رهروان ولایت ـ با حمله مغول به ایران و حکومت آنان بر ممالک اسلامی، بعد از مدتی حاکمان وقت، تحت تاثیر دستورات دین مبین اسلام، به این آیین روی آوردند و مسلمان شدند؛ امّا غالب آنان، از مذهب رسمی کشور یعنی اهل سنت تبعیّت کرده و شیعه را به رسمیّت نمیشناختند؛ تا اینکه در زمان علامه حلی(رحمهاللهعلیه) حاکم وقت، شیعه شده و مذهب شیعه را نیز به رسمیت شناخت. داستان شیعه شدن او به این شرح است:
سلطان «محمد بن ارغون خان» كه به «اولجايتو سلطان» معروف بود، در سن 23 سالگى بر تخت سلطنت نشست؛ او مسلمان شد و برای تایید اسلام و محکمشدن پایههای این دین، تلاش فراوانی کرد، او اوّلین پادشاه از مغول بود که به مذهب اماميّه مشرّف شد و نام ائمه اطهار(عليهمالسلام) را در خطبهها رایج و بر سكّه رسمی کشور درج کرد. شيخ «جمال الدّين مطهّر حلّى» معروف به «علامه حلی» با وی معاصر بود و آن پادشاه، با ارشاد ایشان، مذهب تشیع را پدیرفت.
علامه مجلسى(رحمهاللهعلیه) نقل میکند:
سلطان «محمد جايلتو» بر زنش غضب كرد و به او گفت: «أنت طالق ثلاثا :تو سه بار رها هستى». سپس از اين عمل خود پشيمان شد و علما را فرا خواند که حکم کنند؛ همه علماء گفتند: براى رجوع به آن زن هیچ چارهای نداری، مگر آنكه محلّل بگيرى؛ سلطان به آنها گفت: در غالب مسائل فقهی اقوال مختلف است، آيا شما با يكديگر در اين مساله اختلاف نداريد؟ گفتند: نه.
يكى از وزراى سلطان گفت: عالمى در شهر «حله» وجود دارد كه معتقد است اينگونه طلاق باطل است؛ سلطان نامهاى براى آن عالم نوشت و او را احضار كرد. علمای اهل سنت به سلطان گفتند: اين مرد مذهبش باطل است و رافضى است، و رافضيان عقل ندارند، و سزاوار نيست كه پادشاه در طلب شخص نادانی بفرستد، پادشاه گفت: چارهاى نيست باید بیاید.
آن شخص «علامه حلّى» بود و هنگامیکه آمد، پادشاه تمام علمای مذاهب اربعه را فرا خواند. علّامه چون مىخواست وارد مجلس شود، نعلين خود را به دست گرفته و داخل مجلس شد، و گفت: «السّلام عليكم» و در کنار سلطان نشست؛ علمای اهلسنت گفتند: ما گفتيم كه اينها ضعيف العقل هستند؛ سلطان گفت: از تمام كارهایش از او سوال كنيد، علماء گفتند: چرا به سلطان سجده نكردى؟ علامه حلی گفت: رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) سلطان بود و مردم فقط به او سلام مىكردند، و خدا مىفرمايد: «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً [نور/ 61] پس زمانیكه به خانهها وارد مىشويد، بر خودتان سلام كنيد كه اين سلام، تحيّت مباركى از جانب خداوند است». و بين من و شما اختلافی وجود ندارد كه سجده بر غير خدا جايز نيست.
علمای اهلسنت گفتند: چرا در نزدیک سلطان نشستى؟ علامه گفت: جایى غير از آنجا خالى نبود. آنها گفتند: چرا نعلين خود را در دست گرفتى، و با خود به مجلس آوردى، اين عملى است كه از هيچ عاقلی، بلكه از هيچ انسانى سر نمىزند؟ علامه گفت: ترسيدم كه حنفىها آنرا بدزدند، همچنانكه «ابو حنيفه» نعلین رسول خدا (صلىاللّهعليهوآله) را دزديد. حنفىها گفتند: حاشا و كلّا ابدا چنين نيست، ابو حنيفه در زمان رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) نبوده است؟ تولّد ابو حنيفه صد سال بعد از زمان وفات رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) بوده است.
علامه گفت: فراموش كردم، شايد آن كسى كه نعلین رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) را دزديد، «شافعى» بوده؛ شافعىها نیز فریاد زدند و گفتند: تولّد شافعى در روز وفات ابوحنيفه بوده است، شافعى چهار سال در شكم مادرش ماند و به جهت مراعات ادب و احترام ابوحنيفه خارج نمىشد، و چون ابوحنيفه وفات يافت، شافعى از مادر متولّد شد، لذا تولد شافی نیز 200 سال بعد از وفات رسول اللّه(صلىاللّهعليهوآله) بوده است.
علامه گفت: شايد آن دزد «مالك» بوده است، مالكىها نیز همان مطالبى را كه حنفىها گفته بودند را تکرار کردند. علامه گفت: شايد آن دزد «أحمد بن حنبل» بوده است، حنبلىها نيز همان گفتار شافعیها را تکرار کردند.
علامه در اين هنگام، رو کرد به سلطان و گفت: اى پادشاه، دانستى كه هيچ يك از روسای مذاهب چهارگانه، در زمان رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) نبودهاند، و در زمان اصحاب رسول(صلىاللّهعليهوآله) خدا نيز نبودهاند، و اين مطلب، يكى از بدعتهاى آنان است كه از ميان مجتهدين خود، فقط اين چهار نفر را انتخاب کرده، و اگر احيانا در ميان آنان فردى باشد كه به مراتب از آن چهار نفر بهتر باشد، باز جايز نمىدانند كه بر خلاف راى يكى از اين چهار نفر فتوا دهد.
سلطان محمد گفت: هيچ يك از اين چهار تن در زمان رسول اللّه(صلىاللّهعليهوآله) نبودهاند و در زمان صحابه نيز نبودهاند؟ همه گفتند: نه. در این هنگام علامه گفت: امّا ما شيعيان از امير المومنين(عليهالسلام) كه نفس رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) برادر، پسر عمو و وصى آن حضرت بود، پيروى مىكنيم و طلاقى را كه سلطان واقع کرده باطل است، چون شروط آن تحقّق پیدا نکرده است، و از جمله شروط دو شاهد عادل است، آيا پادشاه زن خود را در حضور دو شاهد عادل طلاق دادهاند؟ سلطان گفت: نه، علامه درباره اين مساله با علماى اهل سنت به بحث پرداخت و توانست همه آنها را مجاب کند.
سلطان نیز به همین خاطر تشيّع را اختيار كرد و جماعتى را به سوى همه شهر فرستاد، تا از آن زمان به بعد به نام ائمّه اطهار(علیهمالسلام) خطبه بخوانند، و نام آنها را در مساجد و معابد بنويسند.
--------------------------------------
پینوشت:
[1]. سید محمد حسین تهرانی، امام شناسى، ج3، ص 135. به نقل از تاريخ «حبيب السير» جلد سوّم ص 191، چاپ خيّام، سال 1333 ش؛ علامه مجلسی، روضة المتّقين، بنياد فرهنگ اسلامى كوشانپور، ج 9، كتاب الطلاق ص 33-30.
نظرات
عالی............................