مناظره اصحاب امام صادق با عالمی از شام

19:51 - 1393/08/23
چکیده: «يونس بن يعقوب» می‌گوید: «من نزد امام جعفر صادق(عليه‌السلام) بودم كه مردى از شام آمد و گفت: من در علوم فقه، كلام و مسایل عمليه تبهر دارم و آمده‌‏ام تا با اصحاب تو مناظره كنم. حضرت فرمودند: اى يونس، چه خوب بود، اگر در تو فن مناظره و كلام، مهارت می‌داشتی تا با اين مرد به مناظره مى‏‌پرداختى.
امام صادق

رهروان ولایت ـ «يونس بن يعقوب» می‌گوید: «من نزد امام جعفر صادق(عليه‌السلام) بودم كه مردى از شام آمد و گفت: من در علوم فقه، كلام و مسایل عمليه تبهّر دارم و آمده‌‏ام تا با اصحاب تو مناظره كنم. حضرت فرمودند: اى يونس، چه خوب بود، اگر تو در فنّ مناظره و كلام، مهارت می‌داشتی تا با اين مرد به مناظره مى‏‌پرداختى.

يونس مى‏‌گويد: با خود گفتم: وا حسرتا كه من از اين فن بى‏‌بهره‏‌ام؛ پس حضرت فرمود: برخيز و ببين از متكلمين كسى را مى‏‌يابى که با خود بياوری؟ من بیرون رفته و با خود «حمران بن اعين»، «مومن الطّاق»، «هشام بن سالم» و «قيس بن ماصر» را به خدمت حضرت آوردم. پس از آنان «هشام بن حکم» نیز به خدمت حضرت آمد.

سپس حضرت فرمود: اى حمران، با اين مرد شامى به مناظره بپرداز، حمران با او به مناظره پرداخت و بر او غالب شد؛ سپس حضرت فرمود: اى طاقی(منظور مومن‌الطاق بود) با او مناظره كن، او مناظره کرد و او نيز بر آن مرد شامی چيره شد؛ سپس حضرت فرمود: اى هشام بن سالم، با اين مرد سخن بگو، آن دو به قدرى با يكديگر صحبت كردند كه از مطالب هم بدون غلبه يكى بر ديگرى آگاه شدند؛ سپس حضرت فرمودند: اى قيس بن ماصر، تو نیز با اين مرد مباحثه كن، او مشغول به صحبت شد و به واسطه پیروزی او در بحث، حضرت مى‏‌خنديد.

بعد از همه آنان، حضرت به مرد شامى فرمود: با اين جوان «هشام بن حكم» سخن بگو، مرد شامى گفت: اى جوان از من راجع به امامت اين مرد(حضرت صادق(علیه‌السلام)) سوال كن، هشام گفت: اى مرد شامى، خداوند متعال نسبت به امور  بندگانش حكیم‌تر و با تدبيرتر است، يا بندگان او نسبت به خودشان؟ مرد شامى گفت: البته که خداوند متعال حکیم‌تر است.

هشام گفت: خداوند با اين تدبير و محبتى كه به خلقش دارد، براى آن‌ها چه کرده است؟ او گفت: حجت و راهنما فرستاد تا آنان متفرّق و متشتّت نگردند و در امور خود با يكديگر اختلاف نكنند، آن راهنما، آن‌ها را با يكديگر مهربان می‌كند و از كج‌روی‏‌ها دور می‌گرداند و آن‌ها را به فرائض و واجبات خدايشان راهنمایی می‌كند.

هشام گفت: آن راهنما كيست؟ او گفت: رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‎وآله). هشام گفت: پس از رسول خدا حجّت كيست؟ او گفت: كتاب خدا و سنّت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‎وآله). هشام گفت: آيا امروز براى رفع اختلاف ما كتاب و سنّت كافى است؟ او گفت: آرى. هشام گفت: پس چرا من با تو اختلاف دارم و تو از شام حركت کرده تا با ما درباره اختلافات مناظره کنی؟ يونس مى‏‌گويد: در این هنگام مرد شامى ساكت شد.

حضرت صادق(عليه‌السلام) به شامى فرمود: چرا سكوت كردى؟ او گفت: اگر بگويم ما با يكديگر اختلاف نداريم دروغ گفته‏‌ام، و اگر بگويم: كتاب و سنّت اختلاف ما را از ميان برمى‏‌دارند سخنى باطل و گزاف گفته‏‌ام، چون كتاب و سنّت قابل حمل به معانی مختلف است و هر كس آن را طبق ميل و سليقه خود معنا مى‏‌كند؛ لذا هيچ نمى‏‌توانم پاسخ اين جوان را بدهم، مگر آن‌كه عين اين سوال را از خود او بپرسم، حضرت فرمودند: هر چه مى‏‌خواهى از او سوال کن، او را شخصی با صبر و حوصله و مقتدر خواهى يافت.

مرد شامى گفت: اى جوان، آيا پروردگار عالم، نظر لطف و تدبيرش نسبت به خلق خود بيشتر است يا خود آن‌ها نسبت به خودشان؟ هشام گفت: بدون شک پروردگارشان لطف و رحمت و تدبيرش نسبت به آن‌ها بيش از خودشان است؛ او گفت: آيا خداوند متعال كسى را كه آن‌ها را از اختلافات به وحدت كلمه سوق دهد و از کج‌روی‌ها دور كند و آن‌ها را به حق رهنمود کرده و و از باطل بر حذر دارد را برای آنان فرستاده است؟ هشام گفت: در زمان رسول خدا(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) یا در اين زمان؟ او گفت: در زمان رسول خدا(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) معلوم است كه ایشان حجت خدا بر بندگان او بود، در اين زمان كيست؟

هشام گفت: همين شخصی که در محضر او نشسته‌‏ایم. او اخبار آسمان و زمين را به ما مى‏‌دهد و اين ميراثى است كه از پدرانش و از جدّش به او رسيده است. مرد شامى گفت: من از كجا اين مطلب را قبول کنم؟ هشام پاسخ داد: هر چه مى‏‌خواهى از او سوال كن. او گفت: حجّت را بر من تمام كردى و راه عذر را بر من بستی و اینک باید سوال کنم.

در این هنگام حضرت فرمود: اى شامى، می‌خواهی به تو خبر دهم كه چگونه سفر كردى و راه سير تو چگونه بود؟ سفر و طريق تو چنين و چنان بوده است. در این هنگام مرد شامى گفت: راست مى‏‌گویى، الآن من در برابر حكم خدا تسليم شدم و اسلام آوردم. حضرت فرمود: بلكه در اين ساعت به خدا ايمان آوردى؛ اسلام قبل از ايمان است، بر اساس اسلام است که مردم از يكديگر ارث مى‏‌برند و نكاح مى‏‌كنند، امّا تنها با ایمان است که می‌توان به درجات اخروى رسید. او گفت: راست گفتى و من الان گواهى مى‏‌دهم به «لا اله الّا اللّه و محمّد رسول اللّه» و اين‌كه تو وصى او هستى.[1]

 

-------------------------------------
پی‌نوشت:
 [1]. الکافی، ج1، ص 173.

نظرات

تصویر shayanm
نویسنده shayanm در

سلام
الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین علیه السلام
التماس دعا

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 7 =
*****