چرا امام حسین(ع) مانند برادرش امام حسن(ع) صلح نکرد وجهاد کرد؟

02:56 - 1391/10/16
در جواب باید گفت كه همیشه اینگونه نیست كه جنگ و جهاد تأمین كننده مصالح عالیه اسلام و مسلمین باشد و اینگونه نیست كه صلح راحت‌ترین روش برای مبارزه باشد. چه بسا تحمل شهادت آسانتر از پذیرفتن صلح باشد...
Imam_Hosein

در جواب باید گفت كه همیشه اینگونه نیست كه جنگ و جهاد تأمین كننده مصالح عالیه اسلام و مسلمین باشد و اینگونه نیست كه صلح راحت‌ترین روش برای مبارزه باشد. چه بسا تحمل شهادت آسانتر از پذیرفتن صلح باشد. امّا از آنجا كه تمام ائمه تنها به فكر نجات اسلام و مسلمین بودند، حاضر شدند بزرگترین مصائب و سختی‌ها را تحمل كنند یا در قالب صلح و یا در قالب جنگ، امامان همگی مظهر تقوی و روش هستند، تقوی در همگی‌شان مشترك و روش در تمامی‌شان متفاوت است.

روش امام علی ـ علیه السّلام ـ در دو مرحله: سكوت و خروش راهگشای امت می‌گردد. شیوه امام حسن ـ علیه السّلام ـ در مرحله اول روش پدر و راه حسین ـ علیه السّلام ـ در مرحله دوم آن شكل می‌گیرد.
علی بی‌سكوت، خروش و شهادتی هشداردهنده و حیات‌بخش نمی‌داشت، فریاد و جانفشانی حسین ـ علیه السّلام ـ نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمی‌رسید.[1]
بی‌شك اگر صلح امام حسن ـ علیه السّلام ـ نبود، قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ به ثمر نمی‌نشست و اگر شرط امام حسن با معاویه در عدم تعیین جانشین نبود، امام حسین دستاویزی برای قیام علیه بنی‌امیه پیدا نمی‌كرد.

در آیین اسلام تنها قانون واحدی به نام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلكه در كنار جنگ و جهاد قانون دیگری به نام صلح وجود دارد، یعنی همانگونه كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در صدر اسلام دربرخی مواقع برای پیشبرد اهداف اسلامی خود دستور به جنگ و جهاد می‌داد (جنگ خندق، خیبر، احد و ...) در شرایطی نیز شیوه جنگ و جهاد را در پیروزی اسلام مؤثر نمی‌دید. لذابا دشمنان قرارداد و پیمان صلح منعقد می‌كرد و موقتاً از دست زدن به جنگ و جهاد خودداری می‌نمود (پیمان بنی اشجع، بنی‌ضمره). امام حسن مجتبی در پاسخ شخصی كه به صلح آن حضرت با معاویه اعتراض داشت، به پیمانهای صلح پیامبر اسلام استناد نموده و فرمود به همان دلیلی كه پیامبر با آن قبائل پیمان بست، من نیز با معاویه قرار داد آتش بس منعقد ساختم.[2]

امّا در مورد اینكه چرا امام حسن صلح را برای پیشبرد اهداف خود انتخاب نمود و امام حسین ـ علیه السّلام ـ قیام و جنگ با دستگاه بنی‌امیه را، (با توجه به اینكه دارای هدف مشترك كه همان اعتلای كلمه الله است می‌باشند) باید گفت كه پی بردن به این مسئله بستگی به روشن شدن مسائلی دارد كه از آن جمله می‌توان به شخصیت سیاسی و اجتماعی معاویه و یزید، شرایط و وضعیت زمانه دو امام بزرگوار، كیفیت یاران و مقدار وفاداری آنها به دو امام بزرگوار،‌وضعیت جهانی و سیاسی زمین مسلمانان در زمان معاویه و یزید نسبت به ابرقدرتی مانند روم و... اشاره كرد.

از آنجا كه در این نوشتار مجالی برای توضیح مفصل فلسفه صلح امام حسن ـ علیه السّلام ـ نیست، لذا تنها به موردی از موارد و علل صلح امام حسن ـ علیه السّلام ـ اشاره می‌كنیم و مقایسه‌ای می‌كنیم بین اوضاع و احوال آن امام با امام حسین ـ علیه السّلام ـ و همینطور شخصیت معاویه با یزید كه دارای شخصیتی متفاوت از همدیگر بوده‌اند.

معاویه و یزید دو شخصیت كاملاً متفاوت بودند، چرا كه معاویه در طول زمامداری خود با پنهان كردن چهره واقعی خود با نقشه‌ها و سیاستهای عوامفریب خود همواره سعی می‌نمود كه حكومت خود را به نوعی مشروع معرفی كند و گرچه عملاً اسلام را تحریف نموده بود و حكومت اشراف اموی را جایگزین خلافت صالحان نموده بود،‌ ولی پیوسته سعی می‌نمود مقررات اسلامی را به ظاهر اجرا شود و به خوبی می‌دانست كه در حالی كه به نام دین بر مردم حكومت می‌كند، نباید علناً مرتكب كارهایی بشود كه مردم آن را به نوعی مبارزه با دین قلمداد كنند و در حل و فصل امور و مقابله با مشكلات از سیاست فوق العاده ماهرانه‌ای بهره می‌برد، امّا یزید نه تنها از اینگونه سیاست برخوردار نبود، بلكه فردی بی‌مهارت و جوانی ناپخته، شهوت‌پرست و خوشگذران بود كه بعد از رسیدن به حكومت نتوانست مانند پدرش ظواهر اسلامی را حفظ كند، بلكه علناً در مجالس عمومی كفر خود را در حال مستی ظاهر می‌كرد و می‌گفت:
لعِبَت هاشمُ بالملك فلا خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزلَ[3]
یعنی بنی‌هاشم با مملكت‌ بازی كردند و به نام وحی و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم كردند (در حالی كه) نه وحیی نازل شده و نه دینی هست و نه قرآنی هست و نه خدایی و نه ایمانی.

باید اذعان نمود كه جنگ و قیام با فردی كه خود را مدافع و مجری احكام اسلام می‌داند نه تنها هیچ تأثیر مثبتی نخواهد داشت، بلكه باعث لوث شدن حقیقت نیز خواهد شد، و از طرفی قیام و جنگ موجب برانگیخته شدن افكار عمومی نیز نسبت به دستگاه بنی‌امیه نخواهد شد، چرا كه افكار عمومی به میزان انحراف معاویه از اسلام پی نبرده بود و این نفاق تا جایی برای پیشبرد اهداف معاویه مؤ‌ثر واقع شد كه برخی عناصر ناآگاه جنگ امام حسن ـ علیه السّلام ـ با معاویه را یك اختلاف سیاسی و كشمكش بر سر قدرت و حكومت به شمار می‌آوردند، برخلاف یزید كه ماهیت حكومت اموی را كه دشمنی سرسختانه با اسلام و بازگشت به دوران جاهلیت بود را برای مردم روشن كرد و به همین خاطر بود كه مزدوران حكومت بنی‌امیه نمی‌توانستند قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در افكار عمومی متهم و‌آلوده سازند و افكار عمومی نیز قیام امام بر علیه دستگاه یزید را نوعی مقابله حق و باطل به حساب می‌آوردند نه اختلاف سیاسی و كشمكش بر سر پست و مقام.

یكی دیگر از عواملی كه باعث تحمیل صلح بر امام حسن ـ علیه السّلام ـ شد، جو نامساعدی بود كه بر مردم آن دوره حكمفرما شده بود. چرا كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ كار خود را با قیام و اعلان جنگ شروع كرد.[4] و به همین جهت است كه چند تن از مورخان قدیم اسلام كتابهایی به نام «قیام الحسن» نوشته‌اند كه از آن جمله می‌توان به قیام الحسن، تألیف هشام بن السائب الكلبی كه در سال 283 ق درگذشته است و قیام الحسن تألیف ابراهیم بن محمد الثقفی كه در سال 283 در گذشته است اشاره كرد.

امّا با این همه به خاطر اینكه امام حسن وارث حكومتی شده بود كه نفاق تا اعماق ضمیر صمیمی‌ترین یاران وی نفوذ كرده بود و بهترین فرماندهان سپاه او، پنهانی با معاویه سر و سرّی پیدا كرده بودند و برای یك توطئه و خیانت بزرگ معامله می‌كردند و عمق نفوذ جهل و ارتجاع در دل یاران امام حسن ـ علیه السّلام ـ زمانی بیشتر مشخص می‌شود كه می‌بینیم دشمن حتی در داخل خانه امام هم نفوذ كرده و او را توسط همسرش مسموم می‌كند و حقاً می‌توان عصر امام مجتبی را عصر نفاق و دورویی و ارتجاع كامل به حساب آورد[5] و این در حالی است كه هیچ یك از این شرایط و ویژگیهای بر یاران امام حسین ـ علیه السّلام ـ حكمفرما نبود و آنها در جانفشانی و فدای جان خود برای امام زمان خود از همدیگر سبقت می‌گرفتند.

پس نتیجه می‌گیریم كه:
اولاً اینگونه نیست كه همیشه جنگ و جهاد تأمین كننده مصالح مسلمین باشد، بلكه گاهی صلح است كه این مصلحت را تأمین می‌كند.
دوم: اینگونه نبوده كه امام حسن دست به اقدام عملی و قیام مسلحانه نزده‌اند.
سوم: نفاق و دورویی معاویه باعث شد كه امام حسن ـ علیه السّلام ـ برای پیشبرد اهداف خود صلح را بپذیرند و یزید این نفاق و عوام‌فریبی را دارا نبود، برای همین امام حسین موفقیت خود را در قیام مسلحانه دیدند و دلیل بر این مدعا هم این است كه امام حسین در زمان معاویه از هرگونه جنگ و درگیری خودداری كرد.

 

پي نوشت ها:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

[1] . سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 136.
[2] . بحار الانوار، مجلسی، تهران، المكتبه الاسلامیه، 83 ق، ج 44، ص 2.
[3] . بحار الانوار، مجلسی، ج 45، ص 175، ذیل حدیث 5.
[4] . معاویه در ضمن نامه‌ای كه به امام حسن ـ علیه السّلام ـ نوشته پیام داد كه چگونه با اتكا به چنین افرادی (اهل كوفه) حاضر به جنگ با وی شده است. (مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 20).
[5] . ر.ك: ره‌توشه راهیان نور، ویژه محرم 1379، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 52.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 7 =
*****