰ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات فرانکلین، ص ۵۱

۲۱ شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۷۲

۲۲ مسعود بن عیاش، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۳۶۴ / حویزی، نور الثقلین، ج ۱، ص ۷۳۶ / بحرانی، البرهان، ج ۲، ص ۴۴۰

۲۳ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۱۰۴

۲۴ المیزان، ج۷، ص۲۹۲ / نورالثقلین، ج۱، ص۷۳۸/ البرهان، ج۲، ص ۴۳۹

۲۵ المیزان، ج ۷، ص ۲۹۲ / البرهان، ج ۲، ص ۴۳۷

۲۶ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۳۶۵/ المیزان، ج ۷، ص ۲۹۲ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۸۷ / جزائری، قصص الانبیاء، ص ۱۳/ البرهان، ج ۲، ص ۴۴۰

۲۷ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۳۶۵/ المیزان، ج ۷، ص ۲۹۲/ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۸۸

۲۸ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج ۱، ص ۱۹۵/ شیخ صدوق، التوحید / همو، الاحتجاج، ابن علی طبرسی، مشهد، نشرمرتضی،ج ۲، ص ۴۲۷/ الانبیاء،ص ۱۴ به نقل از: عیون اخبار الرضا علیه السلام / بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۷۹/ البرهان، ج ۲، ص ۴۳۲

۲۹ التبیان، ج ۸، ص ۵۰۹

۳۰ المیزان، ج ۸، ص ۲۶۷

۳۱ علامه عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج ۱، ص ۴۶

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****